ویزگی ها و صفات شهید بهشتی
غلامعلی حداد عادل نوشت:
خاطرة نخستین دیدار خود با شهید بهشتی را فراموش نمیکنم. سال 1337، دانشآموز سال دوم دبیرستان بودم و سیزده سال داشتم. دبیرستان علوی یک مدرسة اسلامی بود که در آن به دین و اخلاق و آموزش اهمیت بسیار داده میشد. تدریس زبان انگلیسی هم در آن مدرسه مهم و جدی بود. معلمی داشتیم پاکستانی که تحصیلکردة اکسفورد بود و به او “مستر هاشمی” میگفتیم. روزی پیش از ظهر که مستر هاشمی مشغول تدریس بود ناگهان دو نفر روحانی برای ورود به کلاس اجازه خواستند، یکی از آن دو، آقای علیاصغر کرباسچیان، معروف به علامه، مؤسس مدرسة ما بود و دیگری سیدی بلندقامت و خوشصورت که با معرفی آقای علامه معلوم شد آقای بهشتی است.
روحانی تازهوارد نگاه نافذ و لبخندی دلنشین و صدایی گیرا و متین داشت و در همان دقایق اول، توجه و احترام همگان را برانگیخت. آقای بهشتی با معلم کلاس چند جملهای انگلیسی صحبت کردند و از او خواستند تدریس را ادامه دهد. بعد از چند دقیقه که از تدریس و سؤال و جواب در کلاس گذشت آقای بهشتی شروع به صحبت کردند و گرم و مهربان، دانشآموزان را در فراگیری زبان انگلیسی راهنمایی و تشویق کردند و خود مثالهایی آوردند و عملاً در تدریس انگلیسی شرکت جستند. این دیدار در من و دوستان همکلاسیام، که عدهای از آنها امروز در جمهوری اسلامی عهدهدار مسئولیتهای مهم هستند اثری شیرین و شگرف بر جای نهاد. در آن زمان برای ما تصور اینکه یک روحانی، علاوه بر زبان عربی، زبان انگلیسی هم بداند دشوار بود و آن روز ما با چنین پدیدة نادری مواجه شده بودیم و حیرت کرده بودیم.
آخرین دیدار با شهید بهشتی را نیز فراموش نمیکنم. بیستوسه سال بعد از آن اولین دیدار، در اواخر بهار سال 1360، روزی آقای بهشتی من و یکی از دوستانم را، که اتفاقاً او هم دانشآموز همان کلاس و همان مدرسه بود، به ساختمان دادگستری دعوت کردند.
روزگار، با انقلاب اسلامی دگرگون شده بود و آن روحانی جوان اکنون در مقام رئیس دیوان عالی کشور، شخصیتی درجه اول و مؤثر در انقلاب و ادارة کشور محسوب میشد. صحبت از این بود که با انقلاب فرهنگی ضرورت تغییراتی در برنامههای درسی دانشگاهی مطرح شده و از هماکنون لازم است برای تدریس درس معارف اسلامی مدرسانی شایسته تربیت شوند و آقای بهشتی از ما میخواستند برای یک دورة آموزشی تربیت مدرس معارف اسلامی برنامة درسی تدوین کنیم. در فاصلة این دو دیدار، بهشتی همواره در صحنه و عرصة دید من و امثال مشهود و مشهور بود. در سال 1346، که در انجمن اسلامی دانشجویان، دانشگاه شیراز فعالیت داشتم، گزارشی از آن فعالیتها را، توسط دوستی که در مرکز اسلامی هامبورگ با آقای بهشتی همکاری میکرد، برای ایشان فرستادم و چندی بعد پاسخی مکتوب و دلگرمکننده دریافت کردم. پاسخی که تصویر آن را، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در پروندة خود در ساواک مشاهده کردم و دلیل آن همه فشار و حساسیت را که از آن تاریخ به بعد نسبت به خودم و دوستانم در ساواک پیدا شده بود دانستم.
بعد از مراجعت آقای بهشتی از آلمان ملاقاتهایی پراکنده و همکارهایی جستهگریخته با ایشان داشتم، که مهمترین آنها همکاری در تألیف کتاب “فلسفة دین” برای سال آخر دبیرستانها بود، که آقای بهشتی و شهید باهنر و آقای علی گلزادة غفوری تألیف آن را بر عهده داشتند. با ظهور انقلاب اسلامی و پیروزی آن، ارتباط و همکاری شهید بهشتی در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و در خصوص مسائل مربوط به شورای انقلاب روزافزون شد و من فرصت یافتم تا بهشتی را از نزدیک، بیشتر و بهتر، بشناسم.
در تصویری که از شخصیت بهشتی در ذهن من به جا مانده است سه عنصر بارز وجود دارد که به آنها به اختصار اشاره میکنم:
1. نظم
آقای بهشتی مظهر نظم و انضباط بودند، وقتشناس و منظم. این خصوصیت، جزئی از خصلت مدیریتی ایشان بود که بعدها در انقلاب اسلامی به نحوی مؤثر و مفید آشکار شد.
2. امیدواری
آقای بهشتی دوستان خود را همواره به آینده امیدوار میکردند و به آنان روحیه میبخشیدند. مجلس و محضر ایشان، مجلس منفیبافی و اظهار یأس و دلسردی و دلمردگی نبود، بلکه مجلس تجدید نشاط در کار و تقویت روحیه و اراده و خوشبینی بود.
3. ابتکار و نوآوری
بهشتی همواره خلاق و مبتکر بود و معمولاً در هر دیدار یک فکر جدید به دوستان جوان خود القا میکرد و آنان را با یک فعالیت جدید در عرصة فکر و فرهنگ و تبلیغ اسلامی آشنا میساخت.
اگر بخواهیم شخصیت شهید بهشتی را در یک ترازوی اسلامی ارزیابی کنیم و با یک محک اسلامی بسنجیم باید این ارزیابی و سنجش را بر اساس معیارهای فضیلت در اسلام انجام دهیم و به عبارت دیگر باید بپرسیم ملاک ارجمندی و برتری در اسلام چیست و با داشتن پاسخ این سؤال شخصیت ایشان را ارزیابی کنیم.
شاید تدوین فهرستی جامع و مانع از ملاکهای ارجمندی دشوار باشد، اما قطعاً میتوان گفت که “تقوی” و “اخلاق” و “شفقت به خلق” و “مدیریت و نظم” و “بینش” و “علم” و “هجرت” و “جهاد و مبارزه” از جملة این ملاکهاست و کسی که واجد این صفات باشد مسلماً یک انسان والا محسوب میشود. میتوان از وجود یکایک این اوصاف در شخصیت شهید بهشتی تحقیق کرد و این شخصیت را با این معیارها محک زد.
1. تقوی
همة کسانی که با شهید بهشتی آشنا بودند به تقوای او گواهی میدهند. او تنها به لباس، روحانی نبود، بلکه به حقیقتِ ایمان، روحانی بود. ایمان و اخلاص و تعبد در وجود او رسوخ یافته بود. از نشانههای دینداری و ایمان او علاقة وی به نماز بود. شهید بهشتی از لحاظ توجهی که به نماز اول وقت داشت مشهور بود. در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، با آنکه گرفتاریها زیاد بود و بحثهای مهمی مطرح میشد، به محض آنکه صدای اذان مغرب به گوش میرسید، آرام برمیخواست و جانماز حصیری سادة خود را از گوشهای برمیداشت و قدری دورتر از دیگران به نماز میایستاد و سریعاً به جلسه باز میگشت و با این کار خود به دیگران درس میداد.
مقام معظم رهبری، که بیشتر و پیشتر از ما با ایشان دوستی و همکاری داشتهاند، دربارة شهید بهشتی فرمودهاند:
“… این مرد، مردی شدیداً معتقد و متعبد بود، یعنی دین و شریعت را به درستی از بن دندان قبول داشت. با کمال خلوص و صمیمیت عامل به شرع و معتقد به دین بود. از تظاهر و ریاکاری و از کارهایی که خلاف صمیمیت و خلوص است شدیداً رویگردان بود … و از هر کسی که دارای این صفات بود بدش میآمد…”
2. اخلاق
بهشتی، هم خوشاخلاق بود و هم با اخلاق. گشادهرویی و مهربانی و محبت و صمیمیت او زبانزد بود. سعة صدر بسیار داشت. در شورای مرکزی حزب، ایشان به عنوان دبیرکل، جلسات شورای مرکزی را اداره میکردند. گاه اتفاق میافتاد نظر خود را دربارة موضوعی اظهار میکردند و پس از صحبتهای موافق و مخالف رأیگیری میشد و نظرِ مخالفِ نظرِ ایشان رأی میآورد. من در این گونه موارد در رفتار و طرز برخورد شهید بهشتی دقت میکردم و گواهی میدهم هرگز نشد که عکسالعملی از خود نشان دهد و به مخالفان خود طعنهای بزند یا در رأیگیری خدشه کند و بخواهد بحث را دوباره مطرح کند و برای تصویب نظر خود کوشش مجددی بکند. در این قبیل مواقع، او بسیار آرام و طبیعی عمل میکرد و از اصول و ضوابط کار دستهجمعی عدول نمیکرد و با رفتار خود به ما درس میداد.
از جمله خصوصیات اخلاقی شهید بهشتی صبور بودن ایشان بود. میزان صبر و بردباری ایشان در کشاکش حوادث و جریانات بعد از پیروزی انقلاب بهتر معلوم شد. روزهایی بود که ضدانقلاب در همه جا شایع میکرد که بهشتی در کاخ زندگی میکند و پولهای ملت را به حساب شخصی خود در بانکهای خارجی ریخته است و همسرش یک خانم آلمانی است و امثال این حرفها و تهمتها و بدتر از اینها. تحمل این حرفها برای کسانی که بهشتی را از بیست – سی سال پیش از آن میشناختند دشوار بود. برای امثال ما که بارها بهشتی را در سالهای قبل از انقلاب در خانة سادهاش ملاقات کرده بودیم و بعد از انقلاب هم میدیدیم که هیچ چیز فرقی نکرده و او از همه در همان اتاق پذیرایی کوچک خود که با موکت مفروش بود پذیرایی میکند شنیدن این تهمتها که بر او وارد میکردند سخت بود. ضدانقلاب که گوشت و پوست و خونش از واشنگتن و مسکو و لندن بود، هجرت چند سالة بهشتی به آلمان را بهانة این شایعه کرده بود که او همسری آلمانی دارد، که دروغ محض بود و اگر هم فرضاً همسرش آلمانی بود گناهی نکرده بود. باری، ایشان در مقابل همة این تیرهای تهمت صبر میکردند و از کوره در نمیرفتند و متانت خود را از دست نمیدادند و از صراط مستقیم اصول خود بیرون نمیرفتند. همین صبر و تحمیل ایشان بود که سبب شد امام راحل پس از شهادت ایشان بگویند:
“… آنچه من راجع به ایشان متأثر هستم و شهادت ایشان در مقابل آن ناچیز است، آن مظلومیت ایشان در کشور است.”
3. بینش
شهید بهشتی مردی صاحب بینش بود، در امر دین بصیرت داشت و روزگار خود را میشناخت. او یک روحانی روشنفکر بود، به همان معنی که مطهری روشنفکر بود. صاحب اندیشهای نو بود و در اظهار عقیدة خویش و رها شدن از آنچه باید از آن رها شد دلیر بود. از نشانههای بصیرت در بهشتی، آیندهنگری او بود. امروز برای ده سال دیگر برنامهریزی و کار میکرد. چند سال پیش سفری به آلمان کرده بودم و شبی میهمان امام جماعت و مدیر مرکز اسلامی هامبورگ بودم. از او پرسیدم چه شد که شما سالها پس از شهید بهشتی، در این دوران حساس بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مسئولیت ادارة مرکز اسلامی هامبورگ را پیدا کردهاید و در واقع جانشین شهید بهشتی شدهاید؟ میزبان من به تفصیل شرح داد که چگونه شهید بهشتی پس از مراجعت از اروپا به ایران درصدد تربیت عدهای برای تبلیغ اسلام در خارج از کشور برآمده و نهایتاً موفق شده است یک طرح 5 ساله را برای سه نفر از روحانیون جوان به اجرا در آورد. شهید بهشتی با تنظیم یک برنامة درسی، مرکب از علوم حوزه و دروسی مانند زبان خارجی و تاریخ و جغرافیا و علوم اجتماعی، دورهای آموزشی را برنامهریزی کرده و با نظارت خود به اجرا در آورده است. پرسیدم زندگی شما در مدت تحصیل چگونه تأمین میشد. پاسخ دادند که شهید بهشتی با کمک افراد خیری که میدانستند پول را باید کجا خرج کرد، هزینة زندگی ما را نیز تأمین میکرد. نتیجة آن آیندهنگری و آن بینش و بصیرت همان بود که میدیدم. پانزده سال بعد از آن برنامهریزی یک نفر از همان روحانیون جوان، جانشین خود شهید بهشتی در همان مرکز اسلامی هامبورگ میشود، در حالی که معلم و مربی او، یعنی شهید بهشتی، سالهاست به دیدار خداوند شتافته است.
توجه به تعلیم و تربیت بارزترین نشانة بینش شهید بهشتی بود. برای فعالیتهای مثمر ثمر بهشتی در عرصة تعلیم و تربیت، حداقل سه نمونه میتوان ذکر کرد. نمونة اول دبیرستان دین و دانش در قم است، نمونة دوم مدرسة طلبگی حقانی، باز هم در قم و نمونة سوم برنامهریزی و تألیف کتابهای درسی در وزارت آموزش و پرورش.
دبیرستان دین و دانش، که شهید بهشتی در آن دبیر و ظاهراً مدتی هم مدیر بوده، مرکز تربیت عدهای جوان تحصیل کرده و متدین بوده است که بهشتی آنان را در کنار تحصیلات متوسطه با افکار و اخلاق اسلامی آشنا میساخته و در حقیقت با فعالیت در این دبیرستان و جهت دادن به آن، مقدمات لازم را برای پیوند حوزه و دانشگاه تأمین میکرده است. مدرسة حقانی نیز نمونهای از آن تحولی بوده که بهشتی آرزو داشته در سطح وسیعی در حوزهها به اجرا درآید. او در این مدرسه با همکاری روحانیون دیگری همچون شهید قدوسی و آیتا… جنتی توانست برنامهای نو و نظم و انضباتی تازه در حوزه پدید آورد و نسلی از طلاب جوان را تربیت کند که امروزه عمدتاً در خدمت انقلاب اسلامی قرار دارند.
حضور مؤثر در بخش برنامهریزی و تألیف کتابهای درسی دینی و قرآن مدارس کشور گواه دیگری بر بصیرت شهید بهشتی است. او پس از بازگشت از آلمان چنین تشخیص داد که میتواند با نفوذ در بخش حساس کتب درسی وزارت آموزش و پرورش ذهن و دل میلیونها دانشآموز را در سراسر کشور تحت تأثیر قرار دهد. این فرصت هنگام تجدید تألیف کتابهای درسی به مناسبت تحول ساختاری در نظام آموزشی آن زمان به دست آمده بود و درین راه بهشتی از همکاری مستقیم شهید باهنر و بعضی اشخاص دیگر و همکاری غیرمستقیم شهید مطهری برخوردار بود. شهید بهشتی و همکاران او توانستند در کتابهای جدید درسی چهرهای جامع و جذاب از اسلام ترسیم کنند و همین کتابها در گرایش جوانان به جانب اسلام در سطح گسترده مؤثر افتاد. بیتردید یکی از دلایل علاقة دانشآموزان به اسلام و حضور مؤثر آنها در صحنههای انقلاب در سالهای 56 و 57 آشنایی آنان با کتابهای درسی دینی در مدارس بود. مقامات ساواک یکی دو سال بعد از انتشار این کتابها به تأثیر انقلابی آنها پی بردند و در صدد حذف بعضی از مطالب آنها برآمدند. من که خود در آن زمان با شهید باهنر و شهید بهشتی در این فعالیت، مخصترْ همکاری و ارتباطی داشتم به خوبی به یاد دارم که نسخهای از کتابها را ساواک بررسی کرده بود و دور عباراتی را که ممکن بود در جوانان از لحاظ اجتماعی و سیاسی تأثیر کند خط قرمز کشیده بود تا در چاپ بعدی حذف شود. این نسخه به دست شهید باهنر افتاده بود و ایشان بسیار نگران بودند مبادا آن مطالب حذف شود و پیام اصلی آن کتابها به گوش نسل جوان آن زمان نرسد، اما خوشبختانه خیزش و خروش جامعة ایرانی در سالهای 56 و 57 مجالی برای اجرای آن نقشه باقی نگذاشت. باری، شهید بهشتی همواره چشم به آیندهای دور و افقی وسیع داشت و با شناخت جریانات پوینده و بالندة اسلامی جامعه، برای تقویت آنها تلاش میکرد و این تلاش، نتیجة بینش و بصیرت وی بود.
4. علم
شهید بهشتی فردی باهوش و با استعداد بود و علاوه بر دروس رایج در حوزهها که از محضر استادانی چون مرحوم آیتا…العظمی بروجردی و امام خمینی رحمتها… علیه آموخته بود با معارف دیگری جز آنچه در حوزه تدریس میشد نیز آشنایی داشتت. وی، علاوه بر زبان عربی که بر آن مسلط بود، با زبان انگلیسی نیز آشنائی کافی داشت و، بر اثر اقامت چندساله در آلمان، به زبان آلمانی نیز تسلط یافته بود. زبان فارسی را هم خوب میدانست و خوب مینوشت و خوب سخن میگفت. در سالهای آخر دهة بیست توفیق حضور در مجلس درس فلسفة علامه طباطبائی را یافته بود و یکی از معدود روحانیون جوانی بود که علامه مقالات چهاردهگانة کتاب “اصول فلسفه و روش رئالیسم” را نخست برای قرائت و تدریس در جمع آنان تحریر کرده بود. در سالهای اقامت در آلمان با فلسفههای جدید اروپایی بیشر آشنا شده بود و در سالهای قبل از پیروزی انقلبل، در جلسات هفتگی که در منزل خود داشت، به جمعی از جوانان دانشگاهی درسهایی در زمینة فلسفة هگل و اقتصاد تدریس میکرد و در این جلسات مستقیماً به متون اصلی هگل و نیز به کتاب “کاپیتال” مارکس مراجعه و از آنها استفاده میکرد.
5. هجرت
هجرت یکی از معیارهای انسانهای والا در قرآن است و بهشتی مرد هجرت بود. او مثل آب راکد نبود که در یک جا بماند، بلکه مانند رودی جاری بود. از اصفهان به قم و از قم به تهران و از تهران به آلمان در حرکت بود و از برکت این حرکت صاحب دیدی وسیع و تجربهای فراتر از تجربههای محدود محلی و منطقهای شد.
از آثار مثبت هجرت او به آلمان، رونق یافتن مرکز اسلامی هامبورگ بود. این مرکز قطعاً در ایجاد یک جریان و تشکل دانشجویی با آرمانهای اسلامی در اروپا مؤثر بود. بسیاری از جوانان متدین، چه در آلمان و چه در سایر کشورهای اروپایی، توانستند با ارتباط با این مرکزْ اعتقاد اسلامی خود را در هجوم جریانات الحادی و خصوصاً مارکسیستی حفظ کند. در آن سالها، که جنبش چپ دانشجویی در خارج از کشور از نفوذ و قدرت بالایی برخوردار بود، به حق باید شهید بهشتی را یکی از پایهگذاران جنبش اسلامی دانشجویی میان دانشجویان ایرانی خارج از کشور دانست. مرکز اسلامی هامبورگ نقطة اتکا و امید این جنبش بود و این تأثیر در درجة اول ناشی از حضور شهید بهشتی بود که مدیری دانشمند و خوشفکر و خوشبیان و سختکوش بود.
6. شفقت به خلق
شهید بهشتی در جنب علم و دانش و اخلاق و اندیشة خویش، صاحب درد و درک اجتماعی بود. او از کسانی نبود که در دوران طلبگی سر از حجره بیرون نکرده باشد و یا در عالم روشنفکری از خلق صحبت کرده باشد اما خلق را نشناخته باشد. او به تأثیر منفی فقر در رشد و کمال افراد جامعه به خوبی آگاه بود و برای مبارزه با فقر، که زمینه و مولد فساد و انحطاط است، در جستجوی یافتن راهحل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بود. آراء اقتصادی او، خصوصاً آنچه در باب تعاون و اقتصاد تعاونی مطرح ساخته، نشانة توجه او به مسائل جامعه و عدالت اجتماعی و دلسوزی و شفقت او نسبت به خلق است.
7. جهاد و مبارزه
شهید بهشتی در سراسر عمر خود در مسیر جهاد با طاغوت و مبارزه با حکومت فاسد پلهوی بود. فعالیتهای او، بر حسب ظاهر، عمدتاً فرهنگی بود اما همان فعالیتهای فرهنگی، معنی سیاسی داشت. در سالهای قبل از پیروزی انقلاب، چنین به نظر میرسید که روحانیون اهل جهاد و مبارزه که همگی پیرو راه و مرام امام خمینی رحمتها… علیه بودند به طور طبیعی به نوعی تقسیم کار رسیده بودند و هر کس به اقتضای سابقه و علاقه و توان خویش در بخشی از جبهة وسیع مبارزه مشغول بود. در این میان، شهید بهشتی و شهید مطهری و شهید باهنر بیشتر وظیفة فرهنگی و فکری این جبهه را بر عهده گرفته بودند و اگر مانند بعضی دیگر از چهرههای مبارز و برجستة انقلاب دائماً گرفتار زنان نبودند و دستگیر نمیشدند از سر عافیتطلبی نبود. ساواک خوب میدانست که مقصد و مقصود این آقایان چیست و به همین جهت نسبت به فعالیتها و تماسهای آنان بسیار حساس بود.
به یاد دارم که در سال 1346 که انجمن اسلامی دانشجویان در دانشگاه شیراز تجدید حیات پیدا کرد و با راه و برنامهای نو فعال شد، من شمهای از فعالیتهای علنی آن انجمن را برای یکی از دوستانم که روحانی جوانی بود و با شهید بهشتی در مرکز اسلامی هامبورگ همکاری میکرد در نامهای نوشته بودم و او آن نامه را به بهشتی نشان داده بود و در نامهای که در پاسخ نامة من فرستاد، اظهار لطف و تأیید و تشویق ایشان را متذکر شده بود. نامة آن دوست، که از آلمان ارسال شده بود، به دست ساواک شیراز رسیده بود و جزئی از پروندة من شده بود. از آن پس ساواک با تمام قوا در تعطیل آن انجمن و اخراج و تبعید و دستگیری و محکومیت دانشجویان فعال آن کوشید و بیگمان یک عامل مؤثر در آن همه مخالفت، همین آگاهی ساواک و ارتباط ساده و غیرمستقیم ما با شهید بهشتی بود.
همین روحیة جهاد و مبارزه بود که در سالهای 56 و 57 کسانی مانند شهید بهشتی و شهید مطهری را در صف اول مبارزه قرار داد. اینان در گرماگرم روزهای خوف و خطر انقلاب ثابت کردند که فعالیتهای فکری و فرهنگیشان از سر عافطیتطلبی نبوده است.
به خوبی به یاد دارم که روز ششم بهمن سال 57 قرار بود امام خمینی (ره) از پاریس به تهران بیایند. مردم از چند روز پیش خود را برای استقبال از امام آماده کرده بودند، اما در آن روز اعلام شد که رژیم فرودگاه مهرآباد را محاصره کرده و بازگشت امام به تأخیر افتاده است. انبوه جمعیت انقلابی و خشمگین در آن روز به جای فرودگاه عازم بهشت زهرا شدند و آنجا به سخنرانی شهید بهشتی گوش دادند. من شخصاً خوب به خاطر دارم که شهید بهشتی چگونه با شجاعت و صراحت خطرپذیری خود را در آن سخنران نشان دادند و اعلام کردند که بعضی اشخاص به ما مراجعه میکنند و ما را از خطراتی که در این راه وجود دارد آگاه میکنند و از آنها بر حذر میدارند و به ما نصیحت میکنند که با احتیاط بیشتری عمل کنیم، اما من اعلام میکنم که ما که این راه را به رهبری امام خمینی برگزیدهایم، از آغاز، خود را برای شهادت در راه خدا آماده کردهایم و کشته شدن در این راه را سعادت ابدی میدانیم. خونسردی و اطمینان و استواری او در آن روز مایة اعجاب و تحسین بود و واقعة هفتم تیر سال 60 نشان داد که بهشتی مصداق آیة “و من المؤمنین رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله علیه …” بوده است.