مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی


توسل به حضرت ولی عصر عجل‎الله برای ادامه تحصیل

 
می‎فرمودند: «من برای آینده تحصیل به حضرت ولی عصر عجل‎الله فرجه الشریف متوسل شدم، در خواب، ایشان را زیارت کردم. آن حضرت در همان عالم رؤیا کمر مرا گرفتند، و در نجف به زمین گذاشتند؛ اما از بس هوا گرم بود، عرض کردم سوختم، سوختم. باز کمر مرا گرفتند، در وسط مدرسه دارالشفا قم به زمین نهادند. آن جا را موافق یافتم.» بعد ها وقتی به قم رفته بودند، در مدرسه «دارالشفا» که متصل به مدرسه فیضیه است حجره پیدا کرده بودند. متصدی حجره ها مرحوم شهید صدوقی بود، کلید همان حجره ای را به من داد که در عالم خواب به من داده شده بود.

نقل می کردند: «در این مدرسه یک‎سال همراه کسی در حجره بودم که او از بیداری قبل از اذان صبح امتناع داشت، و به من اجازه نمی داد ساعت را قبل از اذان کوک کنم. چاره ای نداشتم، آزار هم‎حجره جائز نبود. تمام آن یک‎سال، نماز شبم را در طول روز قضا خواندم. در نتیجه این صبرواستقامت، سال آینده خداوند توفیق عنایت فرمود، با امام رضوان‎الله علیه هم‎حجره شدم که این یک خوشبختی بود.
آن‎روز حوزه علمیه قم، در سال های بعد از وفات بنیان گذار خویش آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری رضوان‎الله علیه به سر می برد. زعمای حوزه عبارت بودند از آیت الله حجت(ره)، آیت الله سید محمد تقی خوانساری(ره) و آیت الله سید صدرالدین صدر(ره)، و چون هیچ‎کدام مرجعیت عام نداشتند، با کمک یکدیگر حوزه را اداره می کردند. آن‎ها مردان بزرگی بودند، بسیار بی‎هوی و تارک حشمت و جاه، و از نظر دانش بلندمرتبه؛ آیت ا... حق‎شناس به درس فقه آیت الله حجت(ره) می روند که تمام این دوره درس را نوشته‎اند، و این تقریرات؛ جزو نوشته های ایشان باقی است. در درس اصول هم به محضر آیت الله خوانساری (ره)  حاضر می‎شوند، و یک دوره تقریرات این درس هم هنوز باقی مانده است.

اگر می دانستم تو شاگرد آقای شاه‎آبادی هستی، امتحانت  نمی کردم!

من خودم از ایشان شنیدم که به درس خارج مکاسب آیت الله خوانساری نیز حضور یافته‎اند. در اوان ورود به قم، به محضر امام خمینی -رضوان‎الله علیه- می رسند، و از ایشان اجازه ورود به درس فلسفه‎شان:اسفار  را می خواهند. می گفتند: همین‎طور که حرکت می‎کردیم، امام یک آجر از روی زمین برداشت، و فرمود: ماهیت این چیست؟ من عرض کردم: ماهیت این آجریت آن است. بعد از چند سئوال دیگر فرمود: پیش چه کسی درس خوانده ای ؟ من عرض کردم: آیت ا... شاه‎آبادی، فرمود: اگر می دانستم تو شاگرد آقای شاه‎آبادی هستی، امتحانت  نمی کردم.

در آن سال ها هنوز آیت ا... العظمی بروجردی رضوان‎ا... علیه در بروجرد به سر می بردند، و به قم نیامده بودند. البته فضلای قم، ایشان را می شناختند، و قدر و ارزش علمی ایشان را می دانستند. لذا گروهی از این فضلا تابستان ها به بروجرد می رفتند تا از محضر ایشان استفاده کنند. آیت الله حق‎شناس وآیت الله سلطانی و نیز استاد شهید مطهری از این گروه بودند. در سال 1323 شمسی آیت الله العظمی بروجردی(ره) به درخواست و اصرار مکرر علما بزرگ و فضلای قم، بعد از سفر برای معالجه در تهران، به قم وارد شده و برای زعامت حوزه و عهده‎داری مرجعیت، در آن شهرسکونت می کنند.

حاج آقای حق‎شناس می فرمودند: «من شب خواب دیدم که همه علمای بزرگ در صحن اتابکی حرم حضرت معصومه سلام‎ا... علیها جمع هستند. تمام اطراف این صحن دور تا دور، از علما پر بود. آقای بروجردی از یکی از در های صحن وارد شدند. همه علما به احترام ایشان قیام کردند، و ایشان از ابتدای در ورودی به تعارف و احترام به علمای حاضر پرداختند، و من دیدم ایشان کوله پشتی باربران را بر دوش دارند، و همین‎طور که در برابر آقایان علما که در آن جا حاضرند، احترام و کرنش می کنند، کوله پشتی بالا و پایین می رود. فردا به محضر ایشان رفتم، و خواب را عرضه داشتم، فرمود: این بار شریعت است که به دوش من نهاده شده است. امیدوارم آن را به سلامت به دست صاحبش برسانم.



کسی که توانست تشنگی های معنوی ایشان را سیراب کند

ایشان به تمام آرزوی خودش رسیده بودند ، و در وجود آیت الله بروجردی(ره) استادی را یافته بودند، که جامع همه‎چیز بود، و هم می‎توانست تشنگی های معنوی ایشان را سیراب کند، و هم نیاز های علمی او را برآورد. حضور آیت الله بروجردی در قم حوزه ای نوین بنیاد نهاد. علم و دانش نضج تازه یافت، و تحقیق در رجال و حدیث و فقه واصول  ،علاوه بر این ها درس تفسیرحتی معقول، همراه با عشق و شور به درس خواندن در این حوزه تازه پا به راه افتاد. آیت الله حق ‎شناس درتمام درس های فقه و اصول استاد خویش آیت الله بروجردی  شرکت کرد، وهمه را نوشت، و امروز این تقریرات در شمار میراث علمی ایشان باقی است.

آن‎قدر درس خواندند، و مطالعه کردند که دچار خونریزی بینی شدند!

آیت‎الله حق‎شناس آن‎قدر درس می خواندند، و مطالعه می کردند که طبق فرموده خودشان بارها گرفتار خونریزی بینی شده بودند، و در نهایت در امتحانات دروس آیت ا... بروجردی(ره)به شاگرد اولی می رسند. ثمره زحمات ایشان اجتهاد مطلق در علوم دینی بود که مرتبتی بسیار بلند است، ایشان از پنج تن از بزرگان اساتید حوزه اجازه اجتهاد دریافت کردند که از آن جمله می توان به اجازه آیت الله‎العظمی حاج شیخ عبدالنبی عراقی(ره) و آیت الله حاج سید احمد زنجانی(ره) اشاره کرد. ایشان دردهه چهل، سفری چند ماهه به عتبات عالیات داشتند. دراین سفر مرحوم آیت الله خویی به دیدن ایشان می آیند. محل ملاقات، منزل اخوان مرعشی(رهما)بود که از دوستان ایشان و فضلای نامدار نجف بودند؛ از قبل قرار بحثی نهاده شده بود. دوشب، هرشب، حدود سه ربع ساعت بحث بر سر طهارت یا نجاست اهل کتاب به میان آمد.

آیت الله خویی خطاب به آقای حق‎شناس : «در اجتهاد ایشان تردیدی نیست.»

یکی از دوستان ایشان که در این سفر همراه بود، نقل می کرد، همین که آیت الله خویی بر زمین نشستند، به تعارفات مرسوم پرداختند؛ اما هنوز تعارفات ایشان تمام نشده بود که آقای حق‎شناس همانطور که طبق معمول چشم بر زمین انداخته بود، بحث را شروع کرد، و چنان به جد بحث می کرد که آیت الله العظمی خویی سراپا گوش شده بود. بحث که تمام شد، تازه، مجلس، دوستانه شد، و تعارفات به راه افتاد، و بعد آقای خویی فرموده بودند: «در اجتهاد ایشان تردیدی نیست.»

 شریک بحثی در قم داشتند به نام میرزا حسین نظرلوئی تبریزی(ره) که از افاضل تلامذه مرحوم آیت الله حجت(ره) و داماد مرحوم آیت الله قزوینی(ره) بوده و به فضل و تقوا موصوف بود، ایشان علاقه تام و ارادت کاملی به وی داشت. هم‎بحث دیگر ایشان در درس ها آیت الله حاج شیخ علی پناه اشتهاردی(ره)، استاد فقه و اصول و کلام و معلم اخلاق حوزه علمیه بود.

شب بیست یکم محرم سال 1373 قمری مطابق با سال 1331 شمسی شیخ‎محمدحسین زاهد به لقاء الهی رفت. ایشان وصیت کرده بود که برای اداره و امامت نماز مسجدشان، آیت ا... حق‎شناس را دعوت کنند، و فرموده بود که: «ایشان علما و عملا از من جلوتر است.» بزرگان محل و سرشناسان اهل مسجد به قم می روند، و به محضر آیت ا... بروجردی (ره)  می‎رسند، و از ایشان درخواست می کنند که حاج آقای حق‎شناس را برای امامت مسجد امین‎الدوله که در کوچه چهل تن بازار تهران واقع بود، مأمور کنند. آیت الله بروجردی طبق نقل کسانی که در این جمع به محضرشان رفته بودند، فرمودند : «شما فکر نکنید، یک طلبه است که به تهران می آید، شما مرا به همراه خود به تهران می برید.»
آیت ا... حق‎شناس می فرمودند: «بازگشت به تهران برای من بسیار گران بود. قم برای من، محل پیشرفت و ترقی علمی و عملی بود و به هیچ وجه میل به آمدن به تهران را نداشتم.» روزهای سختی بر ایشان گذشته بود. به مشورت با امام رضوان‎ا... علیه می روند، ایشان می فرمایند: «وظیفه است، باید بروید.» عرض می کنند: «شما چرا نمی روید؟» ایشان می فرمایند: «به جدم قسم اگر گفته بودند: روح ‎الله بیاید، من می رفتم. » 

ایشان به هر نحو بود، به تهران می آیند. تأیید جدی مرحوم آیت الله بروجردی(ره) برای ایشان، شأن و شخصیت مقبولی ایجاد می کند. مردم و شاگردان مرحوم آقای زاهد(ره) به ایشان روی می آورند. طلاب تهران برای دروس حوزوی به نزد ایشان می آیند.

آن‎وقت که بنده به محضر ایشان مشرف شدم، از روز ایشان چیزی مطلع نشدم؛ اما عصرها یک درس خارج فقه برای طلاب داشتند، و شب های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه برای مردم صحبت می کردند، در این دروس عمومی، احکام شرعی و تفسیر و اخلاق گفته می شد. برای ما که جوان بودیم، آن چه ایشان می فرمود، حکم آب حیات داشت، و اگر یک شب به دلیلی مواعظ ایشان تعطیل می شد، مثل ماهی از آب بیرون افتاده، شده بودیم. در اوایل جوانی دستور یافته بودند که به عنوان بخشی ازراه و رسم سلوک، سه کار را به هیچ وجه رها نکنند: «نماز جماعت واول وقت ، نماز شب و درس و بحث. »



ما در ضمن درس های ایشان اشاره ای به این جریان یافته‎ایم، که برای شما می آوریم. البته ایشان درنقل واقعه کوشیده اند که معلوم نباشد از چه کسی سخن به میان می آید. بیان خود ایشان این است: «یک وقتی بنده مشرف شدم حضرت عبدالعظیم - علیه‎السلام - در آن اوایل آمدنم به مسجد بود. از اول بنایم این بود که نمازم در اول وقت و به جماعت باشد. همه جماعت ها خوانده شده بود. فقط جماعتی که باقی مانده بود، نماز آیت ا... شیخ محمد تقی بافقی(ره) بود - که آن خبیث لامذهب(رضاخان)  آن‎قدر به‎صورت ایشان زده بود که صورت خرد شده بود - ما که نشسته بودیم، فرمود: «برای چه نشسته‎اید؟» گفتم: «ما نشسته‎ایم که نماز را با شما بخوانیم.» گفت: «نماز من جبیره ای است سه ربع طول می کشد!» ما گفتیم: «یک ساعت هم طول بکشد ما نشسته‎ایم.» در این بین، جوانی بود.
ایشان از او پرسید: «شما اهل کجا هستی؟» گفت: «اهل همین دوروبرها.» گفت: «بابا جان نهارت را خورده‎ای» گفت: «نه آقا ما اول نماز می خوانیم، بعد نهار می خوریم.» گفت: «تو برای چه آمده ای‎؟» گفت: «ما برای نماز اول وقت آمده‎ایم، و این از خصوصیات(اوامر) امام زمان صلوات‎ا... و سلامه علیه است.» آیت ا... بافقی از عشاق امام زمان بود. گفت: «بارک‎ا... بگو ببینم مولای من چه فرموده است؟» گفت: «آقا من مجاز نیستم همه را عرض کنم.» گفت: «هر چه فرموده است بگو.» گفت: «مولای شما و من فرمودند که: نمازت را باید اول وقت بخوانی و جماعت را ترک نکنی.» آیت ا... بافقی گریه کرد، چون عرض کردم عاشق امام زمان بود. گفت: «مولای من دیگر چه فرمود؟» گفت: «دومی را می گویم و از گفتن بقیه معذورم؛» فرمودند: «نوافلی را که می خوانی در صدد نباش که مثلا این یازده رکعت - نماز شفع و وتر با آن 8 رکعت - تمام بشود؛ این‎ها را خوب بخوان، با توجه بخوان، در کیفیت نماز سعی بکن نه در کمیت.» حالا من دیدم که همه نماز جماعت را خوانده اند، و آمدیم خدمت شما.»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۲۵
khademoreza kusar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی