آیا حجت خدا ... وجود دارد؟؟؟؟ 4
محیی الدین ابن عربی، رحمة من الرحمن فى تفسیر و اشارات القرآن، ج 1، ص 107 - 108، مطبعه نصر، دمشق، 1410 ق، چاپ اول، تحقیق: محمود محمود غراب.
همانگونه که روشن است، در این متن نیز، ابن عربی به چند نکته تصریح کرده است:
اول این که خداوند همهی مخلوقات و هر آن چه در زمین و آسمان است را به خاطر خلفایش خلق کرده و قدرت و اذن اداره و تصرف در همه را به خلفایش داده است؛
دوم این که در مرتبه اول، این خلفاء پیامبران الهی هستند که جبرییل امین علیه السلام واسطهی میان خداوند و آنهاست؛
سوم این که پس از پیامبران، در هر دوره یک جانشین الهی در زمین قرار دارد که همانند پیامبران است و همهی علوم و حقائق معارف الهی به او داده شده است و حتی میتواند شریعت بیاورد اما به خاطر شرایط زمان و مکان این کار به او واگذار نشده است؛
چهارم این که یکی از علامتهای این خلیفهی الهی این است که علم ظاهر و باطن حروف مقطعهی قرآن به او داده شده و با این علم بر همهی حقائق عالم واقف شده است؛
پنجم این که حق تنها با این خلفا و جانشینان الهی تشخیص داده میشود.
خلاصهی تصریحات ابن عربی
همانگونه که روشن است، محیی الدین ابن عربی، با استدلال به همین آیهی شریفه معتقد است که امامت تا روز قیامت در زمین وجود دارد و در هر دوره فقط یک امام و حجت و خلیفهی الهی در زمین وجود دارد که انسان کامل و تجلی همهی صفات الهی است.
«حقی برسوی» در تفسیر روح البیان
حقی برسوی، یکی دیگر از مفسرین اهل سنت نیز، در ذیل این آیهی شریفه تصریح کرده که خلیفهی خداوند، در هر دورهای، روی کرهی زمین وجود دارد و خداوند متعال به وسیلهی او جهان را حفظ مینماید:
«اعلم ان اللّه تعالى یحفظ العالم بالخلیفة کما یحفظ الخزائن بالختم و هو القطب الذی لا یکون فی کل عصر الا واحدا فالبدء کان بآدم علیه السلام و الختام یکون بعیسى علیه السلام و الحکمة فی الاستخلاف قصور المستخلف علیه عن قبول فیضه و تلقى امره بغیر واسطة لان المفیض تعالى فی غایة التنزه و التقدس و المستفیض منغمس غالبا فی العلائق الدنیئة کالاکل و الشرب و غیرهما و العوائق الطبیعیة کالاوصاف الذمیمة فالاستفاضة منه انما تحصل بواسطة ذى جهتین اى ذى جهة التجرد وجهة التعلق و هو الخلیفة أیا کان و لذا لم یستنبئ اللّه ملکا فان البشر لا یقدر على الاستفادة منه لکونه خلاف جنسه.»
«بدان که خداوند جهان را با خلیفه و جانشین نگهداری مینماید همان گونه که گنجها با حرز نگهداری میشود و او همان قطب و محور عالم است که در هر دوره فقط یک نفر است و شروع خلافت با آدم علیه السلام بوده و پایانش با عیسی علیه السلام است [اشاره دارد به برخی روایات اهل سنت که در آن کسی که در آخر الزمان قیام کرده و دنیا را پر از عدل و داد مینماید، حضرت عیسی علیه السلام معرفی شده است. این روایات مورد اعتراض علمای اهل سنت قرار گرفته و آنها تصریح کردهاند که این روایات متعارض با روایات متواتری است که نشان میدهد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در آخر الزمان قیام کرده و دنیا را پر از عدل و داد مینماید و حضرت عیسی علیه السلام نیز به ایشان اقتدا مینماید.] اما دلیل این که خداوند، خلیفه قرار میدهد این است که مخلوقاتی که این خلیفه بر آنها گمارده شده است، از پذیرش مستقیم و بدون واسطهی فیض الهی و دستورات خداوند عاجز هستند؛ زیرا خداوند در غایت تنزه و تقدس است و کسانی که فیض به آنها میرسد غالبا غرق در وابستگیهای دنیوی همانند خوردن و نوشیدن و غیر اینها هستند و وابستگیهای دنیوی مانند مانند صفتهای مذموم هستند و رسیدن فیض خداوند نیاز به واسطهای دارد که دارای هر دو جهت تجرد و عدم وابستگی و تعلق و وابستگی با هم باشد [یعنی هر دو جهت را داشته باشد تا از طرفی با تجرد الهی سنخیت داشته باشد و بتواند از او فیض را دریافت نماید و از طرف دیگر جسمانی و مادی باشد و بتواند با مخلوقات ارتباط بر قرار کرده و فیض را به آنها برساند] و این واسطه فقط همان خلیفه و جانشین خداوند است و به همین دلیل خداوند هیچ فرشتهای را پیامبر قرار نداده است؛ زیرا بشر امکان استفاده از فرشته را ندارد به این دلیل که جنسش با او فرق دارد ... .»
اسماعیل حقی برسوی، تفسیر روح البیان، ج 1، ص 94، دارالفکر، بیروت، چاپ اول، بیتا.
مفسر بزرگ اهل سنت، قرطبی در تفسیر الجامع لاحکام القرآن
قرطبی که یکی از مشهورترین و مهمترین مفسرین اهل سنت به شمار میآید، در تفسیرش ذیل این آیهی شریفه، تصریح میکند که از دیدگاه همهی امت اسلامی و همهی فرق آن، جز برخی از معتزله که از فهم شریعت اسلامی ناتوان و کور بودهاند، وجود امام و مسالهی امامت امری واجب است و اصل و اساس در این زمینه، همین آیهی قرآن است. به بیان دیگر، قرطبی معتقد است که دلالت همین آیه بر استمرار نشان میدهد که باید همیشه در زمین خلیفهی خداوند و امامی برای مردم وجود داشته باشد و همین آیه باعث شده که علمای اهل سنت معتقد به لزوم و وجوب وجود امام شدهاند:
«الرابعة- هذه الآیة أصل فی نصب إمام و خلیفة یسمع له و یطاع، لتجتمع به الکلمة، و تنفذ به أحکام الخلیفة. و لا خلاف فی وجوب ذلک بین الامة و لا بین الأئمةإلا ما روی عن الأصم حیث کان عن الشریعة أصم و کذلک کل من قال بقوله و اتبعه على رأیه و مذهبه، قال: إنها غیر واجبة فی الدین بل یسوغ ذلک ... و دلیلنا قول الله تعالى: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» [البقرة: 30] و قوله تعالى: «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ» [ص: 26] و قال: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ» [النور: 55] أی یجعل منهم خلفاء إلى غیر ذلک من الآی.»
«مسالهی چهارم: این آیه اصل و اساس در نصب امام و خلیفهای است که حاکم مردم باشد و در نصب خلیفهای است که باید سخنش شنیده شده و اطاعت شود تا بدین وسیله جامعه متحد شده و احکام خلیفه جاری گردد و در میان امت اسلام و امامان دین، هیچ اختلافی در این زمینه وجود ندارد به جز آن چه که از یکی از معتزله به نام ابوبکر الاصم، که از فهم شریعت کور و ناتوان بود، نقل شده که او میگفته: امامت در دین واجب نیست بلکه این مساله جایز است ... همچنین مانند او هستند همهی کسانی که از دیدگاه و مبانیش پیروی کردهاند. دلایل ما اهل سنت در این مساله، این فرمایش خداوند متعال است که میفرماید: «انی جاعل فی الارض خلیفه» [من در زمین به طور مستمر خلیفه قرار میدهم] و میفرماید: «یا داود ما تو را در زمین خلیفه قرار دادیم» و میفرماید: «خداوند به کسانی که از شما ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام میدهند، وعده میدهد که آنها را در زمین خلیفه قرار دهد» یعنی این که از میان آنها، خلفا و جانشینان قرار میدهد و دیگر آیات قرآنی به جز این آیات است.»
الجامع لأحکام القرآن، أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی، دار الشعب – القاهرة، ج 1، ص 264.
همان گونه که روشن است، قرطبی با استناد به این سه آیه از آیات قرآن کریم، ثابت میکند که امامت امری واجب و لازم است و بر اساس قرآن کریم، خداوند است که در زمین جانشین و خلیفه قرار میدهد. این که قرطبی از این آیهی مبارکه، لزوم نصب امام و خلیفه در هر دورهای را استفاده مینماید، تصریح ضمنی به دلالت آیه بر استمرار است. هم چنین قرطبی تصریح مینماید که کسانی که اعتقاد به لزوم امامت ندارند، کور بوده و شریعت را نفهمیدهاند.
ابن کثیر دمشقی در تفسیر القرآن العظیم
ابن کثیر دمشقی، از علمای مورد اعتماد اهل سنت و هم چنین وهابیت و از مفسرین مهم اهل سنت، در تفسیرش ذیل این آیهی شریفه، ابتدا از طبری نقل مینماید که خلیفهی خداوند آدم علیه السلام و هر کسی است که در زمین به عدالت قضاوت نماید، سپس برداشت قرطبی را تقریر کرده و تصریح مینماید که این آیه، دلیل اصلی و اساسی برای این است که بر خداوند واجب است خلیفه را نصب نماید و این کار انتخابی نیست:
«قال ابن جریر: فکان تأویل الآیة على هذا إنی جاعل فی الأرض خلیفة منی یخلفنی فی الحکم بالعدل بین خلقی و إن ذلک الخلیفة هو آدم و من قام مقامه فی طاعة اللّه و الحکم بالعدل بین خلقه، و أما الإفساد و سفک الدماء بغیر حقها فمن غیر خلفائه ... و قد استدل القرطبی و غیره بهذه الآیة على وجوب نصب الخلیفة لیفصل بین الناس فیما اختلفوا فیه و یقطع تنازعهم و ینتصر لمظلومهم من ظالمهم و یقیم الحدود و یزجر عن تعاطی الفواحش إلى غیر ذلک من الأمور المهمة التی لا تمکن إقامتها إلا بالإمام، و ما لا یتم الواجب إلا به فهو واجب.»
«ابن جریر طبری میگوید: تاویل این آیه این است که خداوند میفرماید من در زمین خلیفهای قرار میدهم که در حکم کردن به عدالت در میان مخلوقاتم، جانشینی مرا کند و این جانشین آدم است و هر کسی که جانشین او در اطاعت خداوند و حکم به عدل در میان خلق من است اما فساد کردن و ریختن خون ناحق، کار خلفای من نیست ... . قرطبی و غیر او به این آیه استدلال کردهاند بر وجوب نصب خلیفه تا میان مردم، در آن چه که اختلاف کردهاند، حکم نماید و اختلافاتشان را بر طرف کرده و مظلوم را در برابر ظالم یاری کند و حدود را اقامه کرده و از انجام فحشا جلوگیری نماید و هم چنین دیگر کارهای مهمی را که امکان انجامش جز با امام نیست و فراهم کردن مقدماتی که واجب جز با آن کامل نمیشود، انجام دهد.»
تفسیر القرآن العظیم، إسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی أبو الفداء، دار الفکر، بیروت، 1401، ج 1، ص 73.
همان گونه که روشن است، ابن کثیر معتقد است که طبری این آیه را این گونه تاویل کرده است:
خداوند فرموده: اولا من در زمین جانشینی قرار میدهم تا به عدالت در میان خلق حکومت کند و ثانیا این جانشین آدم و خلفای پس از او هستند و منحصر در آدم نیست و ثالثا این خلیفه فساد در زمین نکرده و به ناحق خونی را نمیریزد.
در این جا، شایسته است از برادران اهل سنت یپرسیم: آیا بسیاری از خلفای اهل سنت همان گونه بودهاند که طبری گفته و خون به ناحقی نریخته و فسادی انجام ندادهاند؟ آیا این تاویل طبری، نشان نمیدهد که جانشینان خداوند در مرتبه و منزلت بالایی از معنویت و مقام روحانیت قرار دارند تا جایی که به جای خداوند در زمین حکومت می کنند بدون این که ذرهای فساد نمایند؟ آیا یزید بن معاویه که به اعتراف علمای اهل سنت انسان فاسقی بود و نوهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سید جوانان اهل بهشت علیه السلام را شهید کرده و در فاجعهی حرة جمعی زیادی از صحابه و تابعین را به خاک و خون کشیده و زنانشان را برای سه روز حلال اعلام کرده و خانهی خداوند را به منجنیق بسته است، میتواند مصداق این کلام طبری باشد و خلیفهای باشد که خداوند تعیین کرده و ذرهای فساد و خونریزیِ به ناحق نمیکند؟ و اگر یزید این خلیفه و جانشین خداوند نیست، بنابر اعتقاد شما چه کسی در زمان یزید خلیفه و جانشین به حق خداوند بوده است که بر اساس این آیهی قرآن خداوند او را انتخاب کرده و قرار داده است؟ هم چنین در زمان دیگر خلفای بنی امیه و خلفای خونریز و فاسد بنی عباس چه کسی خلیفهی خداوند بوده است که خداوند او را انتخاب کرده؟ و بر اساس دلالت این آیه شریفه، الان چه کسی خلیفهی خداوند در روی زمین است که ذرهای فساد نکرده و خون به ناحقی را نمیریزد و جانشین خداوند در روی کره زمین است؟
زحیلی در تفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج
وی نیز در مطلبی که بسیار شبیه به نوشتهی قرطبی است، تصریح میکند که از دیدگاه همهی علما و بزرگان اهل سنت، جز برخی از معتزله که هم اکنون از میان رفته و وجود ندارند، وجود امام و مسالهی امامت امری واجب است و اصل و اساس در این زمینه، همین آیهی قرآن است. به بیان دیگر، وی نیز معتقد است که دلالت همین آیه بر استمرار نشان میدهد که باید همیشه در زمین خلیفهی خداوند و امامی برای مردم وجود داشته باشد و همین آیه باعث شده که علمای اهل سنت معتقد به لزوم و وجوب وجود امام شدهاند:
«ثم إن هذه الآیة أصل فی نصب إمام حاکم و خلیفة یسمع له و یطاع، لتجتمع به الکلمة، و تنفذ به أحکام الخلیفة. و لا خلاف بین العلماء فی وجوب ذلک، إلا ما روی عن أبی بکر الأصم من المعتزلة أنه قال: الإمامة غیر واجبة فی الدین، بل یسوغ ذلک ... و أدلة الجمهور: قول اللّه تعالى: إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً و قوله تعالى: یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ [ص 38/ 26] و قوله عز و جل: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ» [النور 24/ 55] أی یجعل منهم خلفاء.»
«این آیه اصل و اساس در نصب امامی است که حاکم مردم باشد و در نصب خلیفهای است که باید سخنش شنیده شده و اطاعت شود تا بدین وسیله جامعه متحد شده و احکام خلیفه جاری گردد و در میان علما هیچ اختلافی در این زمینه وجود ندارد، به جز آن چه که از یکی از معتزله به نام ابوبکر الاصم نقل شده که او میگفته: امامت در دین واجب نیست بلکه این مساله جایز است ... دلیل جمهور اهل سنت در این مساله، این فرمایش خداوند متعال است که میفرماید: «من در زمین به طور مستمر خلیفه قرار میدهم» و میفرماید: «یا داود ما تو را در زمین خلیفه قرار دادیم» و میفرماید: «خداوند به کسانی که از شما ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام میدهند، وعده میدهد که آنها را در زمین خلیفه قرار دهد» یعنی این که از میان آنها، خلفا و جانشینان قرار میدهد.»
ادامه دارد.....