مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی

۴۹ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

چهارشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۴۱ ق.ظ

حق الناس

خبر شهادت نجفعلی در حالی که همسرش سه ماهه باردار بود، ضربه روحی سختی به خانواده وارد کرد، اما بلاتکلیفی سرنوشت قدرت الله و ولی الله کورسوی امیدی را در دل پدر و مادرش زنده نگه داشته بود.

خبر رسید نجفعلی شهید شده و از سرنوشت قدرت الله و ولی الله اطلاعی در دست نیست. پیکر نجفعلی هم در منطقه عملیاتی خیبر جا مانده و او هم مثل دو برادر کوچک ترش مفقود است. خبر شهادت نجفعلی در حالی که همسرش سه ماهه باردار بود، ضربه روحی سختی به خانواده وارد کرد، اما بلاتکلیفی سرنوشت قدرت الله و ولی الله کورسوی امیدی را در دل پدر و مادرش زنده نگه داشته بود. بعد ها از نامه های اسرای خیبر مشخص شد هر سه برادر در یک روز و به فاصله چند ساعت از هم به شهادت رسیده اند، اما کسی جرئت نداشت از این موضوع حرفی به پدر و مادرشان بزند. سال ها از پی هم گذشتند و مادر هر هفته لباس های ولی الله و قدرت الله را می شست و اتو می زد به امید این که وقتی دردانه هایش برگشتند، لباس تمیز و آماده برای پوشیدن داشته باشند. سال 75 پیکر هر سه شهید خانواده به فاصله چند ماه از هم تفحص شدند و به زادگاه شان روستای هویه فلاورجان برگشتند. تازه آن موقع بود که والدین شهیدان کریمی متوجه شدند سال 62فقط در یک روز، نیمی از شش فرزند پسرشان را از دست داده اند! گفت وگوی ما با رجبعلی کریمی برادر شهیدان کریمی را پیش رو دارید.

پدر شهیدان کریمی مرحوم شده اند ایشان چه کاره بودند؟ در خانواده چند خواهر و برادر بودید؟

پدرمان حاج اسدالله کریمی بهمن سال 97 مرحوم شد. مادرمان هم سال 86 به رحمت خدا رفت. پدرم کشاورز بود و در روستای هویه فلاورجان ساکن بودیم. خانواده ما تا روز پنجم اسفند ماه 1362 شش فرزند پسر و سه فرزند دختر داشت. در همان روز برادرم سردار نجفعلی کریمی به شهادت رسید و یکی دو ساعت بعد قدرت الله و ولی الله شهید شدند. جمعیت خانواده ما هم از 9 فرزند به شش فرزند کاهش یافت!

شما برادر بزرگ تر شهدا هستید؟

من سه خواهر و دو برادر بزرگ تر از خود دارم. متولد سال 36 هستم و بعد از من نجفعلی سال 39 به دنیا آمد و بعد از او قدرت الله سال 41 و ولی الله سال 44 به دنیا آمدند.

یعنی هر سه شهید فرزندان آخر خانواده بودند؟

بله، هر سه نفر هم به اقتضای جوانی و توانایی جسمی شان بیشترین سابقه جبهه را در خانواده ما داشتند. پشت سر هم جبهه می رفتند. خصوصاً نجفعلی و قدرت الله که پاسدار بودند و تقریباً از اوایل جنگ تا زمان شهادت شان در منطقه بودند. من هم پشت بند آن ها گاهی به جبهه می رفتم. متأهل بودم و با این وجود خدا توفیق داد که چند باری اعزام بگیرم. گاهی پیش می آمد که شش، هفت ماه همدیگر را نمی دیدیم. چون وقتی این برادر از جبهه می آمد، آن یکی اعزام می شد و کم پیش می آمد دور هم جمع شویم.

پدر و مادرتان با جبهه رفتن های پسرانشان مشکلی نداشتند؟

پدرمان آدم مذهبی و آگاهی بود. دوران طاغوت اصلاً اجازه نمی داد تلویزیون تماشا کنیم. سال 54 که به حج رفت، از آنجا یک ضبط صوت آورد که یا با آن قرآن گوش می داد یا نوار های مذهبی. با روحانیت هم رفت و آمد داشت. می خواهم عرض کنم که خودش در خط انقلاب بود و درک می کرد که باید جبهه ها خالی نمانند. منتها گاهی او و مادرمان گلایه می کردند که حداقل بگذارید برادر دیگرتان برگردد بعد شما بروید. گلایه به حقی هم بود. منتها شرایط زمان ایجاب می کرد که احساس مسئولیت کنیم و به جبهه برویم.

نجفعلی چطور برادری بود؟ کمی از ایشان بگویید.

سردار شهید نجفعلی کریمی بعد از من دنیا آمده بود. خیلی با هم رفیق بودیم. آدم شوخ طبعی بود و با بچه ها می جوشید و آن ها هم او را دوست داشتند. نجفعلی اخلاقی خوبی که داشت این بود که سعی می کرد بچه ها را با قرآن یا ادعیه آشنا کند. مثلاً به بچه های فامیل می گفت اگر فلان دعا را حفظ کنید برایتان جایزه می خرم. با خود ما هم چنین می کرد. خیلی وقت ها سر سفره می گفت اول باید سوره والعصر را دسته جمعی بخوانیم بعد غذا را شروع کنیم. اخلاق خاصی داشت و سعی می کرد افرادی که دلشان با انقلاب نبود را اهل کند. کدخدایی داشتیم که خیلی موافق انقلاب نبود. نجفعلی با او با احترام برخورد می کرد. می گفتیم چرا با فلانی که انقلابی نیست اینطور برخورد می کنی؟ می گفت ما باید این ها را جذب کنیم، نه اینکه با کم محلی و تندی آن ها را از خط انقلاب دور نماییم. طوری شده بود که کدخدا برای نجفعلی احترام زیادی قائل بود. هر وقت او را می دید با آن سن و سالش به پای نجفعلی بلند می شد.

نجفعلی را سردار معرفی کردید، چه سمتی در جبهه داشت؟

نجفعلی سال 59 که مقارن با شروع جنگ بود، به خدمت سربازی رفت و بلافاصله بعد از اتمام خدمتش به عضویت سپاه در آمد. چون سابقه زیادی در جبهه داشت، در تیپ 8 نجف به فرماندهی گردان رسید. مدتی فرمانده گردان ثامن الائمه (ع) بود و بعد فرمانده گردان امیرالمؤمنین (ع) شد. در همین کسوت هم به شهادت رسید.

قدرت الله چطور بچه ای بود؟

شوخ طبعی قدرت الله از نجفعلی هم بیشتر بود. در بسیج و مسائل فرهنگی و تبلیغاتی خیلی فعالیت می کرد. او هم بعد از نجفعلی به عضویت سپاه درآمد و زیاد جبهه می رفت. قدرت الله خصوصیت خاصی که داشت این بود که شب ها در خواب راه می رفت. یک وقت می دیدی ساعت 12 شب بلند می شد و به طرف مسجد می رفت. یا یک شب دیدیم دارد قرآن می خواند. صبح که می پرسیدیم چرا نصف شب قرآن می خواندی، اصلاً یادش نمی آمد چنین کاری کرده است. جالب است در خواب راه رفتن هایش هم رگه های مذهبی داشت. شوخ طبعی قدرت الله باعث شده بود با همه رفیق باشد و همه او را دوست داشتند.

ولی الله هنگام شهادتش 18 سال داشت، اما آن طور که شما گفتید زیاد جبهه می رفت. از چند سالگی جبهه ای شده بود؟

ولی الله سن کمی داشت که به جبهه رفت. هنگام شهادت 18 سال داشت، اما رزمنده با تجربه ای بود. جبهه رفتنش هم این طور شد که یک روز برگه ای برای پدرمان آورد تا آن را امضا کند. البته پدرمان، چون سواد نداشت پای برگه ها را انگشت می زد. آن روز پدر پرسیده بود این برگه چیست؟ ولی الله گفته بود از مدرسه داده اند و شما اول امضا بزن تا من بگویم چیست. پدر تا برگه را انگشت می زند، ولی الله می گوید این برگه اجازه شما برای حضورم در جبهه است. پدر می گوید لااقل بگذار برادر های دیگرت برگردند بعد تو برو که ولی الله می گوید هر کس جای خودش تکلیفش را انجام می دهد و جبهه رفتن های آن ها تکلیفی از گردن من ساقط نمی کند.

خود شما هم بسیجی به جبهه می رفتید؟

بله، شغل من کشاورزی بود. نقاشی و لوله کشی هم می کردم و بعد از مدتی در صنایع دفاع مشغول کار شدم. زمان جنگ متأهل بودم، اما سعی می کردم به قدر خودم تکلیفم را انجام بدهم و به جبهه بروم.

از بین برادر های شهیدتان فقط نجف علی متأهل بود؟

بله، ایشان اوایل سال 62 ازدواج کرد و اواخر همان سال هم به شهادت رسید. آن موقع همسرش باردار بود. شش ماه بعد از شهادت نجف علی در شهریورماه سال 63 پسرش به دنیا آمد که به یاد پدر، اسم او را هم نجف علی گذاشتند.

به ماجرای شهادت برادرهای تان بپردازیم. روز پنجم اسفند 62 چه اتفاقی افتاد؟

همان طور که قبلاً عرض کردم، نجف علی در عملیات خیبر فرمانده گردان امیرالمؤمنین (ع) بود. چون نمی خواستند سه برادر کنار هم باشند قدرت الله و ولی الله را به گردان دیگری فرستاده بودند. روز پنجم اسفند ماه اول نجف علی به شهادت می رسد. به عنوان فرمانده گردان، چون آدم شاخصی بود، خبر شهادتش را به آقای محمد رئیسی فرمانده گردانی می دهند که دو برادر دیگرم جزو نیرو های آن بودند. وقتی رئیسی خبر شهادت نجف علی را می شنود، غیر ارادی گوشی بیسیم از دستش می افتد. رزمنده ها جویای احوالش می شوند و او هم می گوید که نجف علی شهید شده است. قدرت الله و ولی الله از این خبر مطلع می شوند. می روند و صورت نجف علی را هم می بوسند. دیگر رزمنده ها از آن ها می خواهند منطقه را ترک کنند و به پشت جبهه بروند، اما آن ها می گویند نجف علی راه خودش را رفت و ما هم باید راه خودمان را برویم. کمی بعد هر دوی آن ها به شهادت می رسند، اما در منطقه ای که قدرت الله و ولی الله بودند، هیچ رزمنده ای سالم به عقب برنمی گردد. همه یا شهید می شوند یا به اسارت در می آیند. به همین دلیل تا مدتی کسی از سرنوشت قدرت الله و ولی الله اطلاع دقیقی نداشت. ما می دانستیم نجف علی شهید شده و پیکرش برنگشته است، اما تا یکی، دو ماه نمی دانستیم قدرت الله و ولی الله اسیر هستند یا به شهادت رسیده اند.

چطور از شهادت شان مطلع شدید؟

من سعی کردم دنبال آن ها بگردم. چون خودم رزمنده بودم و بچه های منطقه را می شناختم از آن ها پرس و جو می کردم. اما 13 اسفند ماه 62 تصادف کردم و به ناچار پنج، شش ماهی خانه نشین شدم. در همین ایام بچه ها از طریق نامه اسرای خیبر مطلع شده بودند که قدرت الله و ولی الله به شهادت رسیده اند. تقریباً دو ماه بعد از شهادت شان بود که من خبردار شدم هر سه برادرم در یک روز شهید شده اند. به سایر اعضای خانواده هم این خبر رسید، اما هیچ کدام موضوع شهادت قدرت الله و ولی الله را به پدر و مادرمان نگفتیم. آن بنده خداها فکر می کردند دو فرزندشان اسیر هستند و یک روز برمی گردند.

یعنی تا سال 75 که پیکر برادرهای تان برگشت، والدین شما از موضوع شهادت آن ها خبر نداشتند؟

خیر، خبر نداشتند. نجف علی را که مثل ما می دانستند شهید شده است و فقط پیکر ندارد، اما مادرمان برای بازگشت قدرت الله و ولی الله نقشه ها داشت. همیشه لباس های شان را می شست، اتو می زد و آماده نگه می داشت تا اگر برگشتند، لباس مرتب برای پوشیدن داشته باشند. جای شان را مرتب و همه چیز را مهیای آمدن شان می کرد. البته توأمان روحیه اش را حفظ کرده بود. مثلاً کسی می خواست او را دلداری بدهد، می گفت ما خاک پای امام حسین (ع) هم نیستیم. آقا آن همه مصیبت را دید و ما هم که شیعه هستیم باید در مصیبت ها صبر کنیم.

من یک عکس دیدم مربوط به سال 75 که سه شهید با نام فامیل کریمی روی دست مردم تشییع می شوند، اول فکر می کردم هر سه برادران شما هستند، اما نام یک شهید تفاوت داشت.

اوایل سال 75 اول پیکر قدرت الله و ولی الله همراه شهید فتح الله کریمی از اقوام دورمان تفحص و شناسایی شدند. تصویری که شما دیدید مربوط به تشییع پیکر قدرت الله و ولی الله و همان شهیدی است که عرض کردم. در روستای هویه فامیل کریمی زیاد داریم. شهید فتح الله کریمی هم از اقوام دور بود. چند ماه بعد بهمن ماه سال 75پیکر نجف علی همراه شهید قدمعلی اکبری تفحص و تشییع شدند.

سال ها بعد از شهادت برادران کریمی، پدر و مادرتان وقتی متوجه شدند والدین سه شهید هستند حتماً این موضوع ضربه روحی سختی به آن ها وارد کرد؟

همان سال 75 هم پدرم و هم مادرم سکته کردند. روند بیماری و تحلیل قوای جسمی شان از همان سال شروع شد. البته سعی می کردند روحیه شان را حفظ کنند منتها از درون ضربه سختی خوردند. یادم است شب قبل روزی که قرار بود پیکر نجف علی بیاید، همه در خانه پدرمان جمع بودیم. وقت اذان مغرب که شد، مادرم گفت فردا صبح قرار است پیکر نجف علی بیاید ما الان وظیفه داریم نماز اول وقت بخوانیم. بلند شوید بروید وضو بگیرید تا وقت نماز نگذشته است. بعد از بیماری پدر و مادرم من از صنایع دفاع استعفا کردم و پیش آن ها آمدم. خانه ای کنار خانه شان ساختم و همان جا ماندگار شدم. مادرمان سال 86 بر اثر عوارض همان سکته ای که کرده بود درگذشت. پدرمان که روحیه بهتری داشت، حدود 11 سال بعد بهمن ماه 97 درگذشت و به فرزندان شهیدش پیوست.

به نظر می رسد منطقه شما جو انقلابی داشته و شهدای زیادی را هم تقدیم کرده است. روستای هویه چند شهید دارد؟

شکر خدا فلاورجان و روستای هویه جو خوبی داشته و دارد. زمان جنگ خیلی از جوان ها و نوجوان های این منطقه به جبهه رفتند و به شهادت رسیدند. روستای ما در حال حاضر 3 هزار و 200 نفر جمعیت دارد. زمان جنگ جمعیتش کمتر بود، اما 23 شهید داده که دو، سه نفرشان همچنان مفقود هستند. 20 نفر هم جانباز داریم. چنین جوی باعث می شد تا بچه ها تشویق شوند و همیشه از منطقه ما رزمنده در جبهه حضور داشته باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۸ ، ۰۷:۴۱
khademoreza kusar
چهارشنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۲۸ ق.ظ

اخلاص این مرد چقدر بود؟؟

نمونه ای از اخلاص

مرتضی نجفی قدسی می نویسد:

در یکی از روزهایی که خدمت استاد جعفری بودم، ایشان فرمودند: هرکاری که می کنید برای خدا بکنید نه برای خودتان و نه حتی برای آیندگان. کار باید برای خدا باشد نیت باید خالصالوجه الله باشد، آن گاه افزودند: نظام سرمایه داری می گوید برای خودت کار کن و نظام کمونیستی می گوید برای آیندگان کار کنید، ولی اسلام این را نمی گوید اسلام می گوید برای خدا کار کنید. سپس مثالی از زندگی خود ذکر کردند که واقعا شنیدن دارد.

