مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی

مزد رسالت ترس از جهنم یا شوق به بهشت نیست. مزد رسالت دوستی همه جانبه و مستقر و دائم و همگانی و همیشگی به اهل بیت است؛ آن وقت این حافظ انسان است. اجر رسالت که محبت قُربی را به همراه دارد، در دنیا و آخرت انسان را حفظ می‌کند؛ چون هیچ کس در غیر حرم دوستی به جایی نمی‌رسد.

قرآن کریم اجر رسالت را محبت اهل بیت قرار داد که فرمود: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾.[1] دوستی اهل بیت(علیهم السلام) اجر رسالت نیست. شما کسی را روی کره زمین می‌شناسید که علی و اولاد علی را بشناسد و به آنها علاقه پیدا نکند؟! دوستی این خاندان برای هر کسی که اینها را می‌شناسد مسلّم است. عمده معنا کردن این آیه کریمه است؛ ﴿قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾؛ اگر این ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ مفعول واسطه «مودّت» باشد، آن را همه دارند؛ یعنی ممکن هست کسی علی را بشناسد و به او دل نبندد؟! شما ببینید بسیاری از این کلیمی‌ها در صف نذری قمر بنی‌هاشم صف می‌بندند! این ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ مفعول واسطه برای «مودّت» نیست. ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی﴾، این ﴿فِی الْقُرْبَی﴾ اگر مفعول واسطه «مودّت» بود که آن را همگان داشتند؛ این ظرف، ظرف مستقر است نه ظرف لغو. معنای آیه این است: «إلا المودة المستقرة فی القربی»، «هر ظرف که حال صفت یا خبر است» ـ به قول طلبه‌ها ـ «البته مدان لغو که آن مستقر است». وقتی ظرف، ظرف مستقر شد، این مودت به آن استقرار وابسته است؛ یعنی تمام مهر و محبت، وقف دودمان پیغمبر و اولاد پیغمبر است. آن وقت انسان به غیر این ذوات قدسی دل نمی‌بندد و اگر به چیزی یا کاری یا شخصی دلبسته شد آن در مسیر همین ولایت است. آن اجر رسالت است و این اجر رسالت که محبت قُربی را به همراه دارد، در دنیا و آخرت انسان را حفظ می‌کند؛ چون هیچ کس در غیر حرم دوستی به جایی نمی‌رسد. این را بزرگان اهل معرفت بیان نورانی امیر بیان(سلام الله علیه) که فرمود: عبادت سه قسم است: بعضی «خَوْفاً مِنَ النَّارِ»[2]عبادت می‌کنند، بعضی «شَوْقاً إِلَی الْجَنَّةِ»[3] عبادت می‌کنند، بعضی «حبّاً».[4] یعنی برخی از ترس جهنم خدا را می‌پرستند. برخی برای رسیدن به بهشت خدا را می‌پرستند، بعضی دوست خدا هستند، «حبّاً» عبادت می‌کنند. بعد فرمود خاندان با محبت خدا را عبادت می‌کنند. بعد از بیان نورانی حضرت، عده‌ای اهل معرفت این تثلیث را به این صورت ذکر کردند که «الخائف» اهل هَرَب است، «الرّاجی» اهل طلب است، «المحبّ» اهل طَرَب است؛ یعنی آنکه ترسناک است همیشه لرزان است و فراری، دارد از جهنم فرار می‌کند. اگر بداند که جهنم به سراغ او نمی‌آید که او نمی‌گریزد. آنکه امید بهشت دارد همیشه در طلب است، آن اهل هَرَب و فرار است، این اهل طلب و جَذبه و کوشش است؛ اما آنکه محبّ است، اهل طَرَب است او در نشاط است. ببینید هیچ حالتی برای اهل بیت پیش نمی‌آمد مگر اینکه اینها «رِضَی اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْت»[5] می‌گفتند. مگر حادثه‌ای تلخ‌تر از جریان گودال قتلگاه هست؟! در همان جا زمزمه وجود مبارک حضرت این بود: «رِضَی اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْت». این راه را آنها به ما آموختند.

پس اصل اوّل این است که ما مزد رسالت را باید بپردازیم. مزد رسالت ترس از جهنم یا شوق به بهشت نیست. مزد رسالت دوستی همه جانبه و مستقر و دائم و همگانی و همیشگی به اهل بیت است؛ آن وقت این حافظ انسان است. وجود مبارک امام رضا یک بیان نورانی دارد ـ همه بیانات ائمه نورانی است که «کَلامُکُم نُورٌ»[6] حضرت وقتی وارد مرو و خراسان شد، هم مرحوم کلینی در جلد اوّل اصول کافی نقل کرد هم مرحوم ابن بابویه قمی در امالی. آن روز مهم‌ترین مسئله، مسئله امامت و رهبری بود که آیا رهبری به انتخاب مردم است یا به انتصاب خدا؟ اموی و مروانی و عباسی اینها که به دنبال سقیفه حرکت می‌کردند مکتب آنها این بود که امامت انتخابی است، مردم اگر جمع بشوند کسی را خلیفه، امام و جانشین قرار بدهند، او می‌شود رهبر مردم. وجود مبارک امام رضا به این شخص فرمود اینها درباره چه چیزی بحث می‌کنند؟ امامت، انتخابی نیست که با سقیفه حلّ بشود. این انتصاب الهی است که فقط کار غدیر است این با غدیر حلّ می‌شود نه با سقیفه. امامت جانشینی پیغمبر است تا کسی نبوت را نشناسد، امام‌شناس نخواهد بود. نبوت جانشینی ربوبیّت خداست که ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾،[7]تا کسی خدا را نشناسد ربوبیّت او را الوهیت او را نشناسد، خلیفه او را نمی‌شناسد. اینکه زراره از امام صادق(سلام الله علیه) سؤال می‌کند در عصر غیبت من چه دعایی را بخوانم؟ حضرت فرمود این دعا را بخوان: «اَللّهُمَّ عَرِّفْنی‏ نَفْسَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی‏ نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِفْ رَسُولَکَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنی‏ رَسُولَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی‏ رَسُولَکَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ»[8] این دعا نظیر «اللهم اغفر لی و لوالدتی و اشفنی» نیست، این یک برهان لمّی است، یک برهان فلسفی است. تا آدم مستخلف عنه را نشناسد، خلیفه را نمی‌شناسد. تا خلیفهِ «الله» را نشناسد خلیفهِ رسول را نمی‌شناسد. این برهان دارد اقامه می‌کند. این نظیر قاعده «لَا تَنْقُضِ الْیَقِینَ»[9] نیست که یک طلبه بعد از هفت هشت سال بفهمد، این فهمیدنی است و جان کَندن می‌خواهد که تا انسان خدا را نشناسد پیغمبر را نمی‌شناسد؛ یعنی چه؟ برای اینکه پیغمبر منتخب مردم نیست، خلیفهِ «الله» است، تا «الله» که مستخلف عنه است شناخته نشود خلیفه شناخته نمی‌شود. مگر شما در این ادعیه می‌بینید که حضرت برهان اقامه می‌کند؟ خدایا پدر مرا بیامرز! خدایا بیمار مرا شفا بده! خدا قرض مرا ادا کن! این فقط خواستن است؛ اما یک برهان عقلی است فوق برهانی که در قضیه استصحاب و مانند آن که برهان نیست، آن را که یک طلبه با هفت هشت سال درس خواندن می‌فهمد؛ اما این دعا به این آسانی فهمیدنی نیست. فرمود تا انسان برهان اقامه نکند آفریدگار جهان را نشناسد موحّد نشود، ربوبیت، الوهیت و خالقیت و اینها را نشناسد، خلیفه‌شناس نیست، پیغمبرشناس نیست. «اَللّهُمَّ عَرِّفْنی‏ نَفْسَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی‏ نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِفْ رَسُولَکَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنی‏ رَسُولَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی‏ رَسُولَکَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ»، امام خلیفه رسول است، تا رسالت نبوت این گونه از مناصب آسمانی شناخته نشود خلیفه رسول شناخته نمی‌شود، تا ربوبیت و الوهیت شناخته نشود خلیفهِ «الله» شناخته نمی‌شود. کسی می‌تواند ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ را بشناسد که جاعل را بشناسد.

طبق نقل مرحوم کلینی در جلد اوّل اصول کافی و طبق نقل مرحوم ابن بابویه قمی در امالی،[10] امام رضا فرمود: اینها درباره چه حرف می‌زنند؟ امام که سقفی نیست امام غدیری نیست؛ امام که انتخابی نیست امام انتصابی است. «وَ هُوَ بِحَیْثُ النَّجْمُ مِنْ یَدِ الْمُتَنَاوِلِینَ»، «فَأَیْنَ الِاخْتِیَارُ مِنْ هَذَا وَ أَیْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا»[11]امام که از سقیفه در نمی‌آید، امام از غدیر در می‌آید. امام در آسمان است دست مردم که به آفتاب نمی‌رسد. اگر کسی توانست به ستاره آسمان دستی برساند، آن وقت می‌تواند بگوید من امام را می‌شناسم. فرمود: «وَ هُوَ بِحَیْثُ النَّجْمُ مِنْ یَدِ الْمُتَنَاوِلِینَ» «فَأَیْنَ الِاخْتِیَارُ مِنْ هَذَا وَ أَیْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا»، «اَلإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ»، در تمام کره زمین دومی ندارد. امام که درس خوانده نیست. ببینید خلیفه، حکم مستخلف عنه را دارد. ائمه(علیهم السلام) چه امام رضا و چه ائمه دیگر(صلوات الله و سلام الله اجمعین) به همین بخش آیه سوره مبارکه استدلال می‌کردند. در قرآن دارد که ﴿أَ فَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ یَهِدِّی إِلاّ أَن یُهْدَی﴾،[12] خدا به پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) فرمود: به این مشرکین و صنمی‌ها و وثنی‌ها بگو چه کسی باید شما را اداره کند؟ چه کسی باید شما را هدایت کند؟ آنکه محتاج به هدایت است تا هدایت بشود باید شما را هدایت کند یا آنکه بالذّات خودش مهتدی است؟ نفرمود چه کسی بهتر است آنکه به حق هدایت می‌کند یا به باطل؟ آنکه روشن است. دو ضلع آیه این است: هر دو مردم را به حق دعوت می‌کنند؛ اما یکی درس خوانده است دیگری درس آسمانی خوانده است. یکی مکتب رفته است دیگری نگار مکتب نرفته است، چه کسی مقدم است؟ ﴿أَ فَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ یَهِدِّی إِلاّ أَن یُهْدَی﴾، دو نفر هستند که هر دو حرف حق می‌زنند؛ منتها یکی یاد گرفته از مکتب و کتاب و استاد، دیگری درسپرورده خداست، کدام مقدم است؟ درباره خدا فرمود: خدا بدون اینکه از جایی بگیرد «علیم بالذات» است. او محتاج نیست که کسی او را هدایت کند تا بشود مهتدی. دیگران اگر حرف حق می‌زنند هدایت شده‌اند از جای دیگر کمک گرفتند. ﴿أَ فَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ﴾، بدون هدایت قبلی ﴿أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ یَهِدِّی إِلاّ أَن یُهْدَی﴾؛ این ﴿یَهِدِّی﴾، همان «یهتدی» است تا خودش مُهتدی نشود دیگری او را هدایت نکند، او توان رهبری را ندارد؛ این درباره توحید است. همین را ائمه(علیهم السلام) بر خودشان منطبق کردند. فرمودند آن کسی که مکتب رفته او نمی‌تواند هادی باشد آن نگار مکتب نرفته که فقط از «الله» چیز یاد گرفته او می‌تواند هادی باشد؛ چون او باید معصوم باشد. راه که تنها راه ده کیلومتر و یک میلیون کیلومتر و اینها نیست، راه ابد است. راه نارفته است. اینها فرمودند که «إِنَّ الرَّائِدَ لَا یَکْذِبُ أَهْلَه‏»؛[13] فرمود اینکه ما از بهشت خبر می‌دهیم، از قیامت خبر می‌دهیم، ما رائد هستیم. ما درست است امام هستیم، عالم به غیب هستیم، معصوم هستیم، اینها سرجای خود محفوظ است. این بیان، بیان خود علی بن ابیطالب و سایر ائمه(علیهم السلام) است. فرمود ما پیشرو قیامت هستیم، «رائد» با همزه، پیشرو را می‌گویند. الآن قافله‌ها که خدا ـ إن‌شاءالله ـ به سلامت ببرد و به سلامت برگرداند عازم زیارت کعبه هستند، قبل از اینکه اینها بروند یک عده پیشرو می‌روند، پیشرو کاملاً از جا باخبر هستند، کجا آب هست، کجا هوای مناسب هست، کجا زمین مناسب هست، اینها می‌روند از نزدیک می‌بینند بعد می‌آیند خبر می‌دهند، این را می‌گویند پیشرو. ائمه فرمودند: ما اگر از قیامت خبر می‌دهیم، از بهشت خبر می‌دهیم، از آینده خبر می‌دهیم، ما رائد هستیم، ما از آنجا می‌آییم، آنجا را دیدیم، وجب به وجب آنجا را آشنا هستیم، به شما خبر می‌دهیم. کسی که اصلاً اهل این حرف‌ها نیست او حق ندارد ما را از قیامت خبر بدهد. فرمود: «إِنَّ الرَّائِدَ لَا یَکْذِبُ أَهْلَه‏»، ما پیشرو شما هستیم، ما رفتیم آنجا و آمدیم، ما از آنجا باخبر هستیم. این طور نیست که «آن را که خبر شد خبری باز نیامد».[14] ما باخبران آنجا هستیم؛ لذا ائمه فرمودند و به خودشان تطبیق کردند، فرمودند: ﴿أَ فَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ یَهِدِّی إِلاّ أَن یُهْدَی﴾، یعنی آن نگار مکتب‌نرفته رهبر مردم است، نه دیگران، نه سقیفه‌ها.

این بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) درباره امام‌شناسی یک مکتب دقیق عقلی و کلامی خوبی را به همراه دارد که این محدّثان بزرگوار در جوامع روایی‌ خود نقل کردند و آن روز خراسان را وجود مبارک امام رضا با آن مکتب اهل بیتی خود متحول کرد. در جریان مشهد رضوی، هم از وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) رسیده است که «تُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّی بِخُرَاسَان‏»؛[15]هم از امام(سلام الله علیه) رسیده است که فرزند پسرم کاظم در ارض خراسان دفن می‌شود؛[16]همه اینها پیش‌بینی شده است که این ذوات قدسی ذخیره برای دنیا و آخرت جوامع اسلامی است و اینها را حفظ کردند. کار، با محبت پیش می‌رود نه با ترس؛ مستحضر هستید جهنم نرفتن و نسوختن هنر نیست. خیلی‌ها هستند که جهنم نمی‌روند، این بچه‌ها را که خدا جهنم نمی‌برد، این دیوانه‌ها آنهایی که کمبود عقلی دارند، اینها که جهنم نمی‌روند. آن کفّار مستضعفی که هیچ دسترسی به اسلام ندارند اینها را که جهنم نمی‌برند. نسوختن هنر نیست، بهشت رفتن هم هنر نیست. بهشتی که در آن ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ[17]باشد فقط راه بدنی باشد هست. اما خدا بعضی از اساتید ما را غریق رحمت کند! می‌گفت آرزوی ما این است که ـ إن‌شاءالله ـ در بهشت نهج البلاغه را خدمت علی بن ابیطالب یاد بگیریم. یک چنین چیزی است. آن بهشت کرامت است، آن بهشت محبت است، آن بهشت دوستی است. ببینید این را جوامع روایی ما، چه سنّی چه شیعه، همه این را نقل کردند که انسان در سایه عبادت‌ها، انجام فرائض، انجام نوافل، به خدا نزدیک می‌شود و این حد وسط محبّ و محبوب، پیروی حبیب است. ببینید چقدر این کتاب زیباست، ای کاش به ما می‌گفتند هر شب قرآن به سر کنید! شما در این صغری و کبری ببینید یک حدّ وسطی دارید که آن اصغر را به اکبر وصل می‌کند. در این کریمه نگاه کنید حد وسط چیست؟ ﴿إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ﴾؛[18] شما بخواهید از محبّ بودند به محبوب بودن برسید. شما اگر محبّ خدا بودید هنر نکردید، چون همه چیز شما از خداست. به جایی برسید که خدا محبّ شما باشد آن مهم است. آن حلقه وسط، آن رابط، آن حدّ وسطی که محبّ را محبوب می‌کند؛ یعنی محبّ خدا را محبوب خدا می‌کند؛ آنکه دوست خداست به جایی می‌رسد که خدا دوست اوست، آن حلقه وسطی چیست؟ آن رابطه وسط چیست؟ آن پیروی حبیب خداست. ﴿قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی‏ یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ﴾؛ اگر کسی به دنبال «حبیب الله» برود، از محبّ بودن به محبوب بودن می‌رسد. اگر از محبّ بودن به محبوب بودن رسید، خدا محبّ او شد و او محبوب، این را فریقین[19]نقل کردند که نتیجه قرب نوافل است، در حقیقت نتیجه قرب محبوبی است که «کُنْتُ سَمْعَهُ ... وَ بَصَرَهُ»؛[20] تنها ﴿وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾؛[21] مرحله عالیه آن برای پیغمبر و اهل بیت(علیهم السلام) است، برای دیگران هم هست. گاهی خدا با دست کسی کار خیری انجام می‌دهد، با دست سربازی، شهیدی خطر استکبار و صهیونیسم را به خود آنها برمی‌گرداند. می‌فرماید: کاری انجام بدهید که خدا دشمنان شما را با دست شما عذاب کند: ﴿قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیکُمْ﴾،[22] خدا دشمنان شما را با دست شما از بین می‌برد. انسان می‌تواند به اینجا برسد، محبوب خدا بشود، اگر محبوب خدا شد هیچ وقت لنگ نمی‌شود.

پی نوشت ها


[1] سوره شوری، آیه23.

[2] علل الشرائع، ج1، ص57.

[3] علل الشرائع، ج1، ص57.

[4] عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج‏1، 404.

[5] اللهوف علی قتلی الطفوف(فهری)، ص61.

[6] من لا یحضره الفقیة، ج2، ص616.

[7] سوره بقره، آیه30.

[8] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص337.

[9] وسائل الشیعه، ج2، ص356.

[10] الأمالی( للصدوق)، النص، ص677.

[11] الکافی(ط ـ الاسلامیة)، ج1، ص199 ـ 201.

[12] سوره یونس، آیه35.

[13] إعتقادات الإمامیة (للصدوق)، ص64.

[14] سعدی، گلستان، دیباچه؛ «این مدعیان در طلبش بی خبرانند ٭٭٭ کانرا که خبر شد خبری باز نیامد».

[15] عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج‏4، ص82.

[16] من لا یحضره الفقیه، ج‏2، ص583؛ وَ رَوَی الْحُسَیْنُ بْنُ زَیْدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ مُوسَی اسْمُهُ اسْمُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَیُدْفَنُ فِی أَرْضِ طُوسَ وَ هِیَ مِنْ خُرَاسَانَ یُقْتَلُ فِیهَا بِالسَّمِّ فَیُدْفَنُ فِیهَا غَرِیباً فَمَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ أَعْطَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْرَ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَاتَل‏.

[17] سوره بروج، آیه11.

[18] سوره آلعمران، آیه31.

[19] عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج‏4، ص103.

[20] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج‏2، ص352.

[21] سوره انفال, آیه17.

[22] سوره توبه، آیه14.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۸/۱۳
khademoreza kusar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی