چشمهایی برای حفظ قرآن
نفر اول مسابقات امسال بینالمللی قرآن کریم در بخش بانوان، یک دختر روشندل ایرانی بود که میگوید فقط تلاشهای مادرش بود که او را در یک شهرستان محروم بدون استاد و کلاس، حافظ کل قرآن کرده است.
چشمهایم را برای حفظ قرآن به دخترم دادم
در اختتامیه مسابقات بینالمللی قرآن کریم، اسامی نفرات برتر بانوان در بخش بزرگسالان همه را حیرتزده کرد. در رقابت فشردهای که میان بانوان 21 کشور برقرار بود، دو بانوی روشندل، رتبههای اول و دوم را کسب کرده بودند. رتبه اول را «مریم شفیعی» حافظ ایلامی و رتبه دوم را «فاطمه یونس» از لبنان به دست آوردند. این در حالی بود که پیش از برگزاری مسابقات، صحبتهایی در خصوص جدا کردن بخش شرکتکنندگان روشندل شده بود تا در یک رقابت نابرابر با افرادی که از نعمت بینایی برخوردارند قرار نگیرند. خانم شفیعی که در این مسابقات مقام اول را کسب کرد، در شهر کوچک ایوان در استان ایلام زندگی میکند. شهرستانی محروم که نه کلاسی برای او داشت و نه استادی که به صورت خصوصی پیش او حفظ قرآن را کار کند. اما همت مادرش که از کودکی همراه و مشوق اصلی او بود، باعث شد در یکی از معتبرترین مسابقات بینالمللی قرآن همه را پشت سر بگذارد و بر سکوی اول بایستد. گفت و گوی ما با مریم شفیعی و مادرش «شمسی بادر» را بخوانید.
نوارهای قرآن را بهسختی تهیه میکردم
کنار خانم بادر مینشینم و برای پرسیدن چند سؤال اجازه میگیرم. با روی خوش قبول میکند اما یک چشمش به مراسم اختتامیه است. دل توی دلش نیست تا نفرات برتر حفظ بانوان را اعلام کنند. هنوز مسئولین در حال سخنرانی هستند. میپرسم مریم از کی و چطور شروع کرد به حفظ قرآن؟ کمی فکر میکند و یادش میافتد به روزهایی که مریم ۶ سالش بود و پیشدبستانی میرفت. دنیای اطراف را نمیدید و همین به شنیدنیها بیشتر علاقهمندش میکرد. ماجرای انس گرفتنش با شنیدنیترین صدای دنیا، از آنجایی شروع میشود که معلمش یک نوار کاست شش بار تکرار قرآن برایش میگذارد. مریم در عرض دو روز هر چهار سوره را حفظ میکند. از اینجا و با پیشنهاد این معلم دلسوز، خانم بادر دنبال پیدا کردن مجموعه کامل کاستهای قرآن میافتد: « «ایوان» یک شهر محروم است. وقتی معلم مریم به من گفت، من خیلی از مغازهها را رفتم برای خرید نوار کاست اما هیچکدام نداشتند. تا اینکه به پیشنهاد یکی از آشنایان رفتم سازمان تبلیغات و از یکی از روحانیان آنجا که اهل قم بود، درخواست کردم نوارها را برایم تهیه کند. بعد از حدود دو ماه ایشان دوره کامل قرآن را برایم فرستادند. بعد از چند وقت هم توانستم به سختی یک ضبط صوت برایش پیدا کنم. از آن موقع مریم حفظ قرآن را شروع کرد. تا زمان گرفتن دیپلمش، ۱۵ جزء را حفظ کرد و بعد از آن، یک سال مداوم وقت صرف کرد تا حفظ کل قرآن را به اتمام برساند.»
همه جا پا به پایش حضور داشتم
مریم خانم فرزند آخر خانواده است و حالا ۲۸ سال دارد. تا قبل از این مسابقات، بیشتر از ۶۰ بار در مسابقات مختلف کشوری و استانی جزو نفرات برتر بوده و تکتک این مسابقات، مادر مریم پا به پایش حضور داشته است؛ فرقی نداشته در کدام نقطه کشور و در چه شرایطی باشد. خانم بادر برای آینده دخترش کلی آروزهای خوب دارد و دوست دارد مریم مدرک دکترایش را هم بگیرد:«مدرک تخصصی درجهدو را گرفته و اگر خدا کمک کند، مدرک درجهیک را هم میگیرد و میتواند دکترا بگیرد. رسیدن به این جایگاه، مراحل خاصی دارد که مریم هنوز ان مراحل را نگذرانده است»
بدون وضو شیر به بچههایم شیر ندادم
خانم بادر که خانهدار است، بهجز مریم، سه دختر و دو پسر دارد و همسرش ۱۳ سالی است به رحمت خدا رفته و خودش سرپرست خانوادهشان است. مریم و خواهر دیگرش مادرزادی نابینا بودهاند اما هر دو با قرآن بینا هستند. میگوید: «دختر دیگرم که او نیز روشندل است، حدودا سه_چهار جزء از قرآن را حفظ دارد. فوقلیسانس فلسفه دارد و در بخش نابینایان کتابخانه استان مشغول است.» حالا اما همه بچههایش سر و سامان گرفتهاند و با اینکه برای بزرگ کردنشان دستتنها بوده، اما به قول خودش همهشان خوب و باخدا تربیت شدهاند. میپرسم برای تربیت بچههایت چهکار کردی؟ میگوید: «من خودم سواد ندارم اما خیلی تلاش کردم هم بچههایم با خدا باشند و هم درسخوان و موفق. موقعی که باردار بودم، همیشه وضو داشتم. هیچوقت بدون وضو نخوابیدم و بدون وضو به بچههایم شیر ندادم. خدا کمک کرد همه بچههایم خوب و باخدا هستند.»
گریههایی که در حرم امام رضا(ع) قطع نمیشد
از او میپرسم کدام اتفاق در این چند روز مسابقات برایش از همه زیباتر بود؟ با اشتیاق خاصی به صحنهای اشاره کرد که در حرم امام رضا علیهالسلام دیده بود و خیلی متأثرش کرده بود: «همه شرکتکنندگان مسابقات و همراهانشان به حرم امام رضا علیهالسلام مشرف شده بودند. من و دخترم هم آنجا بودیم. در حین زیارت بود که دیدم یکی از بانوان اهل تسنن در حرم آنقدر گریه کرد که زیر چشمش خون افتاد و مجبور شدند برایش پماد بزنند. آن خانم اهل تسنن هیچچیزی نمیگفت؛ فقط حرم را که دید به شدت گریه میکرد.»
میگفتند خوش به سعادتت
مسابقات حفظ در قسمت بانوان یک ویژگی منحصر به فرد داشت که مسابقات آقایان نداشت و آن اینکه نابینایان با افراد عادی، کنار هم رقابت کردند. خانم بادر میگوید: «خیلیها سؤال میپرسیدند مریم زیر نظر کدام استاد بوده؟ چه متدی برای حفظ داشته؟ وقتی به آنها میگفتم که مریم استاد نداشته، خیلی تعجب میکردند. اصلاً ما در جایی بودیم که همین ضبط و کاستها را بهسختی تهیه کردم. مریم تازگیها توانسته کار با گوشی را یاد بگیرد و با استفاده از آن تمرین و مرور کند. داوران وقتی اینها را میشنیدند به من میگفتند خوش به سعادتت که چنین دختری داری و من هم افتخار میکردم.»
از شهرستانی محروم
بالاخره نوبت اعلام به نفرات برتر حفظ بزرگسال بانوان میرسد. نفر اول و دوم را که اعلام میکنند، سالن به شوق میآید؛ هر دو روشندل هستند. نفر اول مریم شفیعی از ایران و نفر دوم «فاطمه یونس» از لبنان. مثل تمام این سالها، خانم بادر بلند میشود و دست دخترش را میگیرد و باهم روی صحنه میروند. گرچه قرار است از مریم تقدیر شود، اما این مقام را هر دو باهم گرفتهاند. در تمام این سالها، هم چشم مریم بوده و هم همراه و همدل و مشوقش. مادر مریم سواد ندارد اما چشمهای مریم شد تا او قرآن را حفظ کند و حافظ کل قرآن شود.
از سن که پایین میآیند با صبر و حوصله کناری میایستد تا دخترش توی قاب عکاسها جا بگیرد و انگار تمام خستگی سفر این چند روز از یادش رفته. میگوید: «خیلی خوشحالم که دخترم توانسته نفر اول شود. چون خیلی زحمت کشیده؛ ما از شهرستان محرومی آمدیم بدون استاد و بدون کلاس.»
از مسئولین درخواست ندارم
یک زن در شهرستانی محروم بدون سرپرست باشد و برای بچههایش هم مادری کند و هم پدر باشد، بهاندازه کافی مشکل است؛ چه برسد به اینکه دو تا از بچههایش روشندل باشند و رسیدگیهای خاص خودشان را داشته باشند. اما انگار هرچقدر روزگار به او سخت گرفته، او سختتر بوده است. بیتکلف میگوید « سختیهای خودش را دارد اما خدا کمک میکند و من همراه با مریم و خواهرش زندگی میکنیم». از او میخواهم اگر انتظاری از مسئولین دارد بگوید اما مناعت طبعش حیرتزدهام میکند. با اطمینان جواب میدهد: «خدا را شکر میکنم و درخواستی ندارم»
مادرم خیلی زحمت میکشید
گوشی مادر مریم مدام زنگ میخورد و همه تماس میگیرند تا به او تبریک بگویند. مریم اما آرام و بیدغدغه روی صندلی کنار مادرش نشسته است. فرصت را مغتنم میشمارم و از مسابقات و از حال و هوایش میپرسم. اولین چیزی که میگوید تشکر از زحمات مادرش است: «مادرم همیشه همراهم بودند و چون در شهرستان محرومی بودیم و نه استادی داشتم و نه کلاسی بود که شرکت کنم، مادرم خیلی زحمت میکشید تا نوارهای کاست را برای من تهیه کند. خودم علاقه داشتم و مادرم من را تشویق میکردند. او هم کارهای خانه را انجام میداد و هم همه مراسمها و مسابقات همراهم بود. اوایل با خواهرم با همدیگر قرآن را حفظ میکردیم؛ منتها خواهرم چون ادامه تحصیل داد و شاغل شد، نتوانست حفظ قرآن را ادامه دهد و من به تنهایی مسیر را ادامه دادم.» قرآن برای او برکات دیگری هم داشته که خیلی برایش ارزشمنداست: «حفظ قرآن باعث شد توفیق پیدا کنم به سرزمین وحی مشرف شوم و دو بار هم عتبات بروم.»
تدریس آنلاین به روشندلان
مریم شفیعی با اینکه خودش استاد نداشته اما از همان خانه و با کمک واتساپ و اسکایپ، تجربههایش را در اختیار دانشآموزان روشندلی قرار میدهد که میخواهند مانند او حافظ قرآن باشند. دانشآموزانش از جهرم و سبزوار و تهران هستند و علاوه بر تدریس خصوصی به آنها، در یک گروه واتساپی نیز آموزش میدهد. در گروه قرار گذاشتهاند هفتهای یکبار یک صفحه از قرآن را حفظ کنند که بیشتر اعضا هم نابینا هستند و مریم به آنها برای حفظ قرآن برنامه میدهد.