ایشان فرمودند آن زمانی که من در نجف شروع کردم به شرح مثنوی، یکی از بزرگان اهل معرفت در نجف به بنده گفت: فلانی اگر این چیزهایی که می نویسی، روزی به نام کسی دیگر منتشر شد و یا اینکه گفتند مثلا از پشت کوه پیدا کرده ایم و نمی دانیم نویسنده اش کیست، شما در درون خودت ببین نارضایتی و یا چیزی احساس می کنی یا نه. اگر دیدی ناراضی بودی وعلاقمند بودی که به نام تو این کارها انجام شود، پس بشوی این اوراق را و بریز دور آنها را، که زحمت بیهوده است و فایده ای ندارد ولی اگر دیدی برایت هیچ مساله ای نیست که اینها به نام کس دیگری منتشر شود و یا بدون ذکر نام شما منتشر گردد، خب پس ادامه بده که برای خداست و ایشان فرمود من هم از همان ابتدا حقیقتا نیتی این چنین کردم که اگر این کتابها (شرح مثنوی) روزی به نام کس دیگری چاپ شد و یا اصلانام مرا ذکرنکردند برایم هیچ فرقی نکند.[1]

پی نوشت

 

[1] روزنامه اطلاعات، یادمان اولین سالگرد علامه جعفری سال 1378 ش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۸ ، ۰۷:۲۸
khademoreza kusar
دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۵۹ ق.ظ

عامل پذیرش توبه

علت پذیرش توبه از سوی خداوند، رحمت وسیعه اوست.

... وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ کلَّ شَی ءٍ...[1]

رحمت من همه چیز را در بر گرفته است.

او که خود را به صفت رحمانیت و رحیمیت معرفی نموده است، قطعاً به بندگانش نه به عدل بلکه به لطف و رحمت رفتار خواهد نمود.

«شعوانه بصریه» در غالب مجالس فسق و فجور حاضر بود، روزی با کنیزان خود از جایی می گذشتند، صدای خروش و ناله از خانه ای برمی آمد، شعوانه کنیزی فرستاد تا خبری بیاورد او رفت و برنگشت. دومی نیز روان شد اما باز هم نیامد. شعوانه سومی را بسیار سفارش کرد که زود برگردد. کنیز رفت و به سرعت برگشت و گفت واعظی موعظه می کند و مردم می گریند. شعوانه خود داخل شد، در همان وقت واعظ این آیات را تلاوت می کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۸ ، ۰۷:۵۹
khademoreza kusar
دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۵۷ ق.ظ

قرآن در کلام رهبری – سوره مائده آیه 15- 16

قرآن در کلام رهبری – سوره مائده آیه 15- 16

متن آیه:

یأَهْلَ الْکتبِ قَدْ جَآءَکمْ رَسُولُنَا یبَینُ لَکمْ کثِیراً مِّمَّا کنتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکتبِ وَیعْفُواْ عَن کثِیرٍ قَدْ جَآءَکمْ مِّنَ اللَّهِ نُورٌ وَکتبٌ مُّبِینٌ (15) یهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْونَهُ سُبُلَ السَّلمِ وَیخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِهِ وَیهْدِیهِمْ إِلَی صِرطٍ مُّسْتَقِیمٍ (16)

ترجمه:

ای اهل کتاب! در واقع فرستاده ما به سوی شما آمد، در حالی که بسیاری از چیزهایی، از کتاب [الهی ] را که همواره پنهان می داشتید، برای شما روشن بیان می کند؛ و بسیاری (از خطاهای شما) را می بخشد. بیقین برای شما از جانب خدا، نور و کتابی روشنگر آمده است. (15) خدا کسی را که از خشنودی او پیروی کند، بوسیله آن [کتاب ]، به راه های سلامت، راهنمایی می کند. و به رخصت خویش، آنان را از تاریکی ها به سوی نور بیرون می برد؛ و به سوی راهی راست راهنمایی شان می کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۸ ، ۰۷:۵۷
khademoreza kusar
دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۵۶ ق.ظ

هول و وحشت قیامت

«وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیوْمِ الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیئاً وَ إِنْ کانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَینا بِها وَ کفی بِنا حاسِبِینَ»[1]

ما ترازوی عدل را در قیامت برپا می کنیم، و به هیچ کسی کمترین ستمی نمی شود، و هر کاری ولو به اندازه دانه ای خردل، آن را حاضر می کنیم و کافی است که ما حساب کننده باشیم.

شاید برخی تصور کنند که برنامه قیامت و حضور انسانها در آن رستخیز عظیم، چون وقایع تلخ دنیوی است. محاسبه ای است که به آسانی می گذرد و خاتمه می یابد. امّا واقعیت بر گرفته از کتاب و سنّت و عقل این است که حشر انسانها و شیوه آن بسیار سخت و دهشت انگیز است. قطع ارتباط با گذشته، تجّسم عملها، و... بر هول و وحشت انسان می افزاید و اضطرابی مضاعف می آفریند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۸ ، ۰۷:۵۶
khademoreza kusar
دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۴۶ ق.ظ

سلام و صلوات بر پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله

سلام و صلوات بر پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله
بر اساس آموزه ‌های قرآن، خدا به پیامبر(ص) صلوات می‌فرستد. خدا می‌فرماید: إِنَّ الله وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ؛ همانا خدا و فرشتگان بر پیامبر صلوات می ‌فرستند. در آیات قرآن، صلوات، اختصاصی به صلوات مردم نسبت به پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) ندارد، بلکه شامل: صلوات خدا بر خلق؛ صلوات پیامبر (ص) بر مردم؛ صلوات فرشتگان بر مردم؛ صلوات مردم بر پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) می ‌شود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۸ ، ۰۷:۴۶
khademoreza kusar
دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۴۲ ق.ظ

اسراف در آیینه ی قرآن

در این مقاله سعی شده است موضوع اسراف در آیینه قرآن کریم مورد بررسی قرار گیرد. در این نوشتار پس از ارائه مفهوم اسراف که در قرآن مطرح گردیده به ریشه های اسراف در قرآن پرداخته شده و در این راستا شواهدی از قرآن کریم آورده شده است. پیامدهای زیان بار اسراف در حوزه های زندگی فردی و اجتماعی و نیز زیان های اخلاقی اسراف گرایی در زمینه های اخلاقی از دیگر موضوعاتی است که در این نوشتار به آن ها پرداخته شده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۸ ، ۰۷:۴۲
khademoreza kusar
دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۴۰ ق.ظ

عالم ذر

عالم ذر، عالمی غیر عالم دنیا و نشئه ای غیر از حیات مادی است. در آن عالم تمام خلایق انسی، ربوبیت خداوند را به عیان دیده اند و بدان گواهی داده اند، آن عالم، عالم استدلال و برهان نبوده است، زیرا وقتی حقیقت ملموس گردد و به وضوح آشکار شود، استدلال کارایی خود را از دست می دهد. در آن عالم به واسطه نبودن علایق مادّی و لذّات حسّی، پرده ها کنار رفته و ملکوت هویدا گشته، و هویدا شدن ملکوت، یقین به آن را بدون احتیاج به استدلال به دنبال داشته است، و این همان ملکوتی است که خداوند در دنیا نیز به حضرت ابراهیم علیه السلام عطا بخشید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۸ ، ۰۷:۴۰
khademoreza kusar
دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۱۶ ق.ظ

دشمن واقعی کیست؟؟

دشمنان واقعی انسان آنانکه در مقابل آدمی صف کشیده اند و اسلحه بسته اند یا زبان به طعن و تمسخر باز نموده اند، نیستند. بلکه دشمنان واقعی او کسانی هستند که روان او را هدف قرار داده اند و گاه آدمی از آنها غافل است و یا شاید آنان را دوست پندارد. بنابراین ایده، دشمن واقعی انسان عبارت است از:

1- جهل

جهالت مایه تباهی آدمی است، کانون تمام تمایزات انسان از همه خلایق نباتی، حیوانی و مجرد، علم اوست و خدای متعال علم انسان را در محاجّات با فرشتگان تنها دلیل خلقت وی و برتری او معرفی می فرماید:

«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کلَّها...»[1]

سپس خداوند علم اسرار آفرینش را به آدم آموخت.

و لذا جهالت که می تواند او را از بالاترین مراتب صعود به کام اسفل السافلین فرستد، بزرگترین دشمن اوست. و به همین جهت از جهل در اخبار و احادیث به عنوان مرگ، بدترین دردها، معدن بدیها و دشمن انسان یاد شده است

قال علی علیه السلام:

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۸ ، ۰۷:۱۶
khademoreza kusar
شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۳۳ ق.ظ

انسان کامل چه ویژگی هایی دارد؟؟؟ 2

مقام ولایتنتیجه تصویری برای عکس های تبریک ولادت امام صادق و پیامبر

انسان ها اگر در سطح فردی لحاظ شوند مراتب مختلف خواهند داشت. از لحاظ وجودی، هیچ گونه تفاوتی میان افراد انسان وجود ندارد؛ لیکن همه افراد انسانی به یک اندازه از این جامعیت وجودی خود آگاهی ندارند. درجات آگاهی انسان ها از این جامعیت در وجودشان متغیر است (ایزوتسو، ١٣٩٢: ٢٦٠). همه علوم حقیقی از جانب خدا است. هر معرفتی بیرون از توحید الاهی موجب دوری انسان از خدا است. فقط صاحب معرفت توحیدی میتواند ارتباط درونی با همه اشیا، در حوزه گسترده ای که الوهیت مرکز آن است، پیدا کند. بنابراین، معرفت حقیقی و مفید، شناخت خدا یا جهان شناسی ای است که نشانگر آیات الاهی و اشاره به او باشد (چیتیک، ١٣٩٢: ٢٩٥). مردم در شناخت خداوند و راز هستی مراتب متفاوتی دارند.

قال جعفر: الخلق مع الله علی مقامات شتی. من یجاوز حده هلک. فللانبیاء مقام مشاهدة، و للرسول مقام العیان، و للملائکة مقام الهیبة، و للمؤمنین مقام الدنو والخدمة، و للعصاة مقام التوبة، و للکفار مقام الطرد والغفلة. هذا بمعنی قوله تعالی «و ما منا إلا له مقام معلوم»؛ جعفر فرمود: مقامات خلق نزد خداوند متفاوت است.

هر کس از حدش تجاوز کند، هلاک میگردد. برای انبیا مقام مشاهده و برای رسول مقام عیان، و برای ملائکه مقام هیبت و برای مؤمنان مقام نزدیکی و خدمت، و برای عاصیان مقام توبه، و برای کفار مقام طرد و غفلت است. این معنای کلام خداوند است: «و مقام هر کس نزد ما معلوم است» (صافات: ١٦٤) (امام صادق، ١٣٨٨: ٥١).

ابن عربی «ذکر» را مترادف با فناشدن عارفانه در خدا میداند. به عقیده او، انسان قادر است در تجربه عرفانی خویش در ذکر چنان اوج بگیرد که به مرتبه وحدت ذاتی با خدا برسد (ایزوتسو، ١٣٩٢: ٢٦٣)؛ بنابراین، «ولی» کسی است که فانی در حق و باقی به حق باشد و از مقام فنا رسته و به مقام بقا رسیده باشد. جهات بشری و صفات امکانی او در وجود ربانی فانی شده و صفات بشری وی مبدل به صفات الاهی شده باشد (صادقی، ١٣٨٧: ١١٠).

امام صادق(ع)، قریب به همین مضمون، درباره ذکر و ولایت میفرماید:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۸ ، ۰۷:۳۳
khademoreza kusar