مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی
جمعه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۰۹ ق.ظ

چرا شهید خرازی به مسئولین محترم..................؟؟؟

نتیجه تصویری برای برچسب صلوات                                                                                    

از مسئولین محترم و مردم حزب الله می ‌خواهم که در مقابل آن افرادی که نتوانستند از طریق عقیده مردم را از انقلاب دور و منحرف کنند و الآن در کشور دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشاء و بی حجابی و ... زدند، در مقابل اینها ایستادگی کنند و با جدّیت هرچه تمام‌ تر جلو این فسادها را بگیرید! شهید حسین خرازی

در یک زمستان سرد سردار شهید محمدناصر ناصری به بیرجند آمد. چیزی از آمدنش نگذشته بود که قرار شد برای انجام مأموریتی همراهش به قائن بروم. ماشینی از سپاه گرفتم و دونفری راهی آنجا شدیم. چون وقت زیادی نداشت و می‌بایست دو - سه روز دیگر به منطقه برود، تصمیم گرفت در همان مأموریت سری به روستای گازار بزند و دوستان و اقوامش را ببیند. من هم چون در آنجا کاری داشتم، از آن تصمیم خوشحال شدم. آن روستا تقریباً در مسیر راه ما بود. در یکی از آبادیهای بین راه، درست موقعی که می‌خواستم تغییر مسیر بدهم و بروم سمت گازار، دستش را گذاشت روی فرمان و گفت: چی کار داری می‌کنی؟
حیرت زده گفتم: دارم می‌روم گازار دیگه حاج آقا!
در آن آبادی یک پایگاه بسیج بود. از من خواست ماشین را آنجا ببرم. با همان حیرت و تعجب پرسیدم: برای چی؟
گفت: برای اینکه بتوانیم یک جای مطمئن پارکش کنیم.
پرسیدم: پارک برای چی حاج آقا؟
با خونسردی گفت: حالا به تو می‌گویم.
در آن زمان هوا سرد و سوزناک بود و از آسمان برف می‌بارید. وقتی علت این کار را پرسیدم، گفت: این ماشین و بنزینش مال بیت المال است و ما چون در گازار کار شخصی داریم، حق نداریم از آن استفاده کنیم.
به حرفش اعتراض کردم. اعتقاد راسخی داشتم که او آن قدر به گردن تشکیلات حق دارد که حتی می‌تواند ماشین را جزء املاک شخصی خودش به حساب آورد؛ ولی ایشان از آن طرز برداشت من ناراحت شد و گفت: ما برای حفظ نظام و انقلاب فقط داریم وظیفه مان را انجام می‌دهیم و نباید چنین توقعات نابجایی داشته باشیم.
درحالی که به طرف جاده می‌رفت، ادامه داد: اینها یک رخنه‌های به ظاهر کوچک است که شیطان از همان جاها در وجود آدم نفوذ می‌کند و کم کم کار را به جایی می‌رساند که خدای ناکرده به اسم حق و حقوق واین حرفها، میلیون میلیون از بیت المال را می‌کشد بالا و خم به ابرو هم نمی‌آورد.
آن روز حدود یک ساعت زیر بارش برف، در آن سوز و سرما کنار جاده ایستادیم تا ماشین رسید و سوارمان کرد.
 
شهید محمد ناصر ناصری
منبع : راوی: محمدعلی پردل؛ ر. ک: کلید فتح بستان، صص 272 - 273

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۱۰
khademoreza kusar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی