پنجشنبه, ۶ دی ۱۳۹۷، ۰۷:۱۲ ق.ظ
زندگی نامه: علی اربابی در سال1343 در بیدگل کاشان متولد شد و جزو همان گروهی بود که خمینی بزرگ فرموده بود:یاران من در گهوارهها هستند. شهید اربابی به واسطه تنگدستی از ابتدای دوران صباوت به کار پرداخت و کارهای طاقت فرسایی مانند کارگری در کوره آجرپزی را انجام میداد. گویی خدا میخواست گل وجودی او آنچنان پخته شود تا بار مسؤولیتهای بزرگی چون معاونت آموزش و ریاست ستاد لشکر زرهی 8 نجف اشرف را بتواند به دوش بکشد . شایستگیهای سردار شهید سبب شد تا در عملیات والفجر8 به سمت ریاست ستاد لشکر8 منصوب گردد و او که شخصی منظم و پرکار بود از عهده این مسؤولیت به شایستگی برآمد به نحوی که در غیبت فرمانده لشکر نیز او فرماندهی لایق و کاردان بود و به خوبی از عهده اداره امورات لشکر بر میآمد . با آغاز عملیات کربلای4 عشق و علاقه به بسیجیها روحیه بسیجی او را آنچنان تحت تأثیر قرار داد که گفت:« من باید با بسیجیها باشم » و مسؤولیت اسکله را پذیرفت تا از نزدیک بر حرکت و رزم بسیجیها نظارت نماید. در این عملیات وقتی که در جزیره امالرصاص مشغول نبردی بیامان با دشمن بود روح بزرگ او در ساعت30/1 نیمه شب جمعه 5/10/65 قالب تن را شکست و به خیل ملکوتیان پیوست روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
-
|
سال 65 توفیق تشرف به حج ابراهیمی یافتم ، هنگامی که با سردار علی محمد اربابی خداحافظی می کردم نامهای به من داد و سفارش کرد این نامه را در طول راه بخوانم ، گویی زادراه سفر مکهام بود ، نامه را گرفتم و از هم جدا شدیم . در طول راه به فکر سردار اربابی و نامهاش افتادم نامه را باز کردم ، با خطی زیبا و کلماتی لطیف و دلنشینش که از سوی قلبش برخاسته بود برایم نامه نوشته بود . وقتی نامه را خواندم متوجه شدم چرا این مطالب را حضوری با من مطرح نکرده . چرا که می خواسته در راه مکه باشد تا نتوانم به درخواستش جواب رد ندهم در نامه نوشته بود :« در عملیات آینده (کربلای چهار) اجازه بده در گردانهای رزمی انجام وظیفه نمایم . با رزمندگان و همراه آنان بر قلب دشمن زبون حمله کنم . خواهش می کنم از حضور من در خط مقدم ممانعت نکن . من می دانم که تا 6 ماه دیگر شهید خواهم شد . پس این چند صباح اجازه بده با بسیجی ها باشم » همین طور که نامه را می خواندم مثل اینکه یک سطل آب سرد روی بدنم می ریختند ، عرق سردی بر وجودم نشست و لرزیدم . خدایا اگر اربابی شهید شود ، اگر او نیز برود ، چه می شود . نه خدایا اربابی را برای لشکر اسلام حفظ کن . دقیقاً سر موعد مقرر ، سر 6 ماه سردار اربابی رئیس ستاد لشکر با چهرهای منور و افروخته پا به میعادگاه و مسلخ خود نهاد ، پیک شهادت در قالب خمپارهای فرود آمد و ترکش سوزان پهلوگاه وی را درید ناگاه صدای یا حسین یا حسین ، اربابی بین زمین و آسمان پیچید و در خون غلتیده نقش بر زمین شد (خاطره به نقل از سردار شهید حاج احمد کاظمی) http://www.arbaby.blogfa.com/
شهادت:5/10/65 ام الرصاص مزار شهید:گلزار شهدای امام زاده هادی (ع) بیدگل
|
۰
۰
۹۷/۱۰/۰۶
khademoreza kusar