شعر کودکانه شهید بی نشون
![]()
شهید بی نشون
شهیدِ بی نشونه حالا تو قلبمونه
نمیشناسیمش ولی می دونیم مهربونه
مامان ! چرا شهیده ؟ چرا که بی نشونه؟
چرا اسمی نداره؟ کی گفت که مهربونه؟
دخترک عزیز میگم برا تو کم کم
قصه ی این غصه رو با این اشکهای نم نم
یه روز اومد یه غولی به سرزمین شیران
هر چی جلو پاش رسید کوبید ، برداشت از میان
خونه ها رو خراب کرد دلامون رو کباب کرد
با اونهمه خرابی آرزو رو سراب کرد
هر جایی که می رسید هزار تا گل رو می چید
بدتر از اون رو انگار دیگه کسی نمی دید
اما عزیز مادر! فرشته از راه رسید
رحمت و لطف خدا از آسمون ها رسید
فرشته ی قصه مون از بس که مهربون بود
هزار تا دوست خوب داشت از جوونای ایرون