مهدویت در آیینه قرآن
مهدویت در آیینه قرآن
به گزارش پایگاه خبری اتحادیه تشکلهای قرآن و عترت کشور «اتقان نیوز» همه میدانیم امام زمان علیه السلام حجت خداوند در عالماند تا انسانها انسانی را از جنس خود که نمونهٔ کاملِ صعود انسانی است ببینند و از قرب الهی باز نمانند و وسعت خود را بشناسند که چگونه میشود انسان در دریای بیکران لطف الهی تا اوج مقام قربِ ولایت سیر کند و خاتم ولایت گردد، همچنانکه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خاتم نبوت شدند.
این مسئله را نباید ساده گرفت که چگونه یک انسان- نه یک مَلک- تکویناً در مقام ختم ولایت قرار میگیرد و چگونه او به عنوان حجت الهی نمایانندهٔ مسیر انسانها میشود. امام نشانهٔ کامل دینداری است که خداوند به عنوان حجّت به ما نشان میدهد تا هرکس امیدوار باشد که میتواند از دریافت شعور خدادادی و علم لدنّی بهرهمند گردد. امام کمک میکنند تا سایر انسانها بدانند این راه بسته نیست، باید قلب را طالب این نحوه از علوم نمود و جهت جان را برای طلب این نوع شعور بهطرف حقّ انداخت و در ذیل نور امام به مقصد رسید.
امام زمان علیه السلام حجّت خداست تا سایر انسانها ملاحظه کنند چگونه یک انسان ظرفیت آن را دارد که با خدا آنچنان ارتباطی داشته باشد که نه تنها خودش خلوتنشین اُنس با خدا باشد، بلکه بقیّه را نیز با نظر مبارکش، در آن اُنس و خلوتِ متعالی وارد نماید.
نشاط حقیقی هرکس به اُنس با خدا است و استراحت حقیقی روح در چنین اُنسی نهفته است و حجت خدا راهی است تا انسان بداند برای اُنس با خدا تا کجا وسعت دارد و چگونه میتوان با تأسی به راه و رسم امام به آن اُنس رسید؛ زیرا امام در مقام عبودیت محض و اُنس محض قرار دارند و صورت فعلیتِ کامل بندگی خدا میباشند و بههمین جهت میفهمیم تأسی به راه و رسم امام راه ورود به آنچنان اُنسی است که امام صاحب اصلی آن است. درس و بحث و کتاب میتواند مُعِدّ باشد ولی راه اصلی جهت اُنس با خدا تأسی به راه و رسم امام است. خلوص و صفا و عبودیّت، قلب را برای حاکمیت فرمان خدا آماده میکند ولی نمونهٔ خلوص ورزیدن و بندگیکردن را حجّت خدا نمایان میکند و بههمین جهت خداوند به رسول خود در سفر معراجی حجتهای خود را معرّفی میکند و میفرماید: «یَا مُحَمَّدُ هَؤُلَاءِ أَوْلِیَائِی وَ أَوْصِیَائِی وَ أَصْفِیَائِی وَ حُجَجِی بَعْدَکَ عَلَی بَرِیَّتِی» ای محمّد این دوازده نور، اولیاء و اوصیاء و اصفیاء و حجّت من بعد از تو بر خلقم هستند.
امام زمان علیه السلام جنبهٔ متعالی هر انسان
جان ولی اللّهالأعظم علیه السلام همانند آتش گلانداخته، سراسر وجودشان را از نور حقّ گرم کرده و لذا اگر ذغال سردِ وجود ما به آن وجود مقدس نزدیک شود، از انسانی سرد و تاریک، انسانی گرم و امیدوار پدید میآورند.
تمام ابعاد وجودی امام نمایاننده و مُظهِر حقّ است و بههمین جهت در زیارت آلیاسین عرضه میدارید: «السَّلاَمُ عَلَیْکَ حِینَ تَقُومُ السَّلاَمُ عَلَیْکَ حِینَ تَقْعُدُ السَّلاَمُ عَلَیْکَ حِینَ تَقْرَأُ وَ تُبَیِّنُ. السَّلاَمُ عَلَیْکَ حِینَ تُصَلِّی وَ تَقْنُتُ السَّلاَمُ عَلَیْکَ حِینَ تَرْکَعُ وَ تَسْجُد» سلام ما بر تو هنگامی که میایستی و مینشینی، سلام ما بر تو هنگامی که بهنماز و قنوت میپردازی. سلام ما بر تو هنگامی که رکوع و سجود بهجای میآوری. شما حتّی به نشستن امام سلام میدهید زیرا نشستن حضرت هم عین بندگی است. با توجّه به اینکه هدف از خلقت ما بندگی خدا است پس مقصد اعلای ما آن چیزی است که امام در شخصیت خود به نمایش آوردهاند. تمام ناامیدیها و احساس بیمعنا بودنهایی که در ما هست بهجهت نزدیکی به نقصهایی است که در امامِ ما نیست ولی در ما هست. وقتی معلوم شد مقصد جان انسان، امام است، معلوم میشود گرمای وجود انسان و امید او وقتی رخ مینمایاند و طلوع میکند که به امام نزدیک شود وگرنه سرد و مأیوس خواهد ماند. باید بهخوبی روشن شود برای نجات از سردی و یأس، یکراه بیشتر نیست و آن نزدیکشدن به امام است تا همهٔ خلأهایی که نسبت به بندگی خدا داریم و ریشهٔ یأس و ظلمات ما هستند، آرام آرام مرتفع شوند و ما از ناخودِ خود به خودِ اصیل خود برگردیم و دیگر خودمان برای خودمان مسئله نباشیم. چقدر نزدیکی به خودِ اصیل که با بندگی خدا حاصل میشود گرم و با طراوات است و چقدر امام در این رابطه برای جان ما حقیقی و آشناست، او غایتِ رغبت ما است، او همان خودِ پُر رونقِ به ثمر رسیدهٔ جان ما است، اصلاً او خودِ خود ماست. مگر نه اینکه حقیقت ما بندگی خدا است و مگر نه اینکه امام انسانی است که در مقامِ عین بندگی است؟ پس او همهٔ حقیقت ما است، حال بگو مگر میشود کسی با خودش یعنی با امامش غریبه باشد و امام زمانش را نشناسد، مگر ما سنگ هستیم، مگر ما یخ سرد میباشیم، مگر ما دل نداریم که به دلدار خود که اصلِ رونقگرفتهٔ خود ما است، نظر نداشته باشیم؟
وجود مبارک ولیاللّهالأعظم علیه السلام در عالم بهعنوان خاتم ولایت، پیامی است تا بشر بداند با عالم غیب چگونه باید مأنوس باشد و چگونه در آن آرامشِ پایدارِ ارتباط با خدا میتوان در نشاط بندگی بهسر برد و در غربت زمین سرگردان نماند.
همهٔ آنچه برای غلبهٔ جنبهٔ الهی بر جنبهٔ زمینی نیاز هست در مقام امام و راه و رسم او هست و ما باید با نزدیکی به او بفهمیم چگونه در غیب و با غیب میتوان زندگی کرد تا در سردی و غربت زمین، سیاه و افسرده نشویم. حیات و یگانگی شخصیت و با خود بودن، همه و همه مقام غیبِ وجود انسان است و امام صورت فعلیتیافتهٔ چنین احوالاتی است و لذا با نزدیکی به امام در آرامشِ پایدارِ ارتباط با خدا، خود را مییابی و در ذیل نور امامی که در چنین حالی مستقر است احساس میکنی تنها و غریبه نیستی، با امامی هستی که روح پیشرو توست، همان تویی توست که جلو رفته. بههمین جهت کافی است ما بتوانیم نظرها را از الگوهای دروغین برگردانیم و با معرفت به مقام امام به او نظر کنیم، همینکه واقعاً به او نظر کنید او در نظر شما حاضر است. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به رمیله فرمودند: «یَا رُمَیْلَةُ لَیْسَ یَغِیبُ عَنَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا مُؤْمِنَةٌ فِی مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا إِلَّا وَ هُوَ مَعَنَا وَ نَحْنُ مَعَه» ای رمیله! هیچ مؤمنی در شرق و غرب عالم از نظر ما پنهان نیست، مگر این که او با ماست و ما با اوییم.
خاتم ولایت
خاتم ولایت همهٔ آنچه را که بشر برای ولیالله شدن نیاز دارد در وجود خود متجلّی ساخته و همهٔ ابعاد باطنی انسان را از بیگانگی به یگانگی میکشاند.
همانطور که نتیجهٔ کارِ تمام انبیاء بهصورت کامل در مقام خاتم نبوّت جلوه کرده و همهٔ آنچه بشر در رابطه با نبوّت نیاز دارد در خاتم نبوّت موجود است، تمام آنچه انسان برای ولیاللّه شدن نیاز دارد در وجود مبارک خاتم ولایت متجلّی است. اگر انسان با حقیقتِ خود ارتباط نداشته باشد با جنبههایی مرتبط میشود که با او بیگانهاند و لذا خوشیهایش خوشیهایی است که دشمن او محسوب میشوند. انسانی که به ولیاللّه نزدیک نشده و با نظر به آن حضرت راه نظر به حقیقتِ جان خود را هموار نکرده ناخودآگاه در بیگانگی با خود بهسر میبرد و از اصلِ اصیلِ خود دور میافتد، چون اصالتهای هر انسانی در وجود مبارک امام زمان علیه السلام مجتمع شده، همان چیزهایی که انسانها با آن چیزها انساناند و بدون آنها انسان نیستند. به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام شبیه مردان هستند، ولی مردانگی در شخصیتشان نیست. هرچه میخواهند باشند، انسانیت در آنها گمشده و در نتیجه از خود گمشدهاند، زیرا نفهمیدند گمشدهٔ هر انسانی حجت الهی است و نظر به امام، بهمعنی پیداکردن خود است. کربلا نشان داد وقتی زندگی مردم از درک حقیقت امام جدا شد هیچیک از گرایشهای آنها حتی نماز خواندن و قرآن خواندن آنها فایدهای برای آنها بهبار نمیآورد تا آنجا که امکان ارتکاب بدترین جنایات برای آنها سهل میشود، یا باید بگوییم اسلامیت آنها چنین اقتضایی را داشت که مسلمانان با امام خود آن کار را انجام دادند و یا باید بپذیریم اسلامِ منهای امام، هیچ نتیجهای ندارد و بدون ولایت امام معصوم انسان به هر باطلی تن میدهد.
منتظران و انتظار فرج
خداوند طوری دنیا را ساخت تا مسلمانان در چشمهٔ ولایتِ ائمهٔ هدی علیهم السلام به مقام ولی الهی برسند و از اولیاءالله شوند، ولی آنطور که شایسته بود به امامان نظر نکردند و اهدافی که خداوند برای مسلمانان در نظر گرفته بود برای آنها بیوَجه شد. انسانِ بی امام به چیز دیگری دل میبندد که نیاز اصلی او نیست و نمیفهمد آنچه نزد ائمه علیهم السلام است همهٔ آن چیزی است که نیاز دارد. راستی وقتی بشریّت از ائمهٔ خدا علیهم السلام روی گرداند جز این میماند که باید مدتی در کورهٔ تاریخ، عذابِ دوری از ولایت اولیاء معصوم را تجربه کند؟ به تعبیر مقام معظم رهبری حفظهالله:
همین محدودیتهایی که امروز به شکل پنهان ارادهٔ انسانها را به زنجیر میکشند، اینها یکروز بهصورت آشکار بوده است. این تور احاطه کنندهٔ بر اراده، حرکت و حیات انسان، امروز ریزتر بافته شده، از خیوط و نخهای باریکتری استفاده شده و با مهارت بیشتری به آب انداخته میشود. آن روز این مهارتها نبود؛ اما آشکارتر و قلدرمآبانه تر بود. پس نیازهای بشر تفاوتی نکرده است.
اگر آن دست به دست شدن امانت نبوی و گسترش کمّی و کیفی متناسب و درست، انجام میگرفت، امروز بشر این نیازها را گذرانده بود (نیازهای فراوان دیگری ممکن بود برای بشر پیش بیاید که امروز ما آن نیازها را حتی نمیشناسیم) آن نیازها ممکن بود باشد؛ امّا دیگر اینقدر ابتدایی نبود. امروز ما و جامعهٔ بشری، همچنان در دوران نیازهای ابتدایی بشری قرار داریم. در دنیا گرسنگی هست، تبعیض هست - کم هم نیست؛ بلکه گسترده است، به یک جا هم تعلق ندارد؛ بلکه همهجا هست- زورگویی هست، ولایت نابحق انسانها بر انسانها هست؛ همان چیزهایی که چهار هزار سال پیش، دو هزار سال پیش به شکلهای دیگری وجود داشته است. امروز هم بشر گرفتار همین چیزهاست و فقط رنگها عوض شده است. «غدیر» شروع آن روندی بود که میتوانست بشر را از این مرحله خارج کند و به یک مرحلهٔ دیگری وارد کند. آن وقت نیازهای لطیف تر و برتری و خواهشها و عشقهای به مراتب بالاتری، چالش اصلی بشر را تشکیل میداد.
انسان خلق شده است تا به مقام قرب الهی برسد و ولی اللّه شود. تا در ابدیت خود مسیر «اِلَیهِ راجِعُون» را بهراحتی طی کند. در قرآن به انسان خطاب شده «اَلا اِنَّ اَوْلِیاءَاللَّهِ لاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنُونَ» بدانید اولیاء الهی را نه خوفِ از آینده تهدید میکند و نه غمِ برای گذشته. به این معنی که اگر شما از اولیاء الهی بشوید خوف و حزنی بهسوی شما نمیآید. سپس میفرماید: کسانی به این مقام میرسند که «آمنوا و کانوا یتَّقُون» ایمان بیاورند و اهل تقوی بوده باشند که مصداق کامل تقوی امامان معصوماند. پس راه ولی اللّه شدنِ انسان ائمهٔ معصومین علیهم السلام هستند اما وقتی بشریّت مقام امامان را بهعنوان مسیر اُنس با خدا نشناخت و عملاً آنها را از متن زندگی خود به حاشیه راند و به غیبت فرستاد، دوران غیبت شروع شد. چقدر سخت است که امامِ انسان غایب باشد و راه ولی اللّه شدن در حجاب رود. از وقتی که راه متصل شدنِ انسانها به آسمان در غیبت فرو رفت سرگردانی بشر شروع شد و با انواع محرومیتها روبهروگشت، بدون آنکه منشأ آنها را بشناسد.
در زمان غیبت اگر بشر بفهمد چه چیزی را باید بخواهد و با پشت کردن به اولیاء الهی چه چیزی را از دست میدهد، به مقام انتظار و آمادگی خواهد رسید. در مقام انتظار است که نه از آنچه باید بیابد چشم برمی دارد و نه به آنچه هست و حاصل دوری از مقام ولایت است دلخوش میکند.
مقام انتظار مقامی است که انسان میفهمد بدون ولایتِ اولیاء چه اندازه از حقیقت دور است و چگونه از مسیر اُنسِ با عالم غیب بیرون است و با ظهور ولایت حضرت بقیة الله علیه السلام به چه درجاتی میرسد و این حداقل تجربه ای است که بشر باید در دورهٔ غیبت کسب کرده باشد تا برایش روشن شود بهواقع جانِ جانش در پردهٔ غیبت است و از این تنگنا به تنگ آمده و آه و فریادش از این غیبت به آسمان بلند است.
روحِ منتظر
با توجّه به امر فوق است که عرض میکنم، روح منتظر روح بزرگی است با خصوصیّات خاصی که انسان منتظِر را در «افضل عبادات» وارد کرده. روح منتظر، روح انسان بصیری است که از همهٔ جهات به زمانه آگاه است، نه فریب زرق و برق وضع موجود را میخورد و نه از مقصد اصلیاش غافل است، خوب میفهمد که ریشهٔ انحرافها کجا است و راه درمان آن چیست.
کسی که معنی ولایت انسان معصوم علیهم السلام را میشناسد در فهم و تحلیل مشکلات دارای تحلیلی قدسی است و به زوایایی از عالم آگاهی دارد که بقیهٔ انسانها به آن زوایا آگاهی ندارند و در نتیجهٔ آن آگاهی از نقطههای ساکت و سطور نانوشتهٔ عالم خبر میدهد. نه تنها خلأِ عدم حضور امام را بهخوبی احساس میکند و در آتش فراق میسوزد بلکه بهخوبی متوجّه است که ریشهٔ مشکلات بهجهت غیبت امام است و مواظب است علّتهای فرعی توجّه به علّت اصلی را در حجاب نبرد.
روح انسانِ منتظر در عین آنکه در آتش فراق میسوزد، از آن جهت که با ولی اللّه مطلق، دلدادگیها دارد و خودِ گم گشتهٔ خود را در او مییابد و در خلوت اُنس با اوست، دارای نشاط و امید خاصّی است.
درست است روح انسانِ منتظر از طولانیشدن غیبت ناآرام است و هیچچیز نمیتواند او را به خود جذب کند، امّا بهجهت شناخت و آشنایی با عالم بقیةاللّهی در حیاتی سراسر پرمعنا و همراه با شور و امید بهسر میبرد. اینها همه نصیب کسی میشود که به واقع منتظراست، با همان بصیرتهایی که شخصِ منتظر باید داشته باشد. وقتی انسان جایگاه امام را در هستی شناخت دلدادگیاش شروع میشود و عالَم انتظار، در او طلوع میکند. در آنعالم فقط کافی است انسان به امام نظر بیندازد، به خوبی از نور خورشیدِ وجود او که در پشت ابر غیبت پنهان است نور بگیرد.
کسیکه معنی زندگی حقیقی را در حیات زمینی میشناسد نمیتواند منتظر امام عصر علیه السلام نباشد. آنکه منتظر نیست به سیاهی روزگار راضی است و زندگی را گم خواهد کرد زیرا زندگی در پهنهٔ زمین، در اُنسِ با حقّ بهسربردن است و تحت ولایت حقّ آسودن و این بدون حاکمیت ولی اللّه الأعظم علیه السلام ممکن نیست.
کسیکه معنی و جایگاه حیات دنیایی را نمیداند هر نوع زندگی که به او پیشنهاد شود میپذیرد. امّا کسیکه میداند مقصود اصلی او در حیات زمینی چیست هر چیزی نمیتواند او را فریب دهد. انسانی که میداند زندگی زمینی برای اثبات بندگی است بهخوبی متوجّه است اثبات بندگی با ظهور تامّ بندگی یعنی حاکمیت ولی الله امکانپذیر است. چنین انسانی تلاش میکند تا در صحنهٔ ولایت امام معصوم وارد شود و اگر آن ولایت موجود نبود منتظر میماند، در غیر این صورت اثبات بندگی نکرده و معنی زندگی روی زمین را گم خواهد کرد.
وعده گاه اولیاء
وعدهگاه مؤمنینِ صاحب بصیرت، در سیر باطنی و جهان درون، قلب امام زمان علیه السلام میباشد و در جهان بیرون و سیر آفاقی، نظردوختن به ظهور مبارک آن حضرت. مؤمنینِ صاحب بصیرت فقط به این دو وعده دلخوشاند و به این دو وعده نظر دارند. تا از یک طرف در باطن خود بتوانند با جانِ جان عالم مأنوس باشند و از طرف دیگر امیدوارند تا هر لحظه در آفاقِ عالم، خورشید وجود او طلوع نماید و سراسر عالم الهی شود. آن زمانیکه امام زمان علیه السلام در عالم ظهورکنند همهٔ آرزوهای متعالی بشر به فعلیت میرسد و لذا همهٔ دلهای آگاه به حقیقت به آن زمان نظر دوختهاند. در روایت از حضرت صادق علیه السلام داریم: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ لَا یَبْقَی أَرْضٌ إِلَّا نُودِیَ فیها شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه» چون قائم قیام کند هیچ زمینی نمیماند مگر آنکه صدای شهادت به یگانگی خدا و رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله از آن بلند است.
مؤمنینِ با بصیرت نهتنها وعدهگاه خود را در قلب امام قرار دادهاند بلکه همواره خود را در قلب امام ارزیابی میکنند و به اندازه ای که هر کس در قلب امام ارزش دارد ارزشمند و قابل آن است که با او یگانه شود.