بیدار شدن وجدان
اشخاصی که پرچمدار الحاد بودند چون از مستی غرور به هوش آمدند و در خود فرو رفتند، همان شعور باطنی و وجدان آنها آگاهشان کرد و نادرست بودن پندارهایشان را برایشان آشکار نمود؛ برای نمونه نامهای چند نفر از آنها یاد می شود:
1- داروین الهی می شود
صاحب فرضیه مشهور تبدل انواع «شارلز روبرت داروین»، با کسی که الحادهای برخی از طبیعیون قرنهای اخیر از او گرفته شده و مؤسس مکتب پرهیاهوی «داروینیسم» است، بنا به نقل «جان کلوور مونسا» نویسنده معروف آمریکایی، عاقبت در برابر فشار نیروها و احساسهای فطری و شعور باطن، زانو زده در اواخر عمرش نسبت به فلسفه خود بدبین و به نیروی ازلی و ابدی الهی معترف شده و به گفته «بخنر» دانشمند آلمانی در کتاب «اصل الانواع» ضمن نامه هایی که به دوستان خود می نوشت از آن جمله چنین اعتراف کرده است: «محال است عقل رشید با دیدن این نظام و هماهنگی شگفت جهان بگوید دنیا مبدأ متعال و آفریدگار مدبری ندارد».
2- شاگرد به دنبال استاد
فیلسوف مشهور آلمانی «رئینگ» که نخست از پیروان جدی داروین و مخالف خداپرستان بوده، بر اثر فشار مداوم، همین احساس مقدس درونی؛ یعنی فطرت و وجدانش، عاقبت به تألیف کتابی به نام «دنیا مخلوق است» دست زده و با یقین و خضوع تمام، اعتراف کرده است که جهان را آفریدگار و خدایی است.
3- رومین مادی هم الهی می شود
فیلسوف دیگری به نام «رومین انگلیسی» که از معتقدین سرسخت به مبانی ماتریالیسم بوده، عاقبت همان نیروی مرموز شعور باطن و فطرت، او را واداشت تا بگوید: «تمام مبانی علمی و فلسفی من در باب پدیدار شدن جهان از ماده بلاشعور باطل است و وجود جهان نیز بدون صانع متعال و حکیم مقتدر که احساس درونم به تحقق او گواه و حکمتهای آفرینش او را تصدیق می کند، محال است و آفریدگار جهان حق است».
4- فارادی هم زانو می زند
فیلسوف و محقق علوم طبیعی و فیزیک و شیمی؛ «میکائیل فارادی انگلیسی» که جهان را جز مزج و ترکیبهای اتفاقی از مواد، چیزی دیگر نمی پنداشت و به خداوند حکیم مدبر معتقد نبود و تمامی عمرش در تحقیقات فیزیکی و شیمیایی صرف شد، در یکی از روزهای سال 1867 مسیحی که در بستر بیماری افتاده بود، در پاسخ یکی از دوستانش که از او پرسید: «فارادی! به چه تحقیق و نظریه می اندیشی؟»، چنین گفت:
«خدای را شکر که به هیچ نظریه ای فکر نمی کنم. من به پیشگاه خداوند پیشانی مسکنت می سایم و زانوی اعتراف به زمین می زنم، تنها به او که فطرت من و احساس و شعور باطنم و همه نظامات علوم، وجود او را شهادت می دهند، می اندیشم. من خدای خود را می شناسم و اطمینان دارم که تقصیرات و لاطائلات مرا به انکسار و عجز و توبه ام خواهد بخشید».[1]
[1] نقل از کتاب جاهلیت و اسلام/ تألیف یحیى نورى/ صفحه 306( با اندکى اختلاف در نقل).