آیا حجت خدا وجود ... دارد؟؟؟ 5
همچنین مانند او هستند همهی کسانی که از دیدگاه و مبانیش پیروی کردهاند. دلایل ما اهل سنت در این مساله، این فرمایش خداوند متعال است که میفرماید: «انی جاعل فی الارض خلیفه» [من در زمین به طور مستمر خلیفه قرار میدهم] و میفرماید: «یا داود ما تو را در زمین خلیفه قرار دادیم» و میفرماید: «خداوند به کسانی که از شما ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام میدهند، وعده میدهد که آنها را در زمین خلیفه قرار دهد» یعنی این که از میان آنها، خلفا و جانشینان قرار میدهد و دیگر آیات قرآنی به جز این آیات است.»
الجامع لأحکام القرآن، أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی، دار الشعب – القاهرة، ج 1، ص 264.
همان گونه که روشن است، قرطبی با استناد به این سه آیه از آیات قرآن کریم، ثابت میکند که امامت امری واجب و لازم است و بر اساس قرآن کریم، خداوند است که در زمین جانشین و خلیفه قرار میدهد. این که قرطبی از این آیهی مبارکه، لزوم نصب امام و خلیفه در هر دورهای را استفاده مینماید، تصریح ضمنی به دلالت آیه بر استمرار است. هم چنین قرطبی تصریح مینماید که کسانی که اعتقاد به لزوم امامت ندارند، کور بوده و شریعت را نفهمیدهاند.
ابن کثیر دمشقی در تفسیر القرآن العظیم
ابن کثیر دمشقی، از علمای مورد اعتماد اهل سنت و هم چنین وهابیت و از مفسرین مهم اهل سنت، در تفسیرش ذیل این آیهی شریفه، ابتدا از طبری نقل مینماید که خلیفهی خداوند آدم علیه السلام و هر کسی است که در زمین به عدالت قضاوت نماید، سپس برداشت قرطبی را تقریر کرده و تصریح مینماید که این آیه، دلیل اصلی و اساسی برای این است که بر خداوند واجب است خلیفه را نصب نماید و این کار انتخابی نیست:
«قال ابن جریر: فکان تأویل الآیة على هذا إنی جاعل فی الأرض خلیفة منی یخلفنی فی الحکم بالعدل بین خلقی و إن ذلک الخلیفة هو آدم و من قام مقامه فی طاعة اللّه و الحکم بالعدل بین خلقه، و أما الإفساد و سفک الدماء بغیر حقها فمن غیر خلفائه ... و قد استدل القرطبی و غیره بهذه الآیة على وجوب نصب الخلیفة لیفصل بین الناس فیما اختلفوا فیه و یقطع تنازعهم و ینتصر لمظلومهم من ظالمهم و یقیم الحدود و یزجر عن تعاطی الفواحش إلى غیر ذلک من الأمور المهمة التی لا تمکن إقامتها إلا بالإمام، و ما لا یتم الواجب إلا به فهو واجب.»
«ابن جریر طبری میگوید: تاویل این آیه این است که خداوند میفرماید من در زمین خلیفهای قرار میدهم که در حکم کردن به عدالت در میان مخلوقاتم، جانشینی مرا کند و این جانشین آدم است و هر کسی که جانشین او در اطاعت خداوند و حکم به عدل در میان خلق من است اما فساد کردن و ریختن خون ناحق، کار خلفای من نیست ... . قرطبی و غیر او به این آیه استدلال کردهاند بر وجوب نصب خلیفه تا میان مردم، در آن چه که اختلاف کردهاند، حکم نماید و اختلافاتشان را بر طرف کرده و مظلوم را در برابر ظالم یاری کند و حدود را اقامه کرده و از انجام فحشا جلوگیری نماید و هم چنین دیگر کارهای مهمی را که امکان انجامش جز با امام نیست و فراهم کردن مقدماتی که واجب جز با آن کامل نمیشود، انجام دهد.»
تفسیر القرآن العظیم، إسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی أبو الفداء، دار الفکر، بیروت، 1401، ج 1، ص 73.
همان گونه که روشن است، ابن کثیر معتقد است که طبری این آیه را این گونه تاویل کرده است:
خداوند فرموده: اولا من در زمین جانشینی قرار میدهم تا به عدالت در میان خلق حکومت کند و ثانیا این جانشین آدم و خلفای پس از او هستند و منحصر در آدم نیست و ثالثا این خلیفه فساد در زمین نکرده و به ناحق خونی را نمیریزد.
در این جا، شایسته است از برادران اهل سنت یپرسیم: آیا بسیاری از خلفای اهل سنت همان گونه بودهاند که طبری گفته و خون به ناحقی نریخته و فسادی انجام ندادهاند؟ آیا این تاویل طبری، نشان نمیدهد که جانشینان خداوند در مرتبه و منزلت بالایی از معنویت و مقام روحانیت قرار دارند تا جایی که به جای خداوند در زمین حکومت می کنند بدون این که ذرهای فساد نمایند؟ آیا یزید بن معاویه که به اعتراف علمای اهل سنت انسان فاسقی بود و نوهی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سید جوانان اهل بهشت علیه السلام را شهید کرده و در فاجعهی حرة جمعی زیادی از صحابه و تابعین را به خاک و خون کشیده و زنانشان را برای سه روز حلال اعلام کرده و خانهی خداوند را به منجنیق بسته است، میتواند مصداق این کلام طبری باشد و خلیفهای باشد که خداوند تعیین کرده و ذرهای فساد و خونریزیِ به ناحق نمیکند؟ و اگر یزید این خلیفه و جانشین خداوند نیست، بنابر اعتقاد شما چه کسی در زمان یزید خلیفه و جانشین به حق خداوند بوده است که بر اساس این آیهی قرآن خداوند او را انتخاب کرده و قرار داده است؟ هم چنین در زمان دیگر خلفای بنی امیه و خلفای خونریز و فاسد بنی عباس چه کسی خلیفهی خداوند بوده است که خداوند او را انتخاب کرده؟ و بر اساس دلالت این آیه شریفه، الان چه کسی خلیفهی خداوند در روی زمین است که ذرهای فساد نکرده و خون به ناحقی را نمیریزد و جانشین خداوند در روی کره زمین است؟
زحیلی در تفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج
وی نیز در مطلبی که بسیار شبیه به نوشتهی قرطبی است، تصریح میکند که از دیدگاه همهی علما و بزرگان اهل سنت، جز برخی از معتزله که هم اکنون از میان رفته و وجود ندارند، وجود امام و مسالهی امامت امری واجب است و اصل و اساس در این زمینه، همین آیهی قرآن است. به بیان دیگر، وی نیز معتقد است که دلالت همین آیه بر استمرار نشان میدهد که باید همیشه در زمین خلیفهی خداوند و امامی برای مردم وجود داشته باشد و همین آیه باعث شده که علمای اهل سنت معتقد به لزوم و وجوب وجود امام شدهاند:
«ثم إن هذه الآیة أصل فی نصب إمام حاکم و خلیفة یسمع له و یطاع، لتجتمع به الکلمة، و تنفذ به أحکام الخلیفة. و لا خلاف بین العلماء فی وجوب ذلک، إلا ما روی عن أبی بکر الأصم من المعتزلة أنه قال: الإمامة غیر واجبة فی الدین، بل یسوغ ذلک ... و أدلة الجمهور: قول اللّه تعالى: إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً و قوله تعالى: یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ [ص 38/ 26] و قوله عز و جل: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ، لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ» [النور 24/ 55] أی یجعل منهم خلفاء.»
«این آیه اصل و اساس در نصب امامی است که حاکم مردم باشد و در نصب خلیفهای است که باید سخنش شنیده شده و اطاعت شود تا بدین وسیله جامعه متحد شده و احکام خلیفه جاری گردد و در میان علما هیچ اختلافی در این زمینه وجود ندارد، به جز آن چه که از یکی از معتزله به نام ابوبکر الاصم نقل شده که او میگفته: امامت در دین واجب نیست بلکه این مساله جایز است ... دلیل جمهور اهل سنت در این مساله، این فرمایش خداوند متعال است که میفرماید: «من در زمین به طور مستمر خلیفه قرار میدهم» و میفرماید: «یا داود ما تو را در زمین خلیفه قرار دادیم» و میفرماید: «خداوند به کسانی که از شما ایمان آوردهاند و عمل صالح انجام میدهند، وعده میدهد که آنها را در زمین خلیفه قرار دهد» یعنی این که از میان آنها، خلفا و جانشینان قرار میدهد.»
زحیلى وهبة بن مصطفى، التفسیر المنیر فى العقیدة و الشریعة و المنهج، دار الفکر المعاصر، بیروت – دمشق، 1418 ق.، ج 1، ص 129.
ثناء الله مظهری در تفسیر مظهری
از دیگر علمای اهل سنت که ذیل این آیه به این مطلب اشاره کرده که آدم علیه السلام خلیفهی خداوند شده زیرا بشریت امکان دریافت مستقیم فیض الهی را ندارند، ثناء الله مظهری است. وی در این زمینه مینویسد:
«المراد بالخلیفة آدم علیه السلام فانه خلیفة اللّه فی ارضه لاقامة أحکامه و تنفیذ قضایاه و هدایة عباده و جذبهم الى اللّه و اعطائهم مراتب قربه تعالى و ذلک لا لاحتیاج من اللّه تعالى الى الخلیفة بل لقصور المستخلف علیهم عن قبول فیضه و تلقى امره بغیر وسط- و کذلک کل نبى بعده خلیفة اللّه.»
«مراد از خلیفه، آدم علیه السلام است؛ زیرا او جانشین خداوند در زمین برای اجرای احکام خداوند و هدایت بندگانش و جذبشان به سوی خداوند و دادن مراتب قرب الهی به آنها بوده است و این جانشنی، به خاطر نیاز خداوند متعال به جانشین نیست بلکه بدین دلیل است که کسانی که خداوند بر آنها خلیفه تعیین کرده است، امکان پذیرش فیض الهی و دریافت دستوراتش را بدون واسطه نداشتهاند و هم چنین هر پیامبری پس از آدم علیه السلام جانشین خداوند است.»
التفسیر المظهرى، مظهرى محمد ثناءالله، مکتبة رشدیه، پاکستان، 1412 ق، چاپ اول، تحقیق: غلام نبى تونسى، ج 1، ص 49.
مظهری در این نوشته، اولا پذیرفته است که مراد از خلیفه در این آیهی شریفه، خلافت و جانشینی الهی است و ثانیا این جانشینی بدان جهت است که مردم امکان دریافت فیض و دستورات الهی را بدون واسطه ندارند و ثالثا هر پیامبری نیز پس از آدم علیه السلام خلیفه خداوند است. اما مظهری دربارهی این که پس از پیامبران نیز نیاز به خلیفه است یا خیر، سکوت کرده و چیزی نگفته اما دلیلش نشان میدهد که پس از ختم نبوت نیز، نیاز به جانشین و خلیفهی الهی هم چنان ادامه دارد؛ و لو این که، این خلیفه، پیامبر نباشد. دلیل این مطلب این است که اگرچه اکنون دیگر دستورات الهی نازل نمیشود و آن چه که نیاز بوده، توسط حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله ابلاغ شده است، اما فیض اعم از دستورات الهی است و به تصریح مظهری، بشریت امکان دریافت مستقیم فیض الهی را ندارند، بنابراین در هر دورهای باید خلیفه و جانشین الهی وجود داشته باشد تا فیض الهی را به مردم برساند. همان گونه که پیش از این نیز برخی دیگر از مفسرین اهل سنت به آن تصریح کرده بودند.
ابن عطیهی آندلسی در تفسیر المحرر الوجیز
وی نیز که از مفسرین قرن ششم اهل سنت است، در تفسیرش از ابن مسعود، صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله، نقل مینماید که مراد از خلافت در این آیه، جانشینی خداوند متعال در حکومت میان مردم است.
وی پس از نقل این کلام ابن مسعود، توضیح میدهد که مراد از این کلام، آدم علیه السلام و کسانی از فرزندانش است که جانشین او در این زمینه هستند:
«قال ابن مسعود: «إنما معناه خلیفة منی فی الحکم بین عبادی بالحق و بأوامری یعنی بذلک آدم علیه السلام و من قام مقامه بعده من ذریته.»
«ابن مسعود میگوید: معنای آن [جاعل فی الارض خلیفه] این است که جانشین من در حکومت به حق و بر اساس دستوراتم در میان بندگانم است و خداوند از این آیه، آدم علیه السلام و کسانی از فرزندانش را که پس از او جانشینش میشوند، اراده کرده است.»
این عطیه الآندلسی، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1422 ق، چاپ اول، تحقیق: عبدالسلام عبدالشافى محمد، ج 1، ص 117.
البته این دیدگاه ابن مسعود را برخی دیگر از مفسرین اهل سنت نیز نقل کردهاند. برای نمونه ماوردی در تفسیرش به نام النکت و العیون تصریح مینماید که دیدگاه ابن مسعود همین بوده است.
النکت والعیون (تفسیر الماوردی)، أبو الحسن علی بن محمد بن حبیب الماوردی، دار الکتب العلمیة، بیروت، تحقیق: السید ابن عبد المقصود بن عبد الرحیم، بیتا، ج 1، ص 95.
مفسر بزرگ اهل سنت، ابن جریر طبری در تفسیر جامع البیان
طبری در تفسیر جامع البیان، ذیل این آیهی شریفه، ابتدا معنای خلیفه را بیان کرده و مینویسد:
«و الخلیفة الفعیلة، من قولک: خلف فلان فلانا فی هذا الأَمر إذا قام مقامه فیه بعده.»
«خلیفه بر وزن فعیله است. هنگامی که میگویی: فلانی فلان شخص را جانشین خود در این کار کرد، هنگامی این عبارت را میگویی که آن شخص جانشین شخص اول پس او شود و مقامش را به دست آورد.»
طبرى ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فى تفسیر القرآن، دار المعرفه، بیروت، 1412 ق، چاپ اول، ج 1، ص 156.
طبری سپس اقوال گوناگونی را که دربارهی معنای خلیفهی الهی مطرح شده، بیان کرده و پس از نقل دیدگاه برخی از تابعین مینویسد:
«و یحتمل أن یکون أراد ابن زید أن الله أخبر الملائکة أنه جاعل فی الأَرض خلیفة له، یحکم فیها بین خلقه بحکمه، نظیر ما: حدثنی به موسى بن هارون، قال: حدثنا عمرو بن حماد، قال: حدثنا أسباط، عن السدی فی خبر ذکره عن أبی مالک، و عن أبی صالح، عن ابن عباس و عن مرة عن ابن مسعود، و عن ناس من أصحاب النبی صلى الله علیه و سلم: «أن الله جل ثناؤه قال للملائکة: إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالوا: ربنا و ما یکون ذلک الخلیفة؟ قال: یکون له ذریة یفسدون فی الأَرض و یتحاسدون و یقتل بعضهم بعضا.» فکان تأویل الآیة على هذه الروایة التی ذکرناها عن ابن مسعود و ابن عباس: إنی جاعل فی الأَرض خلیفة منی یخلفنی فی الحکم بین خلقی و ذلک الخلیفة هو آدم و من قام مقامه فی طاعة الله و الحکم بالعدل بین خلقه و أما الإِفساد و سفک الدماء بغیر حقها فمن غیر خلفائه، و من غیر آدم و من قام مقامه فی عباد الله؛ لأَنهما أخبرا أن الله جل ثناؤه قال لملائکته إذ سألوه: ما ذاک الخلیفة: إنه خلیفة یکون له ذریة یفسدون فی الأَرض و یتحاسدون و یقتل بعضهم بعضا. فأضاف الإِفساد و سفک الدماء بغیر حقها إلى ذریة خلیفته دونه و أخرج منه خلیفته.»
«احتمال دارد که مراد ابن زید [از معنایی که گفته است] این باشد که خداوند متعال به فرشتگان خبر داد که من در زمین جانشینی قرار میدهم که در میان مردم با حکم و قانون خداوند قضاوت و حکومت نماید؛ همانگونه که در روایتی که یک بار از ابن عباس و گاهی از ابن مسعود و گاهی از تعدادی از صحابه نقل شده [آمده است] و پیامبر اسلام صلی الله علیه [و آله] فرمود: خداوند متعال به فرشتهگان فرمود که من در زمین جانشین قرار میدهم. فرشتهها گفتند که این جانشین چگونه است؟ فرمود: برای او فرزندانی خواهد بود که در زمین فساد کرده و حسد میورزند و برخی از آنها برخی دیگر را میکشند. تاویل این آیه بنابر روایتی که از ابن مسعود و ابن عباس نقل شد، این چنین است که [خداوند متعال میفرماید:] من در زمین جانشینی قرار میدهم که جانشین من در حکومت و قضاوت در میان مخلوقاتم باشد و آن خلیفه آدم است و کسانی که در پیروی از خداوند و حکومت با عدالت بر مردم، جانشین آدم میشوند و اما فساد کردن و خونریزیِ به ناحق، از طرف دیگر انسانها که جانشین خداوند نیستند سر خواهد زد از کسانی غیر آدم و غیر کسانی که جانشین آدم در میان بندگان هستند؛ به این دلیل که ابن مسعود و ابن عباس روایت کردهاند که خداوند متعال هنگامی که فرشتهگان از او سوال کردند: این جانشین چگونه است، پاسخ داد: او جانشینی است که برایش فرزندانی خواهد بود که در زمین فساد کرده و حسد میورزند و برخی از ایشان برخی دیگر را میکشند؛ بنابراین خداوند متعال فساد کردن و خونریزی به ناحق را به فرزندان جانشینش نسبت داده و نه به جانشینش و جانشنیش را از این حکم خارج کرده است.»
همان گونه که روشن است، طبری نیز بنابر این تاویل اولا: خلیفهی خداوند را کسی میداند که دارای مرتبهی بلندی است و از طرف خداوند انتخاب شده و اصلا فساد و خونریزی به ناحق نمیکند، حسد نمیورزد و به حکم و قانون الهی در میان مردم با عدالت حکومت و قضاوت مینماید. ثانیا: آدم اولین خلیفه و جانشین الهی است و همواره جانشینانی دارد که از سوی خداوند نصب شده و وظیفهی حکومت به حق و عدل را بر عهده دارند.
نعمت الله النخجوانی در الفواتح الالهیة
وی نیز که از مفسرین مهم اهل سنت در قرن دهم هجری است، اگرچه متعرض دلالت این آیه بر استمرار نشده است، اما تصریح مینماید که هر کسی نمیتواند خلیفه خداوند باشد و کسی میتواند این رسالت سنگین را بر عهده بگیرد که تجلی همهی اسماء و صفات الهی باشد و مظهر خداوند متعال در روی زمین باشد:
«جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ اى العالم السفلى خَلِیفَةً مرآة مجلوة عن صدأ الإمکان و رین التعلق لاتجلى فیها بجمیع أوصافی و أسمائی لیصلح خلیفتی هذا مفاسد عموم عبادی و یحسن أخلاقهم نیابة عنى ... .»
«قرار میدهم در زمین یعنی عالم پایین؛ جانشینی که آینهای است که از تاریکی امکان و گرفتاریهای تعلقات پاک شده و گسسته است؛ برای این که در او با همهی صفات و اسمایم تجلی نمایم تا این جانشینم، به جای من، مفاسد عموم بندگانم را اصلاح و اخلاقشان را نیکو گرداند ... .»
نعمت الله بن محمد النخجوانی، الفواتح الالهیة و المفاتح الغیبیة، دار رکابى للنشر، مصر، 1999 م، چاپ اول، ج 1، ص 27.
همانگونه که روشن است، نخجوانی تصریح مینماید که اولا: مراد از این آیهی شریفه، خلیفه و جانشین خود خداوند در روی زمین است و ثانیا: این خلیفه از هر گونه ظلمت عالم امکان و هرگونه تعلق مادی وارسته و جداست و همهی صفات الهی و اسمای خداوند، در او تجلی پیدا کرده است و به خاطر این تجلی شایستهی جانشینی و اصلاح مردم شده است و باید دقت کرد که اگرچه نخجوانی تصریح به استمرار وجود خلیفهی الهی در زمین نکرده است اما استدلالش همهی زمانها را در بر میگیرید؛ زیرا تا زمانی که انسانها در روی کرهی زمین باشند، نیاز است که شخصی که خودش هیچ مفسدهای ندارد و مصداق صفات کمال الهی است و خودش انسان کامل است، مفاسد بندگان را اصلاح و اخلاقشان را نیکو بکند و این استدلال اختصاص به گذشته ندارد و در هر دورهای جاری است و اتفاقا با توجه به رشد فزایندهی بی بند و باری و بی اخلاقی، اولویت بیشتری نسبت به زمان انبیاء علیه السلام نیز پیدا مینماید و جالب این جاست که این توصیف نخجوانی از خلیفهی الهی، با دیدگاه شیعه در این زمینه که معتقد است خلیفهی خداوند باید انسان کامل و تجلی همهی صفات و اسمای الهی باشد، یکی است.
مطلب دیگر این که بر اساس تصریح نخجوانی، خلیفهی الهی کسی است که به هیچ وجه درگیر تاریکیهای عالم امکان و گرفتاریهای تعلقات نشده است و مصداق تمام صفات و اسمای الهی است. تاریکیهای عالم امکان شامل هر گونه خطا، گناه، نافرمانی، شرک و ... میشود و خلیفهی الهی نباید مرتکب هیچ کدام از اینها شده باشد و این بدان معناست که خلیفهی الهی باید معصوم باشد و الا اگر معصوم نباشد و اشتباه و خطا کند، در این صورت، در گرفتاریهای عالم مادی گرفتار آمده است. از طرف دیگر به تصریح نخجوانی، این خلیفهی الهی، مصداق همهی صفات و اسمای الهی است و تمام صفات خداوند متعال، در او تجلی یافته است و روشن است که یکی از مهمترین صفات الهی این است که هرگز دچار خطا و اشتباه نمیشود و این صفت نیز یکی از صفات الهی است و بر اساس گفتهی نخجوانی باید در خلیفهی الهی تجلی داشته باشد و این نیز به معنای عصمت است و باید دقت کرد که عصمت و تجلی همهی صفات الهی در یک شخص، امری درونی است و جز خداوند متعال از آن اطلاع ندارد.
در میان علمای اهل سنت فخر رازی نیز به این مطلب تصریح می کند:
فخر رازی در کتاب المطالب العالیة
فخر رازی پیرامون عصمت و صاحب الزمان بودن امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف چنین می نویسد:
ثم إن ذلک الإنسان الواحد هو أکمل الأشخاص الموجودین فی ذلک الدور کان المقصود الأصلی من هذا العالم العنصری، هو وجود ذلک الشخص. ولا شک أن المقصود بالذات هو الکامل....[فثبت: أن ذلک الشخص هو الکامل وثبت: أن ذلک الشخص] هو القطب لهذا العالم العنصری، و ما سواه فکتبع له وجماعة من الشیعة الامامیة یسمونه بالامام المعصوم. وقد یسمونه بصاحب الزمان ویقولون بأنه غائب. ولقد صدقوا فی الوصفین ایضا لأنه لما کان خالیا عن النقائص التی هی حاصلة فی غیره کان معصوما من تلک النقائص وهو ایضا صاحب الزمان.
[قطب عالَم] انسان یگانه ای است که کامل ترین موجود در هر زمان است که مقصود اصلی از خلقت این عالَم همان فرد است و شکی نیست که مقصود اصلی و ذاتی خلقت این عالَم همان انسان کامل است .... پس ثابت شد که آن شخص کامل قطب عالَم است و غیر از او همه انسانها مانند تابعین او هستند. عده ای از شیعیان دوازده امامی ایشان را امام معصوم می دانند. و گاهی نیز به او صاحب الزمان گفته و می گویند که غائب است. شیعیان در این دو وصف اخیر (معصوم بودن و صاحب الزمان بودن حضرت مهدی عج) راست گفته اند. چرا که او [امام زمان] از نواقصی که در دیگران وجود دارد؛ مبرا است و همچنین صاحب الزمان می باشد.
فخر رازی، المطالب العالیة، محقق: احمد حجازی السقاء، ناشر: دار الکتاب العربی، بیروت، ج 8 ص 106.
مفسرین شیعه
اما مفسرین و اندیشمندان شیعه نیز، در ذیل این آیه نوشتهاند که آیه نشان میدهد: خداوند به طور مستمر و همواره خلفایی را در روی زمین قرار خواهد داد که حجت خداوند هستند و به حق و عدالت بر روی زمین حکم کرده و جانشین او و واسطه در رساندن فیضش به مردم هستند. این مطلب در روایاتی که شیعیان ذیل این آیه نقل کردهاند نیز، منعکس شده است. برای نمونه، کلام دو نفر از مفسرین شیعه نقل میگردد:
آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه
ایشان در این زمینه مینویسد:
«خلیفه" به معنى جانشین است، ولى در اینکه منظور از آن در اینجا جانشین چه کسى و چه چیزى است مفسران احتمالات گوناگونى دادهاند.
بعضى گفتهاند منظور جانشین فرشتگانى است که قبلا در زمین زندگى مىکردند.
و بعضى گفتهاند منظور جانشین انسانهاى دیگر یا موجودات دیگرى که قبلا در زمین مىزیستهاند. بعضى آن را اشاره به جانشین بودن نسلهاى انسان از یک دیگر دانستهاند.
ولى انصاف این است که- همان گونه که بسیارى از محققان پذیرفتهاند - منظور خلافت الهى و نمایندگى خدا در زمین است؛ زیرا سؤالى که بعد از این فرشتگان مىکنند و مىگویند: نسل آدم ممکن است مبدء فساد و خونریزى شود و ما تسبیح و تقدیس تو مىکنیم، متناسب همین معنى است؛ چرا که نمایندگى خدا در زمین با این کارها سازگار نیست. هم چنین مسئله" تعلیم اسماء" به آدم که شرح آن در آیات بعد خواهد آمد قرینه روشن دیگرى بر این مدعا است، و نیز خضوع و سجود فرشتگان در مقابل آدم شاهد این مقصود است! به هر حال خدا مىخواست موجودى بیافریند که گل سر سبد عالم هستى باشد و شایسته، مقام خلافت الهى و نماینده" اللَّه" در زمین گردد. در حدیثى که از امام صادق ع در تفسیر این آیات آمده نیز به همین معنى اشاره شده است که فرشتگان بعد از آگاهى از مقام آدم دانستند که او و فرزندانش سزاوارترند که خلفاى الهى در زمین و حجتهاى او بر خلق بوده باشند.»
آیت الله مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1374 ش، چاپ اول، ج1، ص: 173 – 172.
قمی مشهدی در تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب
وی نیز که از مفسرین قرن دوازدهم شیعه است، با بیان این که مراد از خلافت در این آیه خلافت الهی است، تصریح مینماید که خداوند متعال به جانشین نیاز ندارد و علت نیاز به جانشین نقصان و قصور مردم و مخلوقات در پذیرش فیض الهی است و به همین دلیل نیاز به وجود خلیفه و حجت الهی است و همان گونه که روشن است، این نیاز منحصر به زمان خاصی نیست و در هر دوره بشریت به دلیل مادی بودن و ... نیاز به واسطه ای دارد که میان مردم و خداوند در رساندن فیض واسطه باشد:
«و الاحتیاج الى الخلیفة، انما هو فی جانب المستخلف علیه، لقصورهم عن قبول فیضه، بغیر وسط. و لذلک لم یستنبئ ملکا.»
«احتیاج به خلیفه، همانا این احتیاج در طرف کسانی است که بر آنها خلیفه انتخاب شده است به این خاطر که در پذیرش فیض الهی، بدون واسطه، ناتوان هستند و به همین خاطر بر هیچ فرشتهای وحی نازل نشده است.»
تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، قمى مشهدى محمد بن محمدرضا، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى، تهران، 1368 ش، چاپ اول، تحقیق: حسین درگاهى، ج 1، ص 321.
نتیجه
از مطالب فوق روشن شد انتخاب خلیفه و جانشین در زمین به عهده خداوند متعال است و خلیفهی الهی باید به نصب و انتخاب خداوند متعال باشد و این نیز یکی دیگر از صفاتی است که شیعه برای امام و خلیفهی الهی هر زمان و دورهای قائل است که اگر لحظه ای او نباشد زمین اهلش را در خود فرو می برد علاوه بر اینکه از آنجایی که آن شخص جانشین خداوند در زمین است باید معصوم باشد و فقط خداوند است که میداند چه کسی معصوم مطلق و مصداق همهی صفاتش است.