مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی

۹۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۸، ۰۷:۲۵ ق.ظ

قرآن کریم از قرض الحسنه چه می گوید؟؟؟

نتیجه تصویری برای عکسدهه ی فجر"

قرآن کریم از قرض الحسنه به عنوان عامل مهم بهره های دنیوی و اخروی یاد کرده است.

مطابق برخی آیات، قرض الحسنه موجب ازدیاد اموال و ثروت می گردد.

«مَنْ ذَا الَّذِی یقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کثِیرَةً وَ اللَّهُ یقْبِضُ وَ یبْصُطُ وَ إِلَیهِ تُرْجَعُونَ»[1]

کیست که به خدا قرض الحسنه دهد تا آن را برای او چندین برابر کند و خداوند است که روزی بندگان را کم و زیاد می نماید و شما به سوی او باز می گردید.

و طبق این آیه، قرض الحسنه عامل تکفیر گناهان می باشد.

«... وَ أَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَأُکفِّرَنَّ عَنْکمْ سَیئاتِکمْ وَ لَأُدْخِلَنَّکمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ...»[2]

و به خدا قرض الحسنه دهید، گناهان شما را می پوشانم و شما را در باغ هائی از بهشت که نهرهائی زیر آنها جاری است وارد می کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۸ ، ۰۷:۲۵
khademoreza kusar

نتیجه تصویری برای عکسدهه ی فجر"

زندگینامه آیت الله میرزا محمد حسین نائینی(ره)

محمدحسین نائینی در سال 1240ش. / 1277ق. در شهر نایین و در خاندانی فاضل و محیطی روحانی و خانه ای پر مهر و عطوفت، قدم به عرصه گیتی نهاد و با قدوم مبارک خود آن خانه را رونق و صفایی افزون بخشید.

پدر او شیخ الاسلام میرزا عبدالرحیم بود و خاندان نایینی در اصفهان به بهره مندی از خوبیها شهره عام و خاص و از نظر علم و دینداری زبانزد همگان بودند و خانه ایشان در زمان بروز مشکلات پناه مستمندان بود.

نایینی این اسطوره تقوا، بعد از چندین سال کسب علم از محضر عالمان اصفهان در سال 1303ق آن حوزه را ترک گفت و راهی نجف اشرف شد.

او پس از زیارت بارگاه ملکوتی امیرمومنان علی علیه السلام به شهر سامرا رفت. زیرا آن دیار مقدس با حضور میرزا محمدحسن شیرازی و دیگر اساتید، رونق علمی یافته و دانش پژوهان بسیاری را به سوی خود جلب کرده بود.

او پس از رحلت میرزای شیرازی به همراه استاد دیگر خویش سیداسماعیل صدر راهی کربلا شد و در جوار مرقد امام حسین علیه السلام از این استاد عزیز سود جست و اقامتش در آن شهر دو سال به طول انجامید و سپس با اندوخته ای ارزشمند و کوله باری گرانسنگ در سال 1316ق راهی نجف شد و در آنجا اقامت گزید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۸ ، ۰۷:۱۹
khademoreza kusar
پنجشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ۰۷:۴۹ ق.ظ

یک درس کوتاه از رهبر قرآنی

نتیجه تصویری برای عکس رهبر و تسلیت ایام فاطمیه

وَمِنَ النّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دونِ اللَّهِ أَندادًا یُحِبّونَهُم کَحُبِّ اللَّهِ ۖ وَالَّذینَ آمَنوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ ۗ وَلَو یَرَى الَّذینَ ظَلَموا إِذ یَرَونَ العَذابَ أَنَّ القُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدیدُ العَذابِ﴿۱۶۵﴾
بعضی از مردم، معبودهایی غیر از خداوند برای خود انتخاب می‌کنند؛ و آنها را همچون خدا دوست می‌دارند. امّا آنها که ایمان دارند، عشقشان به خدا، (از مشرکان نسبت به معبودهاشان،) شدیدتر است. و آنها که ستم کردند، (و معبودی غیر خدا برگزیدند،) هنگامی که عذاب (الهی) را مشاهده کنند، خواهند دانست که تمامِ قدرت، از آنِ خداست؛ و خدا دارای مجازات شدید است؛ (نه معبودهای خیالی که از آنها می هراسند)
[سوره بقره، آیه ۱۶۵]

▪️امروز اگر روحانیت در قبال حکومت، بی‌اعتنا و بی‌مبالات باشد، هم خودش ضایع خواهد شد و هم حکومت اسلامی تضعیف می‌شود. حکومت اسلامی، حکومت قرآن و حکومت فقه و فقیه و حکومت علم و عدل است. حکومت برای گسترش آرمان‌های اسلامی است. تشکیل حکومت اسلامی، آرزوی همه‌ی اولیاءالله در طول تاریخ بوده است. هر فرد مؤمنی وظیفه دارد از آن دستگاه سیاسی که اسلام را ترویج و احکام آن را پیاده می‌کند، حمایت کند. مگر عالِم دین می‌تواند نسبت به حکومت اسلامی بی‌اعتنا بماند؟ افراد کافر به اسلام، در مقابل حکومت طاغوتی بی‌اعتنا می‌مانند. «طاغوت» یعنی کسی که در مقابل خدا، دستگاهی برپا می‌کند: اندادالله شرکاءالله. کسانی که خود را بنده‌ی مطیع خدا می‌دانند، برای تحقّق اهداف خدایی تلاش می‌کنند و صبح و شام در مقابل پروردگار پیشانی خضوع به خاک می‌سایند که به آنها توفیق دهد خدمتگزار دین او باشند. اگر اینها در کشور، زمام قدرت را به دست گیرند، همه وظیفه دارند که مانند یک عبادت، از آنان حمایت کنند.
۱۳۷۴/۰۹/۱۶

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۸ ، ۰۷:۴۹
khademoreza kusar

بسم الله الرّحمن الرّحیم

🔘 و لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ»؛ و مانند کسانى نباشید که پس از آن‌که نشانه‏ هاى روشن (پروردگار) به آنان رسید، پراکنده شدند و اختلاف کردند و برای آنها عذاب عظیمى خواهد بود (آل‏ 105/عمران)

نتیجه تصویری برای عکس رهبر و تسلیت ایام فاطمیه

♦️ بیانات برخی از سیاست ورزان برخواسته از فرایند انتخابات و اطرافیانشان در دو قطبی کردن جامعه ای که در این برش تاریخی از زمان، با حضور دهها میلیونی خود در تشییع شهدای مقاومت پاسخی محکم به یاوه سرایی های مستکبران عالم دادند و بر سر عهد بودن خود بر مبانی اسلام ناب را با مشت گره کرده و با فریادهای برخواسته از اعماق جان، یک دل و یک صدا و با دیدگان اشکبار در برابر چشمان مبهوت عالم به نمایش گذاشت، جای بسی تأمل است.

♦️ بسیج اساتید و نخبگان حوزه علمیه قم با دعوت از تکیه زنندگان بر آرای مردم و تایید صلاحیت شدگان دیروز شورای محترم نگهبان، به مراقبت از رفتار و گفتار خود، و هرگونه برپا کردن آتش اختلاف و دمیدن در آن را محکوم و از مسئولین محترم تقاضامند است به جای سخنان و جنجال های گاه و بیگاه و توئیت ها و یادداشت ها و دروغ هایی که حاصلی جز شادی دشمنان قسم خورده ملت را نخواهد داشت، به سامان دادن امور مدیریتی تحت اشراف خود بپردازند و فرصت خدمت به ولی نعمتانشان را با بازی های خسارت بار سیاسی از دست ندهند و اگر بر عهد خود با امام راحل و بر بیعت بر امام حاضرمان هستند تکلیف خود در این چند روز باقیماندة فرصت خدمت و پرداختن به حل مشکلات اساسی مردم را با هیچ چیز دیگری جایگزین ننمایند و دستاورهای عظیم جبهه مقاومت و سیلی فرزندان اسلام بر صورت سیاه استکبار را با اظهاراتی نسنجیده در فضای مسموم رسانه ای مخفی ننمایند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۸ ، ۰۷:۴۶
khademoreza kusar
نتیجه تصویری برای عکس رهبر و تسلیت ایام فاطمیه
سوال

منظور از «مصحف حضرت فاطمه(سلام الله علیها)« چیست؟

پاسخ

حضرت فاطمه(سلام الله علیها) پس از رسول خدا(صلّ الله علیه و آله) ۷۵ یا ۹۵ روز زندگی کرد و بر اثر از دست دادن پدر، دچار اندوهی شدید شد.

در این مدت جبرئیل برای تعزیت نزد حضرت(سلام الله علیها) می آمد و ایشان را از حوادثی که درباره فرزندانشان رخ می دهد، آگاه می کرد و امام علی(علیه السّلام ) آن ها را می نگاشت، که در این زمینه روایتی است به نقل از حمّاد بن عثمان که می گوید از امام صادق(علیه السّلام) پرسیدم:

 «مَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ؟

 قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَی لَمَّا قَبَضَ نَبِیهُ(ص) دَخَلَ عَلَی فَاطِمَةَ(سلام الله علیها) مِنْ وَفَاتِهِ مِنَ اَلْحُزْنِ مَا لاَ یعْلَمُهُ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فَأَرْسَلَ اَللَّهُ إِلَیهَا مَلَکاً یسَلِّی غَمَّهَا وَ یحَدِّثُهَا!»

 مصحف فاطمه (سلام الله علیها) چیست؟

فرمود: وقتی که خدای تعالی پیغمبرش(ص) را قبض روح فرمود، فاطمه(سلام الله علیها) از وفات آن حضرت(ع) اندوهگین شد، که جز خدای عزوجل مقدارش را نمی داند، بدان جهت خدا فرشته ای برایش فرستاد که او را دلداری دهد و با او سخن بگوید.

 «فَشَکتْ ذَلِک إِلَی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ(ع) فَقَالَ:

إِذَا أَحْسَسْتِ بِذَلِک وَ سَمِعْتِ اَلصَّوْتَ قُولِی لِی فَأَعْلَمَتْهُ بِذَلِک»

 فاطمه(سلام الله علیها) از این داستان به امیرالمؤمنین(ع) شکایت کرد، (یعنی گزارش داد و یا شکایتش از نظر ننوشتن سخنان فرشته بود).

علی(ع) فرمود: وقتی آمدن فرشته را احساس کردی و صدایش را شنیدی، بمن بگو!

 «فَجَعَلَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ(ع) یکتُبُ کلَّ مَا سَمِعَ حَتَّی أَثْبَتَ مِنْ ذَلِک مُصْحَفاً»

 پس فاطمه(سلام الله علیها) به امیرالمؤمنین(ع) خبر داد و آن حضرت(سلام الله علیها) هر چه می شنید می نوشت، تا آنکه از آن سخنان، مُصحفی ساخت.

امام علی(ع) در ادامه می فرماید:

 «أَمَا إِنَّهُ لَیسَ فِیهِ شَیءٌ مِنَ اَلْحَلاَلَ وَ اَلْحَرَامِ وَ لَکنْ فِیهِ عِلْمُ مَا یکونُ»

 اما در آن مصحف، چیزی از حلال و حرام نیست، بلکه در آن علم به پیش آمدهای آینده است.(۱)

حضرت(سلام الله علیها) این مصحف را در اختیار امام علی(ع) قرار داد.

وفرمود: بعد از امام علی(ع) اختیار آنها را به حسن(ع) می سپارم و پس از وی به حسین(ع)!

خداوند را بر این گواه می گیرم و مقداد بن اسود و زبیر بن عوام نیز شاهد آن هستند.

امام صادق(ع) نیز فرمود:

 «وَاللهِ إِنَّ عِنْدَنَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ(س)»

 به خدا قسم مصحف فاطمه(س) نزد ما اهل بیت(ع) است.(۲)

به خاطر همین یکی از القاب معروف حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) «مُحَدِّثَه»است که امام صادق(ع) در سبب نامگذاری مادرش فاطمه(سلام الله علیها) به محدثه چنین می فرماید:

 «إِنَّمَا سُمِّیت فَاطِمَةُ(س) مُحَدِّثَةَ لِأَنَّ المَلَائِکةَ کانَت تَهبِطُ مِن السَّمَاءِ فَتَنَادِیهَا کمَا تُنَادِی مَریمُ بِنتِ عِمرَانَ»

 همانا فاطمه(سلام الله علیها) به محدثه نامگذاری شد چون فرشتگان پیوسته از آسمان فرود می آمدند و به فاطمه(سلام الله علیها) خبر می دادند همانطور که به مریم دختر عمران خبر می دادند.(۳)

 منابع:

۱)اصول کافی کلینی، ج۱، ص۲۴۰

۲)کشف الغمه اربلی، ج۲، ص۱۶۹

۳)عوالم العلوم بحرانی، ج۱۱، ص۸۸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۸ ، ۰۷:۲۱
khademoreza kusar
پنجشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ۰۷:۱۵ ق.ظ

حکمت 448 نهج البلاغه

نتیجه تصویری برای عکس رهبر و تسلیت ایام فاطمیه

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ، ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِکِبَارِهَا.

راه برخورد با مصیبت ها (اعتقادى، اخلاقى):
و درود خدا بر او، فرمود: کسى که مصیبت هاى کوچک را بزرگ شمارد خدا او را به مصیبت هاى بزرگ مبتلا خواهد کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۸ ، ۰۷:۱۵
khademoreza kusar
پنجشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ۰۷:۰۲ ق.ظ

ترتیب پیدایش انسان در قرآن ..؟؟؟

سوالنتیجه تصویری برای عکس رهبر و تسلیت ایام فاطمیه

پیدایش انسان در قرآن به چه ترتیبی است؟

پاسخ

قرآن کریم در آغاز سوره ی «حج» برای آگاهی دادن به معاد و دلیل آوردن بر اثبات آن، هم چنین در ابتدای سوره ی «مؤمنون» برای بیان مبدأ و ابتدای خلقت انسان، با بیانی شیوا و دقیق به سیر تکاملی انسان پرداخته و مراحل مختلف آن را بیان داشته است، و ما نیز در این جا با استفاده از کلام الهی، مسأله پیدایش انسان و سیر تکاملی خلقت او را به ترتیب و در طی مراحل مختلف، متذکر می شویم.

مرحلة اول: تراب (خاک)، فَاِنّا خلَقْناکُم مِنْ تُرابٍ به درستی که ما شما را از خاک آفریدیم.(1)

این گام نخست است که انسان با آن همه استعداد و شایستگی ها، این برترین موجودات جهان، از خاکی که در کم ارزش بودن ضرب المثل پدید آمده است، این نهایت قدرت نمایی خداست که از چنین مواد ساده‌ای چنان موجود بدیعی آفریده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۸ ، ۰۷:۰۲
khademoreza kusar

 تصویر مرتبط

الگو گرفتن از زندگی حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)؛ تکلیف امروز ما
مرور بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درباره حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) نشان‌دهنده‌ی چند نکته‌ی کلیدی است؛ نخست آنکه ایشان در طول چند دهه‌ی گذشته در مورد هیچ یکی از معصومان جز حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام‌الله‌علیها)، از این تعبیر به صورت پرتکرار استفاده نکرده‌اند که «زبان و بیان از طرح مقام آن حضرت قاصر است».(۱) با این حال این‌گونه تعابیر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که با الهام از روایات ائمه هدی (علیهم‌السّلام) و در تعابیر بلندی چون «زن بی‌مانند»، «شبیه به اسطوره»، «فرشته نجات انسان‌ها در طول تاریخ» و «یک طرف گفتگو با فرشتگان» در مورد حضرت زهرا طرح شده، مقدمه‌ای است برای این سخن که «همان چیزی که چشمان سطحی‌نگر ما می‌بیند، خیلی باعظمت است. یعنی آن زندگی کوتاه چه در دوران کودکی، چه در دوران نوجوانی و چه در دوران تأهّل و ازدواج و خانه‌داری این‌قدر پُرمغز است».(۲) بنابراین حضرت آیت‌الله خامنه‌ای با در نظر داشتن دو وجه مقامات معنوی و سبک زندگی آن حضرت، همواره گام نخست و معرفت نسبت به مقام حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) را به مثابه‌ی طلیعه‌ای برای توجه به سیره‌ی عملی ایشان به عنوان یک بشر دانسته‌اند. ایشان همواره با یادآوری صفاتی از آن بانوی والامقام چون «سیده نساء العالمین» و یا «اَلطُّهرَةِ الطّاهِرَةِ المُطَهَّرَةِ التَّقیَّةِ النَّقیَّةِ الرَّضیَّةِ الزَّکیَّة»، تأکید کرده‌اند که «ما باید راجع به حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) از این نگاه دوّم، یعنی اسوه بودن و مثال بودن نگاه کنیم.»(۳)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۸ ، ۰۶:۵۹
khademoreza kusar
پنجشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ۰۶:۴۰ ق.ظ

حضرت فاطمه سلام الله چه کردند که بقیه..؟؟؟

نتیجه تصویری برای عکس رهبر و تسلیت ایام فاطمیه

حضرت زهرا علیها السلام هم به لحاظ نسب و خانواده و هم به جهت رفتار و منش شخصی و اوصاف فردی در اوج قله عظمت و بزرگی قرار دارد. او در عظمت و بزرگی نسب خانوادگی شهره جهان است؛ زیرا پدری چون حضرت محمد صلی الله علیه و آله - اولین فرد جهان هستی در کمال و فضائل - و مادری چون خدیجه کبری علیها السلام - یکی از زن های کامله جهان هستی و دومین مسلمان، و فداکارترین فرد در راه اسلام - و همسری چون امیرمؤمنان علی علیه السلام - که به منزله جان پیامبر صلی الله علیه و آله و برترین انسان بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله می باشد - و فرزندانی چون حسنین علیهما السلام و زینبین علیهما السلام دارد. اگر محصول تربیت زهرا علیه السلام فقط زینب علیها السلام بود، در افتخار و عظمت حضرت زهرا علیها السلام کفایت می کرد. راستی کجا می توان خانواده ای یافت که مانند خانواده زهرا علیها السلام پدر معصوم، همسر معصوم، فرزندان ذکور معصوم و خود خانم نیز معصومه باشند و کجا می توان خانه ای یافت که چنین انسان های بزرگی در آن جمع شوند، جز خانه گلی فاطمه. سبک زندگی اهل بیت عصمت و طهارت (ع) راهنمای بسیار روشنی است برای افرادی که بخواهند به بهترین حیات دنیوی و اخروی دست یابند. کسب آگاهی درباره مقام اهل بیت (ع) و سبک زندگی شان، وظیفه همه شیعیان است که باید به آن توجه ویژه شود. سبک زندگی یعنی جزئیات روش زندگی، یعنی تعامل و نحوه برخورد با دیگران و برای اعمال زندگی دینی باید انسان هایی چون حضرت زهرا (س) الگویمان باشند. در این پرونده تلاش می کنیم تا چند جنبه از زندگی ایشان را بررسی کنیم تا هم الگویی نیکو به جامعه ارائه داده باشیم و هم روشی مصداقی برای همه مشتاقان راه حق و حقیقت معرفی کرده باشیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۸ ، ۰۶:۴۰
khademoreza kusar
پنجشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۸، ۰۶:۳۴ ق.ظ

خلبانی یعنی..؟؟؟؟

هنوز پایمان را داخل دانشگاه نگذاشته بودیم که یک نفر با ناراحتی بیرون آمد و گفت: آقا اینجا نروید!این، خلبانی هواپیمای مسافربری نیست ها. اینجا خیلی سخت است. " گفتم: من نیستم. من حوصله تمرینات سخت را ندارم. محمدرضا گفت: "تو باز سوسول بازی درآوردی!

خلبان خوش تیپ از «کانی مانگا» تا «سبلان»

مجله فارس پلاس؛ مریم شریفی: مرور خاطرات رفیقی که حالا دیگر هرچه شماره اش را می گیری، پشت آن بوق های کش دار، صدای گرم و خنده های دوست داشتنی اش منتظرت نیست، سخت است، خیلی سخت. خودت را دلداری می دهی که این هم یکی از همان شیرین کاری های همیشگی اوست و هر جور شده، خودش را سر قرار دوستانه تان می رساند و باز کلی سربه سرت می گذارد. اما یک وقت به خودت می آیی و می بینی کهنه رفیقت راستی راستی رفته و با رفتنش، بخشی از وجود تو را هم با خودش برده. حالِ این روزهای «کیوان امجدیان» در اولین روزهای بدون «محمدرضا رحمانی» چیزی شبیه همین است؛ همانی که تا همین حدود 40روز قبل، فقط رفیق سی و چند ساله او بود و حالا شده: امیر سرتیپ دوم خلبان شهید «محمدرضا رحمانی».

دوستان همکلاسی

از 4 دی ماه 1398 که ارتفاعات سبلان با در آغوش گرفتن هواپیمای تک کابین «میگ ۲۹»، روی کارنامه سرهنگ خلبان محمدرضا رحمانی، مُهر عروج زد، دیگر دورهمی های بیست وچندساله بچه های دبیرستان «باقرالعلوم (ع)» یک چیزی کم خواهد داشت. کنار «علی اصغر کاظمی»، «محمدرضا کلهر»، «محمدرضا اکبری»، «علیرضا صادق زاده»، «علی فضلی»، «قادر شکری»، «حسن اسماعیلی»، «سید علی طالب» و. . . که حالا همه دکتر و مهندس هستند، جای پسر شوخ طبعی که قدم در هر محفلی می گذاشت، با خودش شادی و سرزندگی می برد، خالی است. همان رفیق خوش تیپی که معروف بود به سرسختی و سرش درد می کرد برای کارهای سخت و عجیب و غریب. همان خلبان تیزپرواز و شجاعی که با فرود آمدن در باند شهادت، پاداش یک عمر تلاش و جهاد را گرفت. این روزها اگر سری به خانه پدری شهید محمدرضا بزنی، با دیدن پلاکارد خاصی که از طرف دوستان همکلاسی اش روی دیوار نصب شده، می توانی کمی با حس عمیق دلتنگی آن ها برای رفیق قدیمی شان همراه شوی. پلاکاردی که شعر آن از «محسن فرمانی»، همکلاسی شهید رحمانی است:

سرباز بی باک وطن، جاوید و نورانی شده

چشمان ما در هجرتش بی تاب و بارانی شده

در بی کران آسمان حتی نگردد جای او

این آخرین پرواز او پرواز «رحمانی» شده

در آستانه چهلمین روز شهادت امیر سرتیپ دوم خلبان «محمدرضا رحمانی»، در گفت وگو با «کیوان امجدیان»، منتقد و نویسنده، به بازخوانی خاطرات او پرداخته ایم.

شب زنده داری کنکوری

«ماجراهای من و محمدرضا از کلاس چهارم ابتدایی شروع شد و این دوستی و همراهی تا همین 4 دی ماه امسال و قبل از آن اتفاق تلخ ادامه پیدا کرد. محمدرضا از آن بچه های باهوش و زرنگ بود. یادم می آید هرچه کتابخانه در شهر ری پیدا می کرد، عضوش می شد. یکسره هم دنبال کتاب های فیزیک و مکانیک بود، آن هم در حد دانشگاه. می گفتیم: آخه تو این کتاب ها رو می خوای واسه چی؟ محمدرضا اما کار خودش را می کرد.»

«کیوان امجدیان» آنقدر گفتنی دارد از رفیق قدیمی اش که نیازی به پرسش نیست. مکثی می کند و در ادامه می گوید: «از همان اول، پسر مستقلی بود. دلش می خواست روی پای خودش بایستد. با اصرار و تشویق او هم بود که چند بار تعطیلات تابستان را رفتیم پی کار پیداکردن تا یک مقدار خرج خودمان را دربیاوریم، با اینکه چندان هم به این کمک خرجی نیاز نداشتیم. همیشه همینطور بود؛ سرسخت و داوطلب برای هرچه کار سخت است.

در مقطع دبیرستان در مدرسه نمونه دولتی باقرالعلوم(ع) قبول شدیم و دیپلم ریاضی فیزیک گرفتیم. در کلاس 30 نفره مان که همه بچه ها زرنگ و درسخوان بودند و همان سال اول همگی در کنکور قبول شدیم، محمدرضا همیشه جزو 3، 4 نفر اول کلاس بود. درباره خود من، هُل دادن های محمدرضا بود که باعث شد خیلی خوب برای کنکور درس بخوانم. اغلب، شب تا صبح با هم مشغول درس خواندن بودیم. تا یک ساعتی از شب در پارک بودیم و بعد به خانه آن ها می رفتیم. یک اتاق زیر شیروانی داشتند که تا صبح می شد محل درس خواندن ما. محمدرضا صدای علیرضا افتخاری را خیلی دوست داشت. خوب یادم است آن روزها هم تازه آلبوم «سرمستان» افتخاری به بازار آمده بود. این نوار را در ضبط می گذاشت تا سرحال شویم و وسط درس خواندن خوابمان نبرَد. »

به خاطر همان 3 دقیقه، باید به من احترام بگذاری!

«شوخ طبعی محمدرضا، زبانزد بود. آن ها 3 برادر بودند؛ یک برادر بزرگ تر و محمدرضا و برادر دوقلویش «علیرضا» که 2، 3 دقیقه از او کوچک تر بود. محمدرضا همیشه به شوخی به او علیرضا می گفت: "تو از من کوچک تری. به خاطر همان 2، 3 دقیقه باید تو اول به من سلام کنی".»

امجدیان برمی گردد به سال های نوجوانی و فوجی از روزهای شاد و پرهیاهو از کوچه پسکوچه های دولت آباد شهرری سرک می کشد وسط صحبت هایش: «همه محمدرضا را به سرزندگی و سرحالی اش می شناختند. در کوچه هم که گل کوچک بازی می کردیم، یک بازیکن تکنیکی بود. همیشه نوک حمله می ایستاد و گلزن خوبی هم بود. اغراق نیست که بگویم همیشه در همه کارها، یک جور حس رهبری داشت و او بود که همه بچه ها را دور هم جمع می کرد. البته صمیمیت و شوخ طبعی اش خاص دوستان نبود بلکه با معلم ها هم صمیمی بود. با آن ها هم شوخی می کرد و با همه شان رفیق بود.»

وقتی سرت درد می کند برای کارهای سخت

«آن سال ها کنکور، 2 مرحله ای بود. مرحله اول که قبول شدیم، یک اطلاعیه منتشر شد با این مضمون که پذیرفته شدگان مرحله اول می توانند برای آزمون خلبانی ثبت نام کنند. برای محمدرضا که همیشه عاشق خلبانی بود، بهتر از این نمی شد. من هم با او همراه شدم و یک روز با هم به دانشگاه هوایی سمت مهرآباد رفتیم تا از شرایط تحصیل در این رشته بپرسیم. هنوز پایمان را داخل دانشگاه نگذاشته بودیم که یک نفر با ناراحتی بیرون آمد و با عصبانیت گفت: "آقا اینجا نروید! این، خلبانی هواپیمای مسافربری نیست ها. . . باز شرایط آن ها بهتر است. اما اینجا خیلی سخت است. . . " من تا این حرف ها را شنیدم، پا پس کشیدم و گفتم: من نیستم. من حال و حوصله این تمرینات سخت را ندارم. محمدرضا در جوابم گفت: "تو باز سوسول بازی درآوردی!". . . تکلیف من که روشن شد؛ حرف های آن دانشجوی سال بالایی چنان توی دلم را خالی کرده بود که از خیر رشته خلبانی، آن هم خلبانی جنگی گذشتم اما محمدرضا که همیشه سرش درد می کرد برای کارهای سخت، ثبت نام کرد و به خواسته اش هم رسید.»

"داوطلبِ سخت ترین کارها"؛ این مشخصه پسر سخت کوش محله دولت آباد بود؛ از همان اول تا همین مأموریت آخر. کیوان امجدیان هم از هر طرف روایت داستان رفیقش را رج می اندازد، دوباره برمی گردد سر همین دانه اول: «همیشه در مدرسه و جاهای دیگر، هر چه کار سخت بود، محمدرضا می گفت: "من هستم. " شنیده بودم در حوزه خلبانی هم همین روحیه را حفظ کرده بود و برای سخت ترین ماموریت ها؛ از پروازهای سخت تا تست هواپیماهای تازه اُورهال شده، همیشه داوطلب بود. عاقبت هم در یکی از همین ماموریت های حساس، آسمانی شد.»

«کانی مانگا» و «فرامرز قریبیان» آخر کار خودشان را کردند!

«عشق خلبانی از خیلی وقت قبل در دل محمدرضا افتاده بود. برادر بزرگ ترش در همین حوزه ها فعال بود و همین باعث جذابیت خلبانی برای او شده بود. از طرف دیگر از روزی که فیلم کانی مانگا را دید، نه فقط عاشق خلبان ها بلکه شیفته فرامرز قریبیان هم شد؛ با آن تیپ خلبانی و آن عینک دودی معروفش. همیشه دوست داشت مثل او خوش تیپ باشد. می گفت: "فرامرز قریبیان، خیلی مَرده؛ نه فقط ظاهرش بلکه نقش هایی هم که بازی می کنه، همگی مردانه ست و یک جور شهامت در اونها وجود داره. فرق داره با این بازیگرای عروسکی امروزی! عاشق شهامت و تیپ فرامرزم. خلبان یعنی این. خلبان باید هم شجاع باشه هم خوش تیپ. " همیشه به من می گفت: "یک روزبیا با هم بریم فرامرز قریبیان رو پیدا کنیم، ببینیمش و باهاش حرف بزنیم. " اما آخرش هم قسمت نشد.»

حرف سینما و فیلم دیدن که به میان می آید، داغ دل کیوان امجدیان تازه می شود. چه نقشه ها کشیده بود برای جشنواره امسال. . . به اعتقاد او، جشنواره فیلم فجر امسال، جشنواره محمدرضا بود: «شنیده بودم محمدرضا می خواست جشنواره فجر امسال بیاید برای تماشای فیلم. جشنواره امسال، جشنواره او بود. وقتی یک فیلم از ابراهیم حاتمی کیا باشد آن هم با بازی فرامرز قریبیان، از نظر محمدرضا می شد نور علی نور. اما حیف. . . حیف که حالا خودش نیست. آخرش هم نشد فرامرز قریبیان را از نزدیک ببیند. شنیدم رفقای روزنامه جام جم بعد از شهادت محمدرضا پیشنهاد قشنگی مطرح کرده بودند. گفته بودند با توجه به علاقه ای که محمدرضا به فرامرز قریبیان داشت، خوب است در ایام جشنواره ترتیبی داده شود خانواده او را دعوت کنند تا به یاد محمدرضا دیداری با فرامرز قریبیان و عوامل فیلم حاتمی کیا داشته باشند.»

خلبانی، یعنی خلبان هواپیمای جنگی

«در خلبانی هم با همان پشتکار و سخت کوشی اش، جزو بهترین ها شد. در حوزه خودش کارشناسی ارشد داشت و تلاشش برای ورود به مقطع دکتری بود. این اواخر، استاد هم شده بود و برای دانشجویان خلبانی تدریس می کرد. شنیده بودم آنجا هم حسابی محبوب بود و همه دانشجویان دوست داشتند در کلاس او باشند چون قائل به روابط رسمی استاد-شاگردی نبود و با دانشجویانش رفیق بود. هرچه داشت، در طبق اخلاص می گذاشت و یادشان می داد.»

حالا یک بار دیگر بحث های همیشگی که از سر دلسوزی در محافل دوستانه بچه های مدرسه باقرالعلوم(ع) گل می انداخت، سر باز می کند: «هنوز هم با بچه های دبیرستانمان ارتباطات دوستانه مان را حفظ کرده ایم و گهگاه هم دور هم جمع می شویم. همیشه در این دورهمی ها حرف ما این بود که: محمدرضا! کاش می رفتی خلبان هواپیمای مسافربری می شدی. راستش را بخواهید، هم نگرانش بودیم که همیشه با هواپیمای جنگی به ماموریت های حساس می رفت و هم ناراحت بودیم که چرا به اندازه زحمتی که می کشد و خطری که به جان می خرد، شرایط زندگی اش به لحاظ مالی روبه راه نیست. شاید باورتان نشود اما با اینکه محمدرضا، خلبان زبده کشور بود، به درجه استادی رسیده بود و همیشه داوطلب ماموریت های سخت بود، کمی بیشتر از یک کارمند حقوق می گرفت!

اما با همه این اوصاف، خودش عاشق هواپیمای جنگی بود و دلش می خواست در این حوزه، کاری برای کشورش انجام دهد. با همان شوخ طبعی همیشگی اش در مقابل حرف های ما می خندید و می گفت: "هر چیزی غیر از خلبانی هواپیمای جنگی، سوسول بازیه. خلبانی واقعی، همینه. "

و با همین عشق و پشتکار و روحیه هم بود که آنقدر در ماموریت های ویژه از خودش لیاقت و مهارت نشان داد که اسمش در فهرست زبده ترین خلبانان نیروی هوایی ارتش ثبت شد. خوب یادم است چند سال قبل، اوایل دهه 80، هواپیمایی که چرخ هایش باز نشد را در شرایط بسیار سخت به سلامت روی زمین نشاند و همین حرکت باعث شد از طرف ریاست جمهوری از او تقدیر کنند.»

لباس خلبان، کفن اوست

«همیشه می گفت: "من هر بار که می خوام با هواپیما بلند بشم، اشهدم رو می خونم. " درواقع همیشه یک جورهایی آماده بود؛ آماده اینکه دیگر برنگردد. لباس خلبانی اش را مثل کفنش می دانست. می دانید، یکی از حسرت هایش این بود که کاش در دوران دفاع مقدس، سن و سالمان قد می داد و می توانستیم به جبهه برویم. آن روز، 4 دی، وقتی خبر شهادتش را در یک مأموریت خاص دریافت کردیم، با اینکه همگی از کیفیت رفتنش – اینطور که هیچ نشانی از او باقی نماند – شوکه و مصیبت زده شدیم، اما تعجب نکردیم. با روحیه ای که از او می شناختیم، همیشه احتمال این اتفاق را می دادیم. برای همین هم بود که همیشه از او می خواستیم کمی هم مراقب خودش باشد و کمتر به استقبال کارهای سخت و خطرناک برود اما گوش محمدرضا بدهکار این حرف ها نبود.»

رفیقت راست می گوید آقا محمدرضا؛ اگر ازجان گذشته نبودی که هر وقت پای تست هواپیمای تازه اورهال شده در میان بود، اول صف داوطلب ها نمی ایستادی، همان هواپیمایی که صفر تا صدِ هدایتش، ریسک بود: «این بار هم یک هواپیما داشتند که با انجام تعمیرات و تعویض قطعات، به اصطلاح "اورهال" شده و آماده تست بود. تعجبی نداشت که باز هم محمدرضا داوطلب شده باشد. آنطور که شنیده ام برای تست چنین هواپیمایی باید هواپیما را به حد بالای سرعت رساند، آنقدر که دیوار صوتی را بشکند و بعد از آن، دوباره به پایین برگردد. نشستن در چنین هواپیمایی، یک ریسک بزرگ است. تو می دانی این هواپیمایی نیست که از کارخانه بیرون آمده باشد با قطعات نو و استاندارد. بلکه بعد از سال ها استفاده، حالا تعمیر و بازیابی شده آن هم در شرایطی که ما تحت تحریم هستیم و امکان خرید قطعات هواپیما را نداریم. بنابراین ممکن است تست چنین هواپیمایی به هر دلیلی موفقیت آمیز نباشد و دیگر بازگشتی در کار نباشد. اما محمدرضا با آگاهی از این خطرات، برای این پرواز داوطلب شده بود. شنیدم تا مرحله شکستن دیوار صوتی را هم با موفقیت پشت سر گذاشته بود اما بعد از آن دیگر هواپیمایش از صفحه رادار محو شده بود. . . »

حالا از همه ما معروف تر

«حدود یک سال و نیم قبل، سفر حج قسمت محمدرضا شد. وقتی برگشت، یک آدم دیگر شده بود. محمدرضا و خانواده اش همیشه اعتقادات مذهبی قوی داشتند اما بعد از آن سفر، همه این حالات و گرایشات شاید 10 برابر شد. ما که به او نزدیک تر بودیم، تغییرات روحی و معنوی اش را بعد از سفر حج، کاملاً حس می کردیم. طوری که بعد از آن، حافظ قرآن شد.»کیوان امجدیان می خواهد بگوید اما انگار دلش نمی آید. دلش نمی آید بگوید رفیقش که سراپا شور زندگی بود و برای خودش، خانواده اش و تنها فرزندش یک دنیا آرزوهای قشنگ داشت، آماده دیدار خدا شده بود: «از محمدرضا، یک پسر به یادگار مانده. "ایلیا" را بی اندازه دوست داشت و عکس هایش را برایم می فرستاد که نشانم دهد پسرش چقدر بزرگ شده. در یکی از آخرین پیام هایش از من هم خواست عکس دختر کوچولویم را برایش بفرستم. تا عکس دخترم را دید، به شوخی نوشت: "داماد چشم آبی نمی خوای؟» و حالا محمدرضا رحمانی، همسایه آسمانی هاست، همان ها که همیشه حسرت همراهی شان را می خورد. ارتفاعات سبلان مثل باند فرودگاهی بود که خلبان قهرمان قصه ما از روی آن چنان اوج گرفت که حالا آوازه شهرتش در آسمان، بیشتر از زمین پیچیده: «همیشه به من می گفت: "اسم تو را که در اینترنت می زنیم، کلی صفحه پشت سر هم مطلب میاد. بدجنس! حالا که دستت توی روزنامه و خبرگزاریه، یک کاری کن اسم من رو هم که می زنند، حداقل 4 صفحه مطلب بیاد»

امجدیان مکثی می کند و با حسرت در ادامه می گوید: «در مراسم تشییع محمدرضا که با دوستانم دور هم جمع شده بودیم، گفتم: من که آخرش هم نتوانستم کاری برایش انجام دهم اما خودش کاری کرد که حالا همه می شناسندش و تا اسمش را در اینترنت می زنیم، کلی مطلب در وصف قهرمانی و فداکاری اش می آید.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۸ ، ۰۶:۳۴
khademoreza kusar