مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی
توبه مرد گناهکار به دست امام صادق علیه السلام

توبه مرد گناهکار به دست امام صادق علیه السلام

ابو بصیر گفت همسایه ‏اى داشتم از مأمورین سلطان و هواداران آنها بود و پول گزافى بدست آورده چند کنیز خواننده تهیه کرده بود گروهى را جمع میکرد مشروب میخوردند و بساز و نواز اشتغال داشتند که باعث ناراحتى من بود. چند مرتبه بخودش شکایت کردم ولى دست نکشید. چون زیاد اصرار کردم روزى گفت فلانى من مردى گرفتار هستم و تو مردى آسوده و موفق هستى اگر وضع مرا براى امام خود بگوئى شاید خدا بوسیله تو مرا نجات دهد.

حرف او بدلم مؤثر افتاد وقتى خدمت امام صادق رسیدم جریان او را عرض کردم فرمود:

موقعى که به کوفه برگردى او بدیدن تو خواهد آمد باو بگو جعفر بن محمّد علیه السّلام میگوید هر چه از این راه بدست آورده‏اى رها کن من براى تو از طرف خدا بهشت را ضمانت میکنم.

ابو بصیر گفت وقتى بکوفه برگشتم از جمله کسانى که بدیدنم آمدند یکى او بود وقتى خواست حرکت کند او را نگه داشتم تا خانه خلوت شد باو گفتم فلانى من جریان ترا خدمت امام علیه السّلام عرض کردم فرمود سلام مرا باو برسان بگو هر چه از این راه بدست آورده واگذارد من از جانب خدا بهشت را برایش ضمانت میکنم اشگهایش جارى شد. گفت آه ترا بخدا حضرت صادق بتو چنین فرمود؟ قسم خوردم که ایشان چنین فرمودند. گفت بسیار خوب، رفت.

چند روز بیشتر نگذشت که از پى من فرستاد وقتى رفتم دیدم پشت درب ایستاده برهنه است گفت ابا بصیر هر چه در منزل داشتم دادم اکنون مى ‏بینى در چه حالم. پیش دوستان رفتم و مقدارى لباس براى او گرفتم. بعد از چند روز باز از پى من فرستاد که بیمارم. بیا ترا ببینم. مرتب از او خبرگیرى میکردم و در معالجه‏اش کوشش مینمودم تا بالاخره مشرف بمرگ شد.

من در بالینش نشسته بودم در حال جان دادن بود بیهوش شد بعد که بهوش آمد گفت ابا بصیر امامت بوعده خود وفا کرد سپس از دنیا رفت. آن سال بحج رفتم. خدمت حضرت صادق رسیدم اجازه شرفیابى خواستم وارد خانه که شدم یک پایم در صحن حیاط و پاى دیگرم در اطاق بود قبل از اینکه صحبتى بکنم فرمود

ابا بصیر عهدى که با دوستت بسته بودیم وفا کردیم.

احترام مهمان

عبدالله بن یعفور مى گوید: مهمانى را نزد حضرت امام صادق علیه السلام دیدم؛ روزى مهمان براى انجام پاره اى از امور برخاست، حضرت او را از دست زدن به کارى بازداشت و خود آنچه را مى باید، انجام داده، فرمود:
پیامبر صلى الله علیه و آله از اینکه مهمان به کار گرفته شود نهى کرده است.(1)

برخورد با دو فقیر

مسمع بن عبدالملک مى گوید: در مِنا با جمعى از شیعیان در خدمت حضرت امام صادق علیه السلام بودیم، در مقابل ما مقدارى انگور بود که از آن مى خوردیم، فقیرى آمد و از حضرت چیزى خواست، امام خوشه اى انگور به او عطا کرد، فقیر گفت: مرا به این انگور نیازى نیست، اگر درهمى باشد مى گیرم، حضرت فرمود: خدا برایت گشایش و فراخى فراهم آورد. فقیر رفت، سپس برگشت و گفت: خوشه انگور را بدهید، حضرت فرمود: خدا برایت گشایش و فراخى آورد و چیزى به او نداد!
فقیرى دیگر آمد، حضرت صادق علیه السلام سه حبه انگور به او داد، فقیر سه حبه را از دست حضرت گرفت، سپس گفت: حمد و سپاس پروردگار جهانیان را که به من روزى عنایت کرد.
حضرت فرمود: بایست، پس دست مبارکش را پر از انگور کرد و به او داد، فقیر از دست حضرت گرفت سپس گفت: حمد و سپاس پروردگار جهانیان را که به من روزى عنایت کرد.
حضرت فرمود: غلام چه مقدار درهم نزد توست؟ آن مقدار که ما حدس زدیم حدود بیست درهم بود، حضرت آن را هم به فقیر داد و او هم گرفت
سپس گفت: خدایا! سپاس این عنایت هم از تو بود اى خدایى که شریکى براى تو نیست.
حضرت فرمود: به جایت بایست، سپس پیراهنى که بر تن مبارکش بود به او داد و فرمود: بپوش، او هم پوشید و گفت: خدا را سپاس که مرا لباس پوشانید، اى اباعبداللّه! خدا جزاى خیرت دهد. تا اینجا که رسید امام را رها کرد و برگشت و رفت. ما گمان کردیم که اگر حضرت را رها نمى کرد پیوسته به او عطا مى فرمود: زیرا هرگاه به او عطا مى کرد او هم خدا را به عطاى حضرت سپاس مى گفت.(2)

صبر در مصیبت

قتیبه اعشى مى گوید: براى عیادت فرزند حضرت امام صادق علیه السلام به محضر آن بزرگوار مشرّف شدم، ناگهان حضرت را بر درب خانه نگران و محزون دیدم، گفتم فدایت گردم، کودک در چه حال است؟ فرمود: به خدا سوگند آشفتگى و بلا بر اوست.
وارد خانه شد و ساعتى درنگ کرد، آنگاه به سوى ما بازگشت در حالى که چهره مبارکش مى درخشید و دگرگونى و حزن از او برطرف شده بود، امیدوار شدم که کودک سالم شده؛ گفتم: فدایت شوم کودک در چه حال است؟ فرمود: از دنیا رفت، گفتم: فدایت گردم او که زنده بود شما را نگران و غصه دار دیدم و اکنون که مرده تو را بر این حال مى بینم؟ مطلب از چه قرار است؟ فرمود: ما اهل بیتى هستیم که پیش از مصیبت جزع مى کنیم، هنگامى که قضاى الهى جارى شد به قضایش رضا مى دهیم و به امرش تسلیم مى شویم.(3)

کوشش براى معیشت

ابوعمرو شیبانى مى گوید: حضرت امام صادق علیه السلام را دیدم که با تیشه اى در دست و لباسى خشن بر تن، در باغى که در مالکیت او بود کار مى کرد در حالى که از بدن مبارکش عرق جارى بود، گفتم: فدایت گردم تیشه را به من بسپارید تا من براى شما کار کنم؛ فرمود: دوست دارم مرد در جستجوى معیشت به حرارت آفتاب آزار ببیند.(4)

پاداش و مزد کارگر

حنان بن شعیب مى گوید: گروهى را براى کار کردن در باغ حضرت امام صادق علیه السلام اجیر کردیم و پایان کارشان را عصر قرار دادیم، وقتى از کار فارغ شدند به معتب فرمودند: پیش از آنکه عرقشان خشک شود مزدشان را بپرداز.(5)

سود حلال

ابوجعفر فزارى مى گوید: حضرت امام صادق علیه السلام غلامش را که به او مصادف مى گفتند به حضور خواست و هزار دینار در اختیارش گذاشته، فرمود: آماده شو تا به مصر براى داد و ستد بروى.
مصادف کالایى آماده کرد و با کاروان تجار به سوى مصر رهسپار شد؛ هنگامى که نزدیک مصر رسیدند قافله اى که از مصر بیرون مى آمد با آنان برخورد کرد، از قافله درباره وضعیت و قیمت کالایى که داشتند و مورد نیاز عموم مردم بود پرسیدند که در مصر چگونه است؟
کاروانیان به آنان گفتند: چیزى از آن در مصر یافت نمى شود. هم سوگند و هم پیمان شدند که کالایشان را از نظر سود دینار به دینار بفروشند! وقتى کالایشان را فروختند و قیمتش را گرفتند، به مدینه باز گشتند. مصادف، بر حضرت امام صادق علیه السلام وارد شد در حالى دو کیسه هزار دینارى همراهش داشت، به حضرت گفت: فدایت گردم این کیسه اصل سرمایه و آن دیگر سود سرمایه.
حضرت فرمود: این سود، سودى زیاد و فراوان است! شما در فروش کالا چه کردید؟ مصادف داستان را بیان کرد، حضرت فرمود: سبحان الله، بر ضد مسلمانان هم سوگند شدید که جنس را از نظر سود جز دینار به دینار به آنان نفروشید؟! سپس یکى از آن کیسه ها را گرفت و فرمود: این اصل سرمایه من و به سودش هیچ نیازى ندارم سپس فرمود: اى مصادف! شمشیر زدن در میدان جنگ از طلب حلال آسان تر است.(6)
________________________
پی نوشت:
 (1) - الکافى: 6/ 283، باب کراهیة استخدام الضیف، حدیث 1؛ وسائل الشیعة: 24/ 315، باب 37، حدیث 30640؛ بحار الأنوار: 47/ 41، حدیث 49.
 (2) - الکافى: 4/ 49، باب النوادر، حدیث 12؛ بحار الأنوار: 47/ 42، باب 4، حدیث 56.
 (3) - الکافى: 3/ 225، باب الصبر والجزع والإسترجاع، حدیث 11؛ وسائل الشیعة: 3/ 275، حدیث 3639؛ بحار الأنوار: 47/ 49، حدیث 76.
 (4) - الکافى: 5/ 76، باب ما یجب الإقتداء بالأئمة، حدیث 13؛ وسائل الشیعة: 17/ 39، حدیث 21924؛ بحار الأنوار: 47/ 57، حدیث 101.
 (5) - الکافى: 5/ 289، باب کراهة إستعمال الأجیر...، حدیث 3؛ وسائل الشیعة: 19/ 106، حدیث 24251؛ بحار الأنوار: 47/ 57، حدیث 105.
 (6) - الکافى: 5/ 161، باب الحلف فى الثراء والبیع، حدیث 1؛ وسائل الشیعة: 17/ 421، حدیث 22897؛ بحار الأنوار: 47/ 59، حدیث 111.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۱۰
khademoreza kusar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی