سوره ناس یکصد و سیزدهمین سوره و فلق آخرین سوره قران کریم است که هر دو در مکه نازل شده اند و ناس 5 ایه و فلق 6 آیه دارد. این دو سوره را «معوذتین» می نامند.
در علت نامگذار ی این دو سوره به معوذتین گفته اند: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم همواره حسینین علیهم السلام را با این دو سوره تعویذ می نمود و با قرائت این دو سوره دو فرزندش را در پناه خداوند قرار می داد.(1)
هم چنین از امام صادق نقل شده است: لبید بن اعصم یهودی رسول خدا صلی الله علیخ وآله وسلم را سحر کرد و ایشات تحت تأثیر سحر بود مثلا وقتی می خواست از در برود در را نمی دید و با دست خود لمس می کرد. خداوند برای دفع سحر این دو سوره را نازل نمود.(2)
سید محمد باقر مشهور به میر داماد چهل سال در بستر استراحت نخوابید و در عمر پر برکتش نافله ای را از دست نداد ودر سال 1401 در نجف از دنیا رفت و در حرم حضرت علی (علیه السلام) دفن شد.
مشهور است در ایام جوانی روزی از فضیلت و پاکی او نزد پادشاه گفتگویی شده بود برای آزمایش دوشیزه ای را واداشتند در فضل زمستان به مدرسه و به حجره او برود و میر داماد را بیازماید وقتی دختر رفت گفت به حجره شما پناه آوردم سید محمد باقر بستر برای او پهن کرد و خود مشغول مطالعه شد و لکن آن دختر عشوه گری کرد ولی هرگاه غریزه جنسی بر او غلبه کرد انگشتی از انگشتان خود را سوزانید تا 5 انگشت را و از آن دختر چشم پوشید وقتی که صبح شد دختر جریان را برای مقام سلطنتی بیان کرد. شاه همان دختر را به او داد از این رو به میرداماد مشهور گشت.
عبد العظیم حسنی از امام هادی علیه السلام نقل کرده که حضرت فرمود:
روزی حضرت موسی در مناجات خود به خداوند عرض کرد: خداوندا، پاداش کسی که به پیامبری من شهادت بدهد و بگوید که با من سخن می گویی، چیست؟
خداوند فرمود: ملائکه من او را روز قیامت با خود می آورند و به وی مژده بهشت می دهند.
وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله از غزوه ذات الرقاع... باز می آمد تا این که به نزدیک مدینه رسید، شتری از سوی خانه صاحبش روی آورد تا به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید، جلو گردن خود را بر زمین نهاد و سپس صدایی در گلوی خود گردانید، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آیا می دانید که این شتر چه می گوید؟ گفتند: خدا و پیامبرش داناترند، فرمود: مرا خبر می کند که صاحبش از آن کار کشیده تا به پیری رسانیده و به آن آسیب زده و نزار ساخته [و اکنون ] می خواهد آن را نحر کند و گوشتش را بفروشد، سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای جابر! به سوی صاحبش برو و وی را نزد من آر، گفتم: صاحبش را نمی شناسم، فرمود: خود شتر تو را به او راه می نماید.
آقای انصاریان مدیر انتشارات می گفت: در یک روز عیدی برخی از علما خدمت ایشان بودند برای پذیرایی گز آوردند یکی از آقایان 5 عدد گز برداشت گفت به نام پنج تن، پنج عدد برداشتم، آیت الله گلپایگانی فرمودند: می توانستید به نام 14 معصوم، چهارده گز بردارید، کسانی که آنجا بودند لبخند زدند که ناگهان آقا از این قضیه ناراحت شدند که شاید این عکس العمل آقایان موجب اهانت به آن شخص بوده باشد فورا فرمودند من عذر می خواهم که چنین گفتم، آن شخص گفت نه آقا چیز مهمی نیست روز عید و سرور است