دوشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۷، ۰۱:۱۱ ب.ظ
اهداف و شعارهای اصلی انقلاب اسلامی چیست؟ 1
اهداف و شعارهای اصلی انقلاب اسلامی چیست؟
۲) اهداف و شعارهای اصلی انقلاب اسلامی براساس بیانات حضرت آیتالله خامنهای |
|
۱ | استقلالخواهی و قطع هر نوع وابستگی |
۲ | حاکمیت اسلام بر جامعه و رواج ارزشهای دینی در کشور |
۳ | آزادی بیان و قلم |
۴ | عدالت و رفع تبعیضها |
۵ | پیشرفت مادی و گسترش رفاه |
۶ | احیای کرامت انسانی و نقش داشتن مردم در حاکمیت بر تعیین سرنوشت خود |
۷ | زمینهسازی برای رشد و تکامل انسانها در جامعه و حذف عوامل فساد |
هدف ملت ایران- که از هرکسی که سؤال میکردیم، به زبانهای گوناگون این هدف را میگفت- این بود که بتواند در سایهی اسلام، استقلال و آزادی به دست بیاورد. این شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» که در دوران انقلاب رائج بود، حرف دل مردم بود و مردم این را میخواستند. مردم میدیدند که این کشورِ با این عظمت، حکامش و زمامدارانش استقلال رأی ندارند؛ تابع بیگانه و تابع قدرتهای مستکبرند و طوق اطاعتِ آنها را به گردن انداختهاند؛ در مقابلِ آنها ضعیف و غیر مستقل، اما نسبت به مردم خودشان سختگیر، متفرعن و با آنها با فشار و سختگیری و زور رفتار میکردند؛ شلاق را بر گُردهی این مردم میکوبیدند و به آنها اجازهی انتخاب نمیدادند. در طول سالهای مشروطیت و تا قبل از انقلاب اسلامی، هرگز اتفاق نیفتاد که این مردم با شوق، با رغبت و با معرفت به پای صندوق رأی بروند و کسی را انتخاب کنند. انتخاب معنی نداشت: حکومت، حکومت موروثی؛ مسئولان و زمامداران، سفارششدهی قدرتهای بیگانه؛ مجلسی که به نام مجلس شورا از مشروطیت بوجود آمده بود، مجلس دست نشانده و غیر منتخب مردم! مردم هم اسیر و دستخوش تصمیمهائی بودند که این مجموعهی غیر مسئول و غیر متعهد برای آنها میگرفتند. مردم خواستند استقلال بدست بیاورند، آزادی داشته باشند، عزت ملیشان را تأمین کنند، سعادت و رفاه دنیوی و سربلندی معنوی و اخروی را بدست بیاورند؛ این آرزوی مردم بود و وارد این میدان شدند. ۱۳۸۷/۰۲/۱۱
ما معتقدیم راه سعادت انسانها به دست تعالیم انبیاء است، که کاملترینش هم تعالیم اسلام است. بشر منهای تعالیم انبیاء حتّی پیشرفت مادی هم در این حدی که پیدا کرده، پیدا نمیکرد؛ چه برسد به تعالی معنوی و بهجت معنوی و آرامش و آسایش روانی که زمینهساز عروج اوست به معارج والای ملکوتىِ انسان. راه سعادت انسان این است.
برای اینکه تفکر انبیاء در جامعه پیاده شود، یک حرکت بلندمدت و طولانی لازم بود. این انقلاب با این هدف به وجود آمد. جامعهی اسلامی، کشور اسلامی، نه فقط دولت اسلامی، نه فقط تشکیل یک نظام اسلامی، بلکه تشکیل یک واقعیت و یک مجموعه مردمی که بر اساس تعالیم اسلام- که لبّ لباب تعالیم انبیاء است- زندگی میکنند و آثارش را احساس میکنند. این هدف ماست. خوب، ما به این هدف هنوز نرسیدیم، توقع هم نبود که در ظرف سی سال برسیم. این هدف، هدف خیلی طولانی مدتی است. باید تلاش کرد، باید کار کرد تا به این هدف رسید. ۱۳۸۷/۰۷/۰۷
هدف انقلاب عبارت بود از ساختن یک ایرانی با این خصوصیاتی که عرض میکنم: مستقل، آزاد، برخوردار از ثروت و امنیت، متدین و بهرهمند از معنویت و اخلاق، پیشرو در مسابقهی جامعهی عظیم بشری در علم و بقیهی دستاوردها- که از اول و ازل بین آحاد بشر یک مسابقه است در دستاوردهای بشری، در علم و در بقیهی خواستهها و دستاوردهای بشری- برخوردار از آزادی با همهی معانی آزادی. آزادی فقط آزادی اجتماعی نیست- اگرچه آزادی اجتماعی، یکی از مصادیق مهم آزادی است- هم آزادی اجتماعی مورد نظر است، هم آزادی به معنای رها بودن و آسوده بودن و آزاد بودن کشور از دستاندازی بیگانگان و استیلای آنها- که گاهی کشور بظاهر مستقل هم هست، اما زیر نفوذ است- و هم آزادی معنوی، که آن رستگاری انسان و تعالی اخلاقی انسان و عروج معنوی انسان است، که هدف اعلی، این است. همهی کارها مقدمه برای تکامل انسان و عروج انسانی است. ۱۳۸۷/۰۲/۱۴
ما میخواهیم آن نظامی، آن تشکیلاتی و آن حکومتی را که بتوان این هدفها را در آن محقّق کرد، به وجود آوریم. این یک فرایند طولانی و دشواری دارد و شروعش از انقلاب اسلامی است. البته انقلاب که میگوییم، حتماً به معنای زدوخورد و شلوغ کاری و امثال اینها نیست؛ برخلاف آن برداشتهایی است که میبینیم در بعضی از نوشتهها خوششان میآید با کلمهی انقلاب بازی کنند! گاهی میخواهند انقلاب را به معنای شورش، اغتشاش، بینظمی و بیسامانی وانمود کنند و بگویند ما انقلاب نمیخواهیم؛ یعنی انقلاب چیز بدی است! این برداشتهای غلط از انقلاب است. انقلاب یعنی دگرگونی بنیادی. البته این دگرگونی بنیادی در اغلب موارد بدون چالشهای دشوار و بدون زورآزمایی، امکانپذیر نیست؛ اما معنایش این نیست که در انقلاب حتماً بایستی اغتشاش و شورش و امثال اینها باشد؛ نه، ولی هر شورش و هر اغتشاش و هر تهیّج عام و تودهای هم معنایش انقلاب نیست؛ هر تحولی هم معنایش انقلاب نیست؛ انقلاب آنجایی است که پایههای غلطی برچیده میشود و پایههای درستی به جای آن گذاشته میشود. این قدمِ اوّل است. انقلاب که تحقّق پیدا کرد، بلافاصله بعد از آن، تحقّق نظام اسلامی است. نظام اسلامی، یعنی طرح مهندسی و شکل کلّی اسلامی را در جایی پیاده کردن. مثل اینکه وقتی در کشور ما نظام سلطنتىِ استبدادىِ فردىِ موروثىِ اشرافىِ وابسته برداشته شد، به جای آن، نظام دینىِ تقوایىِ مردمىِ گزینشی جایگزین میشود؛ با همین شکل کلّی که قانون اساسی برایش معیّن کرده، تحقق پیدا میکند؛ یعنی نظام اسلامی. بعد از آنکه نظام اسلامی پیش آمد، نوبت به تشکیل دولت اسلامی به معنای حقیقی میرسد؛ یا به تعبیر روشنتر، تشکیل منش و روش دولتمردان یعنی ماها به گونهی اسلامی؛ چون این در وهلهی اول فراهم نیست؛ بتدریج و با تلاش باید به وجود آید. مسئولان و دولتمردان باید خودشان را با ضوابط و شرایطی که متعلق به یک مسئول دولت اسلامی است، تطبیق کنند. یا چنان افرادی اگر هستند سر کار بیایند؛ یا اگر ناقصند، خودشان را به سمت کمال در آن جهت حرکت دهند و پیش ببرند. این مرحلهی سوم است که از آن تعبیر به ایجاد دولت اسلامی میکنیم. نظام اسلامی قبلًا آمده، اکنون دولت باید اسلامی شود. دولت به معنای عام، نه به معنای هیئت وزرا؛ یعنی قوای سهگانه، مسئولان کشور، رهبری و همه. مرحلهی چهارم که بعد از این است کشورِ اسلامی است. اگر دولت به معنای واقعی کلمه اسلامی شد، آنگاه کشور به معنای واقعی کلمه اسلامی خواهد شد؛ عدالت مستقر خواهد شد؛ تبعیض از بین خواهد رفت؛ فقر بتدریج ریشهکن میشود؛ عزّت حقیقی برای مردم به وجود میآید؛ جایگاهش در روابط بینالملل ارتقاء پیدا میکند؛ این میشود کشور اسلامی. از این مرحله که عبور کنیم، بعد از آن، دنیای اسلامی است. از کشور اسلامی میشود «دنیای اسلامی» درست کرد. الگو که درست شد، نظایرش در دنیا به وجود میآید. ۱۳۷۹/۰۹/۱۲

استقلال یعنی اینکه ملت و دولت ایران دیگر مجبور نیستند تحمیل قدرتهای بیگانه را قبول کنند. بیگانگان هرچه خواستند، برطبق میل آنها انجام شود؛ اگر آنها مصالح کشور را قربانی کردند، دولت دم نزند؛ اگر به منابع ملی کشور تعرّض و تجاوز کردند، کسی حرف نزند؛ اگر ملت هم مخالفت کرد، دولت توی سرش بزند! این وضعی بود که در دوران پهلوی، خود ما با پوست و گوشت و جسم و جانِ خود آن را لمس کردیم. انقلاب آمد ملت و کشور و دولت را مستقل کرد. امروز هیچ قدرتی در دنیا نمیتواند در مسائل کشور ما اعمال نفوذ و ما را مجبور به کاری کند. مسئولان کشور نگاه میکنند و هر کاری را که مصلحت تشخیص دادند، انجام میدهند. ملت، تماشاگر و قضاوتکنندهی کارهای مسئولان است؛ اگر آنها را پسندید، پشت سر مسئولان میایستد؛ اگر نپسندید، آنها را عوض میکند؛ اختیار دست ملت است. ۱۳۸۲/۱۱/۲۴
حکومت ایران در زمان رژیم طاغوت منحوس، رژیم ذلیل، رژیم فاسد که تا گردن در لجنزار وابستگی گیر کرده بود، اصلًا وابسته زاییده شده بود. محمّد رضا که پدرش وابستگی داشت، از ابتدای تولّد در محیط وابستگی حرکت و تنفّس کرده بود و اصلًا غیر از این را تصوّر نمیکرد. آنها این ملت را به سوی وابستگی سوق داده بودند. انقلاب اسلامی که آمد، آنها را از این ملت ازاله کرد. واقعاً ازاله شدند؛ مثل ازالهی نجاست از بدن و جامه که برای نماز لازم است! انقلاب اسلامی، پیکر این ملت را ازاله کرد و آنها رفتند. انقلاب اسلامی، حکومتی را بر سرِ کار آورد که مستقل است. از امریکا حرف نمیشنود. از هیچکس دیگر هم حرف نمیشنود و از هیچکس نمیترسد. ۱۳۷۵/۰۱/۲۸
یکی از ارزشها، استقلال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی است. مردم میخواستند که این کشور از لحاظ سیاسی، محکوم فلان رژیم اروپایی یا امریکا نباشد؛ از لحاظ اقتصادی، اقتصادش وابستهی به کمپانیهای جهانی نباشد که هر کاری میخواهند، با این کشور بکنند. از لحاظ فرهنگی، با فرهنگ عمیق و غنیای که دارد، کورکورانه تابع و دنبالهروِ فرهنگ بیگانه نباشد. ۱۳۷۹/۰۲/۲۳
ماآنچهراکه فهمیدهایم، آنچه را که تکلیفمان است، آنچه را که میدانیم خدای متعال آن رامیخواهد؛ آنرامیگوییم، آن را انتخاب میکنیم و آن راهرامیرویم. کسی نمیتواند روی ملت و دولت و نظام جمهوری اسلامیایران وخدمتگزاران شمامردم، تأثیری بگذارد. این، استقلال سیاسی است و ما، این را بهدست آوردهایم.
