مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی
پنجشنبه, ۱ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۵۷ ق.ظ

داستانهای قشنگ درباره امام علی علیه السّلام

فرزند سفیدپوست از والدین سیاه پوست


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

حضرت امام صادق (علیه السلام ) مى فرمایند: روزى مردى سیاه پوست در حالى که دست زن سیاه پوستش را گرفته بود، او را به حضور خلیفه ثانى آورده ، و خطاب به خلیفه گفت : من و این همسرم هر دو سیاه پوست هستیم ، در حالى که بچه اى از وى به دنیا آمده سفید پوست است !! تکلیف ما چیست ؟
عمر نظرى به اطرافیان افکنده ، و از آنان کمک خواست که چه کار کند؟ یاران عمر همگى فتوى دادند که : پدر و مادر هر دو سیاه پوست هستند، و فرزندشان سفید پوست !! بنابراین زن را سنگسار کنید!
خلیفه چاره اى نداشت که در این معضله نیز از امیرالمؤمنین (علیه السلام ) کمک بگیرد، و لذا به دامن وى متوسل شد، در حالى که نظر خلیفه نیز اعدام و سنگسار کردن زن بود! على (علیه السلام ) از زن و مرد پرسیدند: قضیه شما چگونه است ؟ آنان موضوع را توضیح دادند.
على خطاب به مرد فرمود: آیا نسبت به همسرت سوء ظن دارى ؟
مرد: نه اصلا سوءظنى ندارم .
على (علیه السلام ) آیا در حال حیض با همسرت نزدیکى کرده اى ؟
مرد: در برخى شب ها زن به من مى گفت که حائض است ، ولى من خیال مى کردم او به جهت سردى هوا و زحمت غسل کردن بهانه مى آورد، و لذا با وى مقاربت نمودم .
على (علیه السلام ) خطاب به زن نیز فرمود: آیا شوهرت با تو در حال حیض نزدیکى کرده است ؟
زن : از شوهرم بپرسید، من از او جلوگیرى مى کردم ، ولى قبول نکرد...
على (علیه السلام ): مساءله نیست ، این فرزند، فرزند خود شما است ، شما در حال حیض نزدیکى کرده ، و در آن حال خون حیض بر نطفه غلبه کرده ، و در نتیجه جنین سفید گردیده است ، شما نگران نباشید، این بچه در دوران بلوغ بتدریج رنگش تغییر مى کند، و مثل خود شما سیاه پوست مى گردد!!!
قضیه در همین جا فیصله یافت ، و مردم حاضر، منتظر بلوغ آن جوان بودند، و ناگاه جوان در آن دوران به همان صورتى که مولاى متقیان پیشگویى کرده بودند به سیاه پوستى تغییر رنگ داد! و بر عالم انسانیت ثابت کرد که على هر چه مى گوید صحیح مى گوید، و قضاوت و داورى او مطابق واقع است .(41)


کیفر بى تفاوت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

از حضرت امام صادق (علیه السلام ) نقل شده است که : در زمان خلافت امیرالمؤمنین على (علیه السلام ) سه نفر را براى محاکمه و داورى به حضور آن حضرت آوردند، جریان آنها به شرح زیر بود:
مردى ، مرد دیگرى را تعقیب مى کرد، تا او را بکشد، و آن مرد از ترس ‍ جانش فرار مى کرد، سرانجام شخص ثالثى او را گرفت ، و تحویل آن شخص قاتل داد، نفر چهارمى نیز این صحنه را تماشا مى کرد، ولى هیچگونه کمکى در ظاهر به قاتل انجام نداد، سرانجام آن مرد، مرد فرارى را به قتل رسانید!!
على (علیه السلام ) در مورد کیفر آنان دستور دادند:
نفر اول را که قاتل بوده ، باید به قتل رسانند، و نفر دوم را که باعث قتل شده ، و فرارى را دستگیر کرده و به تحویل قاتل داده است ، باید به حبس ‍ ابد محکوم کرد، تا تمام عمرش را در زندان سپرى کند. و آن شخص ثالثى را که تماشاگر بوده ، و در برابر چشمان او، مرد بى گناهى را به قتل رسانیده اند، و وى هیچگونه دفاعى نکرده است ، باید چشمان او را از جایش بیرون آورده و نابینا کرد!!
و بدینسان کیفر بى تفاوتى را در برابر ستمگر و ستمدیده مشخص ‍ ساخت .(42)


در سرزمین وادى السلام


بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

روزى امیرالمؤمنین (علیه السلام ) از کوفه حرکت کرد و به سرزمین نجف آمد و از آن هم گذشت .
اسبغ بن نباته مى گوید: ما به حضرت رسیدیم ، دیدیم روى زمین دراز کشیده است .
قنبر گفت : یا امیرالمؤمنین ! اجازه مى دهى عبایم را زیر شما پهن کنم ؟
حضرت فرمود: نه ، اینجا محلى است که خاکهاى مؤمنان در آن قرار دارد و پهن کردن عبا مزاحمتى براى آنهاست .
اسبغ مى گوید؛ عرض کردم : یا امیرالمؤمنین ! خاک مؤمنان را دانستم چیست ، ولى مزاحمت آنها چگونه است ؟
فرمود: اى اصبغ ! اگر پرده از مقابل چشمانت برداشته شود، ارواح مؤمنان را مى بینى که در اینجا حلقه حلقه دور هم نشسته اند و یکدیگر را ملاقات مى کنند و باهم مشغول صحبت هستند، اینجا جایگاه ارواح مؤمنان است و ارواح کافران در برهوت قرار گرفته اند!(73)


از من بپرسید

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

امیرالمؤمنین (علیه السلام ) براى مردم سخنرانى مى کرد، در ضمن سخنرانى فرمود:
مردم از من بپرسید پیش از آن که در بین شما نباشم ، به خدا سوگند! از هر چیز بپرسید پاسخ خواهم گفت .
سعد بن وقاص به پا خاست و گفت : اى امیرالمؤمنین ! چند تار مو در سر و ریش من است ؟
حضرت فرمود: به خدا قسم ! دوستم رسول خدا به من فرموده بود تو همین سؤال را از من خواهى کرد!
آنگاه فرمود: اگر حقیقت را بگویم از من نمى پذیرى ، همین قدر بدان در بن هر موى سر و ریش تو شیطانى لانه کرده و در خانه تو گوساله اى (عمر بن سعد) است که فرزندم حسین را مى کشد. عمر سعد در آن وقت کودکى بود که بر سر چهار دست و پا راه مى رفت .(115)

 دعوای دو هوو بر سر پسر

مردی دو همسر داشت که هر دوی آن از ان مرد آبستن شدند و در یک شب فرزند خود را به دنیا آوردند که یکی پسر و دیگری دختر آوردند.

فردای آن روز هر دو هوو بر سر اینکه کدام پسر به دنیا آوردند با هم دعوایشان شد و هر کدام ادعا میکردند که پسر از آن اوست چون منازعه بالا کشید حکم به مولا علی بردند که مولا فرمود شیر ان دو زن را وزن کنند هر کدام که سنگین تر بود پسر از آن اوست.

۳٫ حد شراب خوار

کسی در زمان خلافت ابوبکر شراب خورد و او را گرفتند و حد را خواستند اجرا کنند اما وی ادعا کرد میدانسته که شرب الخمر حرام است لذا ابوبکر اورا به نزد مولا علی (ع) فرستاد تا حکم کند اما فرمود او را به نزد انصار و مهاجر برده و ببینند که آیا او را کسی خبر رسانده یا خیر اگر کسی او را خبر رسانده بو در جا حدش زنند و اگه کسی به او خبر نداده بود ار توبه کند و رهایش سازند.

۴٫ سوال از شهوت مرد و زن

چهل تن از زنان عرب نزد مولا از شهوت مرد سوال کردند ، جواب گرفتند که از ده قسمت – ۹ قسم برای زن و ۱ قسم برای مرد میباشد . گفتند پس چگونه است که با این حساب دستور وارونه آمده ( مردان میتوانند زنان متعددی اختیار کنند ولی زنان نمیتوانند )  مولا علی (ع) رو به زنان کرد و به ایشان دستور داد که هریک از زنان کاسه ای آب بیاورند و آوردند و دستور داد که همه آبها را در داخل یک ظرف بریزند و ریختند و سپس دستور داد که هر یک آبی را که در داخل ظرف ریختند بردارند و زنان همگی گفتند که این مویثر نشود و مولا علی (ع) فرمود که حکم سوال شما در همین است.

با دقت در این حکم مولا در میآبیم که چنانچه زنی با چند مرد جماع  داشته باشد و فرزندی از او متولد شود نمیتوان گفت که فرزند از آب کدام مرد میباشد.

۵٫ کسی که میباید وصیت شخص دیگری را انجام دهد

مردی به کسی وصیت کرد و هزار دینار به او داد که پس از مرگش از آن پول هر چه دوست داری برایش تصدق کرده بقیه را برای خودش بردارد و آن مرد فوت کرد ؛ لذا آن کسی که باید به وصیت عمل کند ۱۰۰ دینار از آن پول را صدقه داد و ۹۰۰ دینار را برای خود برداشت . ورثه اعترض نمودند و حاضر شدند که ۵۰۰ دینار را صدقه دهد و بقیه را برای خود بردارد و مرد نپذیرفت ؛ کار بالا کشید و به نزد مولا علی (ع) رفتند و مولا رو به مرد کرد و گفت بهتراست که به نظر وراث گوش دهی ، مرد باز هم نپذیرفت و گفت من به وصیت عمل کردم لذا مولا علی (ع) فرمود : تو باید ۱۰۰ دینار برای خود برداری و ۹۰۰ دینار صدقه دهی چرا که وصیت متوفی این است که هر چه برای خود دوست داری صدقه دهی.

۶٫ حکم زنای زن آبستن

زنی حامله را نزد قاضی بردن که زنا داده ، قاضی حکم سنگسار داد اما مولا علی (ع) فرمود این درست نباشد چرا که شما مطمئن نیستید که طفل مرده باشد یا نه و باید به او مهلت دهید تا طفلش را به دنیا آورد و برای طفل پرستاری برگزینید و سپس حد او را اجرا نمایید

۷٫ زنی که فرزند خود را به فرزندی نمیشناخت

زنی با جوانی نزد قاضی رفتند که جوان زن را مادر خود میخواند و زن امتناع میکرد و رو به قاضی گفت که این چهار که برادرانم هستند گواه میدهند که این جوان پسر من نیست و آن چهار برادر گفتند که این چهل تن همراه ما هستند شهادت میدهند که خواهر ما فرزندی نداشته و هنوز دختر است و چون قاضی این را شنید دستور به حکم حد پسر داد و پسر رو به علی (ع) که آنجا حاضر بود کرد و فریاد داد که ای علی (ع) تو حکم کن میان ما که به خدا قسم این زن مادر من باشد و مرا نیز ۲ سال شیر داده است . امام رو به زن گفت که ای زن ولی تو کی باشد و زن برادرانش را اشاره کرد و امام از برادرانش خواست تا وکالت خواهرشان را به او بدهند و برادران آن زن قبول کردند و گفتند که هر حکمی شما نماید مورد قبول ما باشد . امام رو به زن کرد و گفت که ای زن من تو را به مهر ۴۰۰ دینار به عقد این جوان آوردم و به غلام خود گفت تا که به منزل برود و این مبلغ را بیاورد و رو به زن کرد و گفت که برخیز و دست شویت را بگیر و به خانه برو . چون زن چنین شنید گریه سر داد که چگونه است من با فرزندم همبستر شوم و به مادر بودن خود اعتراف کرد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۰۱
khademoreza kusar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی