مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی
چهارشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۸، ۰۸:۰۸ ق.ظ

چگونه جوانان سپاهی ...؟؟؟ 1

بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان سپاه

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌


 Image result for ‫عکس تبریک روز جوان وحضرت علی اکبر‬‎
جلسه‌ی بسیار باشکوه و باعظمتی است؛ هم از لحاظ حضور مجموعه‌یی از جوانان برجسته و دستپروردگان خالص انقلاب و امام، و هم از لحاظ یادآوری زنده‌ی ارزشهای بزرگ انقلاب - یعنی جهاد و شهادت - که شما عزیزان سپاهی هرجا حضور داشته باشید، جهاد دشوار دهساله و صحنه‌های خونین و فداکاریهای بزرگ و عطر شهادت را با خود به همراه میآورد. ان‌شاءاللَّه که موفق باشید، در سلوک راه بندگی خدا روزبه‌روز جلوتر بروید و خدای بزرگ را از خودتان بیشتر راضی کنید؛ که اصل قضیه هم همین است و بقیه‌ی امور مقدمه‌ی این است.
 
خیلی حرفها هست که انسان احساس میکند خوب است با شما برادران عزیز در میان گذاشته شود. افسوس که من آن‌قدر وقت و مجال ندارم؛ والّا اگر به اراده‌ی من بود، ترجیح میدادم که سالی چند بار با شما عزیزان در چنین مجمع بیریا و خالصی بنشینم و صحبت کنم.
 
به نظر من، سپاه در تاریخ شناخته‌شده‌ی خود ما، یک پدیده‌ی کم‌نظیر، شاید هم بی‌نظیری است؛ یعنی موجودی است که ولادت و رشد و نمای آن، در صحنه‌ی انقلاب، آن هم در عرصه‌ی دشوارترین آزمونهای انقلاب بود. در اول جنگ، سپاه چیز کوچکی بود؛ طفل تازه‌به‌دنیاآمده‌یی بود؛ منتها تغذیه‌ی صحیح و پیدرپی این موجود پدیدآمده‌ی در بستر انقلاب اسلامی از مواد جاری انقلاب، او را خوش‌بنیه و قوی و بالنده کرد و کرد، تا آن روزی که حقایق انقلابی، اولین معجزنماییها را به دست این جوانان در جبهه انجام داد: توده‌های بیشکل، به شکل یگانهای منظم درآمدند؛ عشقها و شورهای بیمهار، در چارچوب قواعد و قوانین زبده‌ی رزمی مشغول کار شدند؛ عشاق فداکاری و جهاد، راه منطقی و عاقلانه‌ی جهاد موفق و منظور نظر پروردگار را در تجربه‌ها پیدا کردند. هر کدام از اینها، یک مرحله‌ی حرکت شما به پیش بود.
 
اگر شما خیال کنید که سپاهِ مثلاً سال ۶۰ یا سال ۶۱ - سال عملیات فتح‌المبین(۱) و بیت‌المقدس(۲) - بنا بود مثل سپاه سال ۵۹ عمل بکند، چنانچه عده‌اش ده برابر آنی هم بود که شما در صحنه‌های جلوی دزفول و اهواز و سوسنگرد و خرمشهر داشتید، نمیتوانست این کارها را انجام بدهد. این، سنت خدا و طبیعت الهی در این عالم است؛ روزبه‌روز بزرگتر و عالمتر و پیچیده‌تر و از آزمایشها بهره‌ورتر. این‌گونه است که یک موجود انسانی به تکامل میرسد.
 
ببینید قرآن چه‌قدر به علم و نظر کردن و تدبر کردن و از گذشته درس گرفتن تکیه میکند؛ ببینید چه‌قدر شکر نعمت را بزرگ میشمارد. شکر نعمت یعنی چه؟ معنای شکر نعمت این است که شما آن نعمتی را که خدا داده، اول بشناسید؛ بعد آن را در جای شایسته‌ی خود - که خدا برحسب حکمت خود معین کرده - مصرف کنید.
 
اگر ما تاکتیک به کار نبریم، اگر در جنگ دانش بخرج ندهیم، توده‌ی انبوه، کاری صورت نخواهد داد. همان عشق و علاقه و دلباختگی به هدفهای انقلاب، همچنان که به شکل یک عمل انتحاری - که در جای خود، یک ایثار و یک صدقه و یک حسنه است - تحقق پیدا میکند، در جای خود هم به شکل یک تاکتیک رزمی پخته و کارآمد، خودش را نشان میدهد؛ و نتیجه این میشود که شما بر دشمنی که به سلاح و تاکتیک و عِده و عُده مجهز است، پیروز میشوید.
 
سپاه قدم‌به‌قدم پیش رفت و بالنده شد. هرجایی که شما خاطره‌ی خوشی از موفقیتها دارید، آن‌جایی است که شکر نعمت خدا شده و دقایق حکمت‌آمیز دستورالعمل الهی به کار رفته است.
 
حالا این دقایق چیست؟ اینها همین نکات به ظاهر کوچک و در معنا بزرگی است که در گوشه و کنار قرآن و کلمات معصومین و فرمایشهای امام بود: به خود نپردازیم، خود را محور قرار ندهیم، هدف را خدا بدانیم، از قالب زندگی مادّی خارج بشویم، دنبال وظیفه برویم و ببینیم آن چیست و به چیز دیگری کار نداشته باشیم، همواره در هر مرحله‌یی جستجو کنیم و رضای خدا را بر حسب حجت شرعی کشف کنیم و برطبق آن عمل نماییم. اینها همان قواعد حکمت‌آموزی است که برای پیروزی انسان در مبارزه‌ی دایمیش در این عالم وضع شده است؛ خیال نکنید اینها چیزهایی است که با اهداف انسان بی‌ارتباط است. وقتی میگویند من و شما در تلاشهایمان باید خود را محور قرار ندهیم، معنایش این است که این قضیه مستقیم به وصول ما به هدفهای الهی ارتباط دارد. در خلوت و در تأملات نفسانی، روی این قضیه قدری فکر کنید.
 
هرجا خاطره‌ی خوش پیروزی هست، این چیزهاست. هرجا خاطره‌ی تلخ و گزنده‌ی ناکامی هست - آن ناکامی هرچه هست؛ یا شکست است، یا عدم‌الفتح است، یا دادن تلفات زیاد است - آن‌جایی است که پای یکی از این چیزها یا چندتایش لنگیده است. اگر کاوش کنیم، پیدا میکنیم.
 
گاهی عمل یک فرد، روی یک مجموعه اثر میگذارد. گاهی خطای یک سنگربان، یک صف را از هم میپاشد. اگر این‌طور دقیق در خط مطالب بروید، تفسیر الهی حوادث از فتح و شکست به دست خواهد آمد. این مراحل را شما پشت سر گذاشته‌اید.
 
جنگ تمام شده است. دوران بعد از جنگ، با حضور مبارک قائد و امام و معلم و مرشد و دردآشنای یکایک عناصر مؤمن به این راه تا مدتی طی شده، بعد هم حوادث بعدی بوده و تا امروز ادامه داشته است. ما الان کجای کاریم؟ وسط کار.
 
فراموش نشود که ما سیری را از اول شروع کرده‌ایم و به دنبال هدفهایی حرکت میکنیم. همیشه را شب عملیات بدانید. همیشه از بارگاه لطف الهی، انتظار کمک و لطف داشته باشید، و همیشه از شکست بترسید. بعضی از شکستها، پُرسروصدا و همراه با هیاهوست؛ بعضیها نه، بیخبر بر انسان و بر یک جامعه و بر یک جبهه وارد میشود؛ بعد انسان خبرش را میفهمد و خودش درمییابد که این‌طور شکستها خطرناک است.
 
شما برادران عزیز، جوانان کارآمد و جبهه‌دیده و رنج‌کشیده و صاحب مسؤولیت، توجه داشته باشید که از آغاز پیروزی انقلاب و آغاز پیدایش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی حرکتی آغاز شده است، و این با تمام شدن جنگ تمام نشد؛ با رحلت امام تمام نشد؛ با حوادث گوناگون تمام نمیشود؛ این حرکت ادامه دارد؛ ما هنوز در وسط راهیم.
 
اگر خدای متعال اراده بفرماید، ما صحنه‌ها و مراحل گوناگون خواهیم دید. ما در آینده باید شاهد چیزهای بزرگ باشیم. تاریخ دارد عوض میشود. یکی از پیچهای مهم حرکت تاریخ، در زمان من و شما دارد طی میشود. پیچهای تاریخ، در طول سالهای متمادی طی میشود. گاهی عمر یک نسل یا دو نسل، در تاریخ یک لحظه است. ما در یکی از همان پیچهای عمده و در یکی از همان نقاط عطفیم.
 
امروز به دوران نبىّ‌اکرم (صلّیاللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم) نگاه کنید؛ از دور، پیچ را میشود دید. از نزدیک در حین حرکت، هیچ‌کس ملتفت نیست که چه کاری دارد انجام میگیرد؛ مگر هوشمندان. از این‌جا شما میفهمید که بشریت در دوران صدر اسلام، مشغول چگونه حرکتی بود و چه کار میکرد. نه این‌که بخواهم دوران نورانی نبىّ‌اکرم را با دوره‌های دیگر مقایسه کنیم، اما آن‌چنان کاری را امروز داریم انجام میدهیم؛ یا بهتر بگویم، امروز دنیا در حال آن‌چنان تحولی است که آن روز بود؛ آن روز هم کسی باور نمیکرد.
 
شما خیال میکنید قدرتهایی که آن روز بر دنیا مسلط بودند، کمتر از قدرت استکباری امریکای امروز احساس قدرت میکردند؛ نه، آنها هم همین‌طور احساس قدرت میکردند. ببینید با پیامبران چگونه حرف میزدند. ببینید برخورد تمدنها با کسانی که برخلاف هویها و هوسهای آنها حرف میزدند، چه‌قدر تحقیرآمیز بود.
 
به این ماجرای سه نفر پیامبری که به شهر «انطاکیه» مبعوث شدند، توجه کنید؛ «و اضرب لهم مثلا اصحاب القریة اذ جائها المرسلون. اذ ارسلنا الیهم اثنین فکذّبوهما فعززنا بثالث فقالوا انّا الیکم مرسلون» (۳). این سه پیامبر، به سردمداران یک تمدن گفتند که ما هدفی داریم، پیامی داریم و آمده‌ایم با شما حرف بزنیم. مسأله، مسأله‌ی کوه‌نشینی و سنگ‌تراشی نیست؛ مسأله‌ی تمدن امپراتوری کذایی روم با آن جاه و جلال و با آن آثار عظیم تاریخی است. این «انّا الیکم مرسلون»، در بیان قرآن که مبنی بر ایجاز است، یک کلمه است. پیامبران یک کلمه گفتند که ما به سوی شما فرستاده شده‌ایم. این‌طور نبوده که همه‌ی مردم «انطاکیه» را یکجا جمع کردند و این سه نفر رفتند سخنرانی کردند و گفتند: «انّا الیکم مرسلون»؛ نه، «انّا الیکم مرسلون»، همان‌طوری گفته شد که امام در طول این ده سال به دنیا گفت. امام همین را میگفت دیگر؛ «انّا الیکم مرسلون». ای بشر غافل! ای انسان اسیر دست چند فامیل سیاسی و صنعتی عالم! ای ملتهای تحقیرشده! ما آمده‌ایم شما را نجات بدهیم، ما آمده‌ایم با شما حرف بزنیم. امام ده سال این را میگفت؛ «انّا الیکم مرسلون». شاید آن پیامبران هم در طول مدتی این حرف را زدند.
 
«قالوا ما انتم الّا بشر مثلنا و ما انزل الرّحمن من شیء ان انتم الّا تکذبون» (۴). از طرف مقابل، تکذیب و تحقیر: نه آقا، شما چه میگویید؟ شما چه حرف تازه‌یی برای بشریت دارید؟ شما هم مثل بقیه‌ی مردمید؛ اسلامِ مخصوص خودتان را آورده‌اید و حرف مخصوص خودتان را میزنید؛ همین لحنی که سردمداران مادّیگری مظلم و منحوس دنیا، با انقلاب و با امام و با داعیان حق و پرچمداران حق، حرف زدند و امروز حرف میزنند.
 
«قالوا ما انتم الّا بشر مثلنا و ما انزل الرّحمن من شیء ان انتم الّا تکذبون. قالوا ربّنا یعلم انّا الیکم لمرسلون. و ما علینا الّا البلاغ المبین» (۵). حمله‌ی مجدد، از طرف پیامبران است: نه، مقدسات را به شهادت میگیریم که ما به خیر شما حرف میزنیم. ما فرستاده‌ایم، ما رسالت داریم، ما با شما حرف داریم. به وجدانتان مراجعه کنید، به ادیانتان مراجعه کنید، به اندیشمندان پاکنهادتان - اگر دارید - مراجعه کنید. ما میخواهیم حرفمان را به شما برسانیم - «البلاغ المبین» - نمیخواهیم به دست خودمان در هر نقطه‌یی، خشتی را از این‌رو به آن‌رو برگردانیم. ما میخواهیم انگیزش را در شما به وجود بیاوریم؛ صادر کردن اندیشه و فکر و انقلاب و فرهنگ؛ همانیکه بیش از همه چیز دشمن از آن خائف است.
 
تا صحبت بلاغ مبین در میان می‌آید، طرف مقابل جبهه‌اش خشن‌تر میشود. این‌جا دیگر صحبت تحقیر نیست؛ «قالوا انّا تطیّرنا بکم لئن لم تنتهوا لنرجمنّکم و لیمسّنّکم منّا عذاب الیم» (۶). این‌جا دیگر صحبت این نیست که در تبلیغات خود لبخند تمسخر بزنند و بگویند حرف نو آوردند، لکن مبانی کهنه را ترویج میکنند؛ نخیر، صف‌بندی است. او میگوید شماها برای بشریت مضرید؛ او که خودش بزرگترین ضربه را به حیات انسان زده است! میگوید اگر شما از این رسالت و از این حرف دست برندارید، تهدید میشوید؛ «لیمسّنّکم منّا عذاب الیم». آن‌وقت این‌جاست که پیامبر در مقابله‌ی با این روش، باز به یک ضربه‌ی متقابل مضاعف دست میزند؛ «قالوا طائرکم معکم أئن ذکّرتم بل انتم قوم مسرفون» (۷).
 
این حادثه همیشه بوده، امروز هم هست. آن روز هم دنیا و دنیاداران در مقابل حرکت پیامبر، با چهره‌ی خشن و سرد و با کمال خشونت رفتار میکردند؛ مخصوص امروز نیست؛ اما در همه‌ی موارد هم آن جبهه‌یی که در نهایت عقب‌نشینی کرده، همان جبهه‌ی متکبر و مستکبر بوده است. این جاست که تاریخ روزبه‌روز تکامل پیدا کرده است. تفسیر الهی تاریخ، این است. تکامل تاریخ، یعنی این.
 
این مارکسیستهای غافل و بیچاره که چوب کج‌فهمیهای خودشان را خوردند، اینها تکامل را «پیچیدگی» معنا میکردند. جامعه‌ی متکامل، یعنی جامعه‌ی پیچیده! هرچه جامعه پیچیده‌تر باشد، از لحاظ ارتباطات اجتماعی و اقتصادی و بعد هم تکنولوژی، متکاملتر است! معنای تکامل این نیست. تکامل، یعنی مفاهیم عالی را بهتر درک کردن، تخلق به اخلاق عالی را بیشتر پیدا کردن، و یک قدم به سوی یک معرفت صحیح جلو رفتن. به این ترتیب، بشریت قدم‌به‌قدم جلو آمده، تا به دوران نبوت خاتم رسیده؛ و امروز هم همان حرکت به سمت پیش ادامه دارد.
 
مگر میشود دنیا در همین جهالت باقی بماند؟ مگر ممکن است که اکثریت قاطع بشر، دستخوش هوسهای خباثت‌آمیز و همراه با برنده‌ترین ابزارهای بشری در خدمت قلدرهای روزگار باشد؟ این نقطه‌ی عطف است، و ما پیش خواهیم رفت؛ البته شرط هم دارد.
 
نکته‌ی اساسی آن است که این مواجهه و مقابله در جناح حق، به پایداری و هوشیاری و مقاومت و همان از منیت خارج شدنی که امام همیشه میگفتند، احتیاج دارد. باید مجموعه‌ی قابل توجهی از انسانها در جامعه‌ی انقلابی و حق باشد، که این زر و زیورهای دنیوی برایش ارزشی نداشته باشد. اگر ما این مجموعه را داشته باشیم، با تحمل مشاق، پیشرفت قطعی است.
 