از این مشکلتر، «استقلال اقتصادی» است. استقلال اقتصادی، یعنی ملت و کشور، در تلاش اقتصادی خود روی پای خود بایستد و به کسی احتیاج نداشته باشد. معنایش این نیست که ملتی که استقلال اقتصادی دارد، با هیچکس در دنیا داد و ستد نمیکند؛ نه. داد و ستد، دلیل ضعف نیست. چیزی را خریدن، چیزی رافروختن، معامله کردن، گفتگوی تجاری کردن، اینها دلیل ضعف نیست. اما باید طوری باشد که یک ملت، اوّلاً نیازهای اصلی خودش رابتواند خودش فراهم کند. ثانیاً، در معادلات اقتصادی دنیا و مبادلات جهانی، وزنهای باشد. نتوانند او را به آسانی کنار بگذارند؛نتوانند او را به آسانی محاصره کنند؛ نتوانند او را به آسانی فرو دهند و هر چه میخواهند به او املا کنند. ۱۳۷۲/۰۲/۱۵

ارزش بعدی، دینداری است. مردم میخواستند متدیّن باشند. آن رژیم گذشته در همه جا در محیط جامعه، در سربازخانه، در دانشگاه و در مدرسه سعی میکرد مردم را به بیدینی سوق دهد؛ اما مردم نمیخواستند. مردم متدیّن بودند.
مردم میخواستند کسانی که در رأس جامعهاند، متدیّن باشند؛ فاسد نباشند؛ اخلاقشان فاسد نباشد؛ رفتارشان فاسد نباشد؛ خودشان فاسد نباشند؛ دوروبریهایشان فاسد نباشند، که آن روز بودند!رواج اخلاق فاضله، یکی دیگر از ارزشها بود. مردم مایل بودند که اخلاق نیک و خلقیّات اسلامىِ پسندیده در بین آنها شیوع پیدا کند و برادری، محبت، همکاری، صبر، اغماض، بخشش، دستگیری از ضعفا و کمک به ضعفا و گفتن حق بین آنها رایج شود... ارزشها که میگوییم، یعنی دین، ایمان، استقلال سیاسی، استقلال اقتصادی، استقلال فرهنگی، آزادی فکر، رواج اخلاق فاضله، حکومت مردمی، حکومت صالح و انسانهای برخوردار از دین و تقوا در رأس کارها. ابزار تحقق این خواستهها چه بود؟ روح ایمان و جهاد و فداکاری و ایثار همین مردم مؤمن. آن چیزی که توانست این بنای رفیع و این بنای اسلامی را بعد از قرنها در این مملکت استوار کند، چه بود؟ آن عبارت بود از اینکه ارزشهایی از این قبیل که عرض کردیم پایهی بنای نظام جدید باشد و زندگی نوینی در این منطقه از عالم براساس این ارزشها به وجود آید. برای اینها مردم فداکاری کردند و جان خود و فرزندانشان را در معرض جهاد فی سبیل الله و شهادت قرار دادند و بسیاری هم شهید شدند. مردم میدانستند چه میخواهند؛ مردم دنبال این ارزشها بودند. ۱۳۷۹/۰۲/۲۳
مردم، از همه چیز دوران طاغوت ناراضی بودند. مردمی که وقتی در دوران سلطنت طاغوت- چه در رژیم وابستهی پهلوی و چه در غالب حکومتهای قبل از آن- چشم خود را باز میکردند و حقایق را میدیدند، سختی و بدی و ذلت و نابودی شخصیت خود را احساس میکردند. طبیعی بود که بخواهند در زندگی و معیشتشان این سختیها تغییر پیدا کند؛ اما اساس همهی آن سختیها یک چیز بود و آن این بود که هیچکس برای مردم و عقیده و فکر و ایمان آنها ارزشی قائل نبود.
مردم، اسلام و رسوم اسلامی را میخواستند؛ ولی دستهای قدرت و حکومت، ضد اسلام را تبلیغ میکردند. دست قدرتهای زمان، فساد اخلاقی و برهنگی و دوری از رسم و سنت اسلامی را ترویج و بر مردم تحمیل میکرد. در مقابل چشم مردم، همهی چیزهای محبوب آنها مورد اهانت قرار میگرفت. این، راز اصلی قضیه بود.
ایمان اسلامی ملت ما، یکی از عمیقترین ایمانهاست. کسانی که ملتهای دیگر را از نزدیک دیدهاند، شهادت میدهند که ملت ایران نسبت به اسلام و عقاید و احکام اسلامی، یکی از مؤمنترین ملتهای مسلمان است. برای مردم روشن شد که در سایهی اسلام میتوانند زندگی آزاد و برخوردار از نعم معنوی و مادّی داشته باشند. اسلام، ایمان و محبت مردم بود. مردم قیام کردند و این انقلاب عظیم انجام گرفت و به دست آنها، حکومتی بر پایهی اسلام به وجود آمد. ۱۳۶۸/۰۸/۰۳
۹۷/۱۱/۱۵