مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی

۶۱ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

شنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۸، ۰۹:۱۱ ق.ظ

آیه تطهیر در کلام امام رضا علیه‌السلام

  آیه تطهیر در کلام امام رضا علیه‌السلام پیامبر صلی الله علیه و آله، علی، فاطمه، حسن و حسین را فرا خواند. جبرئیل هم آمد و پیامبر عبای فدکی را بر آنها گستراند و فرمود: پروردگارا! اینان اهل بیت من هستند، خدایا! هرگونه پلیدی را از آنها دور کن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۸ ، ۰۹:۱۱
khademoreza kusar

مهدویت و انتظار فرج از منظر قرآن و ائ

از منظر قرآن کریم، انسان به‌زمین نیامده که در زمین بماند؛ بلکه آمده تا مسیر حرکت به‌سوی خدا را طی کند و به مقام شایسته خویش که همان مقام خلیفة‌الهی است برسد؛ یعنی مظهر صفات خدا گردد.

بی‌گمان شادابی، نشاط و پویایی انسان در طول زندگی فردی و اجتماعی، مرهون نعمت امیدواری‌اش به آینده است. و آنگاه که دورنمای آینده از زلال دریافت‌های وحیانی و سخنان معصومان نشأت گرفته باشد، همواره انسان در مسیر تکامل و تعامل معقول قدم می‌گذارد و از همین روی «اقتداری مؤمنانه» را در دوران «انتظار» تجربه می‌کند. تجربه‌ای که برای او «امنیت» در سایه صلح جهانی و «توسعه» در سایه «عدالت‌خواهی» و در یک کلمه «اقتدار» در سایه «ایمان» را به‌دنبال دارد.

«انتظار فرج» را «انتظار قدرت اسلام» می‌دانیم. چنین انتظاری است که بالاترین عبادت‌‌ها است. چرا که به انسان حرارت و شوق، تحرک و جوشش، مسئولیت و تعهد، عشق و امید و عزت و سرافرازی می‌دهد.

انتظار در درجه نخست ویژه حیات و زندگى است‌. ماهیت زندگى انسان با انتظار و امید به آینده عجین شده است به‌گونه‌اى که بدون انتظار‌، زندگى مفهومى ندارد و شور و نشاط لازم براى تداوم آن در کار نیست‌.

حیات حاضر و کنونى ظرف پویایى‌، تلاش و حرکت به‌سوى فردا و فرداهاست‌، و این چنین پویایى و حرکتى بدون عنصر‌(( انتظار )) ممکن نیست‌؛ زیرا احتمال معقول بقا و پایدارى و امید به تداوم حیات است که به زندگى کنونى معنا و مفهوم مى‌بخشد‌، و پویایى و نیروى لازم براى ادامه آن را تأمین مى‌کند. از این رو است که ماهیت زندگى با انتظار پیوستگى ناگسستنى دارد.

هر انسان زنده‌اى که در انتظارهاى خویش‌، به تداوم حیات مى‌اندیشد و بقاى خویش را انتظار دارد‌، تمام حرکت و سکون خود را در راستاى این انتظار و در جهت متناسب با تداوم حیات قرار مى‌دهد. و لذا در روایات اسلامى مى‌بینیم که انتظار فرج از افضل اعمال امت پیامبر شمرده شده است.

مسئله صبر و انتظار براى ظهور و انقلاب جهانى حضرت مهدى‌(‌عج) از جمله مسائلى است که دشمنان و مخالفان آن، گاه در صدد تحریف آن برمى‌آیند و آن را به عکسِ مفهوم حقیقى نشان مى‌دهند. انسان امروز بیش از آن‌که نیازمند تسخیر عالم هستی باشد، نیازمند داشتن ایده‌ای سترگ برای آینده‌ای روشن و الهی است. ایده‌ای که توان مبارزه با دشمنان دورن و بیرون را به انسان بدهد.

دراین مقاله ضمن بررسی مفهوم انتظار، ضرورت انتظار، علامت ظهور قائم(عج) و مفهوم انتظار از منظر مقام معظم رهبری، آیت‌الله خامنه‌ای به ارائه سند آیات وحدیث ‌‌در مورد مهدویت و انتظار فرج درسیره قرآن و ائمه اطهار(ع) پرداخته شده است.

واژهای کلیدی : مهدویت، انتظارفرج‌، قرآن‌، آموزه‌های اسلامی‌، ظهور، ائمه اطهار(ع)، حضرت مهدى

* مقدمه:

سخن گفتن از وجود مقدس امام زمان(عج) کاری است دشوار. اما هرکسی به فراخور استعداد و شایستگی اش نسبت به آن حضرت اظهار علاقه نموده و ابراز عشق می‌کند. چرا‌که هر انسانی فطرتاً تشنه عدالت و سعادت و کمال است و همه آن را در وجود شخصیتی والا و از قبیله نیکان می‌داند و انتظار روزی را می‌کشند که آن منجی عالم بشریت، ظهور کرده و عطر دل‌انگیز عدالت و معنویت را در فضای غم زده و ستم‌دیده دنیای امروزی بپراکند.

بعضی معتقدند شر و فساد و بدبختی جزو جدا‌نشدنی حیات بشری است، بنابراین زندگی بی‌ارزش است و عاقلانه‌ترین کارها خاتمه دادن به حیات بشر است. برخی حیات بشری را ابتر می‌دانند و معتقدند که بشر در اثر پیشرفت حیرت‌آور تکنیک در نیمه راه عمر و بلکه در آغاز رسیدن به بلوغ فرهنگی به احتمال زیاد به دست خود، نابود می‌شود.

پیامبراکرم‌(ص‌) در این‌باره فرمودند «خوشا به‌حال منتظرانی که به حضور قائم برسند آنان که پیش از قیام او نیز پیرو اویند با دوست او عاشقانه دوستند و موافق و با دشمن او خصمانه دشمنند و مخالف.

امام صادق‌(ع‌) فرمودند: «لیعدن احدکم لخروج‌القائم و لو سهما فان الله اذا علم ذلک من نیته رجوت لان ینسی فی عمره حتی یدرکه و یکون من اعوانه و انصاره‌» می‌بایست هر یک ازشما برای قیام قائم، اگر‌چه یک تیر تهیه کند. همانا خداوند هنگامی که این نیت را در او می‌بیند امیدست که عمرش را طولانی سازد تا آنکه او را دریابد و از یاران و یاوران او باشد.

امام جعفر صادق‌(ع‌) در حدیثی دیگر که بخشی از آن ذکر شد می‌فرماید: هر کس خوش دارد در شمار اصحاب قائم باشد باید در عصر انتظار مظهر اخلاق نیک اسلامی باشد. چنین کسی اگر پیش از قیام قائم‌ درگذرد، پاداش او مانند کسانی باشد که قائم را درک کنند و به‌حضور او برسند پس (در دینداری و تخلق به اخلاق اسلامی‌) بکوشید و درحال انتظار ظهور حق به سر برید.این (کردار پاک و افکار تابناک‌) گوارا باد بر شما ای گروهی که رحمت خدا شامل حال شماست‌. در حدیثی دیگرهم امام محمدباقر(ع‌) می‌فرماید: تقوی پیشه سازید و بار سنگین انتظار را به کمک ورع و پارسایی به‌منزل رسانید و باکوشش بسیار در عبادت و اطاعت خدا.  

* مفهوم مسئله انتظارِ

انتظار، معمولاً به‌حالت کسى گفته مى‌شود که از وضع موجود ناراحت و براى ایجاد وضع بهتر و مطلوبى در تلاش است‌. مسئله انتظارِ انقلاب و حکومت عدل حضرت مهدى(عج) نیز از همین قبیل است. فردى که ظهور را انتظار مى‌کشد، از وضع موجود ناراحت و ناراضى و خواهان وضعى بهتر است. این دو حالت، سرچشمه دو عملکرد است: یکى این که، هرگونه همکارى و هماهنگى با عوامل ظلم و فساد و تباهى را ترک کند و دیگر این که از نظر جسمى و روحى; مادى و معنوى، خود را براى شکل گرفتن وضع و انقلابى جدید آماده کند.

انتظار نه تنها موجب خمودى و خاموشى، تحمل فساد و آلودگى در جامعه نمى شود؛ بلکه عاملى محرک است. در حقیقت، در این مفهوم نوعى مبارزه با وضع موجود و نوعى تغییر تاکتیک در مبارزه با دشمن نهفته است.(1)

درروایات رسول خدا(ص) ‌داریم، انتظار فرج بهترین عبادت است. و از على بن حسین(ع) است. کسى‌که در عصر غیبت قائم ما، بر ولایت ما ثابت و پایدار باشد، خداوند پاداش هزار شهید، همچون شهداى بدر و اُحُد را به او اعطا می‌کند.

و همچنین از امام صادق(ع) تأکید شده است. منتظر امام دوازدهم، همچون کسى است که پیشاپیش رسول خدا(ص) شمشیرش را کشیده است و از او حمایت مى‌کند.(2)

تعبیراتى که در این روایات به چشم مى‌خورد، حاکى از این است که انتظار ظهور و انقلاب جهانى حضرت مهدى‌(عج) توأم با مرحله‌اى ویژه از جهاد وسیع و دامنه‌دار است. این نوع انتظار، آخرین شکل از مبارزه با دشمن است. در این روایات، از انتظار به ریخته شدن خون در راه خدا، جنگیدن زیر خیمه رسول‌الله و حضرت ولى‌عصر، و بالاترین عبادت تعبیر شده است. قرآن مى‌فرماید: «وعد الله الذین ءامنوا منکم و عملوا الصـلحـت لیستخلفنّهم فى الأرض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکّننّ لهم... و لیبدّلنّهم من بعد خوفهم أمناً...؛(نور، 55) خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده‌اند و کارهاى شایسته کرده‌اند، وعده داده است که حتماً آنان را(حکم ران و) جانشین روى زمین قرار دهد؛ همان‌گونه که به پیشینیان آن‌ها خلافت روى زمین را بخشید؛ و دین و آئینى را که براى آنان پسندید، به سودشان مستقر می‌سازد و ترسشان را به ایمنى و آرامش مبدل مى‌کند...»

در روایات آمده است که این آیه درباره حضرت مهدى‌(عج) نازل شده است.(3)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۸ ، ۰۹:۰۲
khademoreza kusar

راه‌کارهای مبارزه با فساد اداری از نظر دین اسلام چیست؟

پاسخ اجمالی

فساد اداری اصطلاحی است با مفهوم گسترده که شامل مواردی؛ مانند اختلاس، کم‌کاری، کاغذبازی، اهمیت ندادن به ارباب رجوع، فقدان برنامه‌ریزی مناسب و ... می‌شود.
اگرچه در گذشته، بویژه در صدر اسلام زندگی اجتماعی به صورت امروزی پیش‌رفته و مدرن نبوده، و به طور طبیعی سیستم اداری به شکل گسترده نیز وجود نداشت تا قوانین مدون و برنامه‌ریزی شده اداری وجود داشته باشد، اما برای همان شهرهای کوچک با زندگی سنّتی، امام علی(ع) در مدت حکومت کوتاهش رهنمودهایی جهان‌شمول‌ ارائه نمود که می‌تواند برای مسئولان جامعه‌ی پیشرفته‌ی امروزی هم الگو قرار گیرد و بر اساس آن از فساد سیستم اداری جلوگیری شود.
آن‌گاه که حضرت علی(ع) به درخواست مردم، خلافت را پذیرفت، با انبوهی از فسادها و رانت‌ها در سیستم اداری و حکومتی مواجه بود؛ لذا از همان روزهای نخستین، برخورد با این مفاسد را در دستور کار خویش قرار داد و کارگزاران فاسد و نالایق را برکنار کرد، و تا توانست اموال به غارت رفته را به خزانه حکومت بازگرداند.
امام علی(ع) در مدت اندک زمام‌داری خویش، برنامه‌هایی را برای اداره هرچه بهتر امور، به کارگزارانش اعلام نمود که بخشی از شیوه‌های مبارزه با فساد اداری نیز در آنها وجود دارد:
برکناری و مجازات مدیران نالایق و ناکارآمد، بازگرداندن بیت المال به غارت رفته به خزانه دولت، تغییر نگرش کارگزاران نسبت به حکومت و مدیریت، شایسته سالاری در انتخاب مسئولان، کنترل و نظارت پیگیر و مستمر، و تأمین عادلانه معیشت زندگی مسئولان و کارکنان.
پاسخ تفصیلی
فساد اداری اصطلاحی است با مفهوم گسترده که شامل مواردی؛ مانند اختلاس، کم‌کاری، کاغذبازی، اهمیت ندادن به ارباب رجوع، فقدان برنامه‌ریزی مناسب و ... می‌شود؛ لذا پرداختن به تمام این موارد فرصتی نیاز دارد که در ساختار این نوشتار نمی‌گنجد، اما در این فرصت به اختصار به بخشی از برنامه‌ها و رویکردهای دین اسلام در مبارزه با فساد اداری - با محوریت برنامه‌های امام علی(ع)  در مدت چهار سال و اندی زمام‌داری ایشان - خواهیم پرداخت.
قبل از پرداختن به اصل موضوع، توجه به این نکته ضروری است که اگرچه در گذشته، بویژه در صدر اسلام زندگی شهری به صورت امروزی پیش‌رفته و مدرن نبوده و به طور طبیعی سیستم اداری به شکل گسترده نیز وجود نداشت، تا قوانین مدون و برنامه‌ریزی شده اداری و شیوه‌های مبارزه با فساد در آنها وجود داشته باشد، اما برای همان شهرهای کوچک با زندگی سنّتی، امام علی(ع) رهنمودهایی جهان‌شمول ارائه نمود که می‌تواند برای مسئولان جامعه‌ی پیشرفته‌ی امروزی هم الگو قرار گیرد.
آن‌گاه که حضرت علی(ع) به درخواست و اصرار بیش از حد مردم، خلافت را پذیرفت، با انبوهی از فسادها و رانت‌ها در سیستم اداری و حکومتی مواجه بود؛ لذا از همان روزهای نخستین، برخورد با این مفاسد را در دستور کار خویش قرار داد و کارگزاران فاسد و نالایق را برکنار کرد، و تا توانست اموال به غارت رفته را به خزانه حکومت بازگرداند. سیاست اصولی علی(ع) در مقابله و مبارزه با فساد نیز بر این اصل استوار بود.
نیز آن‌حضرت همواره تلاش می‌کرد تا از ابتدا از شکل‌گیری فساد پیش‌گیری کند.
در همین راستا، امام علی(ع)، برنامه‌های مدونی را برای اداره هرچه بهتر امور، به کارگزارانش اعلام نمود که بخشی از آنها به چگونگی مبارزه با فساد اداری می‌پردازد.
با این مقدمه، به برخی از راه‌کارهای اساسی امام علی(ع) در این مسیر اشاره می‌کنیم:
1. برکناری و مجازات کارگزاران نالایق و ناکارآمد
یکی از اقدامات امام برای مبارزه قاطع با فساد اداری، برکناری و نصب کارگزاران بر اساس حق‌محوری و شایسته سالاری است. برای تحقق چنین برنامه‌ای امام در نخستین روزهای حکومت خویش اعلام نمودند:
«وَ الَّذِی بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَة ...»؛[1] سوگند به آن کسی که پیامبر را بحقّ فرستاد، هر آینه در هم آمیخته شوید و (در غربال امتحان) زیر و رو و جدا گردید و بر هم زده شوید، مانند کف‌گیری که آنچه در دیگ طعام است را برهم می‌زند، تا این‌که افراد فرودست شما به بالاترین مقام برسد، و صدرنشینان شما به پست‌‏ترین مقام کاهش درجه یابند!
مشاهده می‌شود که امام در این عبارت سوگند یاد می‌کند که چنان رویکردی داشته باشد که صدرنشینان فرو روند و فرودستان صدرنشین شوند و ساختار اجتماعی را تغییر دهد و ارزش‌های الهی در حاکمیت مورد توجه قرار گیرد و شایسته سالاری، جایگزین رابطه‌ها و رانت‌ها شود.
سیاست علی(ع) در برخورد با کارگزاران فاسد، البته منحصر به برکناری کارگزاران خلیفه قبل نمی‌شود، بلکه ‌حضرتشان به کارگزاران منصوب خود نیز در مورد فساد اداری هشدار می‌داد و احیاناً اگر مرتکب فساد می‌شدند، همین سیاست سخت‌گیرانه را اعمال می‌‌نمود.
1-1. به عنوان نمونه امام(ع) به یکی از کارگزاران خویش چنین نوشت:
به خدا سوگندى راستین یاد می‌‏کنم که اگر به من خبر رسد، به مقدار زیاد و یا حتی اندک در اموال مسلمانان خیانت ورزیده‌‏اى، چنان بر تو سخت خواهم گرفت که تمام اموالت را از دست داده و در هزینه خانواده‌ات نیز درمانده و خوار و سرگردان شوى‏![2]
1-2. هنگامی که به امام(ع) گزارش دادند، ناظر و بازرس بازار اهواز رشوه می‌گیرد، پس از اطمینان از درستی گزارش، در نامه‌ای به فرماندار اهواز دستور قاطع در برکناری و مجازات وی می‌دهد:
«هنگامى که نامه‌ام را خواندى، «ابن هرمه» را از نظارت بازار برکنار کرده، و او را به مردم معرّفى کن؛ به زندانش افکن، و رسوایش ساز؛ و به همه بخش‌هاى تابع اهواز بنویس که من این‌گونه حکمی براى او معیّن کرده‌‏ام.[3]
جالب آن است که امیر مؤمنان(ع) در برخورد با او به همین مقدار بسنده نکرده، بلکه شدیدترین مجازات را برایش در نظر گرفته است. امام در ادامه می‌نویسد: «مبادا در مجازات او کوتاهى کنى، که نزد خداوند خوار خواهی شد، و من به زشت‌ترین صورت ممکن تو را نیز برکنار خواهم کرد، و پناه می‌برم به خدا از آن‌روز. روزهای جمعه او را از زندان بیرون بیاور و 35 ضربه شلاق بزن و در بازارها بگردان؛ و هر کس گواهى آورد (که ابن هرمه از او چیزى ستانده)، او را با گواه خود قسم ده، و مبلغ مورد نظر را از مال ابن هرمه بردار و به او بده. دوباره ابن هرمه را - خوار و سرافکنده و بی‌‏آبرو- به زندان بازگردان، و پاهایش را در بند گذار، و تنها براى نماز باز کن؛ فقط اگر کسى برایش خوراک یا نوشیدنی، یا پوشاک، یا زیراندازى آورد به او برسان، و مگذار ملاقاتى داشته باشد که راه پاسخ‌گویى در دادگاه را به او نشان دهد و به آزاد شدن از زندان امیدوارش سازد؛ و اگر دانستى که کسى چیزى(عذرى) به او آموخته است که به مسلمانى زیانى می‌‏رساند، آن کمک‌کننده را نیز تازیانه بزن و به زندان انداز تا توبه کند.
شب‌ها زندانیان را به فضاى باز بیاور تا تفریح کنند، مگر ابن هرمه را! مگر آنکه از مرگ او بهراسی که در این صورت به او نیز اجازه بده؛ و اگر دیدى هنوز طاقت تازیانه خوردن دارد، پس از 30 روز، 35 تازیانه دیگر به او بزن و براى من بنویس که در باره «بازار» (نظارت بر آن و پایان دادن به رشوه‌خواری و خیانت) چه کردى، و پس از این خائن، چه کسى را براى نظارت برگزیدى. در ضمن حقوق ابن هرمه خائن را قطع کن.[4]
1-3. امام علی(ع) در راستای ریشه‌کن نمودن فساد در نظام اداری در نامه معروفش به مالک اشتر می‌نویسد:
مراقب کارمندهای خود نیز باش، اگر مأموران مخفی تو گزارش دادند که یکى از آنان دستش را به خیانت دراز کرده است، به گزارش آنان ترتیب اثر بده و آن کارمند خیانت‌کار را به کیفر بدنى محکوم کرده، و به اندازه کردار ناپسندش مجازات کن، و سپس او را (در میان جامعه) رسوا کن و خبر خیانتش را به همگان برسان و او را از درجه اعتبار ساقط کن.[5]
1-4. امام علی(ع) در نامه برکناری «منذر بن جارود عبدى» چنین نگاشت:
«درست‌کارى پدرت مرا به تو خوشبین کرده بود و گمان کردم که تو نیز مانند او هستی و در مسیر او گام برمی‌داری! ناگاه گزارش رسید که همواره پیرو هواى نفست بوده و ذخیره‌‏اى براى آخرتت باقى نمی‌‏گذارى، با ویران کردن آخرتت در آباد کردن دنیایت می‌کوشی‌، و با جدا شدن از مسیر دینداری، خویشان خود را از امتیازات ویژه بهره‌مند می‌کنی! اگر این گزارش درست باشد، شتر خانواده‌‏ تو و بند کفش خودت از تو ارزشمندتر‌ خواهد بود! کسى مانند تو نه شایسته مرزبانی است، نه می‌توان مأموریتی برای انجام یک کار را به او سپرد، نه می‌تواند ارتقای درجه یابد، نه در امانتی شریک شود و نه در ارسال یک محموله به عنوان یک مراقب امین در نظر گرفته شود! زمانى که این نامه به دستت رسید، (سریعاً) خودت را نزد من برسان اگر خدا خواهد!».[6]
با دقت در این فرامین امام علی(ع) که در حقیقت اجرای حکم الهی است، می‌توان دریافت که آن‌حضرت کوچک‌ترین چشم‌پوشی و ملاحظه‌ای در برخورد با پدیده خیانت و رشوه در نظام اداری ندارد؛ زیرا لازمه جلوگیری و ریشه‌کن نمودن این پدیده شوم در نظام اداری اسلامی چنین برخوردهای قاطعانه‌ای می‌باشد.
2. باز گرداندن بیت المال به غارت رفته به خزانه دولت
امام(ع) به بخشی از سیاست اصلاحی خویش که همان باز گرداندن بیت المال به غارت رفته است، با صراحت اعلام می‌کند: «آنچه را که عثمان از خراج مسلمانان و مال خدا بخشش کرده، باید به بیت المال مسلمانان برگردد؛ زیرا که حق قدیمى است و هیچ چیز آن‌را باطل نخواهد کرد، اگر من عطا و بخشش عثمان را که در شهرها بخش کرده، به دست آورم آن‌را برمی‌گردانم؛ زیرا که دایره حق وسیع است و کسى که حق براى او سخت و تنگ باشد، جور و ستم براى او تنگ‌تر خواهد بود؛ من حرف خود را که باید بزنم می‌زنم و براى خود و شما طلب مغفرت می‌نمایم».[7]
آن‌حضرت در جایی دیگر می‌فرماید: «بدانید هر زمینی را که عثمان بخشید، و هر ثروتی را که از اموال خداوند هدیه داد، به بیت المال باز می‌گردد؛ چرا که حقوق گذشته را چیزی از میان نمی‌برد، و اگر این ثروت‌ها را بیابم در حالی‌که مهریه زنان شده، یا در شهرها توزیع شده باشد، به جایگاهش باز می‌گردانم؛ چرا که عدالت را گشایشی است و هر آن‌کس که عدالت برایش تنگ باشد، ستم بر او تنگ‌تر خواهد بود».[8]
3. ترویج اخلاق اداری و تغییر نگرش کارگزاران نسبت به مدیریت
امام علی(ع) ضمن برخورد با مدیران متخلف، در صدد تغییر نگرش آنان نسبت به جایگاه مدیریتی جامعه بود. در این ارتباط در نامه‌‌ای خطاب به یکی از کارگزارانش(اشعث بن قیس، فرماندار آذربایجان) می‌‌نویسد: «بی‌‌گمان وظیفه‌ای که به تو سپرده شده است، لقمه‌‌‌ای چرب نبوده، بلکه بار امانتی بر گردن تو است، و در این زمینه باید پاسخ‌‌گوی مافوق خود باشی».[9] 
به عبارتی، تصدی یک جایگاه در حکومت اسلامی، یک موضوع شخصی نیست تا کارگزاران در سایه آن به دنبال کسب امکانات و منافع برای خود و اطرافیانشان باشند، بلکه امانتی در دست کارگزاران است تا در پرتو آن، اصلی‌ترین هدف حکومت که احیای حق، و اجرای عدالت است تأمین شود.
فرمان‌روای مؤمنان(ع) در جای جای سخنان خود بر این اصل تأکید کرده‌اند:
همانا بدترین وزیران و همکاران تو، آنانی هستند قبل از تو، همکار و وزیر زمامداران فاسد بودند. [10]
4. شایسته سالاری
4-1. امام علی(ع) در عهدنامه مالک اشتر به خودداری از تأثیرگذاری رابطه‌ها در انتخاب کارگزاران توصیه فرموده و بر شایسته‌ سالاری تأکید می‌کند:
و براى مدیریت هر زمینه کارى مرتبط با خودت، مدیری را برگزین که بزرگى کارها او را ناتوان نکرده و بسیارى آنها او را پریشان نسازد.[11]
4-2. و نیز به ایشان توصیه می‌کند: رفتار کارمندانت را زیر نظر بگیر و پس از آزمودنشان، آنها را به کارها بگمار، و تنها به دلیل رفاقت و دوستی و بدون هیچ امتیاز ویژه، فردی را برای مسئولیتی برنگزین که چنین رفتاری ستم و خیانت خواهد بود.[12]... و بنگر که این کارمندان برای کارگزاران صالح قبلی چه کار ارزش‌مندی انجام داده‌اند، سپس فردی را انتخاب کن که کارش در میان جامعه تأثیر بهتری داشته و به پاک‌دامنی در رفتارهای مالی نیز شناخته شده است. [13]
4-3 . امام علی(ع) حتی شرکت در برخی ضیافت‌های ثروت‌مندان را شایسته کارگزار نظام اسلامی نمی‌بیند:
 «اما بعد، اى پسر حُنیف، به من خبر رسیده که یکی از جوانان بصره تو را به مهمانى خوانده و تو هم به آن‌جا شتافته‌‏اى، با غذاهاى رنگارنگ، و ظرف‌هایى پر از طعام پذیراییت کردند، گمان نمی‌‏کردم مهمان شدن به سفره مردمی را بپذیری که مستمندان را به جفا می‌‏رانند، و توانگرانشان را به مهمانى می‌‏خوانند»![14]                 
4-4. حضرتشان در نامه‌ای به کارگزاری دیگر می‌نویسد:
«اى آن‌که نزد ما از خردمندان به شمار می‌‏آمدی! چگونه آن خوردنی‌ها و نوشیدنى‌ها برایت گواراست با آن‌که می‌دانی از مال حرام است؟! چگونه با سوء استفاده از مال یتیمان و مستمندان و مؤمنان و مجاهدانى که این اموال، به آنان تعلق دارد، براى خود کنیزکانی می‌خرى و زنانی را به همسرى خود در می‌‏آورى ...»؟ [15]
5. نظارت و بازرسی پیگیر و مستمر
امیر مؤمنان(ع) در کنترل عملکرد کارگزاران، سخت‌گیرانه رفتار کرده و به هیچ وجه اجازه تصرف بی‌جا در اموال عمومی را به آنان نمی‌دادند و همین موضوع را به فرمان‌روایان منصوب خود نیز تذکر می‌دادند:
پس رفتارهایشان را تحت نظر داشته باش، و بازرس‌هاى درست‌کار و وفاداری بر آنان بگمار؛ زیرا بازرسى مخفیانه رفتار کارمندان، آنان را وادار می‌کند که امانت‌دار بوده و با مردم رفتاری مناسب داشته باشند. [16]
در گزارشی دیگر، امام علی(ع) فرماندار خود در منطقه عین التمر را مأمور می‌سازد که به همراه جمعی برای بازرسی به مناطق مختلف سرکشی کنند و چنین می‌نگارد:
برای انجام کارهای(حوزه مسئولیت) خویش، کسی را جانشین خود قرار ده، و به همراه گروهی از یارانت به مناطق مشخص‌‌شده سرزمین سواد(بخشی از عراق) برو و نظر مردم در مورد عمل‌کرد کارگزارانم را جویا شو و رفتار آنها را تحت نظر بگیر و ... .[17]
این دستور العمل‌ها نشان از جایگاه ویژه نظارت و پیگیری در سیستم اداری از نگاه امام علی دارد که بدون آن امکان پیش‌گیری و مبارزه با فساد اداری امکان پذیر نخواهد بود.
6. تأمین نیازهای مالی و معیشتی مأموران و کارگزاران حکومتی
یکی از مؤلفه‌هایی که برای سلامت سیستم اداری در برابر فساد باید مورد توجه قرار گیرد، تأمین نیازهای مالی و معیشتی کارگزاران و کارمندان دولت است؛ چرا که نیاز مالی می‌تواند زمینه‌ساز فساد در نظام اداری باشد. امام علی(ع) با عنایت به این موضوع به مالک اشتر دستور می‌دهد، بعد از گزینش کارکنان صالح، نخستین چیزی که باید مورد توجه قرار گیرد، تأمین مالی آنان است؛ زیرا فراخی در معیشت و امکانات زندگی کمک می‌کند تا انسان در جهت اصلاح خویش گام بردارد، و از گرفتار شدن در دام وسوسه‌های شیطان و خیانت به بیت المال در امان باشد:
آن‌گاه حقوق و مزایای کافی به آنان بده که این کار، انگیزه آنان را در پاک‌ ماندن تقویت می‌‏کند و بی‌نیازشان می‌کند از اینکه در اموالی که در اختیارشان است دستی دراز کنند و با این وجود اگر فرمانت را به کار نبسته و یا در امانتی که به آنان واگذار کردی، خیانت کردند، بهانه‌ای نداشته و به راحتی می‌توانی آنان را محکوم کنی! [18]
 
 

[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 369، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[2]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 377، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
[3]. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، محقق، مصحح، فیضی، آصف، ج 2، ص 532، قم،‏ مؤسسة آل البیت ع، قم، چاپ دوم، 1385ق.
[4]. همان.
[5]. نهج البلاغه، ص 435.
[6]. همان، ص 461- 462.
[7]. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیة للإمام علی بن أبی طالب، ص 149، قم، انصاریان، چاپ سوم، 1384ش.       
[8]. مغربی، قاضی نعمان‏، شرح الاخبار فی فضائل الأئمة الأطهار(ع‏)، ج 1، ص 373، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1409ق.
[9]. نهج البلاغه، ص 366.
[10]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ص 129، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1404ق.
[11]. نهج البلاغه، ص 437.
[12]. همان، ص 435.
[13]. همان، ص 437.
[14]. همان، ص 416.
[15]. همان، ص 413.
[16]. همان،  ص 435.
[17]. احمدی میانجی، علی، مکاتیب الأئمة(ع)، ج 1، ص 396، قم، دار الحدیث‏، چاپ اوّل‏، 1426ق.
[18]. نهج البلاغه، ص 435.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۸ ، ۱۲:۱۱
khademoreza kusar
پنجشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۸، ۱۲:۰۳ ب.ظ

عقیقه و احکام و شرایط آن چیست؟

عقیقه و احکام و شرایط آن چیست؟عقیقه عبارت است از: کشتن گوسفند یا هر حیوانی که صلاحیّت قربانی کردن داشته باشد، در روز هفتم ولادت فرزند، جهت حفظ فرزند از بلاها.
پرداخت قیمت آن کفایت از عقیقه نمی‌کند. بهتر است عقیقه و فرزندی که برایش عقیقه می‌شود، از حیث جنسیت مساوی باشند، ولی اگر چنین نشد اشکالی ندارد و کفایت می کند.
همچنین مستحب است، پس از سر بریدن عقیقه، استخوان‌ها را نشکنند، بلکه از بند مفصل‌ها جدا کنند، ولی استحباب دفن کردن استخوان‌هاى عقیقه و بعضى از کارهایى که در بعضى جاها مرسوم و معروف است، ثابت نشده و مدرکى ندارد.
مستحب است یک ران یا یک چهارم از گوشت عقیقه را به قابله بدهند و بقیّه را بین مؤمنان تقسیم نمایند، ولی بهتر آن است که با آب و نمک بپزند و حدّاقل به ده نفر طعام بدهند، و پدر و مادر و هر کسی که خرجش به عهده پدر آن طفل است و عیال او محسوب می شوند - مانند فرزندان - از آن گوشت نخورند.
خوب است تراشیدن موی سر فرزند و صدقه دادن به طلا یا نقره، به وزن آن موها و عقیقه نمودن در روز هفتم هم زمان، انجام شود.
اگر پدری در روز هفتم برای فرزندش عقیقه نکند تا هنگام بلوغ طفل، این استحباب برای پدر است و می تواند برای فرزندش عقیقه کند، ولی بعد از بلوغ، بر خود فرزند استحباب دارد که برای خود عقیقه نماید.

عقیقه در لغت
«عقیقه» از مادّه «عقّ» در اصل، به معنای موی سر هر نوزادی است که با آن مو متولّد شده، چه نوزاد انسان باشد یا حیوان، اما الآن، اسم شده برای آن حیوانی که در روز هفتم تولّد نوزاد، برای او سر می‌برند.[1]
عقیقه در فقه
گروهی از فقها می‌گویند: عقیقه عبارت است از کشتن گوسفند هنگام ولادت فرزند.[2] برخی دیگر گفته‌اند: عقیقه، آن حیوانی است که برای فرزند می‌کشند، چه فرزند پسر باشد یا دختر.[3]
آداب و شرایط عقیقه
کسی که خداوند فرزندی به او عنایت کرده، بنابر نظر برخی از فقها، واجب،[4] و بنابر نظر مشهور از فقها، مستحب است،[5] در روز هفتم ولادت فرزندش گوسفندی را به عنوان عقیقه جهت حفظ فرزند از بلاها ذبح کند و گوشت آن‌را حداقل به ده نفر اطعام کند.[6]
از امام صادق(ع) سؤال شده، آیا صدقه دادن قیمت عقیقه کفایت از عقیقه کردن می‌کند؟ حضرت فرمودند: نه کفایت نمی‌کند؛ خداوند دوست دارد طعام دادن و خون ریختن را.[7]
در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است: «هر مولودى گرو عقیقه است»؛[8] یعنی اگر عقیقه نکنند فرزند، در معرض مرگ و یا انواع بلاها است.[9]
از این جهت اگر پدر تا هنگام بلوغ فرزند برایش عقیقه نکند، بعد از بلوغ تا آخر عمرش بر خود فرزند مستحب است برای خود عقیقه کند.[10]
عمر بن یزید می‌گوید، به امام صادق(ع) عرض کردم: «نمی‌دانم پدرم براى من عقیقه کرده است یا نه؟ امام(ع) به من امر کرد برای خودم عقیقه کنم و من هم [بنا به دستور امام] برای خودم عقیقه کردم، در حالی که پیر و سالخورده بودم».[11]
در این‌که آیا در عقیقه باید حیوان هم جنس فرزند باشد؛ یعنی اگر فرزند پسر بود عقیقه، نر باشد و اگر فرزند دختر بود عقیقه، ماده باشد و این‌که چه حیوانی را می‌توان برای عقیقه کشت روایات مختلف وارد شده است.
از امام صادق(ع) روایت شده است: «اگر فرزند، پسر بود، برای او حیوان نر، عقیقه کنید و اگر فرزند، دختر بود برای او حیوان مادّه، عقیقه کنید».[12]
امّا در روایت دیگر از امام صادق(ع) در مورد عقیقه دختر و پسر سؤال شد، حضرت فرمود: «عقیقه دختر و پسر، یکسان است و فرقی ندارد».[13] یعنی نیاز نیست برای دختر، عقیقه ماده و برای پسر عقیقه نر کشته شود.
به تبع روایات، فقها، نیز نظر یکسان در مسئله ندارند؛ لذا برخی از فقها گفته‌اند: برای پسر، گوسفند نر و برای دختر، گوسفند ماده کشته شود،[14] و عقیقه نیز فقط باید گوسفند باشد، نه غیر آن.[15] البته برخی دیگر از فقها بر آنند: بهتر این است که عقیقه گوسفند باشد، سپس شتر و سپس هر حیوانی که بتوان آن‌را قربانی کرد.[16] برخی هم معتقدند مساوی بودن عقیقه در نر و ماده بودن با فرزند، مستحب است، اما اگر یکسان هم نباشند کفایت می‌کند.[17]
نتیجه
خلاصه جمع بین روایات و نظریات مختلف فقها، این است که بهتر آن است که حیوان ذبح شونده، جهت عقیقه، گوسفند باشد، ولی اگر غیر گوسفند از بقیّه حیوانات مثل گاو یا شتر برای عقیقه استفاده کنند، نیز کفایت می‌کند.
همچنین، افضل تساوی در جنسیت، بین عقیقه و فرزند است، امّا اگر تساوی در جنسیت هم رعایت نشود، باز اشکالی ندارد و کفایت، می‌کند.
برخی از فقها،[18]می‌گویند حیوانی که عقیقه می‌شود، بهتر است شرایط قربانی[19] را داشته باشد؛ یعنی معیوب نباشد، چاق باشد، سن[20] آن هم رعایت شود، ولی اگر شرایط قربانی را نداشته باشد باز هم کفایت می‌کند. چنان‌که امام صادق(ع) فرمودند: «همانا عقیقه گوسفند گوشتی است(یعنی هدف گوشت است)، به منزله قربانی نیست، هر گوسفندی برای عقیقه کفایت می‌کند، منتها هر چه چاق‌تر باشد بهتر است».[21]
دعا برای سر بریدن عقیقه
امام صادق(ع) فرمودند وقتی می‌خواهید عقیقه را سر ببرید بگوئید: «یٰا قَوْمِ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِمّٰا تُشْرِکُونَ إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ مٰا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ[22] إِنَّ صَلٰاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیٰایَ وَ مَمٰاتِی لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ لٰا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذٰلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ[23] اللَّهُمَّ مِنْکَ وَ لَکَ بِسْمِ اللهِ وَ اللهُ أَکْبَرُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَقَبَّلْ مِنْ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ».[24]
لازم به ذکر است که به‌جای فلان بن فلان، اسم فرزند و پدرش ذکر شود.
دعای بعد از سر بریدن عقیقه
امام صادق(ع) فرمودند هنگامی که حیوان را سر بریدید بگویید: «وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ مٰا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ إِنَّ صَلٰاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیٰایَ وَ مَمٰاتِی لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ لٰا شَرِیکَ لَهُ اللَّهُمَّ مِنْکَ وَ لَکَ اللَّهُمَّ هَذَا عَنْ فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ».[25]
آن‌حضرت همچنین فرمودند بعد از ذبح بگویید: «بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ اللَّهُمَّ عَقِیقَةٌ عَنْ فُلَانٍ لَحْمُهَا بِلَحْمِهِ وَ دَمُهَا بِدَمِهِ وَ عَظْمُهَا بِعَظْمِهِ اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ وِقَاءً لآِلِ مُحَمَّدٍ ص».[26]
از امام باقر(ع) نیز نقل شده است، وقتی عقیقه را سر بریدی بگو: «بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ الْحَمْدُ للهِ وَ اللهُ أَکْبَرُ إِیمَاناً باللهِ وَ ثَنَاءً عَلَى رَسُولِ الله وَ الْعِصْمَةَ لِأَمْرِهِ وَ الشُّکْرَ لِرِزْقِهِ وَ الْمَعْرِفَةَ بِفَضْلِهِ عَلَیْنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَإِنْ کَانَ ذَکَراً فَقُلِ- اللَّهُمَّ إِنَّکَ وَهَبْتَ لَنَا ذَکَراً وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِمَا وَهَبْتَ وَ مِنْکَ مَا أَعْطَیْتَ وَ کُلُّ مَا صَنَعْنَا فَتَقَبَّلْهُ مِنَّا عَلَى سُنَّتِکَ وَ سُنَّةِ نَبِیِّکَ وَ رَسُولِکَ وَ اخْسَأْ عَنَّا الشَّیْطَانَ الرَّجِیمَ لَکَ سُفِکَتِ الدِّمَاءُ لَا شَرِیکَ لَکَ وَ الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ».[27]
چگونگی تقسیم عقیقه
مستحب است بعد از سر بریدن عقیقه، استخوان‌هایش را نشکنند، بلکه از بندها جدا کنند،[28] ولی استحباب دفن کردن استخوان‌هاى عقیقه و بعضى از کارهایى که در بعضى جاها مرسوم و معروف است، ثابت نشده و مدرکى ندارد.[29]
مستحب است یک ران [30]یا یک سوم[31] و یا یک چهارم[32] گوسفند را به قابله دهند، اگر قابله مادر بزرگ پدری نوزاد باشد، یا از افراد تحت تکفّل وی باشد، چیزی به قابله داده نمی‌شود،[33] و اگر فرزند بدون قابله متولد شد، آن‌را به مادر فرزند می‌دهند و مادر آن‌را به هر کسی که خواست می‌دهد[34] و بقیّه گوشت را بین مؤمنان نیازمند تقسیم کنند، اما بهتر آن است که بقیّه را لااقل با آب و نمک بپزند و گوشت آن را حدّاقل به ده نفر از مؤمنان، اطعام کنند هر قدر بیشتر باشند دارای فضیلت بیشتر است.[35]
سنّت است که پدر و مادر و هر کسی که خرجش به عهده پدر آن طفل است و عیال او محسوب می‌شوند - مانند فرزندان - از گوشت عقیقه نخورند، همچنین بهتر آن است که از طعامی که در آن پخته باشد نخورند، و خوردن مادر از آن گوشت کراهت بیشتری دارد اما اشکالی ندارد که مادر از گوشت عقیقه به همسایه فقیرش بدهد.[36]
خوب است تراشیدن موی سر فرزند و صدقه دادن به طلا یا نقره، به وزن آن موها و عقیقه نمودن در روز هفتم هم زمان، انجام شود،[37]ولی مستحب است که اوّل، سر فرزند را بتراشند و بعد عقیقه انجام دهند.[38]

 

[1]. طریحى، فخر الدین، مجمع البحرین، ج  5، ص  215، کتابفروشى مرتضوى، تهران، 1375ش.
[2]. شیخ طوسى، المبسوط فی فقه الإمامیة، محقق، مصحح، کشفی، سید محمد تقى‌، ‌ج 1، ص 394، المکتبة المرتضویة لإحیاء الآثار الجعفریة‌، تهران، چاپ سوم‌، 1387ق.‌
[3]. شریف مرتضى، على بن حسین موسوى‌، الانتصار فی انفرادات الإمامیة، ص 406، دفتر انتشارات اسلامى،‌ قم، چاپ اول‌، 1415ق.‌
[4] همان.
[5]. علامه حلّى، حسن بن یوسف بن مطهر، مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة‌، ج 7، ص 303، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، 1413 ق.‌؛ حلّى، ابن ادریس، محمد بن منصور بن احمد‌، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوى، ج 2، ص 646، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، 1410 ق؛ شیخ طوسى، الخلاف، محقق، مصحح، على خراسانى، سید جواد شهرستانى، مهدى طه نجف، مجتبى عراقى، ج 6، ص 67، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ اول‌، 1407‍ ق؛ حلّى، یحیى بن سعید‌، الجامع للشرائع، ص 458، مؤسسة سید الشهداء العلمیة‌، قم، چاپ اول، 1405‍ .؛ حسینى روحانى‌ قمّى، سید صادق، فقه الصادق (ع)، ج 22، ص 287،‌ دار الکتاب، مدرسه امام صادق(ع)،‌ قم،‌ چاپ اول، ‌1412ق.‌
[6]. کلینى، الکافی، محقق، غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج 6، ص 28 و 29، دار الکتب الإسلامیة، تهران‏، چاپ چهارم، 1407ق.
[7]. همان، ص 25.
[8] همان.
[9]. مجلسی، محمدباقر، حلیة المتقین، ص 115، انتشارات ارمغان طوبی، قم، چاپ اول، 1380ش.
[10]. المبسوط فی فقه الإمامیة،‌ ج 1، ص 395.
[11]. الکافی، ج 6، ص 25.
[12]. ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه،‏ محقق، مصحح، غفارى، على اکبر، ج 3، ص 485، دفتر انتشارات اسلامى‏، قم، چاپ دوم، 1413 ق.‏
[13] الکافی، ج 6، ص 26.
[14]. طوسى، محمد بن على بن حمزه‌، الوسیلة إلى نیل الفضیلة،‌ محقق، مصحح، محمد حسون‌، ص 316، انتشارات کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى، قم،‌ چاپ اول‌، ‌1408‍ق؛ المبسوط، ج 1، ص 395.
[15]. المبسوط، ج 1، ص 395.
.[16] الوسیلة إلى نیل الفضیلة،‌ ص 316.‌
.[17] عاملى، شهید ثانى، زین الدین بن على‌، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة(المحشّٰى- کلانتر)، ج 5، ص 448، کتابفروشى داورى، قم، چاپ اول‌، 1410ق.‌
[18].همان، ص 447.
[19]. 1. آن‌که اگر شتر باشد سن آن کمتر از پنج سال نباشد و داخل در شش سال شده باشد،  اگر گاو است بنا بر احتیاط واجب کمتر از دو سال نباشد و داخل در سه سال شده باشد،  همچنین در بُز کمتر از سن گاو نباشد، و در میش به احتیاط واجب، کمتر از یک سال نباشد و داخل در سال دوم شده باشد. 2. باید صحیح باشد. 3. باید خیلى پیر نباشد. 4. باید تام الاجزاء باشد، و ناقص کافى نیست. 5. باید لاغر نباشد. 6. باید «خصى»(اخته) نباشد. 7. باید بیضه آن‌را نکوبیده باشند. 8. باید در اصل خلقت بى‌دُم نباشد. 9. در اصل خلقت بى‌بیضه نباشد.(امام خمینی، مناسک حج، ص 258 و 259).
[20]. اگر شتر باشد سن آن کمتر از پنج سال نباشد و داخل در شش سال شده باشد، اگر گاو است بنا بر احتیاط واجب کمتر از دو سال نباشد و داخل در سه سال شده باشد، همچنین در بُز کمتر از سن گاو نباشد، و در میش به احتیاط واجب کمتر از یک سال نباشد و داخل در سال دوم شده باشد.(امام خمینی، مناسک حج، ص 258).
[21]. الکافی، ج 6، ص 30.
[22]. انعام، 78، 79.
[23]. همان، 162و 163.
[24]. الکافی، ج 6، ص 31.
[25]. همان.
[26]. همان، ص 30.
[27]. همان، ص 30 و 31.
[28]. همان، ص 29.
[29]. فاضل لنکرانی، محمد، جامع المسائل، ج 2، ص 389، انتشارات امیر قلم، قم، چاپ یازدهم. 
[30]. الکافی، ج 6، ص 28، 29.
[31]. همان، ص 32.
[32]. همان، ص 27و 29.
[33]. همان، ص 32.
[34]. همان، ص 29.
[35]. منسوب به امام رضا، فقه الرضا، ص 239،‌ مؤسسه آل البیت، مشهد، چاپ اول، ‌1406ق.‌
[36]. الکافی، ج 6، ص32.
[37]. همان، ص 33.
[38]. بهاء الدین عاملی، محمد بن حسین، ساوجی، نظام بن حسین، جامع عباسی، و تکمیل آن، ص 694، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1429؛ بهجت، محمد تقی، جامع المسائل، ج 4، ص 98، نشر دفتر معظم له، چاپ دوم، 1426ق.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۸ ، ۱۲:۰۳
khademoreza kusar
پنجشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۸، ۱۱:۴۸ ق.ظ

داستانک های زیبا از امام رضا علیه السلام

داستانک های زیبا از امام رضا علیه السلام

م24داستان زیبا در "داستانک های زیبا از امام رضا علیه السلام " داستانک های شگرف از زندگی و برخی کرامات امام رضا علیه السلام
1- کیسه پر طلا

کجایی مرد خراسانی؟ صدایش از پشت در می آمد. دستش را از لای در آورد بیرون . یک کیسه ی پر از طلا. ـ این ها را بگیر و برو، نمی خواهم ببینمت. گرفت و رفت. پرسیدند:"خطایی کرده بود؟" گفت :"نه،اگر مرا می دید خجالت می کشید."


2- سخن گفتن با گنجشک
گنجشک خودش را انداخت روی عبای امام . جیغ می زد و نوکش را تند تند به هم می زد . امام رو کردند به من: "عجله کن این چوب را بگیر برو زیر سقف ایوان مار را بکش." چوب را برداشتم و دویدم . جوجه های گنجشک مانده بودند توی لانه و مار داشت حمله می کرد بهشان . مار را کشتم و برگشتم با خودم می گفتم امام و حجت خدا باید هم با زبان همه ی موجودات آشنا باشد.
 

3- نشانه موى پیامبر(صلی الله علیه واله)

مردى از نوادگان انصار خدمت امام رضا(علیه السلام) رسید. جعبه‌اى نقره‌اى رنگ به امام داد و گفت :
«آقا! هدیه‌اى برایتان آورده‌ام که مانند آن را هیچ کس نیاورده است». بعد در جعبه را باز کرد و چند رشته مو از آن بیرون آورد و گفت: «این هفت رشته مو از پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) است. که از اجدادم به من رسیده است». حضرت رضا(علیه السلام) دست بردند و چهار رشته مو از هفت رشته را جدا کردند و فرمود: «فقط این چهار رشته، از موهاى پیامبر است».
مرد با تعجب و کمى دلخورى به امام نگاه کرد و چیزى نگفت. امام که فهمید مرد ناراحت شده است، آن سه رشته مو را روى آتش گرفت. هر سه رشته سوخت، اما به محض این که چهار رشته موى پیامبر(ص) روى آتش قرار گرفت شروع به درخشیدن کرد و برقشان چهره مرد عرب را روشن کرد.

(از کتاب «دیوان خدا» نوشته نعیمه دوستدار)

4- میهمان عابد
کوهستان بود، امام پیاده شدند از اسب، سیصد نفر هم همراهشان. عابد از غارش امد بیرون. امام را دید، رفت به استقبال آقا جان ! چند سال است برای دیدنتان لحظه شماری می کنم می شود کلبه کوچکم را به قدومتان روشن کنید؟ امام اشاره کردند. همه وارد غار شدند .
عابد مبهوت شده بود . سیصد نفر در غار کوچکش جا شده بودند. چیزی برای پذیرایی نداشت ، امام ، مهربان نگاهش کرد:" هر چه داری بیاور." سه قرص نان و کوزه ای عسل گذاشت جلوی امام . امام عبایش را کشید رویش ، دعا خواند . بعد از زیر عبا به همه نان و عسل داد. همه که رفتند، نان و عسل عابد هنوز آنجا بود.

5- میهمان دوستى امام(علیه السلام)

راوى: یکى از نزدیکان امام رضا(ع)
مرد گفت: «سفر سختى بود. یک ماه طول کشید». امام رضا (ع) فرمودند: «خوش آمدى!»
ـ « ببخشید که دیر وقت رسیدم. بى‌پناه بودن مرا مجبور کرد که در این وقت شب، مزاحم شما شوم».
امام لبخند زدند و فرمودند: «با ما تعارف نکن! ما خانواده‌اى میهمان دوست هستیم».
در این هنگام روغن چراغ گرد سوز فرو نشست و شعله‌اش آرام آرام کم نور شد. میهمان دست برد تا روغن در چراغ بریزد، اما امام دست او را آرام برگرداند و خود، مخزن چراغ را پر کرد. مرد گفت: «شرمنده‌ام! کاش این قدر شما را به زحمت نمى‌انداختم».
امام در حالى که با تکه پارچه‌اى، روغن را از دستش پاک مى‌کرد، فرمودند: ما خانواده‌اى نیستیم که میهمان را به زحمت بیندازیم».

6- شفاء مریض برص در بغداد

نوشته اند وقتی که امام رضا (علیه السلام) وارد بغداد شدند به رجبعلی سرپرست حمام فرمودند: قصد دارم در گرمابه داخل شوم.
سرپرست حمام دستور داد حمام را تمیز و قرق کنند، ناگاه مرد مبروص مرض پیسی به سرپرست حمام گفت این 50 درهم را بگیر و اجازه بده در زاویه ای از حمام مخفی شوم تا شاید بتوانم خدمت حضرت برسم و شفا درخواست کنم او قبول نمود و چون آن سرور در حمام داخل شد فورا بیمار خود را به حضرت رسانید و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به من توجهی فرما.
حضرت ظرفی از آب حمام را پر نمودند و سوره حمد بر او قرائت کردند و بر سر آن مرد ریختند، فورا آن مرد مریض شفا یافت، وقتی خویشان او جریان شفا دادن حضرت را شنیدن پانصد نفر از آنها و دوستانشان شیعه شدند.(14)
با تو پیوستم و از غیر تو دل ببریدم - آشنای تو ندارد سر بیگانه و خویش
به عنایت نظری کن که من دل شده را - نرود بی مدد لطف تو کاری از پیش
آخر پادشه حسن و ملاحت چه شود - گر لعب لعل تو ریزد نمکی بر دل ریش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۸ ، ۱۱:۴۸
khademoreza kusar

در قرآن کریم نزدیک به شصت مورد، ایمان و عمل صالح  قرین هم ذکر شده­اند و از آندو به عنوان دو بال برای رسیدن به سعادت و حیات جاویدان در بهشت برین یاد شده است. اگرچه هر یک از دو واژه‌ی عمل صالح و ایمان در فهم عرفی معانی روشن و واضحی دارند، ولی ایمان مطلوب از دیدگاه شرع مقدّس اسلام، اجزاء و شرائط خاصی دارد، همانگونه که عمل صالح نیز برای تأمین سعادت و رستگاری باید حائز ویژگی­هایی باشد. در این نوشتار با بررسی مفاد هر یک از واژگان ایمان و عمل صالح، ارتباط  و تأثیر متقابل-

 1.چیستی ایمان

مفهوم ایمان

ایمان در لغت از ریشه «امن» بوده و به معانی متعددی از جمله، تصدیق، امنیت، تسلیم و پذیرفتن به کار رفته است[1]. امّا معنای اصطلاحی آن از دیدگاه متکلمان، فلاسفه و عرفا متفاوت است.

ایمان نزد متکلمان اشاعر عبارت است از تصدیق قلبی به تمام آنچه که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده است، در حالیکه متکلمان معتزلی به پررنگ ساختن نقش عقل در عمل ایمان، آنرا «تبعیت عملی از یافته‌های عقل و آورده‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در باب خداوند و نبوت و خوب و بد اخلاقی معنا کرده­اند. از نظر فیلسوفان مسلمان، ایمان عین معرفت فلسفی به خداوند و سایر حقایق هستی است و از نظر عرفای مسلمان، ایمان، رویکردی با تمام وجود نسبت به خداوند است[2]. همین معنا از ایمان که با معنای قرآنی از واژه‌ی «ایمان» نیز هماهنگی بیشتری دارد، محور بحث ما در این نوشتار است.

شرایط تحقق ایمان

همانگونه که برخی بزرگان بیان کرده­­اند[3]، برای اینکه ایمان در درون انسان محقق شود و تقویت گردد، نیاز است انسان در دو زمینه تلاش و کوشش کند. نخست در زمینه تقویت شناخت و علم، دوّم در زمینه انگیزش میل فطری خویش به ایمان.

الف) کسب شناخت: برخی از آیات قرآن به لزوم شناخت و معرفت در تحقق ایمان، دلالت دارند: «بَل اتَّبَعَ الذین ظلموا اَهواءَهُم بِغَیرِ علمٍ فَمَن یهدی مَن اَضَلَّ الله.»[4] و نیز آیه: «انما یخشَ الله مِن عِبادِهِ العلماء»[5]

در این آیه، خشیت که از آثار ایمان است، برخاسته از علم و آگاهی به مقام خداوند معرفی شده است.[6] لذا کسب معرفت و آگاهی برای تحقق و تقویت ایمان، لازم است زیرا ایمان بدون معرفت، متزلزل و ناپایدار خواهد بود.

ب) تقویت میل فطری به خداوند: ایمان به خدا ریشه فطری دارد و در همه انسانها، قدرت وابستگی به قدرتی بی‌نهایت موجود است، اگرچه در تشخیص آن قدرت بی‌نهایت که آیا قدرت الهی است یا قدرت طبیعی، دچار لغزش می‌شوند. به عبارتی دیگر«یکی از ارکان زندگی بشر، این است که به چیزی ایمان داشته باشد و آن را حقیقت بپندارد و در برابرش تسلیم باشد»[7] از اینرو برای تحقّق ایمان باید زمینه‌ی شکوفایی آنرا فراهم کرد و موانعی که مانع از بروز و ظهور آن می­شوند را از سر راه برداشت. در این راستا باید به تهذیب نفس پرداخت و صفات رذیله اخلاقی که مانع از ظهور ایمان می­باشند را از صفحه دل زدود. «اگر صفحه دل، آلوده به تکبّر و لجاجت باشد، این مسئله (پذیرش حق)، متحقق نمی‌گردد.»[8]

رابطه علم و ایمان

همانطور که قبلاً بیان شد، برخی، ایمان را از مقوله معرفت و علم می‌دانند، در صورتی که ایمان، غیر از علم به خداوند و صفات و متعلقات آن است. در واقع علم شرط لازم برای تحقیق ایمان است. در واقع کسی که از روی برهان عقلی یا ضرورت ادیان، به چیزی علم پیدا کرد، باید قلب او نیز، تسلیم آن گردد و عمل قلبی را که نوعی تسلیم و خضوع و زیرباررفتن است را انجام دهد تا مؤمن گردد و به وسیله تقویت نور ایمان، اطمینان در قلبش حاصل شود و همه‌ی اینها، غیر از علم است. ممکن است عقل انسان، چیزی را درک کند، ولی قلب تسلیم آن نشود و علم بیفایده گردد. مثلاً ما به وسیله‌ی عقل خود درک می‌کنیم که انسان مرده، نمی‌تواند به کسی ضرر برساند و تمام مرده‌های عالم، به قدر مگس، حس و حرکت ندارند، ولی چون قلب ما این مطلب را قبول نکرده نمی‌توانیم با مرده، شب تاریک به سر ببریم. ولی اگر قلب ما، تسلیم عقل شد، این کار، هیچ اشکالی برای ما نخواهد داشت. پس تسلیم که حظّ قلب است، غیر از علم است که حظّ عقل است.[9]

همچنین از آیات قرآن هم استفاده می‌شود که ایمان غیر از علم و بلکه علم، اعم از ایمان است، چنین نیست که هر کسی به چیزی علم دارد، ایمان به آن نیز داشته باشد.[10] همانطور که خداوند در قرآن در مورد فرعونیان می‌فرماید: «وَ جَحَدوا بِها واستَیقَنَتها انفسهم ظُلماً و عُلُوَّا»[11] (ترجمه: و با آن که دلهایشان بدان، یقین داشت، از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند.)

این آیه تصریح می‌کند با آنکه آنها کاملاً می‌دانستند که خدا وجود دارد و حضرت موسی (علیه السلام) نیز پیامبر خداست ولی به لحاظ روحیه‌ی برتری جویی و ستمکاری، این مسأله را انکار کردند.[12]

پس هرجا که علم هست، ضرورتاً اینگونه نیست که ایمان هم وجود داشته باشد، ولی برای تحقق ایمان و به وجود آمدن آن، باید نوعی علم و آگاهی وجود داشته باشد، پس علم شرط لازم برای تحقق ایمان است، زیرا انسان نمی‌تواند به چیزی که نسبت به آن کاملاً جاهل است، ایمان بیاورد.

آنها بر یکدیگر مورد بررسی قرار گرفته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۸ ، ۰۹:۵۱
khademoreza kusar
پنجشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۸، ۰۸:۵۳ ق.ظ

قیامت از دیدگاه قرآن

قیامت از دیدگاه قرآن

آن زمان که پیامبر اسلام (صلی الله علیه وسلم) در صحرای خشک و بی آب وعلف حجاز، مردم را به یکتاپرستی دعوت کرد وسه اصول اصلی اسلام را به یارانش تعلیم می داد هنگامی که از معاد وایمان به تحقق آن بحث می کرد همیشه این سوال مطرح بوده است که قیامت کی می آید و رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) جوابی که به این سوال می داد شاید انتظار آن هرگزنمی رفت.
آن هنگام مردی به خدمتش رسید و پرسید «مَتَی السّاعَة» یعنی قیامت کی می آید ؟ و پیامبر در کمال آرامش تنها با مطرح کردن سوالی به جواب سوال پرداخت وفرمود :
«فَمَا أًًًَعدَدتَ لَها » برای آن روز چه چیزی را آماده کرده اید و در واقع این سخن یعنی چه چیزی را پیش از خود برای آن روز فرستاده اید؟
آیا آمادگی رو بروشدن با آن وضعیت را دارید؟ آن مرد گفت:
« أَعدَدتَ لَها حبَّ الله ِ وَ رَسُولِهِ » یعنی توشه ای که آماده کرده ام محبت خدا و محبت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است آن بزرگوار فرمودند: «اَنتَ مَعَ مَن اَحبَبتَ» شما در روز قیامت به همراه محبوب خودت و آنکه دوستش داری خواهی بود. اما نزدیکی قیامت حرفی است که از سال ها پیش و شاید به درازای تاریخ اسلام بر زبانها جاری می شود پس باید گفت بعد از 1400سال الان قیامت نزدیکتر است جواب چنین سوالی درنهایت آیات قرآن کریم است که خداوند می فرماید:
«وَ ما خَلَقَنا السّمواتِ والَارضَ وَ ما بَینَُهما لَاعِبیِنَ» (دخان/39)
نیک بدانید که ما آسمان ها وزمین را عبث وبیهوده نیافریده ایم «ما خَلَقنا هُما الّا بِالحَق ولکنّ اکثَرهُم لا یَعلَمُونَ»
(دخان/39) ما برای مقصود وهدفی آسمان وزمین را آفریده ایم واین هدف باید برآورده شود اما بیشتر آنان نمی دانند.( مومنون/115) آیا فکر می کنید ما شما را بیهوده وعبث آفریده ایم وشما به سوی ما بازگشت داده نمی شوید. (جاثیه/26) بگو: خداشما را زنده می گرداند . سپس شما را می میراند. سپس همه ی شما را گرد هم می آورد در روز قیامت که هیچ شک وشهبه ای درآن نیست. اما بیشتر مردم نمی دانند. خداوند متعال درسوره روم آیه  55) .
می فرماید وقتی قیامت می آید، گناهکاران و مجرمان سوگند می خورندکه به مدتی کم،دردنیا ساکن نبوده اند، یعنی عمر طولانی دنیا حتی اگر عمر نوح هم بوده باشد زود سپری گشته وتمام شده است.در دنیا هم این گونه به سوی دروغ برگردانده می شوند . کسانی که اهل ایمان بودند به آنها می گویند: شما تا آن زمان که خدای متعال مقدر کرده بود، در دنیا باقی ماندید . وحالا روز زنده شدن است .
ولی شما خودتان نمی دانید.

*واما اولین مرحله از قیامت چگونه شروع میشود؟
 

نفخ صورشروع مرحله ی اول قیامت است برای قیا مت سه نفخه وبطور کلی پنج نفخه وجود دارد. در قانون از سه نفخه آن سخن رانده شده است. نفخه ی اول همان شیپور خوابیدن است که با نواختنش همه می میرند و زمین از همه ی موجودات عاری می شود برای اهل ایمان ترس و هراسی نیست مومنان پیش از هول و هراس براحتی جان می دهند همان طوری که قرآن می فرماید : « وَنُفِخَ فِی الصُّوِرِ فَصَعِقَ مَن فِی السَّمَوَات ِوَ مَن فِی الاَرضِ »(زمر 68) هنگامی که در شیپور دمیده می شود ، هر آن چه در آسمانها و زمین است، بیهوش می شوند ومی میرند « اِلاَّماشاءَ اللهُ» مگر آن کس که خدا خواسته باشد که باقی بماند. «ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخری» این نفخه دوم است.نفخه ی «بیدار باش» است و با شیپور دوم همه بیدار می شوند. « فَإِذاهم قِیام ینظُرونَ »(زمر 68) همه آماده می شوند و به انتظار محاسبه می ایستند ، همانطور که در سوره ی یس آیه51آمده است:
«نُفِخَ فِی الصَّوِرفَاِذاهُم مِنَ الاَجداثِ اِلَی رَبِهِّم یَنسِلُونَ»
نفخه ی دوم که زده می شود . مردم همگی ناگهان از قبر هایشان بیرون آمده وزنده می شوند.
«یَومَ یَدعُ الدَّاعِ إلَی شَیءٍنُّکرُ ** خُشَّعاًأبصَارُهُم یَخرُجُونَ مِنَ
اُلاَجدَاثِ کَأَنَّهُم جَرَادُ مُّنتَشِرُ ** مُّطِعِینَ إِلَی اُلدَّاعِ یَقُولُ الکَافِرُونَ هذَا یَومُ عَسِیرُ»(قمر8-6) روزی که داعی [ حق ] آنها را به سوی امری دهشتناک دعوت می کند ، برای چیزی که آنرا نشناخته اند وانتظار چنین واقعه ای رانداشته اند ، ذلت ازسیما و وجودشان می بارد. از قبرهایشان بیرون می آیند ومثل ملخهای پراکنده باعجله به این طرف و آن طرف می روند و به دنبال صدا می گردند وآن روز کافران می گویند روز بسیار سختی است . واینکه آیا زنده شدن روحی است یا جسمی؟ واقعیت این است که از روی متون متعدد قرآن وسنت روشن می شود که هم جسمی است وهم روحی.
چنانچه خداوند متعال درآیات متعددی به واقع این امر اشاره کرده است.
«أَیَحسَبُ اُلإِنسَانُ أَن لن نَجمَعَ عِظَامَهُ»(قیامت/3) آیا انسان گمان می کند که ما استخوانهایش راجمع نمی کنیم .
« بَلی قادِرِینَ عَلَی أَن نُسَوّیَ بَنَانَهُ » ما قدرت آن را داریم که حتی سر انگشتان را همچون دنیا که هیچ دو نفری پیدا نمی شوند که سر انگشتانشان مثل هم باشند معنایش این است که زنده شدن هم جسمی است وهم روحی.
امام بخاری و مسلم هم از ابو هریره روایت کرده اند که پیامبرخدا فرمود: « یَعرِقُ النُاسُ یَومَ القیامَـةِ » مردم در روز قیامت به اندازه ای عرق می کنند « حَتَّّی یذهَبُ عرُقُهم فی الأَرضِ سَبعِینَ ذِرَاعاً » که عرقشان به اندازه ی هفتاد ذرع در زمین فرو می رود « وَیجمُعهُم حَتی یَبلُغَ آذَانَهُم» وعرق آنها را طوری در بر می گیرد تا به گوشهایشان می رسد. پیامبر خدا می فرماید : لخت و پا برهنه مانند روزی که متولد شده اید ، محشور می شوید . عاشیه رضی الله عنها می فر ماید: مردان و زنان لخت همدیگر را تما شامی کنند؟
فر مودند : وضعیت آنقدر شدید وناخوشایند است که فرصت پیدا نمی کنند که یکدیگررا نگاه کنند یعنی هول و هراس خیلی زیاد است . آیا لباسی در آن روز وجود دارد؟ بله اما نه برای همه کس بلکه تنها برای کسانی که در دنیا به دین خدا خدمت کرده اند. خداوند متعال آنها را در روز قیامت رسوا نمی کند وقتی انسانها در روز قیامت صف می کشند به دستور خدا فر شتگان به استقبال مؤمنان می روند . خداوند در سوره قیامت یادآور شده است که در آخرت انسان ها به دو گروه تقسیم می شوند گروهی نیکبخت و سعادتمند و دیگری بدبخت و شقاوتمند. سیمای نیکبختان از نور می درخشد و پروردگار عزوجلّ را نگاه می کنند و چهره شقاوتمندان بسی تیره می باشد و هاله ای از ذلت و خواری بر آن می نشیند و در این سوره در باره وضع و حال در حالت احتضار را بحث وبیان می کند که چنان حا لتی از هول وسختی انسان را فرا می گیرد و در آن هنگام انسان با سختی و مضیقتی دست به گریبان است که به حساب نمی آید و تصورش نمی رود و همچنین در خاتمه سوره حشر، معاد را با دلایل و برها نهای عقلی ثابت می کند.
« لَا أُقسِمُ بِِیَومِ القِیاَ مَةِ » به روز قیامت وروز حساب وجزا قسم می خورم « وَلاأََقسِمُ بِالنَّفسِ اُ لَّلَوّامَةِ » و به نفس و نهاد مومن وبا تقوا که صاحب خود را در مورد ترک طاعات و انجام اعمال تباه کننده ملامت و سرزنش می کند.
« لتبعثن ولتحاسبن» و «أیَحسَبُ اُلإنَسانُ ألَّن نَجمَعَ عَظِاَمَهُ» ازبس که روز قیامت مهم وهول انگیز است که خداوند بدان سوگند یاد کرده است و به نقس نهادی قسم خورده که صاحب خود را بخاطر تقصیراتی که دارد سرزنش وملامت کرده وبا وجود طاعت وعبادتی که اندوخته کرده است طلب بخشودگی وقبول توبه می کند . حسن بصری گفته است؟نفس لوامه همان نفس ونهاد انسان مؤمن است. چون مؤمن خود را ملامت می کند و می گوید.از گفتارم چه هدفی داشتم؟ و از عملم چه قصدی داشتم؟ اما کافر خود را سرزنش نمی کند و راهش را می گیرد ومی رود وخود را محاسبه ومواخذه نمی کند. آیا انسان کافر و تکذیب کننده ی حشر و نشرگمان می کند که در روز قیامت نمی توانیم استخوانهایش را بعد از پوسیدن و متلاشی شدن جمع کنیم «بلی قاَدِرِیَن عَلَی أَن نُسَوَّی بَتَانَهُ» آن را جمع آوری می کنیم و ما قادریم قسمت ها و بندهای انگشتان او را اعاده کنیم و به یکدیگر متصل نماییم که کوچکترین اعضای او می باشد و از لحاظ بهسازی دقیق ترین ولطیف ترین اندام هستند تا چه رسد به استخوان های درشت وبزرگ. از این روبنان یعنی سرانگشتان ، که دارای شکل وضعی شگفت انگیزند و ساختار دقیق دارند . « فَا ذَِابَرِقَ البَصَرُ» وقتی چشم خیره شد واز شدت اهوال و مخاطره آشفته گشت « وَخَسَفَ القَمَرُ» وروشنایی ماه تاریک شد « وَجَمِعَ الشّمسُ وَالقمرَُ» وماه وآفتاب باهم جمع شدند وبرای عذاب کفار در آتش انداخته شدند. عطاء گفته است: در روز قیامت ماه و خورشید با هم جمع می شوند وآنگاه به دریا انداخته می شوند تا تبدیل به آتش بزرگ خدا شوند
« یَقولُِِ الإِنسَانُ یَو مَئِذٍ أَینَ المَفّرُ» در آن روز انسان نابکار وکافر می گوید به کجا می توان گریخت ؟و به کجا باید فرار کرد ؟ و از این حادثه جانکاه و مصیبت بزرگ چگونه باید گذشت ؟ این را از نومیدی بر زبان می آورند چون می دانند که در آن هنگام راه فراری نیست . مقصود از
این آیات هول و هراس آخرت است دیده ها در روز قیامت خیره می شوند و از شدت هول و هراس متحّیر می گر دند و از مشاهده ی عظمت امور، خیره می مانند و انسان عقلش را از دست می دهدهوش از سرش می پرد وبه جستجوی مجا ومفری می افتد اما هیهات قیامت فرا رسیده وحیات به سر آمده است.
« ینبّؤالانسان یومئذ بما قدم وأخر» درآن روز تمام اعمال گذشته انسان به او گفته می شود و از کوچک و بزرگ و مهم وناچیزاعمالش با خبر می شودکه در حال حیات از پیش فرستاده و آنچه برای بعد از مرگ گذاشته است . از نیک و بد وحسن وقبح عملکردخود با خبرمی شود.
«بل الانسان علی نفسه بصیرَة» بلکه انسان بر خود گواه است و به زشتی و عمل و ناپسندی کار خود شهادت می دهدو به شاهدی دیگر نیاز ندارد.
«وجوه یومئذ ناضرة» بعد از این خداوند یادآور می شودکه انسان ها دنیا و لذایذ نا پایدارآن را بر آخرت وثروت های پایدارش ترجیح می دهند انسان ها را در روز قیامت به دو گروه نابکار و نیکان تقسیم می نماید.
«تعرف فی وجوهم نضرة النعیم»« الی ربها ناظرة» به شکوه و جمال و عظمت خدایشان می نگرندو در جمال حق واله وشیدا می شوند بزرگترین نعمت برای بهشتیان دیدن خدای متعال و نظر کردن بدون حجاب به ذات مبارکش می باشد.
(همانطور که گفتیم انسان در روز قیامت به دو دسته تقسیم می شوند) کسی که نامه ی اعمال یا پرونده اش به دست راستش داده می شود با شادی تمام و با صدای بلند فریاد می زند و به همراهان و اطرافیانش می نگرد ومی گوید نامه ی عملم را بگیرید وبخوانید!در آن چیزی نیست که نخواهد دیگران آن را ببینندچنین فردی یا از مسلمانان دسته ی اول
«سابقین» است که مرتکب گناه کبیره یا انجام فاحشه ای نشده است یا از مسلمانان دسته ی دوم «اصحاب الیمین» که اگر گاهی مرتکب گناهی شده است بلافاصله توبه کرده است وبه سوی پروردگارش برگشته است زیرا او دارای چنان ایمان محکم واستواری بوده که او را از گناه محفوظ داشته است «فَهَو فِی عِیشهٍ رَاضِیِهٍ فِی جَنَّةٍ عالِیَةٍقُطُوفُها دا نَیةُ»
(حاقه/23-21)چنین فردی در زندگی وحیاتی که به سر می برد به حدی از آن راضی است که حتی آن زندگی نیز از خودش راضی است.
چرا که صاحبش از او راضی است. او در یک باغ پر شاخ وبرگ ودرمکان مرتفع به سر می برد به طوری که میوه هایش رسیده وقابل دسترسی می باشند « مُتََّکِئینَ عَلیَها مُتَقابِلین»(واقعه/16) آ نها در حالی که بر تخت ها تکیه زده اند رو بروی هم قراردارند.مجلس آنها چون مجلس اهل دنیا نیست . اهل دنیا گرچه در مجالسشان ظاهراً با هم هستند اما دلهایشان با هم نیست و در بسیاری از موارد نسبت به هم (حسد و بخل)دارند اهل دنیا وقتی در مجلس می نشینند دوست ندارند روبروی هم باشندو اصلاًاز یکدیگر خوششان نمی آید در بهشت نه کینه ای هست و نه عداوت ودشمنی ،اهل همه دوستدار هم هستند و بخاطر همین محبت است که وقتی در آن مجلس عمومی می نشینند روبروی هم قرار می گیرند و در چنین مجلسی هرگز زحمت آماده کردن غذا ونوشیدنی و.... را نمی کشند زیرا خدمتکاران زیادی دارند و در خدمتشان هستند «یَطوفُ عَلَیهِم وِلدَانُ مُخَلَّدُونَ بِأکوابٍ وأَباریِقَ وکَأسٍ مِن مَعِینٍ»(واقعه/18-17) کودکانی که همیشه در حالت کودکی خود باقی می مانند و تغییر نمی کنند اراده ی خداوند بر این است که اهل مجلس از دیدن وبودنشان لذت می برند مرتب اطرافشان می گردند و با پارچ وظروف وکاسه های پُراز شراب، همیشه جاری وروان هستند . وگوشت هر پرنده ای که خود دوست داشته باشند برایشان فراهم می شود ومیوه وآن چه هنگام خوش و خوشگذرانی خورده می شود وخود انتخاب می کنند تقدیم شان می شود. اهل بهشت روی تشک هایی در جاهای بلند قرار دارند و به استراحت مشغولند وقتی سخن از تشک به میان می آید همسر نیز با آن تداعی می شود البته همسران آنگونه نیستند که در دنیا بوده اند بلکه تغییر و تحولی ازهر لحاظ در آنها به وجود آمده است در آفرینش دوباره تغییر وتحولاتی ایجاد کر ده ایم آنها در روز قیامت مانند دنیا نیستند(هم از لحاظ سیرت وهم از لحاظ صورت) تغییر کرداند آنها را به دختر تبدیل کر ده ایم و از لحاظ روحی حالتهایی به آنها داده ایم که زن های دنیایی کمتر این حالت را دارند زنان بهشتی عُرب هستند (عُرب)به زنانی گفته می شود که شوهرهایشان را بسیار دوست دارند و این محبت وعشق را نیز اظهار می کنند و آنها هم سن و.سال می باشند . واما احوال کسانی که نامه واعمالشان به دست چپ شان داده می شود. « فَلَیسَ لَهُ ههُنا حَمیمِ»
(حاقه/35 ) امروز در این حالت دوست و مدافعی که دلسوز او باشد و بخواهد از او دفاع کند وجود ندارد و عذابشان دربرابر{عدم ارتباط صحیح با مخلوقات خدا}بی توجهی به فقرا و نیازمندان عدم تشویق دیگران به چنین کاری است
«وَلا طَعامُ إِلاَّ مِن غِسلِینٍ لا یَأ کُلُهُ اِلاَّ اُلَخاطِئُونَ»
(حاقه/36-31) هیچ خوراکی جز ، ( غسلین) ندارند.(غسلین) چیست؟
(غسلین ) خوراکی است از درختی به نام (ضریع) یا (زقوم )
زیرا در جای دیگر می فرماید خوراک فرد مجرم غیر از (ضریع) و(زقوم) نیست و می فرماید هیچ خوراکی جز غسلین نیست پس غسلین و ضریع و زقوم یک چیز هستند نام درخت (زقوم) و (ضریع) است زیرا این درخت دارای تیغ های آنچنان تیزی است که هر گاه به پستان شتر وحیوانات دیگر برخورد کند آن را زخمی می کند وهنگام خوردنش آنقدر ناگوار است که از دهان تا معده را می سوزاند. تنها افرادی از این خوراک می خورند که عمداً و با هدف مشخص از مسیر بندگی خداوند متعال منحرف شده اند وبه خداوند عظیم وبزرگ ایمان نداشته و در فکر فقیر و نیازمندان نبوده اند لذا جهنم مأوی و مسکنی است مملوّاز آتش. در آنجا برای هر فردی که مستحق آن است اتاقی کوچک ازآتش که هم چون کابین تلفن های امروزی ساخته شده است
«إِنَّها عَلَیهمِ مُوصَدَةُ» اطاقی که نه در دارد نه راه فرار چهار گوشه ی این اطاق با ستون های بسیار قوی محکم شده است

*پوشاک اهل دوزخ
 

پوشاک اهل دوزخ از (قطران) است:
« سرابیلُهُم مِن قَطرانٍ» پیراهنی که می پوشند از(قطران) است قطران ماده ای است سیاه که باعث از بین بردن پوست بدن انسان می شود و پوشیدن چنین لباسی از چنین جنسی باعث اذیت وآزار انسان می شود. زیرا رنگ سیاه آن، اعصاب انسان را بسیار خسته می کند و بوی بسیار بدی نیز دارد و چرب هم است و همین هم باعث جذب آتش می شود و درنتیجه همچون(قیر) به سرعت ذوب می شود و به بدن انسان می چسبد.(غذا و نوشیدنی اهل دوزخ) غذای جهنمیان (غسلین) و (ضریع) و (زقوم) است و به جای آب و هر نوشیدنی دیگر به آنان آب بسیار داغ وجوشان داده می شود چنان داغ وسوزان است که وقتی از آن می نوشند تمام درونشان را می سوزاند واز بین می برد. «و سُقُوا ماءً حَمیمِاً فَقَطَّعَ اَمعَاءَهُم» افزون براین نوع زندگی و این همه عذاب می فرماید: دوزخیان هرگز چنین گمان نکنند که روزی این عذاب برداشته یا تخفیف داده می شود دوزخیان این را بدانند که اگر قرارباشد چیزی برایشان زیاد شود عذاب است و عذاب «فَذُوقُوافَلَن نَزیدکُم إلاّعَذاباً»

*آیا قیامت، الان موجود است؟
 

قیامت هم اکنون موجود است . این مدعا با براهین عقلى و شواهد نقلى قابل اثبات است که به برخى از شواهد نقلى آن اشاره مى شود:
یکم : قرآن کریم از بى توجهى تبهکاران نسبت به معاد ، به غفلت تعبیر مى کند: لقد کنت فى غفلة من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید (1).
تبهکار را در محکمه عدل الهى حاضر کرده ، او را به قیامت و عذابش آگاه مى کنند و مى گویند: تو از این حقیقت ، یعنى انقطاع اسباب و انساب و رجوع همه اشیا به مبداء قهار در قیامت ، غافل بودى . خود آنان مى گویند: یا ویلنا قد کنا فى غفلة من هذا (2) غفلت در جایى است که چیزى موجود باشد، اما مورد التفات نباشد و گرنه درباره معدوم ، تعبیر غفلت درست نیست .
در جاى دیگر نیز مى فرماید: یعلمون ظاهرا من الحیوة الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون (3)؛ دنیاگرایان تنها به ظاهر که حیات دنیاست چشم دوخته اند و از باطن آن که آخرت است غافلند .
دوم : آیه کریمه کلا لو تعلمون علم الیقینَ لترون الجحیمَ ثم لترونها عین الیقین (4) به صراحت بر مشاهده دوزخ براى صاحبان علم الیقین دلالت دارد و این ناظر به شهود در دنیاست و گرنه پس از مرگ ، همه مردم آن را مشاهده مى کنند؛ چه در دنیا علم الیقین دست یافته باشند یا نه .
حجابى که مانع رسیدن به علم الیقین و شهود بهشت و دوزخ است همان حجاب گناه است و اهل باطن که از گناه مبرا هستند، جهنم و بهشت و نیز غوطه ور بودن تبهکاران در جهنم و تنعم بهشتیان در آغوش نعمتهاى بهشتى را هم اکنون مى بینند . همچنین آنان نجات جهنمى از جهنم بر اثر توبه و آتش خوارى غاصبان مال یتیم را هم اکنون مى بینند ان الذین یاءکلون اءموال الیتامى ظلما انما یاءکلون فى بطونهم نارا (5)
بهشت و دوزخ بالفعل موجود است ، ولى ما از نظر سیر زمانى ، هنوز به آن نرسیده ایم و نرسیدن ما دلیل بر نبودن آن نیست . آنان که زمین و زمان و گذشته و آینده را در نوردیده اند، پیش از برچیده شدن نظام دنیا نیز قیامت را به خوبى مشاهده مى کنند و ما نیز به تدریج به طرف آن در حرکت هستیم .
سوم : رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در معراج بهشت و جهنم را از نزدیک دید و به خوردنیها و نوشیدنیهاى هر یک از پرهیزکاران و تبهکاران آگاه شد . اگر بهشت و جهنم پیش از برچپده شدن نظام دنیا موجود نباشد، آن حضرت در معراج این حقایق را مشاهده نمى کرد . در برخى روایات عترت طاهرین (علیهم السلام ) نیز آمده است که از ما نیست کسى که منکر وجود فعلى بهشت و دوزخ باشد: ما اولئک منا و لا نحن منهم ... (6)
چهارم : حارثة بن مالک در جواب پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم که از او پرسیدند: کیف اصبحت ، عرض کرد: اصبحت موقنا . آنگاه حضرت پرسیدند: علامت یقین تو چیست ؟ عرض کرد: ... گویا اهل بهشت را مشاهده مى کنم که از نعمتهاى الهى بهره مى برند ... و گویا اهل جهنم را مى نگرم که در آن معذبند و فریاد بر مى آورند . گویا اکنون صداى نعره آتش در گوشهایم مى پیچید ... پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز با تعبیر عبد نور الله قلبه سخنان او را تایید و وى را دعا کرد . (7) گرچه در تعبیر حارثه کاءن آمده است ، نه ان ، ولى باید توجه داشت که راجع به معدوم (کأن ) نیز نمى توان گفت ؛ زیرا معدوم نه محققا مشهود است نه گویا مشهود . (8)
پنجم : برزخ که عالمى بین دنیا و قیامت است ، قطعا بین دو امر موجود قرار دارد و اگر جهان سوم (قیامت ) معدوم بود و تنها دو عالم (دنیا و برزخ ) وجود داشت در این صورت برزخ حقیقتا برزخ نبود؛ زیرا بین دو عالم قرار نگرفته بود .
برزخ سرپلى است که دنیا را به قیامت کبرا پیوند مى زند و حقیقت آن یا اثرى است از امواج آتش جهنم و یا نسیمى از بوستانهاى بهشت . پس ‍ وجود فعلى برزخ بما هو برزخ ، خود نشانى از وجود بالفعل قیامت است و بر این اساس در بسیارى از آیات قرآن کریم ، سخن از اعداد و آماده سازى بهشت و جهنم است ؛ مانند و سارعوا الى مغفرة من ربکم و جنة عرضها السموات و الاءرض اءعدت للمتقین (9)، فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة ، اعدت للکافرین (10)
تعبیر آماده سازى ، ظهور در موجود بودن دارد و چون اعداد در قالب فعل ماضى بیان شده است و حمل آن بر مضارع به صورت مجاز و با این توجیه که مستقبل محقق الوقوع در حکم ماضى است ، قرینه خارجى ندارد، از آن بر مى آید که بهشت و دوزخ هم اکنون موجود است .
ششم : در حالات امام سجاد و امام صادق (علیهما السلام ) آمده است که در حال تلاوت سوره حمد، بر اثر تکرار آیه کریمه (مالک یوم الدین ) بیهوش ‍ مى شدند . با انضمام این مقدمه که گاهى بعد از نماز مى فرمودند: آتش ‍ بزرگ مرا به خود مشغول کرده بود (11) و این حاکى از مشاهده (یوم الدین) و نار الله الموقدةَ التى تطلع على الافئدة (12) است و گرنه لفظ و مفهوم را بیهوش نمى کند و هنر همین است که انسان جهنم را هم اکنون ببیند، نه این که بر وجود قیامت دلیل عقلى اقامه کند:
خود هنردان دیدن آتش عیان
نى گپ دل على النار الدخان
حاصل این که ، بهشت و دوزخ بالفعل موجود است ، ولى ما از نظر سیر زمانى ، هنوز به آن نرسیده ایم و نرسیدن ما دلیل بر نبودن آن نیست . آنان که زمین و زمان و گذشته و آینده را در نوردیده اند، پیش از برچیده شدن نظام دنیا نیز قیامت را به خوبى مشاهده مى کنند و ما نیز به تدریج به طرف آن در حرکت هستیم . تعبیرات قرآنى و روایى نیز اگر ظهور در حدوث قیامت در آینده دارد، به این معناست که انسانها بعد به قیامت مى رسند، نه این که قیامت هم اکنون معدوم است و بعد یافت مى شود .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۸ ، ۰۸:۵۳
khademoreza kusar
پنجشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۸، ۰۸:۴۵ ق.ظ

شادی و سرور از دیدگاه قرآن

 شادی و سرور از دیدگاه قران        یکی از تمایلات و استعدادهای درونی انسان میل و نیاز به سرور، بهجت و لذت در زندگی است. اضطراب‌های فکری و تنش‌های روانی از مشکلات جدی انسان عصر تکنولوژی و ارتباطات است که منجر به کاهش احساس شادی در وی شده است. این جستار با هدف بررسی شادی ازدیدگاه قرآن انجام شده است. پژوهش حاضر، یک مطالعه کتابخانه ای است که به تبیین ماهیت شادی با رویکرد قرآنی، می پردازد. شادی در قرآن دارای جایگاه خاصی است و به گونه های مختلف مورد تایید و توجه قرار گرفته است؛ اما نه شادی بیهوده و عبث بلکه شادی توأم با اهداف الهی و انسانی. مفهوم شادی مجموعاً 25 بار با الفاظ مختلف (فرح و سرور) در قرآن آمده است. آیات قرآن درباره شادی دو دسته‌اند؛ دسته ای از آیات مؤمنین را دعوت به شادی کرده‌اند و دسته‌ی دیگر شادی را نکوهش می‌کنند. در اسلام، شادی در دل جای دارد، حال آنکه مشکل بسیاری از اشخاص در قرن اخیر این است که شادی را در هیاهوی بیرون جستجو می‌کنند. تعبیر و تفسیر دین از شادی این است که شادی خود هدف نیست، بلکه عاملی مهم و مؤثر برای رسیدن انسان به کمالات والای انسانی و حرکت خاصانه در مسیر عبودیت است.

شادی از دیدگاه اسلام

از زیباترین و مؤثرترین نعمات خداوند بر انسان نعمت شاد بودن، مهر و محبت و عشق ورزیدن است. قرآن به مقوله ی خوشی، خرسندی و شادمانی توجه ویژه دارد. تعریف و تمجید از مقوله های شادی در چهارچوب کاملاً منطقی و دور از افراط و تفریط و کنترل هیجانات اعم از خشم و غضب، شادی و شادمانی از شاهکارهای آیین اسلام است. اسلام بهره گیری از شادی، لذت بردن از زندگی و رضایت‌مندی از آن را طی آموزه های سهل و آسان آموزش می‌دهد، تا جایی که تبسم به چهره اهل ایمان و دیگران را پاداش داده و عملی دارای ثواب بر می‌شمارد و به این ترتیب به شادی عمق بخشیده و آن را درونی و پایدار می‌نماید تا تشنگی انسان را نسبت به این نیاز پاسخ دهد. از طرفی نیز از شادی‌ها و لذت‌های زودگذر و کاذب به شدت جلوگیری نموده و معتقد است که این گونه شادی‌ها، تنها بخش بسیار کوچک و سهم ناچیزی از شادی‌های واقعی است.

مؤلفه های شادی و معانی مختلف آن در قرآن

محققان عوامل و مؤلفه های متعددی را در به وجود آمدن و پایدار ماندن شادی مؤثر دانسته‌اند از جمله آن‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

– برقراری و حفظ روابط بین فردی منسجم و داشتن تماس اجتماعی مداوم و پایدار.

– ازدواج و زندگی زناشویی.

– تدین و معنویت.

– ثروت و پول.

– عوامل زیست محیطی مانند آب و هوا و موقعیت جغرافیایی، وضعیت جسمانی، اوقات فراغت، رضایت شغلی، تحصیلات، سن و… ‏

امامفهوم شادی در قرآن مجموعاً 25 بار با الفاظ مختلف (فرح و سرور) آمده است. «فرح» با الفاظی ‌چون فرح ، فرحوا ، تفرحوا ، یفرحوا، تفرحون ، یفرحون، یفرح ، تفرح، فرحون و فرحین، 22 بار و «سرور» با الفاظی چون سرور و مسرور،

3 بار در قرآن آمده است. فرح در لغت مخالف حزن و اندوه است و عبارت است از لذت قلب و روح که ناشی از رسیدن به مطلوب می باشد. در بیانی گفته شده فرح شرح صدر است به سبب لذت زودگذر که اکثراً برلذات حسی و دنیوی صدق می‌کند. فرح به معنی خوشحالی کاذب یا توهم خوشحالی به کار می‌رود. برخی واژه شناسان معتقدند «فرح» به سه معنی متفاوت به کار می رود:

1- فرح (افراط در شادی): یعنی شادمانی که از حد اعتدال خارج شود و همراه باطل، ظلم، تکبر و نیز به قصد ریا و خودنمایی باشد.

﴿ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ ﴾ قصص/76

« خداوند شادی کنندگان (مغرور) را دوست نمی ‏دارد».

2- خشنودی و رضایت:

﴿ مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ ﴾ روم/32

«از کسانی که دین خود را پراکنده ساختند و به دسته‏ها و گروه‏ها تقسیم شدند و هر گروهی به آنچه نزد آن‌هاست خوشحالند».

3- سرور (شادمانی حقیقی):

﴿ فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ﴾آل عمران/170

«آن‌ها به خاطر نعمت‌های فراوانی که خداوند از فضل خود به آن‌ها بخشیده است خوشحالند و به خاطر کسانی که (مجاهدانی که) بعد از آن‌ها به آنان ملحق نشدند (نیز) خوش وقتند که نه ترسی بر آن‌ها است و نه غمی خواهند داشت».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۸ ، ۰۸:۴۵
khademoreza kusar
چهارشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۸، ۰۹:۰۲ ق.ظ

بررسی دلایل و عوامل کاهش رزق و روزی

در این مطلب عوامل کاهش رزق و روزی از دیدگاه اسلام و با توجه به قرآن کریم و روایات اهل بیت (ع) مورد بررسی قرار می گیرد تا متوجه شویم چه چیزهایی باعث کم شدن رزق و روزی میشود.

اسلام و فقر

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «اَللّهُمَّ احْشُرْنِی فِی زُمْرَهِ الْمَساکِین یَوْمَ الْقِیامَهِ؛ خداوندا! روز قیامت مرا با مستمندان محشور فرما» و نیز آن حضرت درباره گرامی داشتن فقرا می فرماید: «مَنْ اَکْرَمَ فَقِیرا مُسْلِما لَقَی اللّهَ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَهُوَ عَنْهُ راضٍ؛ هر کس، فقیر مسلمانی را گرامی دارد، روز قیامت، خداوند را ملاقات کند، در حالی که از وی راضی است.»

چه بسا آنان که از حکمت تعالیم انبیا و وصایای آنان، آگاه نیستند، با دیدن موارد مذکور، شتابزده قضاوت کرده، ادیان آسمانی را به اعراض از دنیا و ترغیب افراد به فقر، متهم کنند؛ در حالی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در موارد زیادی، فقر را همسان کفر دانسته، از آن به خدا پناهنده می شود: «اَللّهُمَّ اِنِّی اَعُوذُ بِکَ مِنَ الْکُفْرِ وَالْفَقْرِ، فَقالَ رَجُلٌ: اَ یَعْدِلانِ؟ قالَ: نَعَمْ؛ خدایا از کفر و فقر به تو پناه می برم، مردی گفت: آیا این دو در کنار هم هستند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بله.»
و در روایتی، علت آن را چنین بیان می کند: «لَولا رَحْمَهُ رَبِّی عَلی فُقَراءِ اُمَّتِی کادَ الْفَقْرُ اَنْ یَکُونَ کُفْرا؛ اگر رحمت [و شفقت] پروردگارم شامل فقیران امتم نبود، نزدیک بود که فقر، [باعث] کفر شود.»

و در دعای دیگری فرموده است: «اللّهُمَّ بارِکْ لَنا فِی الْخُبْزِ وَلا تُفَرِّقْ بَیْنَنا وَبَیْنَهُ، فَلَولاَ الْخُبْزُ ما صَلَّیْنا وَلا صُمْنا وَلا اَدَّیْنا فَرائِضَ رَبِّنا عَزَّ وَجَلَّ؛ خداوندا در نان برای ما با برکت قرار ده، و میان ما و نان جدایی مینداز که اگر نان نبود، نماز نمی گزاردیم و روزه نمی گرفتیم و دیگر واجبات پروردگار عزیز و جلیل را انجام نمی دادیم.»

چگونه فقر می تواند محبوب پیامبر صلی الله علیه و آله باشد؛ در حالی که آن حضرت از جناب ابراهیم خلیل علیه السلام چنین نقل می کند: «یا رَبِّ! الْفَقْرُ اَشَدُّ مِنْ نارِ نَمْرُود؛ پروردگارا! فقر از آتش نمرود، سخت تر است.»

همچنین خود آن بزرگوار می فرمود: اَلْفَقْرُ اَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ؛ فقر، سخت تر از مرگ است.»

بنابراین اگر روایاتی در ظاهر با مطلب مذکور تفاوت دارند، باید با توجه به این روایاتی که فقر را مذموم می دانند، معنا شوند.

مطالعه تاریخ زندگی پیامبران، امامان و اولیای خدا نیز نشان می دهد که آنان برای تسکین آلام و کاهش پریشانی تهیدستان، زندگی شخصی خود را در سطح ایشان، قرار می دادند؛ ولی در صدد بودند با فکر و تدبیر، نیازمندی را محو، و زندگی شرافتمندانه را برای همه پدید بیاورند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۸ ، ۰۹:۰۲
khademoreza kusar
چهارشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۸، ۰۸:۴۸ ق.ظ

عاقبت اصرار بر گناه و توبه نکردن

اصرار بر گناه چیزی جز پشیمانی و نکبت در دنیا و آخرت ندارد، هر چند که انسان متوجه نشود، ولی به زودی آثار نکبت بار گناه گریبانگیرش خواهد شد و او را به نابودی می کشد.

با امروز و فردا کردن برای توبه نمودن و اصرار بر گناه فقط فرصت محدود عمر که برای رسیدن به خدا در اختیار داریم را از دست خواهیم داد و چیزی جز حسرت طولانی مدت و همیشگی نصیبمان نخواهد شد.

ای علمدار کربلا به فریادمان برس و از گناه نجاتمان بده!
یا ابالغوث ادرکنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۸ ، ۰۸:۴۸
khademoreza kusar