مشاقی که انسان به قیمت ترقی بشریت به یک قدم بالاتر میخواهد آن را تحمل بکند، باارزش است؛ همان هدفی که به خاطرش حسین‌بن‌علی(علیه‌السّلام) به شهادت میرسد؛ دیگر از این که بالاتر نیست. آن همه امام حسین رنج کشید. مگر امام حسین نمیتوانست در خانه‌ی خودش بنشیند؟
 
برادران! حاصل کلام این است که سپاه بایستی همان پایه‌ی مستحکم باشد. سپاه بایستی به علو معنوی و به پایه‌گذاری تکامل بشریت، دل خوش بکند؛ در این راه باید حرکت بکند و دنبال این هدف برود. ما دیگر مثل این مجموعه نداریم؛ نه این‌که در زمان حاضر، بلکه در تاریخمان هم دیگر نداریم؛ مجموعه‌یی از بهترین عناصر مؤمن و انقلابی که در سخت‌ترین میدانها وارد شدند و در طول امتحانهای دشوار، قدم‌به‌قدم پیش رفتند و تکامل پیدا کردند.
 
الان سپاه در ریعان شباب و در اوج جوانی و قدرت و نشاط است. هرچه میتوانید، باید بنیه‌ی سپاه را تقویت کنید. شما برادران فرمانده و هرکدام که مسؤولیتتان بالاتر است، در این زمینه بیشتر موظف و مسؤولید.
 
البته تقویت بنیه‌ی سپاه، به آموزش و تجهیزات و سازماندهی و انضباط و همین چیزهایی است که ما همیشه سفارش میکنیم؛ اما بالاتر از همه‌ی اینها، به معنویت است. معنویت، راز و نیاز با خدا، ارتباط دلها با خدای متعال، هدف را خدا قرار دادن، فریب ظواهر را نخوردن، دلبستگی به زر و زیور دنیا و زخارف دنیا پیدا نکردن، اینهاست که یک مجموعه‌ی مؤمن و یک فئه‌ی مؤمنه را به وجود میآورد؛ آن وقت، «کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن اللَّه» (۸). کم هم که باشید، با داشتن آن جنبه‌ی معنوی، زیادها را در مقابل خودتان مجبور به هزیمت میکنید. همین معنویت بود که بسیج را در میدانهای نبرد، آن‌طور بیتاب و عاشق میکرد؛ به شوق جبهه، این جوانان را میکشاند؛ و وقتی به جبهه میآمدند، از جبهه دل نمیکندند.
 
این وصیت‌نامه‌هایی که امام میفرمودند بخوانید، من به این توصیه‌ی ایشان خیلی عمل کرده‌ام. هرچه از وصیت‌نامه‌های همین بچه‌ها به دستم رسیده - یک فتوکپی، یک جزوه - غالباً من اینها را خوانده‌ام؛ چیزهای عجیبی است. ماها واقعاً از این وصیت‌نامه‌ها درس میگیریم. این‌جا معلوم میشود که درس و علم و علم الهی، بیش از آنچه که به ظواهر و قالبهای رسمی وابسته باشد، به حکمت معنوی - که ناشی از نورانیت الهی است - وابسته است. آن جوان خطش هم بزور خوانده میشود، اما هر کلمه‌اش برای من و امثال من، یک درس و یک راهگشاست و من خودم خیلی استفاده کرده‌ام.
 
در بسیاری از موارد، به پدر و مادرشان مینوشتند که ما از این‌جا دل نمیکَنیم؛ این‌جا بهشت است و زندگی این‌جاست. مثلاً در جواب این‌که مادرش نوشته بود پسرم! زودتر بیا، یا به ما خبر بده، میگوید اصلاً آن‌جا زندگی نیست؛ زندگی این‌جاست. این همان معنویت بود. وقتی معنویت هست، دلها مجذوب آن میشود. وقتی دلها مجذوب شد، نیروها به دنبال دلها و اراده‌ها حرکت میکند. وقتی این‌طور شد، بزرگترین قدرتها نمیتوانند یک ملت را شکست بدهند. برادران! این واقعیت در ایران اتفاق افتاد؛ بزرگترین قدرتهای دنیا نتوانستند ایران را شکست بدهند.
 
در مقابل ما فقط عراق نبود - البته آن روز هم میگفتیم، اما بعد از این حوادث سال گذشته‌ی خلیج فارس، همه اعتراف کردند - غرب بود، شرق بود، امریکا بود، مجموعه‌ی ناتو بود، مرتجعان منطقه بودند، پول بود، سلاح بود، تجهیزات بود، تاکتیک بود، خبر ماهواره‌یی بود.
 
در یکی از این عملیات بزرگی که در سالهای اخیر داشتیم و طرف مقابل تلاش خیلی چشمگیری از خودش نشان میداد، من این‌جا به رفقا گفتم که حدس میزنم الان در سنگرهای قرارگاههای اصلی عراق، نظامیهای غیرعراقی نشسته باشند؛ که البته احتمال زیاد میدادم غربی باشند؛ نحوه‌ی حرکات این‌طور نشان میداد. اصلاً نوع کار نشان میداد که یک نَفَس جدید است که دارد آن‌جا کار میکند؛ بعد معلوم شد همین‌طور بوده است. همه‌ی دنیا به اینها کمک کردند؛ اما چه چیزی موجب شد که علی‌رغم وجود آن قوّه‌ی هایل عجیب، اینها نتوانند بر ایران اسلامی - با همه‌ی ضعفهایی که شماها میشناختید و میدانستید؛ ضعف بودجه، ضعف تجهیزات، ضعف در سازماندهیها، ضعف در انضباط، وجود بعضی از اختلافات - مسلط بشوند و مقصود خودشان را انجام بدهند؟ دنیا از این ماجرا درس گرفت.
 
امروز فرماندهان امریکایی که جنگیدند، میگویند ما در جنگ ایران و عراق که شاهد قضایا بودیم، تجربه آموختیم و درس گرفتیم. این بر اثر چه بود؟ بر اثر همان معنویت. این معنویت را باید حفظ کرد. در سپاه باید این را حفظ کنید.
 
چند اصل در سپاه، اصول تخلف‌ناپذیر است؛ اول، اصل تدین و تقواست. آدم بیتدین و بیتقوا، سپاهی نیست. نمیگوییم که از حوزه‌ی اعتبار کشور ما خارج است؛ نه، به ارگان دیگر، یا جای دیگر برود؛ باب این مجموعه نیست. این مجموعه، آدم متدین و متقی لازم دارد. شما میدانید که من هیچ‌وقت به خودم اجازه نداده‌ام که هیچکدام از نیروها و سازمانهای مسلح را - ارتش، دیگرانی که بودند و حالا جزو نیروهای انتظامی شده‌اند - تحقیر کنم؛ همیشه تجلیل کرده‌ام؛ لیکن توقع ما از سپاه، یک چیز دیگر است. آن حرف هم آشکار است، این حرف هم آشکار است.
 
توقعی را که انقلاب از سپاه دارد، از بقیه‌ی سازمانها ندارد؛ چون مسؤولیتی که این مجموعه میتواند انجام بدهد، از بقیه‌ی مجموعه‌ها این مسؤولیت را نخواسته‌اند. هر کسی که مسؤولیتش بیشتر است، ارزشش بیشتر و سطحش بالاتر است. این تدین، آن چیزی است که بایستی در سپاه موج بزند و روزبه‌روز بیشتر بشود.
 
نباید خیال کرد که حالا دوران بازسازی است و به طور طبیعی بعضی از تخلفات انجام میگیرد! برای مجموعه‌ی مؤمنی با این رسالت عظیم، دوره‌ی بازسازی و دوره‌ی جنگ و غیرجنگ فرقی ندارد. همیشه باید متدین و مراعی احکام الهی و مواظب و مراقب اعمال و رفتار خود بود.
 
اصل دوم، نظامیگری است. خیال نکنند که ما این‌جا مقدس‌بازی درآورده‌ایم؛ یک عده برادران مقدس دور هم میلولند، نوحه میخوانند و سینه میزنند، در میدان جنگ هم باری به هر جهت؛ نخیر، بچه‌های سپاه بحمداللَّه درجات نظامی و مراتب آموزش نظامی را بهتر و سریعتر از اقران خودشان آموخته‌اند و خوب پیشرفت کرده‌اند؛ و این افتخاری است برای هر انسانی که یک مسؤولیت جدی بر دوش خود قایل است.
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۱/۲۸
khademoreza kusar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی