علائم راضی بودن خدا چیست؟؟؟؟
سوال – در مورد علائم راضی بودن از ما توضیحاتی بفرمایید .
پاسخ – در بحث رضای الهی و نشانه ی اینکه خدا از ما راضی است ، یکی از نکاتی که قرآن مطرح می کند این است که ما چقدر از خدا می ترسیم . ما در برنامه ی از امید زیاد صحبت کرده ایم ولی تعابیر در مورد خوف الهی را هم نباید نادیده بگیریم . در آیات داریم که خدا از کسانی که از او می ترسند راضی است یعنی اینکه خدا از زشتی ها ، آلودگی ها و رفتار ناشایستی که متناسب با شأن انسانی نیست که در پیشگاه خدای متعال بی ادبی بکند ناراحت نیست ، نه اینکه خدا عصبانی بشود و بگوید که تو با من چنین کردی یعنی بی ادبی در پیشگاه خدای متعال این اثر را خواهد گذاشت که ما را آلوده کند . پس این آلودگی باعث زجر ، عذاب و شکنجه روحی ما می شود . خدا می فرماید از عاقبت سوء گناهان بترسید . ترسیدن از عاقبت سوء گناه خودش از نشانه هایی است که خداوند از ما راضی است و خداوند از انسانهایی که نسبت به این عاقبت های بد بی تفاوت نیستند و نگاهی پشیمان دارند خوشش می آید و از آنها راضی است . اگر خداوند خیر بنده ای را بخواهد ( قطعا او را دوست دارد که خیرش را می خواهد ) جعل له واعظ من قلبه خدا یک نصیحت کننده ای را از درون دلش قرار می دهد . از سوالات این کاملا هوید است .وقتی بیننده می گوید که من گناه می کنم ، پشیمان و ناراحت هستم .از کجا بفهمم که خدا از من راضی است ؟ این ادبیات در پیامک ها بسیار است . این همان واعظ بنفس است یعنی یک کسی در درونش است که و یک جنبه ی احیاگری در درون او هست که این جنبه ی احیاگر می خواهد نگذارد که او بمیرد . در تعبیرهای اخلاقی به آن نفس لوامه می گویند . نفس لوامه یعنی وجدان اخلاقی ، نفس ملامتگر . بعدی از نفس است که دائما ما را به بدی ها دعوت می کند ، لامارة بالسوء . بدی ها را خوب جلوه می دهد و می گوید که به سمت اینها بیا ، در واقع زشتی است که آنرا تزیین و آرایش می کند و بعنوان یک چیز قشنگ جلوه می دهد . این کار نفس اماره و در واقع شیطنت است . شیطنتی که دارد زیباسازی و دروغ پردازی می کند . آنقدر دروغ را آرایش و تزیین می کند که انسان خودبخود به سمت آن حرکت می کند . معمولا سیستم گناه این است و اِلا اگر کسی واقعیت گناه را بداند یک نفر روی زمین گناه نمی کند . حتی ممکن است که مکروه هم انجام ندهد ، اگر واقعیت را بفهمد . گناه اینقدر زشت و بد منظر و کریه است که اگر در خواب هم واقعیت آنرا ببیند چه بسا سکته کند . بنا نیست که به ما زشتی گناه را نشان بدهند و ما آن موقع گناه نکنیم ، بناست که ما نشان نداده انتخاب کنیم . معنای کمال همین است ، پیامبر فرستاده ، عقل داده و نیروهای درگیر داده تا ما در این فضای درگیری رشد کنیم . رشد ما در فضای درگیری معنا پیدا می کند . اگر قرار بود که موجودی باشیم که یه هیچ وجه گناه نکنیم و حقایق را بفهمیم دیگر انسان نمی شدیم بلکه فرشته می شدیم . سیستم خلقت اگر به گونه ای باشد که حقایق را به اندازه ی ظرفیتش بداند و هیچ گرایش طبیعی و مادی به او نداشته باشد ، این چنین موجودیتی را انسان نمی گویند بلکه به آن مَلک یا فرشته می گویند .به تعبیر فلاسفه به آن مجرد تام می گویند .یعنی هیچ تعلقی به ماده ندارد و هیچ آلودگی هم نمی گیرد . اما اگر انسان شد بُعد مادی و طبیعی دارد . این بعد طبیعی اقتضاءهایی دارد و این اقتضاءها لغزندگی هایی دارد . پیامبر از بیرون و عقل از درون را خدا به انسان داده است ، می گوید که مواظب جاده باش که لغزندگی دارد ، پیچ خطرناک دارد ، سراشیبی و سربالایی هایی دارد ، ممکن است سراب هایی به دروغ جلوی تو قرار بگیرد ، علامت آب و سراب را مشخص کرده است ، همه ی این آیین نامه ها را برای ما تعیین کرده و بعد ما را راه انداخته است . بنابراین نفس لوامه با زیباسازی علی الدوام ما را به بدی دعوت می کند . اگر ما باطن گناه را می دانستیم کوچکترین گناه و حتی مکروهی را هم انجام نمی دادیم . منتها ما نمی فهمیم که چه بر سر خودمان می آوریم . بخاطر این است که پیامبر می آید ، می سوزد ، سنگ به دندانش می زنند ، سرش را می شکنند و خاک بر سرش می ریزند ولی همچنان پیامبر می گوید که من باید شما را نجات بدهم . پیامبر اینها را تحمل می کند ولی می گوید : خدایا قوم من را که نمی دانند هدایت کن . ابا عبدالله می فرماید که اگر قرار است سر من بر بالای نیزه برود بگذار برود ، اگر قرار است که عزیزانم جلوی من تکه تکه بشوند بشوند ، اگر قرار است که زینب و اهل بیت من به اسارت بروند بروند ، همه ی این هزینه ها را می کنند برای اینکه شما بیدار بشوید زیرا نمی دانید چه دارید بر سرخودتان می آورید . گناه عمق عجیبی دارد . اگر ما مقداری از اینها را مطالعه کنیم و ببینیم که در روایات ما در مورد گناه چه چیزهایی منعکس شده است .عایشه پشت پرده نشسته بود . مرد یهودی وارد شد و به تحقیر به پیامبر گفت : سام علیک یعنی مرگ بر تو . ولی ظاهر سلام علیکم دارد . پیامبر با وقار و ادب فرمود : و علیک . نفرمود : سام بر خودت یعنی هر چه گفتی بر تو . عایشه از پشت پرده به اینها پرخاش کرد که مرگ بر خودتان ، چرا به پیامبر توهین می کنید ؟ حضرت فرمود که عایشه آرام باشد اگر تند خویی و عصبانیت بخواهد در باطن خودش را مجسم کند ، زشت ترین و کریه ترین منظره را خواهد داشت . نمی دانی که داری چکار می کنی . پس اگر می گویند از خدا بترس یعنی این که گفتیم . نفس اماره با تزیین کردن انسان را به بدی ها دعوت می کند . بعد دیگری در نفس ما وجود دارد بنام نفس لوامه یا نفس ملامتگر . این نفس می خواهد فطرت را بالا بیاورد ، جلوی انحرافات طبیعی را بگیرد ، این از درون می گوید که چرا این کار را کردی ؟ خجالت بکش و حیا کن ، خدایی که این همه به تو لطف و محبت کرد ، این پاسخ اوست ؟ اگر انسانی به تو یک محبت کوچکی به تو بکند تو قدردانی می کنی و از او تشکر می کنی .چرا این ادبیات انسانی را در مورد خدا بکار نمی بری ؟ تازه آن بنده ای که مشکل تو را حل کند فرستاده ی او بود و ظاهرش او بود ولی باطنش عنایت الهی بود و اِلا می توانست که نگذارد که او مشکل تو را حل کند . اینها موعظه و پندهایی است که نفس لوامه از دورن به ما می دهد . شما خلاف می کنی و او تو را محکوم می کند . از درون می گوید که مغرور نباش . بدی ها را از درون محکوم می کند . این همان چیزی است که جوانان می گویند که ما بد کرده ایم و الان پشیمان هستیم . جوان گناه می کند و می گوید که پشیمان هستم ، او را راهنمایی می کنیم و می گوید که من از گناه دست برمی دارم . بعد از اینکه از گناه دست برمی دارند و توبه می کنند . در خلوتی می نشیند و مقداری خاک بر سر خودش می ریزد و می گوید که خدایا جوانی کردم ، من را ببخش و این احساسات زیبا و قشنگ اشک انسان را در می آورد . آفرین بر ما که دارای چنین جوانانی هستیم . اگر ما پای موعظه ی درونی مان بنشینیم ، حتما ما را بیدار می کند . اینها را جدی بگیریم . آن نفس خطرناک ، شوم و پلیدی که این همه خیانت می کند و ما را به سمت بید ها دعوت م یکند ، حرف او را انجام می دهیم ولی این نفسی که می خواهد ما را نجات بدهد و بدی ما را محکوم می کند ، او را تحویل نمی گیرم . چرا ؟ می گوید که سراغ خوبی های واقعی بروید . عبادت ، ترک گناه و بندگی . اینها واقعیت هاست . پس اگر خدا بنده ای را دوست داشته باشد از درون موعظه گری برای او قرار می دهد که او را کنترل کند .
سوال – دختری 16 ساله دارم که در داشتن حجاب کامل کوتاهی می کند . به او می گویم که موهایت را جمع کن مگر نشنیدی که در قرآن گفته که اگر موهای سرت پیدا باشد با همان مو آویخته می شوی . می گوید که بگذار موهایم بیشتر باشد تا دیرتر در آتش بیفتم . پر او به رحمت خدا رفته و من به تنهایی بار زندگی را به دوش می کشم . راهنمایی بفرمایید .
پاسخ – ادبیات برخورد در جذب افراد خیلی موثر است . این بچه که به جهنم نرفته و نمی داند که عاقبت گناه چیست . البته ما در روایت داریم که با مویش او را آویزان می کنند . این همان پایانه ی گناه است که هین الان چه زشتی هایی که در درون گناه نهفته است . اگر یک خانم می دانست که یک نخ مو را بیرون گذاشتن ، چه حوادث تلخی را در وجودش خلق می کند هیچ وقت این کار را نمی کرد . اگر همه ی دنیا را به او می دادند و می گفتند که یک نخ موهایت را بیرون بگذار این کار را نمی کرد . او نمی داند که چکار می کند . اگر می دانست که برای خودش چه حوادثی را خلق می کرد هیچ وقت این کار را نمی کرد . قبل از اینکه بترسانیم به ابعاد جذابیت دین نگاه کنیم . زیبایی بندگی خدا را برای این جوان تصویر کنیم . عشق بازی با خدای متعال را برای او تعریف بکنیم . و اینکه خداوند چه دوست دارد و تو باید چه دوست داشته باشی که با دوستی خداوند پیوند بخورد . یعنی از ابعاد زیبایی بگوییم ، در عین اینکه مواظب حرکات وحشتناک هم باشیم . با ادبیات زیبا بگوییم ، از ادبیات خشن و تند استفاده نکنیم . ما باید روح عبودیت ، سپاس ، دوستی ، طهارت و عشق به پاکی و پاکان و هم رای شدن با تائبان را در روح جوانان تربیت کنیم . این کاری که من می گویم تجربه شده و موفقیت آمیز است . مثلا جوان می آید و از گناهانش می گوید ، من می توانم بگویم که ای جوان بدبخت شدی ، دیگر امیدی به نجات تو نیست ، می ترسم من هم به آتش تو بسوزم ، بلند شو و برو . این یک نوع ادبیات است . جوان می گوید که پس کار من خراب است ، می رود و دیگر برنمی گردد . البته باید بدانیم که در پیشگاه بنده نباید گناه کرد ، باید در پیشگاه خدا اعتراف کرد ولی بعضی ها در مقام مشاوره اینها را می گویند تا راه حل پیدا کنند . گاهی جوانی به من می گوید که فلان گناه و فلان گناه را کردم بقدری این گناهان چندش آور است که من سرم درد می گیرد اما پیش خودم می گویم که باید یک جایی این حالت را استفراغ کند ، بگذار حالتهای بدش را بگوید تا مقداری آرام بگیرد . پدر و مادر باید برای بچه اش مشاور و طبیب دلسوز باشد . طبیب دلسوز این نیست که از او بترسی . ما یک بار پیش پزشک رفتیم و اولین بچه ی ما که شیرخوار هم بود بیمار بود و نزد او بردیم و مشکلش را گفتیم . دکتر گفت که خیر مشکلش این نیست بلکه چیزهای دیگری است و ما خیلی ترسیدم ، این یک برخورد غیر پزشکی است . ما پیش متخصصان دیگر بردیم و همه گفتند که بچه هیچ مشکلی ندارد . این دکتر غیر از تشخیص غلط ، برخورد غلط هم کرده بود . می توانست بگوید که این چیزی نیست و در ضمن شما باید این جور درمان را هم پیگیری کنید و اینها طبیعی است اگر چه بیماری هم مهم بود می توانست ما را نترساند و به روش بهتری به ما بگوید . شیوه ی برخورد خیلی مهم است . اگر پدر و مادر در نظر فرزندان یک عنصر خشونت و تندی شدند ، بچه دیگر می ترسد که مشکلش را با آنها در میان بگذارد . یک پدر و مادر باید جوری عمل کنند که فرزند راحت بتواند مشکلش را با آنها در میان بگذارد و او را راهنمایی کنند و اگر نمی توانند بدنبال مشاوره بروند نه اینکه اول به دنبال گزینه ی پرخاشگری و اهانت بروند .این جوان را تحویل بگیرند . در رفتار شایسته باید آنها را قبول کرد و اگر رفتار ناشایست دارد باید سراغ کارشناس بروند . وقتی با این شیوه ی اعتماد و امنیتی که او احساس کند که می تواند مطلبش را راحت بگوید ، پیگیر قضیه باشم یک تعامل قشنگی روحی و اخلاقی گره می خورد . کسی که غرق شده تا دستت را به دست او ندهی ، نمی توانی او را بالا بیاروی . کسی که در دریا غرق شده ، اگر به او لگد بزنی بدتر غرق می شود . و بعد جنازه اش روی آب است و این که بدتر می شود . سیره ی اهل بیت با گناهکاران به شیوه ی اخلاق خوب بوده است . ما باید خوش اخلاق باشیم امنیت سازی کنیم .بین گناه و گناهکار تکفیکی کنیم و گناهکار را دوست داشته باشیم تا کم کم بتوانیم آنها را تحت تاثیر روش های اخلاقی خودمان قرار دهیم . برای آنها از جذابیت و زندگی در طهارت و پاک بگوییم ، از آثار بیرون گذاشتن مو در زندگی دنیوی بگوییم ، وقتی این ترسیم های زیبا را کردیم نتیجه خواهیم گرفت .
سوال – سوره هود آیات 28-20را توضیح بفرمایید .
پاسخ – قرآن کریم در ضمن این آیات مثالی می زند از انسانهای خوب وبد ، مومن و کافر و می فرماید که مثل این دو دسته مثل انسان بینا و نابینا است . به تعبیری انسان شنوا و ناشنوا و انسان بینا و نابینا ، آیا آنها با هم مساوی هستند ؟ آیا این دوسته یکی هستند ؟ آیا نمی خواهید بیدار بشوید . آیا وقتی حقیقت وحی برای انسان می آید و آنرا با گوش باز می شنود و وقتی حقیقت را برای او تصویر می کنند با چشم باز آنرا می بیند با انسانی که حاضر نیست مطلبی را گوش کند یکی است ؟ تا به طرف می گوییم گناه نکن ، سریع می گوید که به تو چه ربطی دارد ، من خودم جهنم می روم ، تو را که بخاطر من نمی سوزانند . این ادبیات یک ا نسان چشم بسته و گوش بسته است . اگر چشم و گوش او باز بود این جوری حرف نمی زد . یعنی نابینا و ناشنوا است و نمی خواهد بشنود و ببیند .تصویری که قرآن از جهنم برایت می کشد را حاضر نیستی که ببینی . غیبت که می کنی گوشت مرده ی فردی را می خوری این حرف نیست که از دهانت بیرون می آید و این تصویری است که قرآن از غیبت کرده است . پیامبر فرستاد و سی جزء قرآن برای هدایت تو آورد تا تو بشنوی ، حالا تو حاضر نیستی که بشنوی ؟ می گویند که انسان فضول را جهنم بردند گفت که هیزمش تر است یعنی در آنجا هم می خواست فضولی بکند ولی فردی می گفت که فضول را بردند جهنم ، گفت که در خروج از کجاست . پس نگوییم خودمان می خواهیم به جهنم بروی و به کسی ربطی ندارد . بینا و شنوا باشیم و در مقابل حقیقت خاضع باشیم .
سوال – فرق بین دردِ دل و غیبت چیست ؟
پاسخ – ملاک غیبت این است که خواهر یا برادر مومنش را یاد کند به چیزی که او بدش می آید . یعنی اگر طرف بشنود خوشش نمی آید که پشت سر او این حرف را زدی . در اینجا کاری به قصد طرف نداریم که قصدش غیبت است یا درد دل . من و شما راجع به فردی با هم صحبت کنیم ، بگونه ای که اگر طرف این ادبیات ما را متوجه بشود یعنی حرفهایی که من و شما پشت سرش زدیم ، ناراحت بشود ، به این غیبت می گویند . اگر پشت سر کسی از او تعریف و تمجید می کنیم اشکالی ندارد . ملاک غیبت این است که طرف نگران بشود . ما نمی توانیم تحت این عنوان که صفتش است ، غیبت نباشد ، درد دل می کنم یا قصد ندارم ، پشت سر کسی حرف بزنیم . اگر پشت سر کسی حرف بزنم و عیب هایش را هم بگویم که این عیب گویی است و این گناه دیگری است . امام می فرمود که از غیبت فاصله بگیرید . چه بسا شخصی چند عنوان گناه کبیره بزرگ را با یک عمل در خودش ثبت می کند . دارد غیبت می کند که گناه غیبت است و علاوه بر آن عیب جویی هم هست که گناه دیگری است . یک حالت های تحقیر و تمسخر هم می تواند در آن باشد . ما که نمی توانیم با غیبت کردن و آبروریزی دیگران درد دل کنیم . اگر واقعا ما بخواهیم احقاق حقی بکنیم ، اگر در مقام مشاوره هستیم و هیچ کدام از قصدهای آلوده را نداریم . مثلا می گوییم که پدر من این کار را می کند و من نمی خواهم غیبت او را بکنم ، می خواهم راه حل پیدا کنم البته پیش مشاور یا یک فرد امین . اگر درد دل این عنوان را دارد که می خواهیم راه حل پیدا کنیم درست است . ولی اگر بخواهیم با این حرفها خالی بشویم ، این خالی شدن نیست بلکه پر شدن از گناه است و ما دار یم جای دو تا احساس را عوض می کنیم . یک حرکتی است که ما آنرا حس نمی کنیم که سوختن است و خوردن گوشت مرده ی مومن است و بعد احساس می کنیم که آرام گرفته ایم . این یک آرامش دروغین است . یک قسمت این است که من می خواهم ببینم مجاز هستم که درد دل کنم که مجاز نیستم . یک وقت مادر برای پسر یا دخترش می خواهد درد دل کند و او را گیر می اندازد . مادر باید بداند که این درد دل مجوزی برای گفتن نیست اما فرزندش یا مستمع این غیبت وظیفه اش این است که یک جورهایی در مقام تغییر موضوع بربیاید و فضا را عوض کند . اگر دید که نمی تواند این کار را بکند ، یک جورهایی از طرف دفاع کند و بگوید که او قصدش این نبوده است و موضع را به نصیحت و پند تبدیل کند . ولی اگر بگوید که بله مادر شما درست می گویید و این بلاها را هم سر من آورده است درست نیست .
سوال – مادرم از سال 86 بر سر بی وفایی پدرم و شراب خوردن او با هم دعوا داشتند . من اولین کسی بودم که این را فهمیدم و به مادرم گفتم البته افراد فامیل زودتر از ما می دانستند . پدرم به بهانه ی اینکه من با حجاب هستم با من حرف نمی زند و اتفاقا در این ایام پدرم وضعش خیلی خوب شده است یعنی هم پولدار و هم مغرور شده است . او می گوید که قرآن و دستورات دین افسانه است . و می خواهد که من و مادرم مثل او بشویم و در اعتقادات مان از او تبعیت بکنیم . من و مادرم چکار کنیم ؟
پاسخ – تبعیت در امور باطنی درست نیست . قرآن می فرماید که اطاعت از پدر و ماد در امر شرک و در تخریب عقاید نکنید . ولی در رفتار با آنها باید خوب رفتار کنیم . شما باید وظیفه ی فرزندی تان را در برخوردهای اخلاقی حفظ کنید چه بسا تحت تاثیر شخصیت اخلاقی شما قرار بگیرد اما این که دست از عقایدتان مثل نماز و حجاب بردارید صحیح نیست و اینجا اظاعت از پدرو مادر واجب نیست . باید به پدر هم بگوی که با شراب خوردن می خواهی کجا را فتح کنی . آنهایی که خیلی شراب خوردند به کجا رسیده اند که شما می خواهید با کم خوردن به آن برسید . بعضی ها می گویند که ما یک کمی شراب می خوریم . این کار کم و زیاد ندارد . این نافرمانی پروردگار است . مهم نیست که این جام یک قطر است یا یک جام پر است . مهم این است که دارد فرمان خدا را نادیده می گیرد ، مهم این است که دارد بی ادبی و بی تربیتی می کند ، دارد علیه خدا جسارت به خرج می دهد ، اینهاست که آتش بپا می کند . این همه شراب خوار آمدند و رفتند . انسان باید برای خودش شان و شخصیت قائل بشود . اگر این ارزش داشت ، خدا آنرا حرام نمی کرد . این منطقه ی ممنوعه زیست انسان است . محیط زیست انسانی شراب نیست . این کار انسانهای مبتذل و غیر انسان است . خوراک انسان چیزهای پاکیزه و حلال است . امروز در دنیا و کشورهای مدرن این کار را محکوم می کنند . آیا این کار افتخار دارد ؟ این که چنین دختری دارند ، باید افتخار کنند . این دختر جوان باید بر عقاید خودش استوار باشد ولی به پدرش هم احترام بگذارد .
سوال – پسر 22 ساله هستم که در گذشته گناهان فراوانی انجام داده ام .یک وقت تمام کارهای بد گذشته را کنار می گذارم و تمام عکس ها ، فیلم های و موسیقی های بد را از کامپیوترم پاک می کنم و به نامحرم نگاه نمی کنم و با خدا خوب می شوم ولی بعد از یک ماه دوباره به سراغ گناهان گذشته می روم و خدا را فراموش می کنم . من یک انسان دو شخصیتی شده ام . من چکار کنم که همیشه انسان خوبی باشم ؟
پاسخ – قلب این جوان دو تا پیام می گیرد یکی پیام رحمانی است که می گوید ترک گناه زیباست و لذت دارد . یک پیام شیطانی هم هست که می گوید که این ها خیلی هم زیباست و به صحنه ای گناه نگاه بکن . این جوان در عین اینکه نباید ناامید باشد و تجربه کسب می کند ، یک مقدرا هم مردانه برخورد کند و آن زشتی های گناه را بیشتر به خودش تلقین کند . زیبایی های عبادت و بندگی خدا را بیشتر به خودش تزریق کند . وقتی این توازن در او بجود آمد که نگاهش به گناه زشت تر از آن چیزی که هست شد و نگاهش به بندگی خدا زیباتر از آن چیزی که هست شد و آنرا تقویت کرد ، بار ایمانی بالا می رود و اوج می گیرد . فکر کند که با دیدن به صحنه های گناه آلود در همین دنیا چه چیزی گیرش می آید . با دیدن اینها جزء این که جنبه های غریزی حیوانی را تشدید می کنم چه نتیجه ای می گیرم جزء اینکه خودم را در آتش می سوزانم چه نتیجه ای می گیرم . جزء اینکه دارم نگاه رضایت مندانه ی آن کسی که همه چیز من دست اوست را از خودم دور می کنم . و نگاه رضایت شیطان را که همه بدبختی های من بدست اوست را به خودم نزدیک می کنم . این تفکرات باعث تذکر می شود یعنی این تفکرات باعث احیاء دل می شود و تفکر در زندگی کسانی بکند که بندگی خدا را کردند و عزتمند شدند و سعادت دنیا و آخرت را بدست آوردند . به اینها فکر بکند . بعد بیدار می شود و راه می افتد .
سوال – من از وقتی کتاب عذاب قبر را خواندم می گویم که ای کاش خاک باقی می ماندیم . آخر بخاطر یک گناه کوچک این قدر عذاب !
پاسخ – این در صورتی است که مشمول رحمت پروردگار نشویم و توبه نکنیم . برای ما در دیگری هم باز کرده اند و گفته اند که توبه کنید ، در امید را به روی خودمان نبندیم و یک جانبه قضاوت نکنیم .
سوال – حرفهای شما به دل می نشیند . گناه بزرگی کرده ام ، توبه کرده ام ولی دل من زنگار گرفته است و هر بار عهدم را با او می شکنم . با خدا حرف نمی زنم زیرا شرمنده ی او هستم . به من کمک کنید تا گناه را کنار بگذارم . یک راهی می خواهم که لذت گناه از دلم بیرون برود . راهنمایی بفرمایید .
پاسخ – پیام زیبا و قشنگ در اینجا این است که می گوید که من شرمنده ی خدا هستم اما از آن طرف می گوید که با خدا حرف نمی زنم . قسمت روشن این است که می گوید : شرمنده هستم و این از حالات و نشانه های مومن است . مومن وقتی خلاف می کند از خلافش بدش می آید و شرمنده می شود ، این نشانه ی حیات معنوی او است و اینکه می گوید که با خدا حرف نمی زنم قسمت تاریک است . خدا پیام فرستاد که به بندگان من بگو که من بخشنده و رحیم هستم . داریم که خدا می فرماید که کسانی که پشت به من کرده اند اگر می دانستند که من چقدر آنها را دوست دارم از شوق می مردند . پس شما شرمندگی خودت را حفظ کن اما ارتباط خودت را با خدا قطع نکن . با خدا حرف بزن و بگو که شرمنده هستی ، این خودش زیباست . ائمه ی ما این کار را می کردند . می فرمودند : خدایا اگر عمر من دارد تمام می شود و اجل من نزدیک می شود و عمل من نتوانسته من را به تو نزدیک کند و کار زیبایی که مورد پسند تو باشد انجام نداده ام ، اعتراف به گناه می کنم . یکی از چیزهایی که نشان می دهد که خدا از ما راضی است همین اقرار به گناه است . پس ما اعتراف کنیم . خدا در مقابل ما شمشیر نکشیده است . خدا رئوف و رحیم است .