آیا حجت خدا ... وجود دارد؟؟؟ 2
مرحوم رضی در متن پیشین، دربارهی عمل رفعی اسم فاعل و مفعول صحبت کردند، در متن بالا، صحبت از جایی است که این دو بخواهند عمل نصب انجام دهند برای نمونه در جملهی «زید ضارب عَمرا» ضارب که اسم فاعل است در عَمرو عمل کرده و آن را نصب داده است. ایشان میفرماید که در صورتی اسم فاعل و مفعول میتوانند عمل نصبی انجام دهند که به معنای گذشته نباشند بلکه به معنای حال یا آینده باشند یا این که مطلق باشند و قید به حال و آینده نخورده باشند که این اطلاق دلالت بر استمرار دارد.
جالب این جاست محل بحث ما در آیهی شریفه نیز، دقیقا از همین نوع است و در این آیه، واژهی «جاعل» که اسم فاعل است در کلمهی «خلیفة» عمل کرده و آن را نصب داده است. حالا اگر عبارت قید به حال یا آینده خورده بود و مثلا خداوند متعال میفرمود: «من الان در زمین خلیفه قرار میدهم» یا «من در آینده در زمین خلیفه قرار میدهم» در این صورت، اسم فاعل فقط به معنای حال یا آینده بود اما از آن جا که کلام مطلق است و قید به هیچ کدام نخورده، دلالت بر استمرار دارد یعنی «من به صورت مستمر و همواره در زمین خلیفه قرار میدهم» و همین استمرار باعث شده است که اسم فاعل در کلمهی خلیفه عمل نصبی انجام دهد. از طرف دیگر بر اساس متن مرحوم رضی، نمیشود که اسم فاعل در این جا دلالت بر زمان ننماید؛ زیرا فقط زمانی میتواند عمل نصبی انجام دهد که شباهت به فعل داشته باشد و این شباهت یا به این است که به معنای حال یا آینده باشد و یا به مطلق بودن است که دلالت بر استمرار مینماید؛ و در غیر این سه صورت، اسم فاعل عمل، نمیتواند عمل نصبی انجام دهد بنابراین کسی نمیتواند ادعا کند که این آیه اصلا دلالت بر زمان ندارد.
از آن چه گذشت روشن شد که اولا: چون در آیهی محل بحث، اسم فاعل عمل نصبی انجام داده، حتما باید دلالت بر زمان داشته باشد و ثانیا: چون اسم فاعل قید به حال یا آینده نخورده و مطلق است، دلالت بر استمرار دارد و نشان میدهد که قرار دادن خلیفه و جانشین در زمین، برای همیشه است و استمرار دارد.
عالم اهل سنت، آقای احمد بن قاسم الصباغ المصری، رسالهای مستقل به نام رسالة فی إسم الفاعل المراد به الإستمرار فی جمیع الأزمنة – یعنی رسالهای در اسم فاعلی که مراد از آن استمرار در همهی زمانهاست - نوشته و با بررسی دلالت اسم فاعل بر استمرار در صورتی که مطلق باشد، همین مطالب بالا را از مرحوم رضی نقل کرده و دلالت اسم فاعل بر استمرار را تبیین کرده است.
أحمد بن قاسم الصباغ العبادی القاهری المصری، رسالة فی إسم الفاعل المراد به الإستمرار فی جمیع الأزمنة، دار الفرقان للنشر والتوزیع – عمان، الطبعة الأولى، 1983 م، تحقیق: د.محمد حسن عواد.
دیدگاه سکاکی
سکاکی، نحوی و ادیب مهم اهل سنت نیز، در کتاب مفتاح العلوم تصریح مینماید که اسم فاعل در صورتی عمل مینماید که به معنای مضارع یا آینده باشد و یا این که دلالت بر استمرار داشته باشد:
«اسم الفاعل: کیف کان، مفردا أو مثنى أو مجموعا جمع تکسیر أو تصحیح، نکرة فی جمیع ذلک، أو معرفة ظاهرا أو مقدرا، مقدما أو مؤخرا، یعمل عمل فعله المبنی للفاعل، إذا کان على أحد زمانی ما یجری هو علیه، و هو المضارع دون المضی أو الاستمرار.»
«اسم فاعل هر طور که باشد چه مفرد باشد یا مثنی یا جمع مکسر یا جمع سالم، چه نکرده باشد در تمام صورتهای قبلی و چه معرفهی ظاهری باشد یا تقدیری، چه مقدم باشد و چه موخر، عمل فعل معلوم خودش، که مضارع است را انجام میدهد البته هنگامی که یکی از دو زمان فعل مضارع [حال یا آینده] را داشته باشد یا دلالت بر استمرار نماید.»
سکاکى، یوسف بن ابىبکر، مفتاح العلوم، دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان، چاپ: اول، ص 197.
دلالت همیشگی اسم فاعل بر استمرار، در صورتی که تنوین داشته باشد
مهمتر این که برخی از نحویها تصریح کردهاند که اگر اسم فاعل با الف و لام نباشد مثل «الضارب» یا اضافه نشده باشد مثل «ضاربُ زیدٍ» بلکه با تنوین باشد مثل «ضاربٌ» همیشه عمل نصبی انجام میدهد و دلالت بر استمرار دارد. برای نمونه عفیف دمشقیة در این زمینه مینویسد:
«ان اسم الفاعل «المنوّن» یعمل النصب دائما و أنه فی اساسه غیر محدّد بزمن؛ لأن فیه معنى الاستمرار.»
«اسم فاعلِ تنویندار همیشه نصب میدهد و اساسا محدود به زمان خاصی نیست به خاطر این که در آن معنای استمرار وجود دارد.»
دمشقیه، عفیف، خطى متعثرة على طریق تجدید النحو العربی (الأخفش - الکوفیون)، دار العلم للملایین - بیروت - لبنان، چاپ دوم، ص 140.
همانگونه که روشن است، در متن بالا بر چند نکته تصریح شده: اول این که اسم فاعل تنویندار همیشه عمل نصبی انجام میدهد؛ دوم این که اصل و اساس در این نوع از اسم فاعل این است که محدود و مقید به زمان خاصی نیست و دلالت بر استمرار مینماید. این همان مطلبی است که پیش از این نیز گفتیم یعنی این که اگر اسم فاعل مطلق باشد و قیدی نخورده باشد، دلالت بر استمرار دارد و این اصل در اسم فاعل است، مگر این که قید بخورد به زمان خاصی که در این صورت، به خاطر آن قید خاص، فقط دلالت بر زمان خاصی مینماید. با دقت در آیهی مورد بحث «انی جاعلٌ فی الارض خلیفة» کاملا روشن است که اسم فاعل در این آیه نیز دارای تنوین است و قید به زمان خاصی نیز نخورده است و بنابراین، به طور یقینی و بر اساس اصل در اسم فاعل، دلالت بر استمرار در همهی زمانها دارد. فراموش نشود که بنابر سخن علمای نحو، اصل در اسم فاعل، دلالت بر استمرار است و این دلیل نمیخواهد، بلکه آن چه که دلیل میخواهد قید خوردن و دلالتش بر زمان خاصی است.
تصریح گروه زیادی از مفسرین اهل سنت و شیعه بر دلالت این آیهی شریفه بر استمرار نصب خلیفه و حجت الهی
تفاسیر اهل سنت
1- آلوسی در تفسیر روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم
وی که از مفسرین به نام و مطرح اهل سنت است و تفسیرش نیز از مفصلترین و جامعترین تفاسیر اهل سنت به شمار میآید، ذیل این آیهی مبارکة مینویسد:
«لکن لقصور المستخلف علیه لما أنه فی غایة الکدورة و الظلمة الجسمانیة و ذاته تعالى فی غایة التقدس و المناسبة شرط فی قبول الفیض على ما جرت به العادة الإلهیة فلا بد من متوسط ذی جهتی تجرد و تعلق لیستفیض من جهة و یفیض بأخرى ... و عند أهل اللّه تعالى المراد بالخلیفة آدم و هو علیه السلام خلیفة اللّه تعالى و أبو الخلفاء و المجلى له سبحانه و تعالى، و الجامع لصفتی جماله و جلاله، ... و به جمعت الأضداد و کملت النشأة و ظهر الحق، و لم تزل تلک الخلافة فی الإنسان الکامل إلى قیام الساعة و ساعة القیام بل متى فارق هذا الإنسان العالم مات العالم لأنه الروح الذی به قوامه، فهو العماد المعنوی للسماء، و الدار الدنیا جارحة من جوارح جسد العالم الذی الإنسان روحه. و لما کان هذا الاسم الجامع قابل الحضرتین بذاته صحت له الخلافة و تدبیر العالم.»
«لکن به خاطر این که کسانی که خلیفه برای آنها قرار داده شده [انسانها] در قعر تاریکی و ظلمت جسمانیت هستند و خداوند متعال در اوج تقدس است و بر اساس سنت الهی، وجود مناسبت [میان خداوند و کسی که فیض را دریافت مینماید] شرط در قبول فیض است بنابراین لازم است که یک واسطه [میان خداوند و خلق] باشد که هر دو جهت تجرد و تعلق دنیوی را داشته باشد تا بتواند از فیض را از یک طرف [خداوند متعال] دریافت کند و به طرف دیگر [مردم] برساند. ... و نزد اهل الله این خلیفه آدم علیه السلام است و ایشان خلیفهی خداوند و پدر جانشینان خداوند و تجلی خداوند و جامع صفات جمال و جلال اوست و به وسیلهی او اضداد جمع شد و خلقت کامل و حق آشکار گردید و برای همیشه و تا روز قیامت و لحظه قیامت این خلافت در انسان کامل وجود دارد؛ بلکه اگر این انسان عالم – خلیفهی خداوند – وجود نداشته نباشد همهی عالم نیز از میان میرود؛ زیرا این خلیفهی خداوند، روح عالَم است که قوامش به اوست و او ستون معنوی آسمان است و دنیا عضوی از اعضای عالَم است که این انسان کامل روح آن است و چون این اسم جامع خداوند – انسان کامل و خلیفه الهی – قابلیت هر دو عالم دنیا و ملکوت را دارد، میتواند خلافت و ادارهی عالم را بر عهده داشته باشد.»
سید محمود الآلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 222 - 223، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1415 ق، چاپ اول، تحقیق: على عبدالبارى عطیة.
همانگونه که آشکارست، آلوسی علاوه بر این که شخصیت خلیفهی الهی را تبیین نموده و او را مظهر و تجلی همهی صفات خداوند میداند، تصریح مینماید که این خلافت الهی تا روز قیامت در زمین وجود دارد و انسان کامل مصداق خلیفهی خداوند است. بنابراین آلوسی بر اساس این آیهی مبارکه اعتقاد به وجود حجت و امام و خلیفهی الهی در هر دورهای دارد، که باید انسان کامل باشد و جالبتر این جاست که آلوسی دلیل این مطلب را نیز بیان کرده و معتقد است که انسان کامل و خلیفهی الهی، روح همهی عالم است و ستون معنوی آسمانهاست و اگر وجود نداشته باشد، همهی عالم از میان میرود و این خلیفهی الهی است که قابلیت ادارهی همهی عالم را دارد.
عارف مشهور اهل سنت، محیی الدین ابن عربی
وی نیز ذیل همین آیهی شریفه تصریح مینماید که امامت تا روز قیامت در فرزندان آدم علیه السلام وجود دارد و هدف از خلقت عالم، انسان کامل یا همان خلیفه الهی است و این خلیفه باید در هر دورهای وجود داشته باشد و اگر لحظهای نباشد، همهی عالم از میان رفته و خورشید و ستارگان نابود شده و آسمان به زمین سقوط مینماید و این انسان کامل است که همهی دنیا را حفظ کرده و نگه میدارد. بنابراین، ابن عربی نیز قائل است که وجود امام زمان و خلیفهی الهی در هر دورهای لازم است. متن ابن عربی در این زمینه بسیار طولانی و مفصل است که ما در ادامه بخشی از آن را نقل مینماییم:
«خلق آدم علیه السلام الإنسان الکامل الأول، و الخلیفة الأول، بالیدین و على الصورة الإلهیة: لما أراد اللّه بالإنسان الخلافة و الإمامة بدأ بإیجاد العالم، و هیأه و سواه و عدله و رتبه مملکة قائمة، فلما استعد لقبول أن یکون مأموما أنشأ اللّه جسم الإنسان الطبیعی و نفخ فیه من الروح الإلهی، فخلقه على صورته لأجل الاستخلاف، فظهر بجسمه فکان المسمى آدم فجعله فی الأرض خلیفة، و کان من أمره و حاله مع الملائکة ما ذکر اللّه فی کتابه لنا، و جعل الإمامة فی بنیه إلى یوم القیامة، فالإنسان الکامل هو المقصود الذی به عمرت الدنیا و قامت، و إذا رحل عنها زالت الدنیا، و مارت السماء، و انتثرت النجوم، و کورت الشمس، و سیرت الجبال، و عطلت العشار، و سجرت البحار، و ذهبت الدار الدنیا بآخرها، و انتقلت العمارة إلى الدار الآخرة، بانتقال الإنسان، ... و اعلم أن اللّه جمع لنشأة جسد آدم بین یدیه فقال «لما خلقت بیدی» فإنه لما أراد اللّه کمال هذه النشأة الإنسانیة جمع لها بین یدیه، و أعطاها جمیع حقائق العالم، و تجلى لها فی الأسماء کلها، فحازت الصورة الإلهیة، و الصورة الکونیة، و جعلها روحا للعالم و جعل أصناف العالم له کالأعضاء من الجسم للروح المدبرة له، فلو فارق العالم هذا الإنسان مات العالم، فالدار الدنیا جارحة من جوارح جسد العالم الذی الإنسان روحه، فلما قابل الإنسان الحضرتین بذاته (الحضرة الإلهیة و الحضرة الکونیة) صحت له الخلافة، و تدبیر العالم ... و أنزله خلیفة عنه فی أرضه، و الخلیفة معلوم أنه لا یظهر إلا بصفة من استخلفه، فلا مخلوق أعظم رحمة من الإنسان الکامل الذی هو مجلى حقائق العالم، فهو آخر نوع ظهر، فأولیته حق و آخریته خلق ... .»
«خداوند آدم علیه السلام را به عنوان انسان کاملِ اول و خلیفهی اول با دو دست و بر صورت الهی خلق کرد. هنگامی که خداوند خواست که خلافت و امامت را در انسان قرار دهد، شروع به ایجاد عالَم کرد و آن را به عنوان مملکت باقی و استوار تهیه کرده و ساخت و هنگامی که عالَم خلقت، آمادگی پیدا کرده که ماموم – پیرو – قرار گیرد، خداوند جسم انسان طبیعی را خلق کرده و در آن از روح الهیاش دمید و او را بر صورت خودش برای جانشینی خلق کرد و انسان با بدنش ظهور پیدا کرد و نامش آدم شد و خداوند او را خلیفهی در زمین قرار داد و ماجراهایی با فرشتگان پیدا کرد که خداوند برایمان در کتابش بیان کرده است و خداوندامامت را در فرزندان آدم تا روز قیامت قرار داده است؛ بنابراین انسان کامل همان هدف و مقصودی است که دنیا به خاطرش ساخته شده و بر پا شده و اگر در آن نباشد، دنیا از بین می رود و آسمان نابود شده و ستارگان پراکنده گشته و خورشید خاموش شده و کوه ها به حرکت در آمده و اموال با ارزش و قیمتی رها شده و دریاها برافروخته شده و دنیا به پایان خودش میرسد و آبادانی با انتقال انسان، به عالم آخرت منتقل میشود ... و بدان که خداوند آدم را با دست خودش خلق کرده است و میفرماید: «هنگامی که با دست خودم خلق کردم» و هنگامی که خداوند کمال این مخلوق انسانی [آدم] را اراده کرد او را با دست خودش خلق کرد و به او تمام حقائق عالم را بخشیده و برایش همهی اسماء را تجلی داد به همین خاطر صورت الهی و صورت خاکی را به دست آورد و او را روح جهان قرار داد و همهی انواع مخلوقات را مانند اعضای جسم برای این روح قرار داد که آنها را اداره میکند؛ بنابراین اگر این انسان کامل در جهان نباشد، جهان نابود میشود بنابراین عالم دنیا یکی از اعضای جسدی است که انسان روح آن است و هنگامی که انسان کامل، هر دو جهت الهی و خاکی را پیدا کرد، شایستهی خلافت و ادارهی جهان گردید ... و خداوند آدم را به عنوان جانشین خودش بر زمین نازل کرد و روشن است که خلیفه باید صفات کسی را داشته باشد که او را به جانشینی انتخاب کرده است بنابراین مخلوقی گرانقدرتر از انسان کامل که تجلی حقائق جهان است وجود ندارد و او آخرین نوعی است که تجلی پیدا میکند و اولش حق است و آخرش خلق است ... .»
ادامه دارد.......