مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی

                   

تحلیل گفتمان ولایی امام حسین علیه السلام در تقابل با گفتمان سلطنت
سه خرده گفتمان درعرصه اجتماعی جامعه مرتبط با صدر اسلام شکل گرفت: گفتمان «ولایت»، «خلافت» و «سلطنت»، که هر سه لباس اسلام را به تن داشته و در تلاش بودند تا با نزدیک کردن دال های شناور اسلامی (ارزش های اسلامی) به دال مرکزی گفتمان خویش، ذهنیت جمعی اجتماع را به دست آورند. طبعاً هر یک از این سه گفتمان برای وصول به این مهم، ناچار به تعریف دال های شناور منطبق با دال مرکزی گفتمان خویش بودند. همچنان که جابه جایی معروف و منکر در جامعه، ناشی از تعریفی است از این دو که معروف را منکر جلوه داده و منکر را معروف. از آنجا که گفتمان پیامبر اسلام، «ولایت» بوده است: إِنَما وَلِیکمُ اللهُ وَ رَسُولُه (مائده/55)، نوشتار پیش رو به دنبال پاسخ به این سوال اصلی است که: «گفتمان ولایت چه تعریفی از دال های شناور ارائه داده است که توسط عده ای پذیرفته نشد و منجر به تولید دو گفتمان خلافت و سلطنت گردید؟». برای پاسخ به این سوال تخاصم گفتمان ولایی حسین بن علی و گفتمان سلطنتی یزید، به عنوان مطالعه موردی، تحت بررسی قرار خواهد گرفت.

بیان مسأله

قال کلینی فی کتابه عن ابی عبدالله(ع) حول طریقة زیارة الحسین (ع) قال: «إِذَا أتَیتَ قَبْرَ الْحُسَینِ... اجْلِسْ عِنْدَ رَأسِهِ فَقُل... أشْهَدُ أنَّک قَدْ أقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَیتَ الزَّکاةَ وَ أمرْتَ بالْمَعْرُوفِ وَ نهَیتَ عَنِ الْمُنْکرِ وَ اتَّبَعْتَ الرَّسُولَ وَ تلَوْتَ الْکتابَ حقَّ تِلاوَتِهِ... أشْهَدُ أنَّ الْجِهَادَ مَعَک جِهَادُ وَ أنَّ الْحَقَّ مَعَکَ وَ إِلَیْکَ... » (کلینی، 1407ق، ج 4، 574)؛ شیخ کلینی در کتاب خویش در مورد طریقة زیارت حسین بن علی(ع) از امام صادق(ع) آورده است که فرمود: هنگامی که به زیارت مزار حسین(ع) رفتی. . . سمت رأس ایشان بنشین و بگو. . . شهادت می دهم که تو نماز را بپاداشته و زکات را ادا نموده و به معروف امر و از منکر نهی فرموده و رسول را متابعت کرده و کتاب خدا را آن طور که شایسته است تلاوت نمودی و شهادت می دهم جهاد در معیت تو جهاد است و حق با تو و به سوی تو است.

این عبارات گویای اعتقاد شیعه در مورد علت و فلسفة نهضت گفتمانی حسین بن علی(ع) است. لکن تمام دال های مذکور (نماز، زکات، امر به معروف و نهی از منکر و جهاد) در متن زیارت، مواردی نبودند که در جامعة متخاصم با گفتمان حسینی(ع) انجام نشوند. یعنی آنها نیز نماز می خواندند، زکات می دادند و قائل به امر به معروف و نهی از منکر بودند، داعیة حق طلبی داشتند و با حکم جهاد و قربة الی الله به جنگ علیه حسین بن علی(ع) بپا خاستند؛ چنان که علی بن حسین (ع) نیز فرموده اند: «ثَلاثُونَ ألْفَ رَجُلٍ یزْعُمُونَ أنَّهُمْ مِنْ هَذِهِ الاُمَّةِ کلٌّ یتَقَرَّبُ إِلَی اللهِ عزَّ وَ جَلَّ بِدَمِه» (صدوق، 1400ق، 462)؛ سی هزار نفر که گمان می کردند از این امّتند گرداگرد او را گرفتند، هر کدام با خون او به خدای عز و جل تقرب می جست .

این تضاد گواه بر وجود دال های شناوری بین دو گفتمان متخاصم حسینی(ع) و یزیدی است که هر یک تعریف خاص خود را از آن دال ها ارائه می دادند؛ چنان که وقتی حسین بن علی (ع) برای ادای نماز ظهر از سپاه کوفه مهلت خواست، «فقال له الحصین بن نمیر: إنها لا تقبل منک»؛ حصین بن نمیر گفت: نماز از شما پذیرفته نیست، «فقال له حبیب بن مظاهر: لاتقبل الصلاة زعمت من آل رسول الله، و تقبل منک یا ختار؟!»؛ حبیب بن مظاهر در پاسخ او گفت: گمان می کنی که نماز از آل رسول خدا(ص) پذیرفته نشود و نماز تو ای احمق نادان پذیرفته است؟ (خوارزمی، بی تا، ج2، 20). لذا این که «گفتمان حسینی چه تعریفی از دال های شناور داشته که منجر به شکل گیری چنین نهضت گفتمانیِ بلامشابهِ تاریخ شده است؟»، سؤالی است که این تحقیق به دنبال پاسخ به آن است.

فرض در پاسخ به این سؤال، «اعتقاد گفتمان حسینی به ارزشمندی و مقبولیت دال های شناور اسلام به شرط اقرار مسلمان به ولایت نبی یا وصی و تبعیت از وی» است که مورد قبول گفتمان حاکم قرار نگرفت و از این رو در حذف این محور کمر همت بست.

ضرورت پاسخ به این سؤال، وصول مسلمان به ملاک سنجش کردارهای خویش است، تا دریابد دال های شناور اسلامی، که در زندگی خویش عامل به آن است، منطبق با چه گفتمانی است. گفتمان حسینی (ع) یا یزدی؟

برای پاسخ به این پرسش، با صرف نظر از مبانی نظری «تحلیل گفتمان» از روش تحلیل گفتمان لاکلا و موف و فرکلاف، به عنوان خرده روش، استفاده شده است.

پیشینه این تحقیق با ادبیات تحلیل گفتمان سابقه ای ندارد، لکن در مورد تفاوت دین داری علوی و اموی برخی مکالمات شفاهی در مجالس وعظ و مانند آن انجام شده است، اما این که پژوهشی علمی در این زمینه مکتوب شده باشد، مطلبی یافت نشد.

مقدمه

قرآن، به خلاف نظریة گفتمان که قائل است «هیچ گفتمانی نمی تواند هرگز کاملاً شکل بگیرد و تثبیت شود» (سلطانی، 1383، 160) و شکل گیری خودِ واقعی و کامل در افراد گفتمان ها اسطوره ای بیش نیست، فلسفة ارسال رسل را قرائت صحیح از آیات، نشانه ها و دال های هستی و تعلیم آن در راستای تزکیة افراد و وصول آنها به کمال و هویت خویش، بعد از عدم آگاهی، ضلالت و حیرانی در حوزة گفتمان گونی می داند: «لَقدْ منَّ اللهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً منْ أنفُسِهِمْ یتلُوا علَیهِمْ آیاتهِ وَ یزَکیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکتابَ وَ الْحِکمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ» ( آل عمران/164). از این روی است که در طول تاریخ پیامبران الهی و جانشینان ایشان در عرصة کردارهای گفتمانی زبانی و غیر زبانی در تقابل با گفتمان های غیر، همواره دو نیروی متعارض بنیادین و پیش رانندة تحولات اجتماعی بوده اند که با برجسته سازی «خود» و حاشیه رانی «دیگر» سعی در کسب ذهنیت جمعی اجتماع و شالوده شکنی گفتمان رقیب داشته و بر این اساس تحولات بزرگ اجتماعی را سبب و موجب تشکیل تمدن های توحیدی و تمدن های مادی ( ر. ک: خامنه ای، 1393) شدند که قرآن از آن تعبیر به حزب الله و حزب الشیطان کرده است: «اُولئِک حِزْبُ الله»، «اُولئِک حِزْبُ الشَّیطان» (مجادله/22).

از جمله پیامبرانی که منشأ بزرگ ترین تحولات تاریخی بوده، پیامبر اسلام(ص) است که از شروع تبلیغ وی در سال 610 میلادی تا تأسیس امپراطوری اموی در سال 41 قمری، می توان آرایش خرده گفتمان های حاضر در عرصة اجتماعی جامعة مرتبط با اسلام را به سه گروه اصلی تقسیم کرد: گفتمان «ولایت»، «خلافت» و «سلطنت».

گفتمان ولایت

عملکرد افراد قائل به گفتمان ولایت دقیقاً در راستا و امتداد اوامر و دستورات پیامبرشان قرار داشت؛ یعنی خود را امت و دنباله رو امام و ولیّ خویش، یعنی پیامبر(ص) می دانستند: «کنْتُمْ خَیرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنَّاس» (آل عمران/110 )، «وَ کذلِک جَعَلْناکمْ اُمَّةً وَسَطاً لِتَکونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یکونَ الرَّسُولُ عَلَیکمْ شَهیداً» (بقره، 143). از این رو دال اصلی گفتمان ولایت، شخصیت پیامبر به عنوان ولیّ خدا بوده و نظام معنایی این گفتمان بر پایه ولایت «ولیّ الله» تولید شد. یعنی نشانه های این گفتمان مانند تقوا، عدالت، نیت خالص، خداخواهی، جهاد فی سبیل الله، معرفت الله، معرفت النفس و دیگر ارزش های قرآنی و اسلامی است در زیر سایة نظام ولایت ولی الله ارزش پیدا می کند؛ چنان که پیامبر اسلام(ص) آموزششان داده بود که: «لو أنّ عبداً عبدالله عزّ و جلّ مثل ماقام نوحٌ فی قومه و کان به مثل اُحُدٍ ذهباً فأنفقه فی سبیل الله و مدّ فی عمره حتی حجّ ألف عامٍ علی قدمیه ثم قُتل بین الصفا و المروة قُتل مظلوماً ثمّ لم یوالک یا علی (یعنی ولیّ) لم یشمّ رائحة الجنّة و لم یدخلها» (اخطب خوارزم، بی تا، ص67)؛ اگر کسی خدا را به مدت عمر حضرت نوح(ع) بندگی کند و مثل کوه احد طلا داشته باشد و در راه خدا انفاق کند، و به قدری عمر کند تا بتواند هزار بار با پای خود حج را به جا آورد و بعد بین صفا و مروه به ناحق کشته شود، اما ولایتِ «ولیّ» را نداشته باشد بوی بهشت به مشام او نمی رسد و داخل بهشت نمی شود.

پیامبر اسلام(ص) از همان ابتدای دعوت پنهانی تأکید بر مسألة ولایت داشته و قبل از هر چیزی حکم امامت و ولایت امام علی(ع) را بعد از امامت و ولایت خویش تنفیذ کرده: «وَ قَدْ جَمَعَ بَنِی عَبْدِالْمُطَّلِبِ خَاصَّةً فِیهَ الِلإِنْذَارِ...فَقَالَ لَهُ النَّبِی:...فَأنْتَ أخِی وَ وَصِیی وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی وَ خَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِی» (مفید، 1413ق، ج1، 7)؛ در یوم¬الدار که مخصوصاً فرزندان عبدالمطلب را گرد آورده بود و آنان را از خشم خدا بیم می داد و می فرمودند. . . تو برادر و وصی و وزیر و جانشین پس از منی. و در طول رسالت خویش نیز بارها بر این مهم تأکید نمودند (ر. ک: دیلمی، 1412ق، ج2، 207). در غدیر خم هم اتمام حجت کرده (طبرسی، 1372، ج1، 59) و حتی در لحظات رحلت، قصد وصایت کتبی نمودند که با حاشیه رانی گفتمان غیر مواجه شده و متهم به هذیان شدند: «إِنَّ رَسُولَ اللهِ یهْجُر» (حجازی، 1419ق، 247 و نعمانی، 1397 ق، 82 ).

گفتمان سلطنت

در مقابل گفتمان ولایت، دو نظام معنایی «خلافت» و «سلطنت» تولید شد. افراد قائل به گفتمان سلطنت کسانی بودند که سال های متمادی با گفتمان پیامبر اسلام9 رقابت کردند، اما با وجود نفرات بیشتر و جنگ افزارهای نو و کارامد و مرکب های زیاد در مقابل نیروی انسانی و مرکب های بسیار کم اسلام و دست خالی آنها، مدام شکست می خوردند. چنان که قرآن هم به این موضوع اشاره کرده است که: «إِنَّ الَّذینَ کفرُوا لَن تُغْنِی عَنْهُمْ أمْوالُهُمْ وَ لا أوْلادُهُمْ مِنَ اللهِ شَیئاً» (آل عمران/10). اسلام ابوسفیان، به عنوان یکی از افراد گفتمان سلطنت و تشبیه «اسلام » به «سلطنت» در کردار زبانی ابوسفیان در هنگام فتح مکه که: «ما رأیت یا أباالفضل ملکا هکذا قطّ، لا ملک کسری، و لاملک بنی الأصفر!» (واقدی، 1409ق، ج2، 814)، نشان دهنده این است که در اذهان این بخش از اجتماع، ساختار و نظام معنایی پرستش ماسوی الله به طور کامل فروریخت، ولی در مقابل گفتمان پیامبر اسلام (ص) نیز در ذهنشان تثبیت نشد، بلکه به اصالت طبیعت، قدرت و لذت رسیدند. از این رو دلیل مسلمان شدنشان نیز، نه ارادت به پیامبر اسلام9 وگفتمان ولایی او بود، بلکه ارادت به «قدرتِ « گفتمان وی بود (ر. ک: زورق، 1390، 404). بر این اساس در جامعة مرتبط با اسلام گفتمان دومی شکل گرفت که دال مرکزی آن «اصالت طبیعت» بود. البته چون هنوز فرصت طرح و ظهور پیدا نکرده بود، گفتمانی نهفته ماند و تا زمان تأسیس امپراطوری اموی تبدیل به یک حزب مخفی شد (ر. ک: زورق، 1390، ج1، 142 ).

گفتمان خلافت

از آنجا که این طور نبود که همة مردم به محض اسلام آوردن کاملاً تغییر کنند، بلکه طبعاً در هر دو حوزة نظر و عمل، تلفیقی از اسلامی گری و اعرابی گری در وجود ایشان شکل می گرفت: «...یقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکفُرُ بِبَعْضٍ وَ یریدُونَ أنْ یتَّخِذُوا بینَ ذلِک سبیلاً» (نساء/150)، از این رو آنها به خلاف گفتمان ولایت، به پیامبرشان به چشم یک «ولی» نمی نگریستند، بلکه وی را در چهارچوب زندگی عربی در حد یک حاکم می دانستند. لذا گاهی به جای عنوان رسول الله وی را با «یا محمد» مورد خطاب قرار می دادند: «لاتَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَینَکمْ کدُعاءِ بَعْضِکمْ بَعْضاً» (نور/63 ) (مجلسی، 1403 ق، ج43، 33 ).

از آنجا که حال اکثریت جامعه این گونه بود، با رحلت پیامبر(ص) این طیفِ اکثر، گفتمان ولایت و قائلان به آن را کنار زده و گفتمان دیگری را، تحت عنوان «گفتمان خلافت»، که دالّ مرکزی آن «اسلام عربی» و دیگر نشانه های آن نیز تلفیقی از ارزش های اسلامی و عربی بود، اتخاذ نمودند. در همین راستا بود که علی بن ابی طالب(ع) فرمود: «أما وَ اللهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلانٌ ابْنُ أبِی قُحَافَةَ وَ إِنَّهُ لَیعْلَمُ أنَّ مَحَلِّی منْهَا محَل الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَی» (رضی، 1414ق، خطبة شقشقیه، 48)؛ آگاه باشید! به خدا سوگند! خلیفة اول، جامة خلافت را بر تن کرد، در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت می کند. «و لنعم ما قیل: ما قتل الحسین إلا فی یوم السقیفة» (مجلسی، 1403ق، ج45، 328). در حقیقت جریان سقیفه زمینه ساز و سرآغاز انحراف ارزش ها از ولایت به «سلطنت» بود.

آنچه تا بدین جا گفته شد، بیانی اجمالی در مورد ریشة تاریخی و تبارشناسانة تخاصم گفتمان حسینی(ع) و گفتمان یزیدی بود. گفتمان حسینی(ع) همان گفتمان الهی (قرآنی) است؛ زیرا اهل بیت: قرآن ناطقند و مفسران (تجلی) حقیقی قرآن صامت. در حدیث ثقلین نیز همسانی قرآن با عترت (اهل بیت): گویای انطباق کامل این دو با یکدیگر است، پس گفتمان حسینی(ع) در حقیقت همان گفتمان قرآنی (الهی) است و با گفتمان دیگر انبیاء الهی: نیز انطباق دارد.

از آنجا که اولاً گفتمان ولایی پیامبر اسلام(ص) عینیت یافته بود، یعنی جایگزینی گفتمانی دیگر به جای آن غیر ممکن به نظر می رسید و ثانیاً از آنجا که مردی به نام محمد توانسته بود به اسم «اسلام» بسیاری از قبایل عرب را، که دائم با یکدیگر در جنگ و خونریزی بودند، متحد کند ( زورق، 1390، ج1، 101) و اساساً وحدت و قدرت به دست آمده در بین اعراب، به برکت اسلام و گفتمان پیامبر(ص) بود، بدیهی است برای حفظ این معلول ( اتحاد و قدرت عرب) می بایست علت آن نیز حفظ شود چون اگر علت از بین می رفت، قطعاً معلول نیز کأن لم یکن تلقی می شد. بنابراین اگر سلطنتی ها تمام دال های گفتمان پیامبر اسلام(ص) را به طور علنی کنار می گذاشتند، قدرتشان هم از دست می رفت. تظاهر آنها به اسلام شاهد بر این مدعاست (ر. ک: رضی، 1414ق، خطبة 93؛ نامة 17 و 64). لکن گفتمان ولایت در صدد کنار زدن پردة اسلام خواهی از چهرة قدرت طلب گفتمان سلطنت بود، از این روی امام حسین(ع) در شرایط بیعت اجباری با گفتمان سلطنت به رهبری یزید قرار گرفت (ر. ک: محدثی، 1376، 482، یزید بن معاویه). مروان به ولید گفته بود: مگذار حسین بیعت نکرده از مدینه برود و اگر بیعت نکرد او را بکش (محدثی، 1376، 82 و شهیدی، 1385، 184). امتناع امام حسین(ع) از بیعت: «مِثْلِی لا یبَایعُ مِثْلَهُ» ( مجلسی، 1403ق، ج44، 325 و ابن طاووس، 1348، 23)، مزید بر علت شد تا گفتمان سلطنت به جهت ضرورت حفظ لباس اسلام (علت) برای حفظ قدرت اسلام ( معلول)، در تخاصم با گفتمان ولایت و حاشیه رانی آن، در کنار دال اسلام طلبی گفتمان سلطنت، دال قدرت طلبی گفتمان ولایت را نیز در نظام معنایی خویش مفصل بندی کنند (ر. ک: زورق، 1390، ج1، 199 ). بنابر این نهضت گفتمانی حسین بن علی(ع) نیز در راستای تبیین صورت اسلام خواه نظام ولایت و رسواسازی صورت قدرت طلب نظام سلطنت شکل گرفت.

امام حسین(ع) در این شرایط در قالب کرداری غیر زبانی از مدینه ای که دشمن به آن مسلط شده بود شبانه و پنهانی راهی مکه شد. یعنی راهی را که روزی پیامبر(ص) شبانه و پنهانی از مکه به مدینه هجرت کرده بود بازگشت (بیهقی، 1361، ج2، 465). این حرکت معکوس به این معنا بود که نهضت گفتمانی پیامبر(ص) به نقطة آغازین خود بازگشته است و کفار سلطنت طلب دوباره به قدرت و لذت رسیده اند. این مضمونِ منسوب به امام حسین(ع) که «إن کان دین محمّد لم یستقم الاّ بقتلی فیاسیوف خذینی»؛ اگر دین محمد(ص) جز با کشته شدن من استوار نمی ماند، پس ای شمشیرها مرا دربربگیرید ( راسم نفیس، 1383، 35) گواه بر این مدعاست.

از آنجا که دست اجباری بیعت با گفتمان سلطنت تا مکه هم کشیده شد و دیگر حرم امن الهی هم امن نبود، امام حسین(ع) با دعوت کوفیان، به سمت کربلا حرکت نمود (طبری، 1387 ق، ج5، 375 ). اما در مسیر خبر رسید که قلوب ایشان با تو اما شمشیرشان بر علیه تو است: «قُلُوبُ النَّاسِ مَعَک وَ أسْیافُهُمْ عَلَیک» (مفید، 1413ق، ج2، 67). این عبارت تاریخی نشان از همان طیف اکثریت دارد که آمیزه ای از اسلام و عرب بودند و خود و خدا را با هم می خواستند و اگر این دو مقابل هم قرار می گرفت خود را برمی گزیدند (ر. ک: زورق، 1390، 557).

لذا مسلم بن عقیل را تنها گذاشتند (نظری منفرد، 1385، ص115). خبر شهادت مسلم (نظری منفرد، 1385، 133) و هانی بن عروه (مفید، 1413ق، ج2، 63) نیز به معنی کمر بستن به قتل عام گفتمان ولایت و محکم کردن پایه های گفتمان سلطنت بود. چنان که پیش از این معاویه در کرداری زبانی وعدة به حاشیه رانی گفتمان ولایت داده و گفته بود که تا نام محمد را از بالای مأذنه ها پایین نیاورم و دفن نکنم از پای نمی نشینم: «و إنّ أخا هاشمی صرخ به فی کلّ یوم خمس مرّات: أشهد أنّ محمّدا رسول الله. فأی عملی بقی معهذا؟ لا امّلک! و الله إلاّ دفن ادفنا» (حسینی طهرانی، بی تا، ج8، 264). و یزید نیز در این راستا، کمر همت بست. تکثر کفریات او در اشعارش گواه بر این مدعاست (ر. ک: البکاء للحسین، 1391، 281). لکن هم باید لباس اسلام حفظ می شد تا قدرت ماندگار شود و هم این که همان اسلام با قرائت حسین بن علی(ع) مانع وصول سلطنتی ها به مقاصدشان بود. در چنین شرایطی تنها چاره قتل حسین(ع) با شمشیر اسلام بود. از این رو بود که به استناد حکم شرعی حسین بن علی(ع) را سر بریدند: «ان حسین بن علی بن ابیطالب لقد شق عصا المسلمین، و خالف امیرالمؤمنین وخرج عن الدین ثبت و حقق عند یقضی توحک متبدفعه و قتله حفظاً لشریعت سید المرسلین»؛ به درستی که حسین بن علی بن ابی طالب، ارکان اسلام و مسلمین را شکسته و برهم ریخته و با امیرالمؤمنین مخالفت کرده و از دین خارج شده است، بر من ثابت و محقق است. قضاوت می کنم و حکم می¬دهم به محاربه و جنگ او و نیز بر قتلش برای حفظ شریعت پیغمبر(ص)» (وجدانی، بی تا، 1003).

در این برهه از تاریخ بود که دو گفتمان سلطنت و ولایت تمام قد در برابر یکدیگر ایستادند، و با دو چهرة گفتمان حسینی و یزیدی جلوه نمایی نمودند. اینجا بود که نزاع بر سر تعریف دال های اسلامی و نزدیک کردن آن به دال مرکزی در هر گفتمان، موضوع روز جامعه و جدال افراد قرار گرفت که تفصیل آن در ادامه می آید.

شکل شمارة (1): مفصل بندی گفتمان ولایت

شکل 1.PNG

 

شکل شمارة (2): مفصل بندی گفتمان خلافت

 

شکل2.PNG

 

شکل شمارة (3): مفصل بندی گفتمان سلطنت

 

شکل 3.PNG

 

تعریف گفتمان ولایت از دال های شناور اسلام

چنان که گذشت در گفتمان های متخاصم با گفتمان ولایت سعی در حفظ و رعایت ظواهر اسلام می شد. مثلاً «نماز»ی را بدعت می گذاردند (ر. ک: بخاری، 1414ق، کتاب صلاة التراویح، ج1، 706، ح1906). حتی در صورت دادن بدعت از واژگان دینی حرام و حلال وام گرفته می شد (ر. ک: حسینی طهرانی، بی تا، 3). این در حالی بود که در گفتمان پیامبر(ص) با حضور «ولی الله» تنها او، مرجع، مفسر و مبین تعالیم دین بود: «وَ أنْزَلْنا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهم» (نحل/44) و دیگران حق قانون گذاری و تشریع نداشتند. چنان که فلسفة ارسال نبی و انتصاب ولی نیز قرائت صحیح از آیات، نشانه ها و دال های هدایت، کمال و هویت یابی افراد است. اما در نظام های معنایی گفتمان خلافت و سلطنت برای حفظ ظاهر، بسیاری از ارزش های دینی به عنوان دال های شناور مصادره و مفصل بندی شد و مفسر و معلم آن به حاشیه رفت. از این رو لازم است دال هایی مانند «اقامة نماز و زکات»، «امر به معروف و نهی از منکر»، «تأسیس نظام اسلامی»، «هدایت مردم»، «معاد»، «جهاد»، «ظلم ستیزی» و. . . ، که جزو کردارهای هر دو گفتمان به حساب می آمده و شناور بین هر دو بوده است، با قرائت «ولی الله» معنا شده و از این طریق حد تخاصم آنها با گفتمان رقیب روشن گردد. به عبارت دیگر و برای مثال، با این که «نماز » جزو کردارهای هر دو گفتمان بوده است، چه تفاوتی بین نماز گفتمان ولایت و سلطنت بوده است که امام حسین(ع) برای اقامه نماز قیام می کنند: «أشْهَدُ أنک قدْ اَقمْتَ الصَّلوةَ» (طوسی، بی تا، ج2، 720 )؛ شهادت می دهم که همانا برای اقامه نماز قیام کردی.

آیت الله جوادی آملی می فرمایند: «ذات اقدس اله در این حدیث قدسی می فرماید: «...وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَی عَبْدٌ بِشَی ءٍ أحبَّ إِلَی ممَّا افْتَرَضْتُ علَیهِ وَ إِنهُ لَیتقَرَّبُ إِلَی بِالنَّافِلَةِ حَتَّی اُحِبَّهُ فَإِذَا أحْبَبْتُهُ کنتُ سمْعَهُ الَّذِی یسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَ یدَهُ الَّتِی یبْطِشُ بهَا...» (مجلسی، 1403ق، ج72، 155 )؛ هیچ بنده به چیزی به من تقرب نجوید که نزد من محبوب تر از آنچه بر او واجب کرده ام باشد، و همانا او به وسیلة نماز نافله به من نزدیک شود تا آنجا که من او را دوست بدارم، و هنگامی که او را دوست بدارم، گوش او شوم همان گوشی که با آن می¬شنود و چشم او گردم همان چشمی که با آن ببیند، و زبانش شوم همان زبانی که با آن سخن گوید، و دست او گردم، همان دستی که با آن بگیرد. برتر از قرب نوافل، قرب فرایض است که مفاد برخی از احادیث و از جمله خطبة «البیان» امیرمؤمنان، علی(ع) است: «أنَا الأوَّلُ وَ أنا الآخِرُ وَ أنَا الْبَاطِنُ وَ أنَا الظَّاهِرُ وَ أنَا بِکلِّ شَی ءٍ عَلِیمٌ وَ أنَا عَینُ اللهِ وَ أنَا جَنْبُ اللهِ» (ابن شهرآشوب، 1379ق، ج2، 385) و در کتاب شریف توحید از علی(ع) چنین نقل شده است: «أنا عِلْمُ اللهِ وَ أنا قلْبُ اللهِ الْوَاعِی وَ لِسَانُ اللهِ النَّاطِقُ وَ عَینُ الله» (صدوق، 1398 ق، 164 )؛ منم علم خدا و منم قلب واعی خدا، یعنی دل خدا که حافظ و نگاهدارنده است و زبان گویای خدا و چشم خداوند. اگر در قرب نوافل، عبد کلام صحیح را با زبان خدا بیان می کند و دیدنی ها را با دیدة الهی می بیند، در قرب فرایض عبد عین الله، یدالله و قدرة الله می شود. . . روایات بیان گر قرب فرایض نشان می دهند که... خداوند در مقام فعل  نه در مقام ذات  هرگونه کاری را با مجاری علمی و عملی انسان کامل انجام می دهد... به زبان او سخن می گوید و به چشم او می بیند...» ( جوادی آملی، 1387، چ1، ج3، 402408 ).

عملی که بنده را به خدا نزدیک می کند «قربان» یعنی نزدیک کنندة او نامیده می شود؛ مانند نماز که دربارة آن آمده است: «الصَّلاةُ قُرْبَانُ کلِّ تَقِی » (کلینی، 1407ق، ج3، 265)؛ نماز بهترین راه تقرب هر متقی به خدا است. با توجه به آنچه که گفته شد، اگر کسی در قرب نوافل، می خواهد که «صلاة» وی «قربانِ» الی الله باشد، می بایست صدای خویش را از مجاری ادراکی و تحریکی «اُذُنُهُ السَّامِعَة» (هلالی، 1405ق، ج2، ص860 و صدوق، 1398ق، 167)؛ گوش شنوای خداوند. یعنی انسان کامل یا همان «ولیّ خدا» به گوش حق برساند. روشن است که در این نوع نگاه نه تنها نمازِ گفتمان های «غیر» گفتمان ولایت قُربی نخواهد داشت، بلکه ویل الهی بر آنهاست: «...فوَیلٌ لِّلْمُصَلِّینَ الَّذِینَهُمْ عَن صلاتهِمْ ساهُونَ»[1] (ماعون/4 و 5). از اینجا کشف می شود که مراد از اقامة نماز در گفتمان حسینی(ع)، شکل صوری آن نبوده است؛ چرا که مخالفان امام حسین(ع) رعایت حفظ صورت می کردند. بلکه مراد اقامه نمازی بوده است که ولی الله در اخذ و وصول آن به مقصد و عروج مصلی به معراج، نقش کانونی دارد. به عبارت دیگر صلاة که از ریشة «ص ل و» (فراهیدی، 1409ق، ج7، 153) و مشعر به وصل است (جوادی آملی، 1386، چ5، ج5، 115)، محقق نمی شود مگر به وساطت ولی. در حقیقت واصلِ حقیقیِ مصلِّی به مصلَّی، ولایتِ ولی الله است. از این رو در برخی روایات مستقیماً از وی و ولایت او تعبیر به صلاة شده است: «أنا صَلاةُ الْمُؤْمِن» (ابن شاذان، 1363، 84 )، «فَمَنْ أقَامَ وَلایتِی فَقَدْ أقَامَ الصَّلاة» (مجلسی، 1403، ج26، 2)؛ هر کس اقامه ولایت مرا کرده باشد نماز را به پای داشته است. پس حد تخاصم دال شناورِ «صلاة»، در «صلاة حسینی « با «صلاة یزیدی»، در «پذیرش و باور، فهم و اقرار» به وصول صدا و کردار مصلّی  از طهارت و مقدمات نماز او گرفته تا سلام و تعقیبات وی  از طریق مجاری ادراکی و تحریکی ولیّ الله است. به عبارت شفاف تر «ولیّ الله» مجرای ادراک و تحریک حق تعالی در استماع نوای همة مصلّین عالم است و اگر مصلّی نداند که باید از چه کانالی خداوند را صدا بزند، قطعاً نوای وی واصل نشده و راهیِ بی راهه خواهد شد. همچنان که وقتی أبوثمامة الصیداوی از یاران حضرت امام حسین(ع) در ظهر عاشورا خطاب به ولیّ خدا، که در مقام استماع صدای مصلّین و کانال وصول نماز آنها به الله است و قطعاً چنین کسی در وقت نماز دچار نسیان نخواهد شد، متذکر وقت نماز می شود، امام7 در پاسخی کنایی برای وی دعا می کند که: «ذکرت الصلاة جعلک الله من المصلّین » (اخطب خوارزم، بی تا، ج2، 20)؛ نماز را یادآوری کردی، خدا تو را از نمازگذاران محسوب نماید. در حالی که او علی الظاهر در دایرة مصلین بود! از اینجا روشن می شود که قرائت امام حسین(ع) از نماز، محصور در شکل صوری آن نبوده، بلکه کسی را مصلّی حقیقی می دانسته که باور به وساطت ولی الله در سمع و نظر و وصول عبادتِ عابد به معبود داشته باشد«الصلاة بالحقیقة حب علی، إن الصلاة هی الصلة بالله، و لا صلة للعبد بعفو الرب و رحمته و جواره إلاّ بحب علی، فمن أقام حب علی فقد أقام الصلاة، و کل صلاة غیرها من المکتوبة المشروعة إذا لم یکن معها الولایة فهی مجاز، لا بل ضلال و وبال، لأنه قد عبدالله بغیر ما أمر، فهو ضال فی سلوکه، عاص فی طاعته، معاقب فی عبادته» (حافظ برسی، 1422ق، 254). از این رو امام باقر7 فرمودند: «أما لَوْ أنَّ رَجُلاً قَامَ لَیلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِیعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِیعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ یعْرِفْ وَلایةَ وَلِی اللهِ فَیوَالِیهُ وَ یکونَ جَمِیعُ أعْمَالِهِ بِدَلالَتِهِ إِلَیه ما کانَ لَهُ عَلَی اللهِ جَلَّ وَ عَزَّ حَقٌّ فِی ثوَابِهِ وَ لا کانَ مِنْ أهْلِ الإِیمَانِ» (کلینی، 1407 ق، ج2، 8)؛ همانا اگر مردی شب ها را به عبادت بپا خیزد و روزها را روزه دارد و تمام اموالش را صدقه دهد و در تمام دوران عمرش به حج رود، و امر ولایت ولی خدا را نشناسد تا از او پیروی کند و تمام اعمالش با راهنمایی او باشد، برای او از ثواب خدای جل و عز حقی نیست و او از اهل ایمان نباشد؛ چرا که حبل اتصال به درستی انتخاب نشده است. بنابراین نماز یا همان واصلِ لقاءالله که امام حسین(ع) قصد اقامه آن را داشت اقامه باور به واسطه گری ولیّ در رساندن نماز خلق به خالق بوده است. همچنان که فضای گفتمانی قیام نیز ظهور تخاصم مستقیم حکومت با این واسطه بوده است: «(قال) أباعبدالله الحسین(ع): فبِمَ تستَحلّونَ دَمِی؟ أجابوهُ بقولهم: بغضاً لأبیک» (هاشمی خویی، 1400ق، ج18، 185)؛ چرا ریختن خون مرا مباح می دانید؟ پاسخ دادند: به دلیل بغض پدرت علی(ع) مؤید این معنا از اقامة صلاة است.

با توجه به قرائت گفتمان ولایت، دال «زکات» هم که: «إِنَّ الزَّکاةَ جُعِلَتْ مَعَ الصَّلاةِ قُرْبَاناً لِأهْلِ الإِسْلام» (کلینی، 1407ق، ج5، 37)؛ زکات را نیز مانند نماز وسیلة تقرب مسلمانان به خداوند قرار داده اند. منجر به پاکی مال و جان نمی شود، مگر از مجاری ادراکی و تحریکی ولی الله: «نحْنُ الزَّکاةُ» (مجلسی، 1403ق، ج24، 303 و استرآبادی، 1409 ق، 21 ). از این روی در زیارت نامة حضرت سیدالشهداء7 آمده است که: «أشْهَدُ أنَّک قَدْ أقمْتَ الصلاةَ وَ آتیتَ الزَّکاة» (کلینی، 1407ق، ج4، 574)؛ شهادت می دهم که همانا برای اقامة نماز و زکات قیام کردی. با این که در جامعة آن روز زکات پرداخت می شده است، پس روشن می گردد که تعریف گفتمان حسینی(ع) از «زکات» که قصد اقامة آن را داشته، آن زکاتی بوده است که در سایه سار نظام ولایت و با اعتقاد به آن و برای فرّ دولت ولی الله پرداخت شود نه نظام سلطنت که در این صورت نمی توان بر این واریز پول عنوان زکات را اطلاق نمود.

همچنین معنای دال شناور «معروف « در دو گفتمان مذکور، مخصوصاً در فضای تخاصم گفتمانی محدودة قیام عاشورا، «تأیید و تبلیغِ» ولیّ الله در قرائت گفتمان ولایت، و در مقابل«تخریب « ولی الله و ولایت او در قرائت گفتمان سلطنت است؛ به عنوان نمونه از سیاست های کلی و بنیادی و از مصادیق اعظم امر به معروف در گفتمان سلطنت، امر به «سبّ ولی الله»: «أمر معاویة بن أبی سفیان سعداً فقال ما منعک أن تسب أبا التراب» (مسلم نیشابوری، بی تا، کتاب فضایل الصحابه، باب فضایل علی بن ابی طالب(ع)، ح 2404) و «ارتداد ولی الله از دین»: «ان حسین بن علی بن ابی طالب لقد شق عصا المسلمین، و خالف امیرالمؤمنین و خرج عن الدین» (وجدانی، بی تا، 1003)؛ به درستی که حسین بن علی بن ابی طالب(ع) ارکان اسلام و مسلمین را شق و شکسته و برهم ریخته و با امیرالمؤمنین (یزید) مخالفت کرده و از دین خارج شده است و تغییر ذهنیت اجتماع به ضد ولی الله است: «مسلم جصّاص می گوید: عبیدالله بن زیاد مرا برای تعمیر دارالاماره نزد خود خواند، و من سرگرم سفیدکاری بودم که ناگهان فریادهایی را از دور شنیدم، از خدمتکاری که نزد ما بود پرسیدم: مگر چه شده است که کوفه را پر از فریاد می بینم؟ گفت: هم اکنون سرِ یک خارجی را که بر یزید شوریده است، می آورند» ( نظری منفرد، 1385، 408).

این در حالی است که از «معروف» در گفتمان ولایت، که امام حسین(ع) برای امر به آن قیام کردند: «أشْهَدُ أنَّک قَدْ... أمَرْتَ بالْمَعْرُوفِ» ( کلینی، 1407ق، ج4، 574)، تعبیر به ولایت شده است: «امام باقر7 ذیل آیة 157 سورة اعراف: «الَّذینَ یتبِعُون الرَّسولَ النَّبِی الاُمِّی...یأمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکرِ» فرموده اند: «منکر» کسی است که انکار فضل امام نموده و قائل به امامت نباشد» ( کلینی، 1407ق، ج1، 478). به همین قرینه «معروف» کسی است که اقرار به فضل امام نموده و قائل به امامت باشد. در همین راستا در تفسیر البرهان نیز ذیل این آیه از أبی عبدالله(ع) آمده است که «یأمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکرِ» ( مجلسی، 1403ق، ج15، 175و بحرانی، 1416 ق، ج2، 593 )؛ یعنی رسول اکرم(ص) امت خود را به تصدیق حضرت علی(ع)، که عالم به جمیع احکام است، سفارش می کند و مردم را از انکار فضل و برتری او بر دیگران نهی می نماید. از همین رو است که قرآن در مورد افرادی که قصد قتل ولی الله را داشتند آورده است که: «یأمُرُونَ بِالْمُنْکر وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوف» (توبه/67) (ساکی، 1392، ج2، 1072)؛ یعنی معروف و منکر در آموزه های اسلامی، در دیدگاه آنان جابه جا بود و لذا امر و نهی خلاف داشتند و امر به مخالفت با ولیّ الله نموده و نقشة قتل وی را برای خود «معروف» پنداشته و معیت با ولیّ الله را «منکر « می خواندند.

البته در گفتمان ولایت، تعبیر کردن ولایت به «معروف» نه از سنخ تعبیر اخلاق نیکو و صداقت و انفاق و. . . به «معروف » است. یعنی این طور نیست که ولایت، بیان یکی از مصادیق «معروف » در کنار دیگر مصادیق باشد، بلکه تعبیر ولایت به معروف علاوه بر این که از باب نزدیک کردن انسان به ولی الله می باشد، بن مایه و ریشة تمامی نیکی های عالم را نیز به برکت ولایت دانسته است، که اگر در آن نیکی ها خلأ ولایت باشد، نمی توان به آنها عنوان معروف داد. عدم پذیرش اعمال به ظاهر معروف توسط خداوند، گواه بر این مدعاست: «عن رسول الله ص) أنه قال: یا علی...ینَادِی مُنَادٍ یوْمَ الْقِیامَةِ أینَ مُحِبُّو عَلِی بْنِ أبِی طَالِبٍ  فَیقُومُ قَوْمٌ مِنَ الصَّالِحِینَ...فَیقُومُونَ مُقْتَصِدُونَ...فیقُومُ قوْمٌ ظَالِمُونَ لِأنفُسِهِمْ مُعْتَدُونَ عَلَیهَا فَیقَالُ أینَ الْمُبْغِضُونَ لِعَلِی بْنِ أبِی طَالِبٍ  فَیؤْتَی بِهِمْ جَمٌّ غَفِیرٌ وَ عَدَدٌ عَظِیمٌ کثِیرٌ فیقَالُ ألاَ نَجْعَلُ کلَّ ألْفٍ مِنْ هَؤُلاَءِ فِدَاءً لِوَاحِدٍ مِنْ مُحِبِّی عَلِی بْنِ أبی طالب(ع) لِیدْخلُوا الْجَنَّة فَینَجِّی اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُحِبِّیک وَ یجْعَلُ أعْدَاءَهُمْ فِدَاءَهُمْ» ( مجلسی، 1403ق، ج42، 28)؛ رسول خدا(ص) فرمود: ای علی. . . هنگامی که قیامت فرا رسد ندا کننده ای فریاد برآورد: دوستان علی(ع) کجا هستند؟ گروهی از صالحین بپاخیزند. . . گروهی که متوسطند (حسنات و سیئات آنها مساوی است) برخیزند. . . گروهی که با ارتکاب معاصی و گناه به خود ظلم کرده اند برمی خیزند، سپس گفته می شود: دشمنان علی(ع) کجا هستند؟ جمعیت بسیاری برخیزند، ندا رسد هر هزار نفر از این¬ها را در مقابل یکی از دوستان علی(ع) قرار دهید و اعمال خوب آنها را به اعمال دوستان علی(ع) اضافه کنید، و وقتی که چنین کنند آنها از آتش نجات پیدا می کنند. در روایت دیگری از امام باقر7 آمده است: «أبْغِضْ بَغِیضَ آلِ محَمَّدٍ وَ إِنْ کانَ صَوَّاماً قَوَّاماً» ( طبری آملی، 1383ق، 38 و مجلسی، 1403ق، ج65، 126)؛ با دشمنان آنها دشمنی کن اگر چه روزه دار و نمازگزار باشد. همچنین پیامبر اسلام9 فرموده اند: «بُغْضُ عَلِی سَیئَةٌ لا ینْفَعُ مَعَهَا حَسَنَة» ( اربلی، 1381ق، ج1، 105 ). باز رسول اکرم 9 فرموده است: «وَ الَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ لَوْ عَمِلَ أحَدُکمْ عَمَلَ سَبْعِینَ نَبِیاً لَمْ یدْخُلِ الْجَنَّةَ حَتَّی یحِبَّ هَذَا أخِی عَلِیا» ( مجلسی، 1403ق، ج27، 196)؛ قسم به کسی که جانم در دست او است، اگر یکی از شما عمل هفتاد پیامبر را انجام دهد داخل بهشت نمی شود، مگر این که دوست داشته باشد این برادرم علی را.

به همین قرینه دال «منکر» نیز در گفتمان حسینی(ع)، که از آن نهی شده است: «أشْهَدُ أنَّک قَدْ...نَهَیتَ عَنِ الْمُنْکر» (کلینی، 1407ق، ج4، 574)، گفتمان های متخاصم با گفتمان ولایت است. همچنان که امام صادق(ع) فرموده است: «وَ عَدُوُّنَا فِی کتَابِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْفَحْشَاءُ وَ الْمُنْکرُ وَ الْبَغْی وَ الْخَمْرُ وَ الْمَیسِرُ وَ الأنْصَابُ وَ الأزْلامُ وَ الأصْنَامُ وَ الأوْثَانُ وَ الْجِبْتُ وَ الطَّاغُوتُ وَ الْمَیتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخنْزِیر» (استرآبادی، 1409 ق، 22)؛ و دشمن ما در قرآن فحشا و منکر یعنی خمر، میسر، انصاب، ازلام، اصنام، اوثان، جبت، طاغوت، مردار، خون و لحم خنزیرند، که همه از منکراتند. براساس این قرائت، اصل منکر تخاصم و دوری از ولایت است. یعنی علاوه بر این که وصف گناهان به منکر از باب دور کردن انسان از ولی الله می باشد، ریشة تمامی منکرات نیز خلأ ولایت معرفی شده است. شاهد بر این ادعا روایتی است از امام علی(ع) که فرموده اند: «لولا أن عمر نهی عن المتعة مازنی إلا شقی» ( طبری، 1412ق، ج5، 10)؛ اگر خلیفة دوم از متعه نهی نکرده بود هیچ زن و مردی زنا نمی کرد مگر شقی. همچنین پیامبر(ص) قبل از رحلتشان فرموده بودند: «لامتی اثنا عشر إمام ضلالة کلّهم ضال مضلّ، عشرة من بنی أمیة و رجلان من قریش. وزر جمیع الاثنی عشر و ما أضلّوا فی أعناقهما...قال: فسمّهم لنا. قال: فلان و فلان...» ( هلالی، 1405ق، ج2، 836 و طبرسی، 1372، ج2، 285)؛ امت من دوازده خلیفه و حاکم خواهند داشت که جملگی گمراه و گمراه کننده اند، ده نفر ایشان از بنی امیه و دو نفرشان از قریش است، و بار گناه تمامی این ده نفر بر دوش همان دو نفر است. . . معاویه گفت: نامشان را بگو، گفت: فلانی و فلانی... .

از این روی است که امر به معروف و نهی از منکرِ امام حسین(ع) متوجه نیکوکاران جامعه مانند «عبدالله بن عمر» ( نظری منفرد، 1385، 145) نیز بوده است، در حالی که آنها انسان های عابد و زاهد و نیکوکاری بودند. زیرا مراد امام7 از این امر و نهی، نه شکل صوری معروف و منکر، بلکه ستون تحقق ساختمان آن، یعنی ولایت بوده است: «لِکلِّ شَی ءٍ أسَاسٌ وَ أسَاسُ الإِسْلامِ حُبُّنَا أهْلَ الْبَیت» ( برقی، 1371ق، ج1، 150 و کلینی، 1407ق، ج2، 46)؛ هر چیزی اساسی دارد و اساس اسلام دوستی ما خانواده است. «بِمُوَالاتِکمْ تُقْبَلُ الطَّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ» (صدوق، 1413ق، ج2، 616)؛ با دوستی و ولایت شما، عبادت واجب در نزد خداوند پذیرفته می شود. از این رو خیلی از عابدان و زاهدان و نیکوکاران عصر قیام به دلیل عدم همراهی با ولی الله مرتکب منکر بودند و برخی از یاران امام حسین(ع) که سِبقة گناهان کبیره داشتند به دلیل توبه و همراهی با امام(ع)، عامل به معروف شدند.

دیگر دال های شناور اسلام از قبیل «تأسیس نظام اسلامی»، «هدایت مردم»، «معاد»، «جهاد»، «ظلم ستیزی» و. . . نیز در گفتمان حسینی(ع) با قرائت «ولیّ» و مرتبط با ولایت مفصل بندی شده اند: سید شرف الدین در کتاب تأویل الآیات از داود بن کثیر، برادر رضایی امام صادق(ع) نقل می کند که از امام صادق(ع) سؤال کردم که: «أنْتُمُ الصَّلاةُ فِی کتَابِ اللهِ عَزَّ وَ جلَّ وَ أنتُمُ الزَّکاةُ وَ أنْتُمُ الْحَجُّ؟»؛ شما در قرآن نماز هستید و شما زکات و حج هستید؟ و ایشان در پاسخ ضمن تأیید این مطلب که: «نَحْنُ الصَّلاةُ فِی کتَابِ اللهِ عزَّ وَ جَلَّ وَ نحْنُ الزَّکاةُ وَ نحْنُ الصیامُ وَ نَحْنُ الْحَجُّ»؛ ما در قرآن نماز و زکات، روزه، حج هستیم، تکمیل فرمودند که «وَ نَحْنُ الشَّهْرُ الْحَرَامُ وَ نَحْنُ الْبَلَدُ الْحَرَامُ وَ نَحْنُ کعْبَةُ اللهِ وَ نحْنُ قِبْلَةُ اللهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللهِ قالَ اللهُ تَعَالَی فَأینَما توَلُّوا فثَمَّ وَجْهُ اللهِ وَ نَحْنُ الآیاتُ وَ نحْنُ الْبینَاتُ»؛ و ما ماه حرام و شهر حرام و کعبه و قبله و وجه الله هستیم. خداوند فرموده: «فَأینَما توَلُّوا فثَمَّ وَجْهُ اللهِ» (بقره/115)؛ ما آیات و بینات هستیم. تا آنجا که فرمودند: «وَ کنی عَنْ أسْمَائِنَا بِأحْسَنِ الأسمَاءِ وَ أحبِّهَا إِلَیهِ وَ سَمَّی أضْدَادَنَا وَ أعْدَاءَنَا فِی کتَابِهِ وَ کنَّی عَنْ أسْمَائِهِمْ وَ ضَرَبَ لَهُمُ الأمْثَالَ فِی کتابِهِ فی أبْغَضِ الأسْمَاءِ إِلَیهِ وَ إِلَی عِبَادِهِ الْمُتَّقِینَ» (مجلسی، 1403ق، ج24، 303 و استرآبادی، 1409ق، 21)؛ ما را در کتاب خود نام برد و از نام های ما به بهترین چیزها که دوست داشت کنایه آورد و دشمنان و مخالفین ما را نیز در کتاب خود به کنایه نام برد به نام های بدترین چیزها در نزد خودش و نزد بندگان پرهیزگارش.

نتیجه گیری

در گفتمان ولایت، شخصیت انسان کامل (نبی یا وصی) نقش دال ارشد را دارد؛ زیرا دو قوس نزول و صعود را پی نهاده و به مصداق «ثُمَّ دَنَا فتَدَلی فکاَنَ قابَ قَوْسَینِ أوْ أدْنی» ( نجم/8 و 9)، به مقام قرب نهایی بار یافته (جوادی آملی، 1387، ج3، 25) و از این رو چهرة باطنی انسان کامل همان مظهر کلی است که وجوب بَحت یا امکان صِرف نبوده، بلکه برزخ جامع وجوب و امکان است؛ یعنی تمام تعینات و حقایق وجوبی و امکانی را واجد است (جوادی آملی، 1387، ج3، 46). بنابراین عهده دار پیوند و اتصال این دو قوس گشته است (جوادی آملی، 1387، ج3، 50).

به عبارت دیگر کسی که به این مقام رسید همة فیض ها و نعمت ها به مظهریت او نشأت می گیرند و او همان «ولیّ نعمت» است که به یُمن او به ماسوا رزق داده می شود و به وجود او آسمان و زمین ثبات می یابند (جوادی آملی، 1387، ج3، 50): «بِیمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَی وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأرْضُ وَ السَّمَاء» (مجلسی، 1403ق، ج4، 23)؛ یعنی او صراط و حلقة اتصال حقایق کونی به عالم الوهی است و همان صراط مستقیمی است که ملاقات با رب تنها از طریق او حاصل می شود و مانند خط فاصلی است که ربط شمس را با ظلّ آن، حفظ می کند (جوادی آملی، 1387، ج3، 27). یعنی حتی وصول به توحید محقق نمی شود، مگر با تمسک و اقرار به ولایت ولیّ الله و اطاعت از وی: «...لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أمِنَ مِنْ عَذَابِی، فَلَمَّا مرَّتِ الرَّاحلَةُ، نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أنَا منْ شرُوطِهَا» (صدوق، 1398، 25).

از آنجا که تمام اعمال و اخلاق و ارزشمندی افکار بدون وصول عامل و متخلق و متفکر به توحید ها لک است: «وَ لا تَدْعُ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ کلُّ شَی ءٍ ها لِک إِلاَّ وَجْهَه» ( قصص /88)؛ معبود دیگری را با خدا مخوان، که هیچ معبودی جز او نیست؛ همه چیز جز ذات او فانی می شود. و نیز از آنجا که وصول به توحید مشروط به پذیرش ولایت ولیّ الله است، در تعریفی که گفتمان ولایت از دال های شناور اسلام مانند نماز و زکات و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد و ظلم ستیزی و... ، ارائه داده است، علاوه بر این که ولایت را کانال صعود این دال ها دانسته  که اگر نباشد، هیچ کدام از اعمال صالح مسلمان، صاعد نخواهد شد  روح کلی حاکم بر این دال های شناور را نیز که بدان ها جان بخشیده، ولایت معرفی کرده است که اگر نباشد دال های شناور همچون جسم بی جانی خواهند بود که دیگر نمی توان بر آنها عنوان دالّ اسلامی اطلاق کرد. یعنی دیگر نمی توان آنها را نماز و زکات و امر به معروف و نهی از منکر و. . . نامید؛ چنان که امام علی(ع) نیز نماز بدون معرفت را نماز ننامیده و تعبیر به «حرکت اعضاء» کرده است: «سَکنُوا فِی أنفُسِکمْ معْرِفَةَ مَا تَعْبُدُونَ حَتَّی ینْفَعَکمْ مَا تُحَرِّکونَ مِنَ الْجَوَارِحِ بِعِبَادَةِ مَنْ تَعْرِفُون » ( ابن شعبه، 1404ق، 223)؛ شناخت معبود را در جان خود ثابت دارید تا حرکت اعضاء در عبادت خدا سودتان بخشد. شناخت معبود هم حاصل نمی شود مگر با شناخت ولیّ الله: «مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیةِ مَعْرِفَةُ الله» ( ر. ک: مجلسی، 1403ق، ج26، 1). همچنین در مورد دال جهاد در متن زیارت امام حسین(ع) آمده است: «أنَّ الْجِهَادَ مَعَک جِهَادُ» (کلینی، 1407 ق، ج4، بَابُ زِیارَةِ قَبْرِ أبِی عَبْدِ اللهِ الْحسَینِ بنِ عَلِی(ع)، 574)؛ جهاد در معیت تو جهاد است. نه در معیت غیر تو، که در این صورت، به عکس، افعالی هستند ضد دین؛ چنان که در قرآن ساخت مسجد را که امری دینی است، در آن مورد که در مقابل ولیّ الله عَلَم شود، امری غیر دینی خوانده است: «وَالَّذینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کفْراً وَ تَفْریقاً بَینَ الْمُؤْمِنینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ... لاتَقُمْ فیهِ أبَداً... فَانْهارَ بِهِ فی نارِ جَهَنَّمَ» (توبه/107109)؛

کسانی هستند که مسجدی ساختند برای زیان ( به مسلمانان) و (تقویت) کفر و تفرقه افکنی میان مؤمنان و کمینگاه برای کسی که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود. . . هرگز در آن ( مسجد به عبادت) نایست. . . که ناگهان در آتش دوزخ فرو می ریزد.

منابع و مآخذ

1- ابن العربی، محمد (1407ق)، العواصم فی تحقیق مواقف الصحابة بعد وفاة النبی9، بیروت، دار الجیل.

2- ابن شاذان، ابوالفضل (1363)، الفضائل، قم، رضی، چاپ دوم.

3- ابن شعبه حرانی، حسن (1404ق)، تحف العقول، قم، جامعة مدرسین.

4- ابن شهر آشوب، محمد بن علی (1379ق)، مناقب آل أبی طالب: ، 4 جلد، چاپ اول، قم، علامه .

5- ابن طاووس، علی بن موسی (1348)، اللهوف علی قتلی الطفوف، چاپ اول، تهران، جهان.

6- اخطب خوارزم، موفق بن احمد (بی تا)، المناقب (الخوارزم)، قم، مؤسسة النشر الاسلامیالتابعه لجماعه المدرسین بقم.

7- -------- (بی تا )، مقتل الحسین، 2 جلد، قم، انوارالهدی.

8- اربلی، علی بن عیسی (1381ق)، کشف¬الغمة فی معرفة الأئمة، تبریز، بنی هاشمی.

9- استرآبادی، علی (1409 ق)، تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، چاپ اول، قم، مؤسسة النشر الإسلامی .

10- بحرانی، سید هاشم (1416ق)، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت.

11- بخاری، محمد بن اسماعیل (1414ق)، صحیح بخاری، بیروت، دار ابن کثیر.

12- برقی، احمد (1371ق)، المحاسن ، قم، دار الکتب الإسلامیه.

13- بیهقی، احمد بن حسین (1361 )، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعة، 2 جلد،

پژوهش های اجتماعی، اسلامی » پاییز 1395 - شماره 110 (صفحه 28)

تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.

14- جوادی آملی، عبدالله (1386)، سرچشمة اندیشه، جلد پنجم، چاپ پنجم، قم، اسراء.

15- -------- (1387)، عین نضاخ، جلد سوم، چاپ اول، قم، اسراء.

16- حافظ برسی، رجب (1422 ق)، مشارق أنوار الیقین فی أسرار أمیرالمؤمنین7، بیروت، أعلمی.

17- حجازی، سید مهدی (1419 ق)، درر الأخبار با ترجمه، چاپ اول، قم، دفتر مطاالعاتتاریخ و معارف اسلامی .

18- حسینی طهرانی، محمد حسین (بیتا )، امامشناسی، 18 جلد، مشهد مقدس، علامهطباطبایی.

19- خامنه ای، علی (1393) http: //farsi. khamenei. ir /others-note?id=26675

20- دیلمی، حسن (1412ق)، إرشاد القلوب إلی الصواب، 2 جلد، قم، شریف رضی .

21- راسم نفیس، احمد (1383)، علی خطی الحسین(ع)، چاپ دوم، قم، مرکز الغدیرللدراسات الاسلامیه.

22- رضی، محمد بن حسین (1414ق)، نهجالبلاغه، چاپ اول، قم، هجرت .

23- زورق، محمد حسن (1390 )، دو حرکت در تاریخ، چاپ اول، 3 جلد، تهران، دفتر نشرفرهنگ اسلامی.

24- -------- (1390)، شهر گمشده، چاپ ششم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

25- ساکی، عبدالصمد (1392 )، تفسیر ولایی قرآن کریم، 4 جلد، قم، طوبای محبت.

26- سلطانی، سید علی اصغر (1383)، «تحلیل گفتمان به مثابه نظریة و روش »، نشریة علوم سیاسی، دانشگاه باقر العلوم7، ش 28-

27- شهیدی، جعفر (1385 )، تاریخ تحلیلی اسلام، چاپ سی و هشتم، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.

28- صدوق، شیخ محمد (1398ق)، التوحید، چاپ اول، قم، جامعة مدرسین.

29- -------- (1400ق)، أمالی الصدوق، بیروت، اعلمی.

30- -------- (1413ق)، من لا یحضره الفقیه، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعة مدرسین حوزة علمیه قم.

31- طبرسی، فضل بن حسن (1372)، 10 جلد، چاپ سوم، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو.

32- طبری، محمد (1387ق)، تاریخ الطبری، بیروت، دار التراث.

33- -------- (1412ق)، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفه.

34- طبری آملی، عماد الدین (1383ق)، شارة المصطفی لشیعة المرتضی، نجف، المکتبة الحیدریة.

35- طوسی، محمد بن حسن (بیتا)، مصباح المتهجد، 2 جلد، تهران، المکتبه الاسلامیه.

پژوهش های اجتماعی، اسلامی » پاییز 1395 - شماره 110 (صفحه 29)

36- فراهیدی، خلیل بن احمد (1409ق)، العین، 9 جلد، چاپ دوم، قم، نشر هجرت.

37- کلینی، محمد بن یعقوب (1407ق)، الکافی، 8 جلد، چاپ چهارم، تهران، دارالکتبالإسلامیه.

38- -------- (1429ق)، الکافی، 15جلد، چاپ چهارم، قم، دارالحدیث.

39- مجلسی، محمد باقر (1403 ق)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار: ، چاپ دوم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.

40- محدثی، جواد (1376)، فرهنگ عاشورا، قم، نشر معروف.

41- مفید، محمد (1413ق)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، 2 جلد، چاپاول، قم، کنگرة شیخ مفید.

42- نظری منفرد، علی (1385)، تاریخ اسلام (واقعةکربلا)، چاپ اول، تهران، انتشارات جلوةکمال.

43- نعمانی، محمد بن ابراهیم (1397ق)، الغیبة للنعمانی، چاپ اول، تهران، نشر صدوق.

44- نیشابوری، مسلم (بیتا )، صحیح مسلم، دمشق، دار إحیاء الکتب العربیه.

45- واقدی، محمد (1409ق)، المغازی، بیروت، مؤسسة الأعلمی.

46- وجدانی، جعفر (بیتا)، ترجمة الفین، چاپ اول، تهران، سعدی و محمودی.

47- هاشمی خویی، میرزا حبیب الله (1400ق)، منهاج البراعة فی شرح نهجالبلاغة، 21 جلد، چاپ چهارم، تهران، مکتبة الإسلامیة.

48- هلالی، سلیم بن قیس (1405ق)، کتاب سلیم بن قیس الهلالی، 2 جلد، چاپاول، قم، الهادی.

پی نوشت

[1] در روایتی از حضرت رضـا(ع) از‌ پدرانـشان‌ ذیـل آیة اول این سورة مبارکه (‌‌‌أرَءَیْتَ الَّذِى یُکَذِّبُ بِالدِّین‏) آمده است که مراد از دین‌ در‌ این‌ آیه ولایت امیرالمؤمنین7 است:‏ «فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جـَلَ‏ أ رَأیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ‏‌ بِالدِّینِ‏‌ قَالَ‌ بِوَلایَةِ أمِیرِالْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ(ع)‏» (استرآبادی، 1409ق، 820). به هـمین قـرینه روشن می‌‌‌‌‌شود که ویل الهی‌ به‌ مصلینی‌ است که تکذیب‌کنندة ولایت ولی الله هستند.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۷/۰۵
khademoreza kusar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی