مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی

وصیت نامه شهید اسدالله حسنوند

خداوندا! این بار روی زیبایت را به من بنما و مرا دیگر زنده به خانه و کاشانه ام برنگردان  که دلم می خواهد که در آخرین لحظه های زندگی ام بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو به دست پدر و مادر و همسر و فرزندان کوچکم برسد و طومار دفترچه هستی ام با چنین برنامه ای بسته شود که خود این راه را با دل و جان پذیرایم.



بسم الله الرّحمن الرّحیم

«ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بأن لهم الجنه یقتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون» سوره توبه آیه 111

«خدا جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده، آنهایی که در راه خدا کارزار می کنند پس می کشند و کشته می شوند.»

عجب است انسان هایی که می دانند می میرند و می دانند در پای میز محاکمه الهی به بند کشیده خواهند شد اما باز نشسته اند و دست بر روی دست، می خورند و می خندند و آسوده و بی خیال می خوابند؛ چه عجب است داستان آدمی که می داند بعد از مرگ او را باز خواست می کنند اما بی خیال در یک زندگی آسوده روز را به معصیت می گذراند و شب آسوده همراه شیفتگان رویاها به خواب می رود.

خدایا تو خود می دانی که عشق و ایمان به تو و اطاعت از دستورات تو از روی آگاهی و کامل و شناخت شخصی ام می باشد و هیچ عاملی نمی تواند در ایمان من نسبت به تو خللی ایجاد کند بدانید قصد من از جهاد در راه خدا یک هوس یا یک احساس نیست .

از روی آگاهی و با شناخت به اینکه این سفر برایم برگشتی ندارد به این راه می روم و خدای عز و جل را شهادت می گیرم که تا آخرین نفس در راه مقدس حق برای یاری دین حق مستحکم و استوار و جان بر کف ثابت قدم باشم در حالی خود را عازم میدان حق علیه باطل می بینم که به لطف خدا قلبم خروشان و جوشان بر علیه ظالمین و درونم طوفنده از مهر رهبرم و در کل  از خشم شده ام و از پای ننشینم تا با یاری الله و دیگر رزمندگان، کفر را از صحنه روزگار بردارم و یا اینکه همانند یاران حسین(ع) خون خود را در پهن دشت میدان، فدای اسلام و قرآن کنم .

در حالی عازم میدانم که جز به خداوند و روز رستاخیز معادش هیچ دیگری را حتی عزیزترین کسانم را یاد ندارم و آنقدر متاع دنیا برایم و در نظرم بی معنا شده است که حتی نمی خواهم به آنها فکر کنم، و در قلبم ندائی به گوش دلم می رسد که ای حب مقام، ای نفس اماره، ای خود پسندی، ای نخوت، ای شرک، ای حسادت، ای غیبت ای تهمت ای برچسب ای اضافه کار، مرا تنها بگذار، که برای خدا و در راه خدا کمی آرامش قلبی داشته باشم؛ تا کی ای حب مقام مرا به قلاده و بند می کشی؟! و حالا لحظاتی است که بر تمام این صفت های پست غیر انسانی پشت پا زنم و همه را چون مردارهای پست متعفن از خود دور کنم.

الهی من کمربندم را محکم کرده و به یاری حسین زمان قد علم کرده ام تا جان خود را به خریدارش که تویی بفروشم و حالا که در این راه بار سفر بسته ام و قدم بر می دارم و به سوی تو می آیم، تو را به خون سیدالشهداء و خون هفتادو دو تن  بر دشمن زبون پیروزمان کن و پرچم عدل خود را در جهان به اهتزاز در آور و مرا که عاشق تو بوده و شده ام و آرزویم بعد از پیروزی اسلام شهادت است و بارها چه در کوه بلند قامت باز و دراز و چه در میان نخل های خرمشهر و چه در پهن دشت شرق دجله برای دیدارت مشتاق آمده، مأیوس برگشته ام، این بار تو را به جان مهدی(عج) عزیزت که روزی به همین زودی ها ظهور خواهد کرد و امام عزیز را یاری خواهد نمود قسمت می دهم این بار روی زیبایت را به من بنما و مرا دیگر زنده به خانه و کاشانه ام برنگردان  که دلم می خواهد که در آخرین لحظه های زندگیم بدنم و جسمم آغشته به خون در راه تو به دست پدر و مادر و همسر و فرزندان کوچکم برسد و طومار دفترچه هستی ام با چنین برنامه ای بسته شود که خود این راه را با دل و جان پذیرایم.

در خاتمه از خداوند می خواهم رهبرم، این امید قلبم همیشه سلامت باشد و انقلابمان تا ظهور امام زمان بر پا و استوار و پیروز باشد و به بازماندگان شهدا صبر و استقامت خداوند عطا بفرماید و همه شما را به نماز و تقوی و صبر و حق پیشنهاد می کنم.

از خداوند بزرگ سلامتی پدر و مادر و برادران عزیزم و خواهرم و همسرم و مهدی عزیزم و طیبه کوچکم را می خواهم.



درباره شهید


شهید :اسداله حسنوند
نام پدر:علی اله
محل شهادت:چزابه
تاریخ تولد:۱۳۳۴
تاریخ شهادت:۳/۱۲/۱۳۶۲
محل تولد: الشتر روستای بتکی

قسمتی از زندگینامه شهید:
پرستوی مهاجر شهید اسداله حسنوند به سال ۱۳۳۴ در یکی از روستاهای توابع شهرستان الشتر بنام بتکی دیده به جهان گشود و در کانون گرم خانواده ای با خدا رشد و پرورش یافت . وی مقطع ابتدایی را در روستای دو آب علیشاهی گذراند و مقطع متوسطه را تا سال سوم در قلعه مظفری الشتر گذراند و سپس برای ادامه تحصیل به شهرستان خرم آباد آمد و تحصیلات خود را در این شهربه اتمام رسانید.
شهید در سال ۱۳۵۶ به سربازی رفت و خدمت سربازی خود را در مشهد مقدس در جوار مرقد امام رضا (ع) گذراند . وی تقوی و پاکدامنی را سر لوحه زندگی خویش قرار داد و از رذایل اخلاقی دوری می گزید و به نماز شب و تزکیه نفس ایام را سپری می کرد . بعد از اتمام دوره سربازی در بانک استخدام شد که بعد از چند ماه کار در بانک به دلیل وجود زن بی حجاب در بانک و عدم توجه آن زن به نصیحتهای او و بی توجهی رئیس بانک به خواسته شهید مبنی بر ممانعت از بی حجابی به ناچار از خدمت در بانک استعفا داد وبه شغل مقدس معلمی روی آورد وی سپس سرپرستی امور تربیتی الشتر را به عهد گرفت و مدتی نیز به عنوان سرپرست کمیته امداد امام خمینی (ره) منصوب شد. و از طرف اداره کل آموزش و پرورش لرستان پست تحقیق و کار گزینش به وی محول گردید . شهید حسنوند بارها در میادین نبردحق علیه باطل شرکت جست و با روحیه ای بالا و شجاعتی وصف ناپذیر ایثار و رشادتهای فراوانی از خود نشان داد . این سردار شهید در حمله ولفجر ۶ بعنوان آرپی جی زن به قلب دشمن تاخت و در مصاف با دشمن بعثی در منطقه چزابه به درجه رفیع شهادت نائل آمد .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۲۷
khademoreza kusar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی