مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی
چهارشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۰۵ ق.ظ

شیخ غلامرضا واعظ طبسی و عنایت حضرت معصومه (ع)

شیخ غلامرضا واعظ طبسی صدایی را مـی شنود کـه بـه او خطاب می کند: بـرخیز و آب بـخور! وقتی از جا بلند مـی شود، بـا کمال تعجب مشاهده می کند که نهر آبی در آن کویر جاری است. وی به آن نهر آب نزدیک مـی شود و مـقداری از آن آب خوشگوار می نوشد و دست و صورت خویش را مـی شوید و رمـقی پیدا کـرده، بـه راه خـویش ادامه می دهد. در آن بیابان زمـزمه کردن با خود را شروع می کند. ناگهان متوجه می شود که صدایش تغییر کرده و گویا اصلاً عـوض شـده است. وقتی صدا را به آواز خواندن بـلند مـی کند، مـی بیند کـه ایـن صدای اول و حنجره و آواز او نـیست. مـتوجه می شود که مورد عنایت مخصوص بی بی دنیا و آخرت حضرت معصومه علیها السلام واقع شده است.

طـلوع ستاره خاور

ایران اسلامی سرزمین با برکتی است که از دیر باز دانشمندانی را در دامـن خـویش پرورش داده اسـت که نه تنها در این آب و خاک منشأ اثر بوده، بلکه مایة افتخار و سرافرازی مردم ایران در جـهان بوده اند. شهرستان کویری طبس به عنوان جزئی از این کشور پهناور نیز سهمی در ایـن افتخارات دارد؛ به گونه ای کـه بـر اهل فرهنگ و تحقیق پوشیده نیست که این ناحیه از کشور اسلامی ستارگان درخشانی را به آسمان علم و فرهنگ و فقاهت هدیه کرده است.

یکی از این ستارگان، شیخ غلامرضا طبسی، واعظ پرهیزگار، پارسا، علاقه مند و عـاشق نشر معارف دینی، و مورد علاقه مردم و دوستداران اهل بیت علیهم السلام بود که در سال 1313 ق. ستاره وجودش در آسمان کویری طبس طلوع کرد.

تحصیلات و اساتید

همت بلند و روح تشنه حقیقت، وی را به فراگیری دانش و کـمال مـی خواند و به همین جهت، قدم به وادی علم و دانش گذاشته و در زادگاه خود به طی دوره مقدماتی و فراگیری ادبیات پرداخته و به زودی به درجه ای از مقامات علم و کمال دست یافت. از اساتید وی در زادگاهش نشانی در دست نیست.

در سـال 1341 ق درسـت یک سال بعد از ورود آیة الله شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، از زادگاهش طبس به سوی شهر مقدس قم هجرت کرد تا در جوار حضرت معصومه علیها السلام به تحصیل کـمال بـپردازد. هجرت او از طبس به قم زمانی بود که حدود 28 سال از عمر شریفش می گذشت.

خطیب نامدار و شهیر، حاج شیخ غلامرضا واعظ طبسی، دوره سطح را در حوزة علمیه قم در نزد فرزانگان نامدار عـلمی بـه خـوبی فرا گرفت که عبارت اند از:

1- حـضرت آیـة الله العـظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی قدس سره (م 1411 ق)؛

2- عارف و سالک ربانی آیة الله آخوند ملاعلی همدانی قدس سره (م 1365 ق)؛

3- خطیب نامدار و جلیل القدر آیـة الله مـیرزا مـحمد همدانی قدس سره (م 1365 ق).

واعظ طبسی علاوه بر تـحصیلات حـوزوی، به تزکیه و تهذیب نفس برای رسیدن به کمالات معنوی همت گماشت و روز به روز پله های ترقی و کمال را یکی پس از دیگری پیمود؛ بـه گـونه ای کـه مورد عنایت و کرامت ویژه بانوی دو عالم، حضرت فاطمه معصومه عـلیها السلام واقع گردید و به همین خاطر، آوازه شهرتش در جهان اسلامی پیچید و همگان را شیفتة بیان سحرآمیز خود کرد.

«مـرحوم طـبسی بـه خاطر طلاقت لسان و ملاحت بیان، نادره زمان در فن خطابه و سخنوری بـه شـمار می رفت.»[1]

کرامت ویژه حضرت معصومه علیها السلام

گفته اند که شیخ غلامرضا طبسی در سفر تبلیغی به یـزد راه را گـم کرد و در آستانه مرگ قرار گرفت، اما با توسل به حضرت معصومه عـلیها السـلام بـه طور معجزه آسایی نـجات یـافت و در پی آن از بـیانی شیوا و رسا برخوردار شد.

حضرت آیة الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی قـدس سـره در این باره داستان عجیبی را نقل فرموده است:

«مرحوم شیخ غلامرضا طبسی... در کمال عـسرت و بـی بضاعتی در قـم زندگی می کردند؛ به گونه ای که اگر از حال ایشان غفلت می شد، شب را گرسنه به روز مـی آورد. او هـیچ صوت و صدایی نداشت و حتی جرئت نمی کرد برای پیرزنهای قم منبر رفته، روضه ای بـخواند.

گـاهی از روی نـاچاری به بعضی از دهات اطراف قم رفته و برای پیرزنهای از همه محروم روضه می خواند و چند قرانی تـحصیل کـرده، به قم معاودت می کرد.

تا سالی نزدیک محرم [که مرسوم طلاب حـوزه عـلمیه اسـت] به قصد تبلیغ به اراک می رود، ولی در آنجا کسی از او دعوت نمی کند. یکی از عالمان اراک دلش به حـال او سـوخته، مـقداری پول به او می دهد و او را برای تبلیغ به دیار اصفهان راهنمایی می کند.

مرحوم طبسی راهـی اصـفهان شد، ولی باز هم کسی از او دعوت نکرد. وی به ناچار رهسپار یزد می شود. هنوز چند فرسخی از اصـفهان نـگذشته بود که در نزدیک محلی به نام «نو گنبد» راه را گم کرده، به بـیراهه مـی رود. در آن کویر بی آب و علف بخاطر پیاده روی زیـاد در زیـر آفـتاب سوزان، و تشنگی طاقت فرسا، از راه رفتن بازمانده، به روی زمـین مـی افتد و تسلیم مرگ می شود.

در همان حال، متوجه حضرت فاطمه معصومه علیها السلام شده و بـا چـشمی گریان و دلی بریان به آن حضرت تـوسل کـرده، این گـونه خـطاب مـی کند:

ای دختر موسی بن جعفر و ای کریمه اهـل بـیت! خوب می دانی که چندین سال است که با کمال عسرت و فقر و بـیچارگی در جـوار تو زندگی می کنم و هیچ گله و شـکایتی نکرده ام و حال می گویم: آخـر ایـن چه رسم میهمانداری و همسایه نوازی اسـت کـه تو داری!

و قریب به این کلمات مطالبی را بر زبان جاری ساخته و گریه شدیدی بـه حـال خود کرده، ناگاه صدایی را مـی شنود کـه بـه او خطاب می کند: بـرخیز و آب بـخور! وقتی از جا بلند مـی شود، بـا کمال تعجب مشاهده می کند که نهر آبی در آن کویر جاری است. وی به آن نهر آب نزدیک مـی شود و مـقداری از آن آب خوشگوار می نوشد و دست و صورت خویش را مـی شوید و رمـقی پیدا کـرده، بـه راه خـویش ادامه می دهد.

در آن بیابان زمـزمه کردن با خود را شروع می کند. ناگهان متوجه می شود که صدایش تغییر کرده و گویا اصلاً عـوض شـده است. وقتی صدا را به آواز خواندن بـلند مـی کند، مـی بیند کـه ایـن صدای اول و حنجره و آواز او نـیست. مـتوجه می شود که مورد عنایت مخصوص بی بی دنیا و آخرت حضرت معصومه علیها السلام واقع شده است.

وقـتی بـه یـزد رسید و در آنجا منبر رفت، همگان را تحت تـأثیر مـنابرش قـرار داد و آوازه مـنابر پرشـور و مـهیج و سحرآمیز او، به گوش مردم سایر نقاط ایران رسید.»[2]

چلچراغ بیداری

زبان گویای اسلام، حاج شیخ محمد تقی فلسفی، واعظ شهیر، در باره طلاقت لسان و ملاحت بیان شیخ غـلامرضا طبسی می گوید:

«در سنین جوانی من، مرحوم طبسی به تهران آمد و طرز منبرش که تکیه به صوت بود، خیلی مورد علاقه مردم واقع شد. افراد زیادی اجتماع می کردند. در مجلسی که او مـنبر مـی رفت، معمولاً منبریهای دیگر مورد توجه نبودند، ولی در بعضی از مجالس از من دعوت می کردند که قبل از آقای طبسی منبر بروم. من نیز اجابت می کردم و در آن مجالس شرکت می کردم و مردم هم به سـخنانم گـوش می دادند.»[3]

کمک به سیل زدگان قم

«شیخ غلامرضا طبسی با بیان گرم و گیرای خود در دوران حاج شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، نقش اثـر گـذاری در هدایت مردم داشت و از توان برانگیزندگی بالایی برخوردار بود. او به آسانی می توانست با بیان رسا، زیبایی پیام دیـن را بـنمایاند و شیرینی آن را به کامها بـچشاند و در قـلبها با سحر بیان، دگرگونی بیافریند.

از باب نمونه، در ماجرای سیل قم[4] ایشان در همدان بوده و منبر می رفته است. وقتی از ماجرا آگاه می شود، از فراز منبر از مردم همدان می خواهد که به کمک اهل قـم بـشتابند و با کمکهای خود، این مصیبت بزرگ را بر سیل زدگان قم آسان سازند. چنان در منبر شور می انگیزد که زنان طلاها و زیورهای خود را در مجلس از دست و گردن خود بیرون می آورند و به سیل زدگان قـم، هـدیه می کنند.»[5]

تـرک منبر هرگز

خطیب شهیر علاوه بر ارشاد مردم در داخل ایران، به کشورهای اسلامی از قبیل: عراق، عربستان، سـوریه، و اردن (شامات) مسافرت و در این کشورها خطابه های پرشوری را ایراد می کرد. در این حال، ایـشان بـه یـک شخصیت اسلامی مبدل گشته بود که مردم مسلمان دیگر کشورها از خطابه ها و منابرشان استفاده می کردند.

به هر کـشوری کـه وارد می شد، به شدت مورد احترام عموم مردم از عرب و عجم قرار می گرفت و آنچه بـاعث مـی شد ایـشان هر چه بیشتر در قلوب مردم جا گیرد، علاوه بر جذابیت و ملاحت کلام، تهجدهای شبانه ایـشان بود که حتی در حال سفر نیز ترک نمی شد.

یکی از وعاظ محترم تهران مـی گوید: «در چند ماهی که مـلازم ایـشان بودم، سفراً و حضراً تهجد و نماز شبش ترک نشد و در تمام آن سفر در عربستان و عراق عرب و شامات مورد احترام و تکریم عموم مردم بود.

از اخلاص این مرد همین قدر بس که چون مبتلا به کـسالت ریه و سینه شده بود و احتمال مرض سل را داده بودیم، در سوریه او را به نزد طبیب معروفی برویم. پس از معاینه دقیق، چون نسخه گرفته، از نزد طبیب بیرون آمدیم، من به بهانه گرفتن دستور برگشتم تا از طبیب بپرسم که ایشان چه کسالتی دارد؟ آیا خطری متوجه او می شود یا خیر؟ طبیب گـفت: ایـن رفیق شما به مرض سل و ذات الریه مبتلاست. اگر منبر نرود و مراعات کند، ممکن است چند سالی دیگر عمر کند والا اگر منبر برود، بیش از یک سال عمر نخواهد کرد.

وقـتی نـزد او آمدم، دیدم مرحوم طبسی به من نگاه کرد و گفت: طبیب چنین و چنان گفت، ولی به خدا قسم! من منبر را ترک نخواهم کرد، اگر چه به قیمت عمر من تـمام شـود.

چـگونه منبر را ترک گویم و حال آنـکه در طـهران در مـسجد سلطانی منبر بودم و در اطراف فلسفه و خواص نماز صحبت می کردم، شنیدم چند جوان متجدد که هیچ وقت سرشان در تمام عمر به سـجده و خـاک نـرسیده بود، با هم می گفتند: نماز به این خـوبی و بـا خاصیتی را چرا ما نخوانده و نخوانیم! در همین جا توبه می کنیم و شروع به نماز خواندن و نیز تدارک می کنیم. فلانی! چگونه مـنابری را کـه ایـن همه فوائد بر آن مترتب باشد، من ترک گویم! نه، مـنبر را می خواهم ولو به یک سال هم نرسم.»[6]

عنایت امام حسین علیه السلام

شهید محراب حضرت آیة الله سید عبد الحـسین دسـتغیب قـدس سره در کتاب داستانهای شگفت خود، داستان عجیبی از شیخ غلامرضا طبسی نـقل فـرموده است که در ذیل به آن اشاره می کنیم:

«زاهد عابد و واعظ متعظ مرحوم حاج شیخ غلامرضا طبسی کـه تـقریباً 35 سـال قبل [از تاریخ تدوین کتاب] به شیراز تشریف آورده [بودند] و چند ماهی در مدرسة آقـا بـابا خـان توقف داشتند و بنده هم به فیض ملاقاتشان رسیدم، فرمود: با چند نفر از دوستان بـا قـافله بـه عتبات عالیات مشرف شدیم. هنگام مراجعت به ایران، شب آخر که در سحر آن باید حرکت می کردیم، متذکر شدم که در این سفر مـشاهده مـشرفه و مواضع متبرکه را زیارت کردم، جز مسجد «براثا»[7] و حیف است از درک فیض آن مکان مقدس مـحروم بـاشیم. بـه رفقا گفتم: بیایید به مسجد براثا برویم! گفتند: مجال نیست و خلاصه نیامدند.

خودم تنها از کـاظمین بـیرون آمدم تا به مسجد رسیدم. دیدم در بسته است و معلوم شد در را از داخل بـسته و رفـته اند و کـسی هم نیست. حیران شدم که چه کنم! این همه راه به امیدی آمدم. به دیوار مـسجد نـگریستم، دیـدم می توانم از دیوار بالا بروم. بالاخره هر طوری بود از دیوار بالا رفته، داخـل مـسجد شدم و با فراغت مشغول نماز و دعا شدم، به خیال اینکه درِ مسجد را از داخل بسته اند و باز کردنش آسـان اسـت. در داخل مسجد هم کسی نبود. پس از فراغت، آمدم در را باز کنم، دیدم قفل مـحکمی بـر در زده اند و به وسیله نردبان یا چیز دیـگر رفـته اند.

حـیران شدم که چه کنم! دیوار داخل مـسجد هـم طوری بود که هیچ نمی شد از آن بالا رفت. با خود گفتم: عمری اسـت دم از حـسین علیه السلام می زنم و امیدوارم کـه بـه برکت آن حـضرت درِ بـهشت بـه رویم باز شود؛ با اینکه درب بـهشت یـقیناً مهم تر است و باز شدن این در هم به برکت حضرت ابی عبدالله عـلیه السـلام سهل است. پس با یقین تا دسـت به قفل گذاشتم و گـفتم: یـا حسین! و آن را کشیدم، فوراً باز گـردید. در را بـاز کردم و از مسجد بیرون آمدم و شکر خدا را به جا آوردم و به قافله هم رسیدم.»[8]

تـأثیر گذاری بـر یهود و نصاری

مورخ شهیر آیـة الله شـیخ مـحمد شریف رازی قدس سـره در بـاره مسافرتهای مرحوم طبسی بـه شـهرهای مختلف، همانند: تهران، اصفهان، شیراز، همدان، یزد و. .. و استقبال کم نظیر مردم از سخنرانیهای معظم له خصوصاً در همدان ایـن گـونه مـی نویسد:

«شـیخ غـلامرضا طبسی از مفاخر خـطباء و مـعاریف گویندگان قرن 14 هجری است که از حوزه علمیه قم برخاسته و صیت و صوتش جهان شیعه و اسلام را فرا گـرفته و در فـصاحت کـلام و ملاحت سخن و بلاغت خطابه صهبان عرب را نـسخ نـموده و در عـصر خـود شـور و انـقلابی ایجاد کرده که در هر محفلی و بزمی و هر کوی و میدانی و هر مجلسی و عزاخانه ای سخن از او در میان آمده، به هر شهری قدم گذاشت، بلوایی از مشتاقین و ولوله ای در مریدین خویش انداخت.

مـسافرت وی به همدان از طریق عتبات عالیات و منابرش در آن شهرستان پس از 20 سال هنوز در خاطره هاست. اثبات خاتمیت نبی اکرم صلی الله علیه و آله او در روز مبعث در همدان و دعوتش از یهود و نصارا و شرکت آنها با مسلمانان همدان حایز موفقیت بـوده کـه ااز بعض ثقات که حاضر بودند، شنیدم که در آن، جای نشستن مانند غالب مجالس تهرانش، خرید و فروش شده و به قدری در آن روز مردم مسلمان و یهود و نصارا گریستند که وصف نتوان کرد. آری، تمام ایـن مـوقعیت از پایه فصاحت و بلاغت و ملاحت سخن و ابتکارات منبری در اثر توجه و نظر حضرت معصومه علیها السلام بوده؛ همان نظری که

به ذره گر نظر لطـف آن جـناب کند به آسمان رود و کار آفـتاب کـند.»[9]

مقابله با رضاخان

بازگشت خطیب نامدار مرحوم طبسی از کشورهای اسلامی به ایران همزمان بود با روی کار آمدن دولت رضا خان با توطئه استعمار پیـر انـگلیس. رضا خان حاکم مـطلق العـنان ایران گردیده بود و به عنوان مجری سیاستهای استعمار پیر، دین زدایی و مخالفت با مظاهر دین و مذهب را در رأس برنامه هایش قرار داده و مخالفت با مجالس سوگواری امام حسین علیه السلام، کشف حجاب و تغییر لبـاس و هـر آنچه که مربوط به دین می شد، از برنامه های او بود.

در این زمان است که مسئولیت عالمی آگاه و متعهد و سخنرانی دلسوز و بی باک چون آقا شیخ غلامرضا طبسی ایجاب می کند که با ایـن هـجمه های به دیـن مقابله کند.

خطیب شهیر باید آن عطیه ای که خداوند به او عنایت کرده، یعنی فصاحت و شیوایی کلام و بـیان را به عنوان یک اسلحه مؤثر در راه تبلیغ دین، به کار گیرد و بـا دیـن سـتیزی رضا خان مقابله کند. اگرچه دشمن بی رحم است و برای رسیدن به اهداف شوم خویش دست به هـر جـنایتی می زند، اما مرحوم طبسی واعظ، سکوت نمی کند و با سخنرانیهای پرشور خود در مشهد مـقدس افـکار را روشـن و دلها را بیدار می کند. سپس از مشهد به قصد تهران حرکت می کند. گویا رضا خان می دانست کـه اگر پای شیخ غلامرضا طبسی به مرکز ایران، یعنی تهران برسد، شور و انقلابی را ایـجاد خواهد کرد که اگـر نـتواند برنامه های او را از بین ببرد، لااقل افشاء کرده یا به تأخیر خواهد انداخت و باید به مانند دیگر مخالفان سرکوب یا نابود گردد.

بدین ترتیب، مرحوم طبسی را در سبزوار مسموم و شهید می کنند که بعداً در مـیان علماء و دانشمندان این جمله معروف شد که شیخ غلامرضای طبسی را چیز خور کردند.»[10]

مدفن

پیکر این واعظ وارسته از سبزوار به مشهد منتقل گردید و با عزت و احترام در روز پنجم شعبان 1355 ق در مقبرة پیر پالان دوز در جـوار بـارگاه ثامن الائمه علیه السلام به خاک سپرده شد.

گفتنی است که آیة الله شیخ عباس واعظ طبسی، تولیت محترم آستان قدس رضوی و نماینده ولی فقیه در استان خراسان رضوی، خلف صالح و فرزند بـرومند آن خـطیب یگانه می باشند.[11]

پی نوشت ها

[1] نشریه حرم، شماره 79، به نقل از آیة الله مرعشی نجفی قدس سره .

[2] آثار الحجة، مـحمد شـریف رازی، ج 2، ص 136 (با دخل و تصرف اندک).

[3] خاطرات و مبارزات حجة الاسلام فلسفی، ص 61.

[4] تفصیل داستان سیل مخرب در قم در سال 1353 ق در کتاب «آینة دانشوران» سید علیرضا ریحان یـزدی، ص 36 آمـده است.

[5] آینه دانشوران، ص 37؛ مجله حوزه، ش 126، ص 151.

[6] آثار الحجة، ج 2، ص 138. در ضـمن طـبق فرموده مؤلف آثار الحجة از طلوع و درخشش مرحوم طبسی بعد از کرامت تا رحلت ایـشان، فـقط هـشت سال طول کشیده است.

[7] مسجد براثا از مساجد معروف عـراق اسـت که بین بغداد و کاظمین واقع شـده اسـت. درباره فـضیلت ایـن مـسجد معروف به کتاب مـفاتیح الجنان، ص 805، ذیل زیارت کاظمین مراجعه کنید.

[8] داستانهای شگفت، شهید مجاهد آیة الله سید عبد الحسین دسـتغیب شـیرازی، ص 31.

[9] آثارالحجة، ج 2، ص 136.

[10] نشریه حرم، ش 79، ویژه میقات الرضا علیه­السلام، صص 10 ـ 13.

[11] شرح حال و ویژگیهای شیخ غلامرضا طبسی، در منابع ذیل آمده است:

دانشنامه مشاهیر یزد، بنیاد ریحانه، ج 3، ص 1425؛ تقویم تاریخ خراسان، ص 72؛ تاریخ عـلماء خـراسان، ص 314؛ آینة دانشوران، ص 41؛ آثار الحجة، ج 1، ص 44 و ج 2، صص 136 ـ 138؛ گنجینة دانشمندان، ج 2، ص 383 و 384؛ نشریه حرم، ش 79، صص 10 ـ 13؛ گلشن ابرار، ج 2، ص 698؛ مجله حوزه، ش 126، ص 150؛ گفتار وعاظ، ج 2، ص 268؛ داستانهای شگفت، ص 31.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۰۴
khademoreza kusar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی