علت وقوع جنگ جمل
جنگ جَمَل، نخستین جنگ دوره خلافت امام علی (ع) که توسط گروهی به رهبری عایشه همسر پیامبر اسلام(ص)، و طلحه و زبیر علیه امام علی (ع) به راه افتاد. این جنگ در سال ۳۶ قمری و در اطراف بصره رخ داد. عایشه و همراهانش این جنگ را به بهانه خونخواهی عثمان به راه انداختند. عایشه در این نبرد حضور داشت و بر شتری سرخموی سوار بود و علت نامگذاری این جنگ به جمل (شتر نر) همین است. این جنگ که نخستین جنگ داخلی مسلمانان محسوب میشود با پیروزی سپاه امام علی و کشته شدن طلحه و زبیر و بازداشت عایشه و فرستادن او به مدینه به اتمام رسید.
از آنجا که سران سپاه جمل با امام علی به عنوان خلیفه، بیعت کرده و سپس بیعت خود را شکسته و وارد جنگ شده بودند، به ناکثین (بیعت شکنان) معروف شدند و این جنگ نیز جنگ با ناکثین نامیده شد.
جنگ جمل باعث انتقال مرکزیت خلافت مسلمین از مدینه به کوفه در عراق شد و به علت بروز درگیری بین چند تن از صحابه و شخص خلیفه، زمینهای برای ظهور برخی نظریههای جدید کلامی و فقهی میان مذاهب اسلامی در باب سیاست گشت.
وجه نامگذاری
لغت دانان جَمَل را به معنای شتر نر دانسته اند.[۱] از آنجا که در این جنگ، عایشه بر شتری نر به نام عسکر سوار شده بود،[۲] این جنگ، جمل نام گرفت.
علت وقوع جنگ
دیدگاه حضرت علی(ع)
خدا محمّد(ص) را برانگیخت و از عرب کسی کتابی نخوانده بود، و دعوی پیامبری نکرده بود. محمّد(ص) مردم را به راهی که بایست کشاند، و در جایی که باید نشاند، و به رستگاری رساند، تا آنکه کارشان استوار و جمعیتشان پایدار گردید. به خدا که من در آن صف پیکار بودم تا - سپاه جاهلیت - درماند، و یکباره روی بگرداند. نه ناتوان بودم و نه ترسان، امروز هم من همانم و آنان همان. باطل را میشکافم تا حق از کنار آن به در آید، مرا چه با قریش اگر با من به جنگ برآید -. به خدا سوگند، آن روز که کافر بودند با آنان پیکار نمودم، و اکنون که فریب خوردهاند آماده کارزارم. من دیروز هماورد آنان بودم و امروز هم پای پس نمیگذارم.
زندگی میراث فضائل یاران |
با توجه به سخنان امام علی، میتوان دو دلیل را برای آتشافروزی مخالفان ذکر کرد:
دلیل اول: قدرت طلبی طلحه و زبیر
آن حضرت در خطبه ۱۴۸ نهج البلاغه چنین میفرماید: هر یک از دو تن [=طلحه و زبیر] کار[=خلافت] را برای خود امید میدارد، دیده بدان دوخته و رفیقش را به حساب نمیآرد.
دلیل دوم: کینهتوزی
این نکته قابل انکار نیست که کینههایی نسبت به علی(ع) وجود داشته است؛ امیرالمؤمنین (ع) سابقه این امر را در مواردی برمیشمارد، از جمله این که:
- چون پیامبر(ص) مرا بر پدر عایشه برتری داده بود.
- چون پیامبر(ص) مرا برای اخوت با خویش اختصاص داد.
- چون خداوند دستور داد که همه دربهای منتهی به مسجد بسته شود حتی درب خانه پدر عایشه، اما درب خانه من بسته نشد. (ماجرای سد الابواب)
- چون در روز خیبر پیامبر اکرم(ص) بعد از ناکامی دیگران، پرچم را به من دادند و من نیز پیروز شدم و این امر موجب غمگین شدن آنان گردید و….[۳]
علاوه بر این، طلحه و زبیر امیدوار بودند که علی(ع) در امور با آنها مشورت نماید چرا که این دو خود را با علی(ع) در رتبه و مقام مساوی میدانستند، آنها امیدوار بودند که با مرگ عثمان، بخشی از حکومت را به دست گیرند، ولی هیچ کدام از این امور تحقق نیافت و این سبب شد که خصومت قبلی این دو با امیرالمؤمنین (ع) آشکار گردد.
دیدگاه سران ناکثین
- طلحه در خطبهای که بین مردم بصره ایراد نمود قصد خود را از جنگ با امام علی تلاش برای اصلاح امت پیامبر(ص) و ترویج اطاعت خدا بیان کرد.[۴]
- آنان ادعا میکردند که حضرت علی، عثمان را کشته است و از قاتلان عثمان طرفداری میکند. آنان خود را خونخواه عثمان معرفی میکردند.
عایشه در مکه برای مردم سخنرانی کرده و گفت: «ای گروه مسلمانان؛ همانا عثمان مظلوم کشته شد». و سپس مردم را بر علیه علی(ع) و جنگ با ایشان، تحریک کرد. [۵]
از زبیر نیز چنین نقل شده است: «خونخواهی عثمان را رها نخواهم کرد. به خدا سوگند؛ با اجبار با علی(ع) بیعت کرده ام».[۶]
نقد این دیدگاه:
امام علی در واکنش به این ادعا، خود طلحه و زبیر را قاتلان اصلی عثمان معرفی کرد[۷] و فرمود: این خونخواهی برای آن است که کسی علیه خود آنان ادعایی نکند[۸] سران سپاه جمل؛ خونخواهی عثمان را تنها بهانهای برای ابراز مخالفت خود با علی(ع) مطرح کرده بودند؛ چرا که عایشه با عثمان چندان رابطۀ حسنهای نداشته است. نقل شده است که عایشه پیراهن رسول خدا(ص) را نزد عثمان میبرد و به او میگوید: هنوز رطوبت کفن رسول خدا(ص) خشک نشده که تو چنین، احکام او را تحریف میکنی.[۹] حتی جمله معروف: «اقتلوا نعثلا فقد کفر؛ نعثل (عثمان) را بکشید که او کافر شده». در منابع اهل سنت از عایشه نقل شده است: «هنگام محاصره عثمان، عائشه به مکه مسافرت کرد و در زمان برگشت از مکه به سمت مدینه؛ مردى به نام عبید بن ابى سلمه (که از اقوام مادریاش بود) را دید. عایشه به او گفت: چه خبر دارى؟. گفت: عثمان کشته شد و مردم هشت روز [بدون خلیفه] ماندند. عایشه پرسید بعد از آن چه شد؟ گفت: مردم به اتفاق با على بیعت کردند. ... سپس عایشه گفت: مرا به مکه برگردانید. او را به مکه بردند در حالیکه میگفت به خدا عثمان مظلوم کشته شده. به خدا من به خونخواهى او قیام خواهم کرد. آن مرد گفت چرا و براى چه؟ به خدا سوگند نخستین کسى که با عثمان مخالفت و ستیز کرد تو بودى. تو همیشه میگفتى: اقتلوا نعثلا فقد کفر؛ نعثل (عثمان) را بکشید که او کافر شده. گفت: مردم از او توبه خواستند و او توبه کرد و بعد از توبه او را کشتند. من گفتم و آنها گفتند و گفته آخر من بهتر از اول است».[۱۰] بنابر این، عایشه چنین جملهای گفته بود و از دعوت کنندگان به قتل عثمان بود و بر انتساب این جمله به خود هیچ انکاری نداشت.
دیدگاه معتزله
برخی از علمای معتزله معتقدند که عایشه و یارانش قصد امر به معروف و نهی از منکر داشتهاند.[۱۱]
در عین حال، ابن ابی الحدید معتزلی درباره برپاکنندگان جنگ جمل میگوید: همه اینها از نظر یاران معتزلی ما، نابودند بجز عایشه و طلحه و زبیر؛ زیرا این سه توبه کردند و بدون توبه، حکم اینها نیز بخاطر اصرارشان بر بغی، دوزخ است.[۱۲]
پیمانشکنی طلحه و زبیر
امام علی(ع) در ذیحجه سال ۳۵ هجری قمری، در پی اصرار و اتفاقنظر مردم از جمله مهاجران و انصار؛ زمام خلافت را به دست گرفت. طلحه و زبیر که نخست چشم به خلافت دوخته بودند[۱۳] وقتی موفق نشدند و خلافت به امام علی(ع) رسید، انتظار داشتند به فرمانروایی ولایات برسند.
آن دو از امام علی(ع) خواستند که امارت بصره و کوفه (یا عراق و یمن) را به آنان دهد، ولی امام(ع) آنان را شایسته این کار ندانست.[۱۴]
چهار ماه پس از بهخلافت رسیدن علی(ع)، طلحه و زبیر که دریافتند با خلافت امام علی(ع)، مردم از ایشان رویگردان شدهاند و دیگر جایی در مدینه ندارند، از امام اجازه خواستند که برای انجام عمره به مکه روند. با این حال، امام فرمود که آنان به عمره نمیروند، بلکه قصد نیرنگ دارند.[۱۵]
طلحه و زبیر، برای توجیه پیمانشکنی خویش، مدعی شدند که از ترس و با اکراه بیعت کردهاند و لذا تعهدی در فرمانبرداری از امیرمؤمنان(ع) ندارند.[۱۶]
همپیمانی ناکثین با عایشه
هر یک از دو تن کار را برای خود امید میدارد، دیده بدان دوخته و رفیقش را به حساب نمیآرد. نه پیوندی با خدا دارند، و نه با وسیلتی روی بدو میآرند. هر یک کینهء دیگری را در دل دارد، و زودا که پرده از آن بردارد. به خدا اگر بدانچه میخواهند برسند، این جان آن را از تن برون سازد، و آن این را از پا در اندازد.
طلحه و زبیر، برای پیشبرد مقاصد خود، از عایشه، که پیش از قتل عثمان برای عمره به مکه رفته بود، درخواست کردند که به خونخواهی عثمان و انتقام از کشندگان وی، که اکنون از یاران نزدیک علی و سرداران او شدهاند، با آنان همراه شود. پس از مدتی، سرانجام، عایشه خواست آنان را پذیرفت.[۱۷]
امیرالمؤمنین (ع) در خطبه ۱۷۱ نهج البلاغه به این نکته اینگونه اشاره کرده است: «به سوى جنگ بیرون شدند در حالى که حرم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را همچون کنیزى که براى فروش مى برند به دنبال خود کشاندند»..[۱۸]
زبیر پسر عمه پیامبر(ص) و امام علی(ع) و شوهر خواهر عایشه بود. پسرش، عبداللّه، نقش عمدهای در همراه ساختن عایشه با طلحه و زبیر و برافروختن آتش جنگ ایفا کرد.[۱۹] عایشه نیز از علی(ع) کینه داشت[۲۰] و همین امر نیز در پیوستن او به طلحه و زبیر مؤثر افتاد.
بدین ترتیب، طلحه و زبیر و دیگر جداییطلبان که میدانستند کارشان بدون عایشه همسر رسول خدا(ص)، که مورد توجه مردم بود به نتیجه نمیرسد با کسب موافقت عایشه سپاهی فراهم ساختند.[۲۱]
عبداللّه بن عامر بن کُرَیز و یعلی بن امیه نیز با اموال و شترهای بسیار (بنابر بعضی اخبار، با ۶۰۰ شتر و ششصد هزار درهم یا دینار) از یمن به آنان پیوستند و همه در خانه عایشه گرد آمدند.
حرکت مخالفان به سوی بصره
آنان، به پیشنهاد عبداللّه بن عامر، توافق کردند که به سوی بصره حرکت کنند (برخلاف نظر عایشه که میگفت به سوی مدینه بروند)، زیرا توان رویارویی با مردم مدینه را نداشتند. به علاوه، مردم بصره طرفدار طلحه و زبیر بودند و عبداللّه نیز در آنجا یارانی داشت. سرانجام، سپاهی ۳۰۰۰ نفری آماده حرکت شد که ۹۰۰ تن از آنان از مردم مدینه و مکه بودند.[۲۲]
عایشه در بین راه به هر جا می رسید نام آنجا را می پرسید تا اینکه به آب های حوأب رسیدند و سگهاى آنجا پارس کردند. وقتی از نام آنجا اطلاع پیدا کرد قصد جدایی از سپاه و مراجعت به مکه را داشت[۲۳] زیرا پیامبر(ع) گفته بود: «روزى را مىبینم که سگهاى حوأب به یکى از شما زنان پارس مىکنند، حمیرا (عایشه) مبادا تو باشى».[۲۴] عبدالله بن زبیر پنجاه نفر را جمع کرده و قسم خوردند که این جا حوأب نیست[۲۵] و عایشه را از تصمیمش منصرف کردند. این گزارش در بسیاری از منابع اهل سنت آمده[۲۶] و برخی نیز آن را صحیح دانسته اند.[۲۷]
بهخواست عایشه، عبداللّه بن عامر با نامهای از او به سران بصره، مخفیانه وارد شهر شد و عایشه با همراهانش تا حُفَیر یا حَفر ابیموسی پیش رفت.[۲۸]
چون خبر به مردم بصره رسید، عثمان بن حُنَیف (فرماندار علی(ع) در بصره)، عِمران بن حُصَین و ابوالاسود دُؤَلی را نزد عایشه فرستاد تا سبب آمدن وی و مخالفت او را بپرسند.
عایشه گفت: اوباش (غوغاء) به حرم پیامبر(ص) حمله کردند و پیشوای مسلمانان(عثمان) را به ستم کشتند و اموال محترم را غارت کردند و حرمت شهر حرام و ماه حرام را شکستند. من آمدهام تا مسلمانان را از کار آنان آگاه سازم و آنچه را که برای اصلاح این وضع باید انجام داد، بگویم.
آن دو به عایشه یادآوری کردند که، به امر خدا و همچون دیگر همسران رسول(ص)، باید در خانهات بمانی. طلحه و زبیر نیز گفتند که به خونخواهی عثمان آمدهاند و بیعت آنان از روی اکراه بوده است.[۲۹]
حرکت سپاه امام(ع)
تاریخ این حوادث را ۲۴ و ۲۵ ربیعالآخر (یا ماه جمادی الاول) سال ۳۶ هجری نوشتهاند.[۳۰] هنگامی که امام خبر یافت، عایشه و طلحه و زبیر به سوی بصره رفتهاند، مردم مدینه را به یاری فراخواند و مردم نیز اجابت کردند.[۳۱]
سپس، سهل بن حنیف انصاری را جانشین خود کرد و با شتاب، با سپاه ۷۰۰ نفری (از جمله ۴۰۰ تن از مهاجران و انصار) که آماده حرکت به شام بود، از شهر بیرون رفت تا شاید شورشیان را بازگرداند؛ اما، چون به ربذه، در سه میلی مدینه رسید،[۳۲] معلوم شد که شورشیان دور شدهاند؛ امام(ع) چند روز در ربذه ماند. در اینجا، یارانی، از جمله از قبیله طَی، به وی پیوستند و از مدینه برای او مرکب و سلاح رسید[۳۳]
سپاهیان امام علی(ع)، هفت گروه از قبایل گوناگون بودند. برخی قبایل نیز، مانند قَیس و اَزد و حَنْظَله و عِمران و تَمیم و ضَبّه و رِباب، به اصحاب جمل ملحق شدند. عدهای نیز از هر دو طرف کناره گرفتند، از جمله اَحْنَف بن قیس که به امام(ع) گفت اگر بخواهی به تو میپیوندم و اگر نه، با قبیله خود، بنی سعد، کناره میگیرم و ده هزار (یا چهار هزار) شمشیر را از تو باز میدارم. امام ترجیح داد که وی کناره گیرد.[۳۴]
در روایاتی دیگر نوشته شده است که سپاهیان امام(ع) نوزده یا بیست هزار تن و لشکریان شورشی سی هزار تن یا افزونتر بودند.[۳۵]
تلاش امام علی(ع) برای آشتی
هنگامی که امام وارد بصره گردید، از سمت طَفّ داخل شد و در جایی معروف به زاویه چند روز اقامت کرد. سپس به راه ادامه داد. طلحه و زبیر و عایشه نیز از فُرضه (بندر) به راه افتادند پس از رسیدن امام به بصره، دو گروه با هم روبهرو شدند.[۳۶] عایشه نیز از اقامتگاهش به مسجد حُدّان، در محله قبیله ازد، که میدان جنگ در حوالی آن بود، نقل مکان کرد.[۳۷]
امام علی(ع) تمایلی به جنگ نداشت و تا سه روز پس از ورود به بصره، با ارسال پیغامهایی، میکوشید تا شورشیان را باز دارد و آنان را به همراهی با خویش بخواند.[۳۸] روز جنگ نیز، از صبح تا ظهر، اصحاب جمل را دعوت میکرد تا بازگردند.[۳۹]
امام(ع) در نامهای به طلحه و زبیر، از مشروعیت خلافت خویش، بیعت آزادانه مردم، بیگناهی خویش در قتل عثمان، حقانیت نداشتن طلحه و زبیر در خونخواهی عثمان، و اقدام نادرست طلحه و زبیر در نقض دستور قرآن (بیرون آوردن همسر پیامبر(ص)از خانه و قرارگاه خود) سخن گفت.
امام(ع) در نامهای به عایشه نیز هشدار داد که برخلاف دستور قرآن از خانهاش بیرون آمده و به بهانه اصلاح بین مردم و خونخواهی عثمان، لشکرکشی کرده و خود را گرفتار گناهی بزرگ ساخته است.
طلحه و زبیر، در نامهای به امام، بر نافرمانی خویش اصرار ورزیدند و عایشه نیز پاسخی نداد.
به دنبال آن، عبدالله بن زبیر مردم را بر ضد امام(ع) شوراند، که امام حسن(ع) با سخنانی پاسخش را داد.[۴۰]
آنگاه امام علی(ع)، صَعْصَعه بن صوحان و سپس عبدالله بن عباس را برای گفتگو با طلحه و زبیر و عایشه فرستاد، اما گفتگوها ثمری نداشت و از آن میان عایشه سرسختتر بود.[۴۱]
گفتگو با سران جمل
علی(ع) از نزدیک با طلحه و زبیر سخن گفت و به زبیر، که او را نصیحتپذیرتر میدانست، حدیثی از پیغمبر را یادآوری کرد و زبیر تأیید کرد و گفت اگر این را به یاد داشتم، به این راه نمیآمدم، به خدا هرگز با تو نمیجنگم.
آنگاه زبیر به عایشه گفت که میخواهد جنگ را ترک کند، اما عبداللّه بن زبیر به پدر گفت، که این دو لشکر را باهم روبهرو کردهای و حال که به روی یکدیگر شمشیر کشیدهاند، میخواهی آنان را رها کنی؟ تو پرچمهای پسر ابیطالب را دیدهای که به دست جوانان دلیر است و بیمناک شدهای.
بنا بر نقل طبری، زبیر نیز به اصرار عبداللّه، کفاره قسم خود را با آزاد کردن بندهای داد و آماده جنگ شد.[۴۲]
آغاز جنگ
روز پنجشنبه نیمه جمادیالآخره سال ۳۶ هجری[۴۳] یا ۱۰ جمادیالآخره ۳۶[۴۴] و یا ۱۰ جمادی الاولی ۳۶[۴۵] جنگ در خُرَیبَه، از نواحی بصره، آغاز شد.[۴۶]
امام، پیش از آغاز جنگ، مصحفی [نسخهای از قرآن] به یکی از یارانش داد تا شورشیان را به پیروی از فرمانهای آن فراخواند و آنان را از تفرقه باز دارد و به وحدت دعوت کند، اما آنان او را به شهادت رساندند و چند تن از دیگر یاران امام(ع) را نیز با تیر کشتند. سپس، امام فرمود اکنون جنگ رواست و هنگام نبرد است.[۴۷] امام یاران خود را از آغاز کردن جنگ پرهیز داده بود و به آنان سفارش کرد که مجروحی را نکشند، کسی را مثله نکنند، بیاجازه وارد خانهای نشوند، به کسی ناسزا نگویند، زنی را هجو نکنند و جز آنچه در اردوگاه اصحاب جمل است، برندارند.[۴۸]
فرماندهی میمنه (سمت راست) لشکر امام علی(ع) با مالک اشتر و فرماندهی میسره (سمت چپ) با عمار بن یاسر بود و پرچم به دست محمد بن حنفیه فرزند امام بود.[۴۹] در این جنگ، امام حسن(ع) در میمنه و امام حسین(ع) در میسره بود.[۵۰]
اصحاب جمل سپاه خویش را آراستند[۵۱] در حالی که عایشه بر شتری که آن را با زره پوشانده بودند نشسته و پیشاپیش صفوف بود.[۵۲]
نتیجه جنگ
اصحاب جمل، پس از چند ساعت نبرد و دادن کشته بسیار، شب هنگام مغلوب شدند.[۵۳] هنگامی که سپاه جمل میگریخت، مروان بن حَکَم تیری به پای طلحه زد و او را زخمی کرد. طلحه را به خانهای در بصره منتقل کردند و او در آنجا، به علت خونریزی، درگذشت. گفتهاند که مروان به اَبان، پسر عثمان، گفت که یکی از کشندگان پدرت را از میان برداشتم.[۵۴]
بنابر برخی منابع، زبیر نیز، پشیمان از کار خویش، قبل از جنگ از میان اصحاب جمل بیرون رفت.[۵۵] از روایتی دیگر برمیآید که پس از شکست سپاه جمل، زبیر از معرکه گریخت و به مدینه رفت.[۵۶]
به هر روی، هنگامی که زبیر میدان را ترک کرد، عَمرو بن جُرموز، با چند تن از یارانش، به تعقیب او پرداخت و در جایی بهنام وادیالسِّباع او را غافلگیرانه کشت.[۵۷]
امام از این واقعه و کشته شدن زبیر اظهار ناخشنودی کرد و چون شمشیر وی را دید، با یادآوری دلیریهای زبیر در جنگهای صدر اسلام، فرمود این شمشیر بارها اندوه را از چهره رسول خدا(ص) زدود.[۵۸]
عاقبت عایشه
پس از جنگ، عایشه را از هودج بیرون آوردند و برای او خیمهای برپا کردند. علی(ع) او را به سبب جنگافروزی سرزنش کرد. سپس به برادر وی، محمد بن ابی بکر، فرمود تا او را به بصره بَرَد.
عایشه چند روز آنجا ماند تا بعداً روانه مدینه شود، اما چون مهلت پایان یافت و او در رفتن تعلل ورزید، امام(ع)، عبدالله بن عباس را پیش وی فرستاد و به او هشدار داد.
آنگاه وی را با عدهای از زنان بصره، که به دستور امام جامه مردان پوشیدند، با جمعی از لشکریان خویش، همراه محمد (یا عبدالرحمن) بن ابیبکر، با احترام و مشایعت، به مدینه روانه کرد.[۵۹]
بعدها عایشه هرگاه روز جمل را به یاد میآورد، آرزو میکرد که ای کاش قبل از آن مرده بود و در آن حادثه حضور نمییافت. وی هنگامی که آیه "و قَرْنَ فی بُیوتِکُنَّ"[۶۰] را میخواند، چندان میگریست که روبندش خیس میشد.[۶۱]
شمار کشتهها
درباره تعداد کشتههای جنگ جمل گزارشهای مختلفی در تاریخ ثبت شده است. بر اساس روایت ابوخَیثَمَه از وَهْب بن جَریر، در جنگ جمل از سپاه بصره ۲۵۰۰ تن کشته شدند.[۶۲] در روایات دیگر، شمار کشتههای اصحاب جمل از ۶۰۰۰ تا ۲۵۰۰۰ تن ذکر شده است.[۶۳] همچنانکه عده شهدای سپاه امام(ع) را از ۴۰۰ تا ۵۰۰۰ تن نوشتهاند.[۶۴]
گفتگوی امام با کشتهها
به گزارش شیخ مفید امام علی(ع) پس از جنگ خطاب به برخی از کشتههای جمل سخنانی گفت؛ از جمله:
- آیا آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود، حقیقت یافتید؟ همانا من آنچه را پروردگارم به من وعده داده بود، حقیقت یافتم.[۶۵]
از این جریان برای اثبات سماع موتی و حیات برزخی استفاده میشود.
منابع
- قرآن کریم
- ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره.
- إبن أبی شیبة، عبد الله بن محمد(235ق)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، تحقیق کمال یوسف الحوت، مکتبة الرشد، ریاض، الطبعة الأولی، 1409ق.
- ابن اثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، چاپ محمد ابراهیم بنا و محمد احمد عاشور، قاهره.
- ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت.
- ابن حجز عسقلانی، أحمد بن علی(852ق)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، تحقیق محب الدین الخطیب، دار المعرفة، بیروت.
- ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، المعروف بتاریخ الخلفاء، قاهره.
- أبو یعلی الموصلی التمیمی، أحمد بن علی بن المثنی(307ق)، مسند أبی یعلی، حسین سلیم أسد، دار المأمون للتراث، دمشق، الطبعة الأولی، 1404ق.
- أحمد بن حنبل(241ق)، مسند أحمد بن حنبل، ، مؤسسة قرطبة، مصر.
- بلاذری، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق.
- بیهقی، إبراهیم بن محمد(320هق)، المحاسن والمساوئ، تحقیق عدنان علی، ناشردار الکتب العلمیة، بیروت، لبنان، الطبعةالأولی، 1420ق.
- تمیمی بستی، محمد بن حبان(354ق)، صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، تحقیق شعیب الأرنؤوط، مؤسسة الرسالة، بیروت، الطبعةالثانیة، 1414ق.
- حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله(405ق)، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق مصطفی عبد القادر عطا، دار الکتب العلمیة، بیروت الطبعة الأولی، 1411ق.