خانواده ها با قشر جوان چگونه باید مهارتهای ارتباطی خود را بکار ببرند ؟
سوال- خانواده ها با قشر جوان چگونه باید مهارتهای ارتباطی خود را بکار ببرند ؟
پاسخ - برای اینکه پاسخی به سوال شما داشته باشم ابتدا یک تعریفی از جوان بکنم که خوب حالا تقسیم بندی مقاطع سنی که از طریق روانشناسان مطرح میشود . حالا بحث مقطع کودکی را که از آن استفاده میکنیم به مرحله نوجوانی که میرسیم دو الی سه مرحله وجود دارد . چون دیدگاهها متفاوت است . دوازده تا پانزده سالگی را نوجوانی اول ، پانزده تا هیجده سالگی نوجوانی دوم و هیجده تا بیست و یک سالگی را نوجوانی سوم میگویند . بعضی ها میگویند : این نیست ، بعضی ها برنامه را از سیزده تا نوزده میگذراند یعنی از سیزده تا شانزده و از شانزده تا نوزده سالگی . بدین ترتیب بعضی ها سه مرحله میدانند و بعضی ها دو مرحله ، حالا ما برای اینکه میانگین این دو دیدگاه را داشته باشیم خود را از بین هیجده خارج میکنیم و بین نوزده تا بیست را سن جوانی قلمداد میکنیم ، حالا چرا این تقسیم بندی صورت میگیرد و این تقسیم بندی چه کمکی می توانی بکنیم ؟ همین تقسیم بندی ها است که به ما کمک میکند که شیوه های رفتاری خود را با مقدار توانایی فرد و در احساسات سنی فرد به اصطلاح پیاده کنیم و ببینیم به چه شکلی میشود ، مثلا شما می بینید در دوره نوجوانی اول که همان دوازده تا پانزده است یک مقدار بحث هویت یابی نوجوان مطرح میشود ، هورمونی که در او مترشح میشود ، شناختی که از جنسیت خودش و جنس مقابل خود میخواهد پیدا کند ، در بحث بعدی مسئله مسئولیت پذیرنبودن نسبت به دیگران مطرح است و حالتهای زود بزرگ شدن ، حالا شما حتما دقت نسبت به این موضوع داشتید و یا عزیزان شنونده و بیننده ما که مثلا از یک پسر پانزده ساله سوال شود چند سال داری ؟ میگوید : هیجده سال و حالا اگر از یک دختر شانزده ساله سوال شوند چند سالتان است ؟ میگوید : چهارده سال ، یعنی با توجه به همان تفاوت جنسیتی دختر میخواهد خود را در سن پایین تر نشان دهد و پسر بالاتر ، حالا این به من مادر ، به من معلم و مربی این هشدار را میدهد که وقتی به پسر این شکلی که برخورد کردی ، باید او را خیلی بزرگ ببینی و دختر را هم بزرگ ببینی ولی با ظرافت های خاص خود . در دوره نوجوانی ، آنقدر که مطالعاتم به من اجازه میدهد که نظر بدهم ، اینکه چرا مرحله نوجوانی را طولانی تر کرده اند ، این است که یکی از خصیصه های بارز دوره نوجوانی عدم مسئولیت پذیری است ، کمتر زیر بار مسئولیت میرود و بیشتر میخواهد با خوشی هایی که در حال حاضر است سَر کند و بیشتر خیال پردازی دارد ، حالا این هم دیدگاههای متفاوت است و اینکه چقدر درست و چقدر غلط است با آن کاری نداریم ، اما در ارتباط با دوره جوان ، چه کسی میتواند جوان باشد ؟ کسی که این دوره نوجوانی را خیلی خوب سپری کرده باشد ، چه کسی میتواند نوجوان خوبی باشد ، کسی که دوره کودکی را خوب سپری کرده باشد ، و به همین شکل ناچارم اشاره کنم چه کسی میتواند کودک و نوزاد خوبی داشته باشد ؟ کسی که بچه ای را یا در واقع جنین در رحم مادر، آرامش لازم را از جهت امنیت روانی در رشد وپرورش او داشته باشد، این نکته را دقت کنیم که یک روان شناس میگوید : اگر میخواهی که دوران نوجوانی خوبی داشته باشد ، طغیان نکند و آرامش لازمه را خانواده شما داشته باشد و خانواده نسبت به او احساس امنیت بکند ، دوران کودکی سه تا پنج سالگی هر چه کمتر امر و نهی شود نوجوانی خوبی دارد ، همینطور من و شما میمانیم چه ارتباطی است با بین سه تا پنج سالگی و سیزده تا هیجده سالگی علت این است که در این سنین بچه ها تازه شکل گیری میخواهند بکنند ، شخصیت شناسی آنها تازه شروع میشود ، این لباس را نپوش ، نه این را میپوشم ، حالا کودک سه ساله میخواهد برود لباسی بپوشد . امکان دارد برعکس بپوشد ، هرکاری هم بکند خیلی از من پذیرا نیست ، میگوییم به این دست نزن میسوزی ، باید بسوزد ، میخواهد تجربه کند ، در آن دوره چکار کنیم ؟ بگذاریم هرکاری دلش میخواهد بکند ؟ در آن دوره معلمان تربیت به ما یاد داده اند که هرچه میخواهی نبیند یا نرود یا دست نزد در جلوی روی او نباشد ، یعنی وجود نداشته باشد، میخواهیم دست به آتش نزند آتشی نباشد ، میخواهیم با چاقو دستش را نبرد، کارد جلوی او نباشد ، این آرامش را این بچه احساس میکند، یواش در دوره نوجوانی زمان تجربه دستاوردهای آن روز به جهت شکل گیری شخصیت است ، من حالا بعداً انشاءاله اشاره خواهم کرد تا زمانی که خانه محل امن و آرامش است و شخصیت افراد مطابق سن آنها پرورش پیدا میکند و آن امنیت لازمه را میگیرند، این خانواده ها ثمرات خوبی را ارائه میدهند ، یعنی اگر زن و شوهر های خوب با آرامش لازمه در خانه زندگیشان را سپری کنند ، حتما کودکان خوب و بعدا نوجوان و جوان خوبی را به جامعه عرضه میکنند .
این نکته را من یک توضیح بدهم . اینکه میگوییم در دوره کودکی سفارش ائمه اطهار است که هفت سال اول بقول خودمان پادشاهی است ، منظور این نیست که هرکاری دلش میخواهد بکند ، هرکاری که نباید بکند موضوع آن برایش ایجاد نشود ، و هرکاری باید بکند موضوع آن برایش ایجاد بشود . اینکه پادشاهی بکند منظور این است که کدام پادشاهی به او نکن و بکن میگویند ، او خودش تصمیم گیرنده است و تصمیماتی را میگیرد که در حیطه کاری خودش است ، یک کودک در حیطه سنی و دریافت خودش وقتی وارد این زندگی است و کارهایش را انجام میدهد خود را به محک میرساند ، خودش به تجارب لازمه میرسد ، خیلی آزمایش و خطا نمیکند . بعدا این مراحل را در دوره نوجوانی شکل میدهد ، منظور این است که در این دوره خانواده هزارجور مشکلات میتواند داشته باشد، ما خیلی عادی ، طبیعی و معمول باید به این موضوع نگاه کنیم که حتما بچه های خوب ، در خانواده هایی نیستند که در رفاه و آرامش از نظر مادی باشند ، فرزندان خوب در خانواده هایی هستند که امنیت روانی را به آنان خوب هدیه میکنند . فرزندان خوب مربوط به خانواده هایی هستند که هرکسی موضع خود را مشخص میکند یعنی احترام و تکریم . هر کسی سر جای خودش است . فرزندان خوب در خانواده هایی هستند که فرصت برای یکدیگر میگذارند . وقتی این فرصتها گذاشته میشود یعنی پدری ، مادری ، فرزندی و اقوام دیگر موضع شخصیتی و موقعیت اجتماعی خود را دریافت میکند ، فکر میکنم ما امروز بحث را به قسمتی بکشانیم که جوان ما چه وقتی احساس امنیت و آرامش روانی را درخانواده میکند ؟ در دوره نوجوانی ، باز به قسمت کودک بروم از نظر علوم تربیتی بچه زمانی در مهد کودک احساس آرامش میکند که سه سال او بگذرد ، چون از سه سال به بعد است که قدرت اجتماعی بچه رشد میکند ، یعنی دیگر میداند با همکلاسی یا هم دوره ای خود در مهد کودک به چه شکلی برخورد کند ، همین مسئله را ما در دوران نوجوانی داریم برای یک نوجوان حرف اول را همسالان او میزند ، خوب من و شمای مادر و عزیز شنونده پدر، چرا بچه ها به هم همسالان خود اینقدر اهمیت میدهند و قبولشان دارند ؟
ببینید ما در جوامع مختلف بین المللی هم روز کودک داریم ، روز جوان ، روز خانواده و روز سالمند هم داریم ، ولی ما روز نوجوان نداریم ، و جالب است بدانید مظلوم ترین مقطع زندگی انسان مقطع نوجوانی است ، یعنی آنچه که از کودکی با خود دارد و میخواهد برای فردای جوانی زمینه هایی را فراهم کند ، و اگر واقعا بخواهد این مقطعی که میان این دو مقطع سنی است خوب سپری کند ، توجه آن مربی ، مادر یا هرکس را می طلبد که اطلاعات لازم را داشته باشد ، نوجوان انگار یک دفعه بزرگ میشود ، از نظر قیافه بزرگ میشود، شاید وقتی من والدین یا مربی کاری با او داشته باشند و به قیافه رعنای او نگاه کند او را یک بزرگ می پندارد و طلب حاجت خود را از او می کنم . چون فکر میکنم بزرگ است .اما هر چند گاهی که میخواهد بعنوان یک بزرگ نظر بدهد و در تصمیم گیریها دخالت بکند به او میگوییم : کی گفته تو بزرگ شدی ، فکر میکنی همین که استخوانهای تو بزرگ شد ، قد تو بالا رفت ، فهم تو هم بالا رفت ، اینجا است که خودش در رشد خود حیران میماند . بالاخره خدایا من کودک هستم یا جوان . راست میگوید . بعضی وقتها هم دوست دارد کودکی کند ، خیلی وقتها هم دوست دارد بزرگی کند یعنی خودش هم در یک حیرانی است ، ما نباید آن چیزی را که او احساس میکند ما هم تقویت کنیم ، وقت احساسات خودمان که میخواهیم بزرگ باشد او را بزرگ ببینیم، وقتی کوچک باشد کوچک ببینیم ، این را من به پدران و مادران میگویم که بعنوان یک مادر از زبان من اینجا بشنوید ، ما مادران همیشه دوست داریم بچه هایمان بچه بمانند ، یعنی همیشه دوست داریم یک فرزندی داشته باشیم که هنوز کوچک بماند ، و آن احترامات لازمه را به ما بگذارند، مطیع محض ما باشند ، و لذا در آخرین لحظه یک مادر میگوید بچه من کجاست ؟ حالا یک عزیز برای من تعریف میکرد میگفت : میدانید بچه یعنی چه ؟ گفتم نه ، گفت یعنی بد را نمیداند چیست ، وای به حال ما اگر ما این لفظ را برای بچه های خود به این شکل بکار ببریم . خیلی توهین است . منظور ما این نیست که او بد را نمیداند چیست، ولی ما میخواهیم همیشه آن احساسات پدرانه و مادرانه و بزرگوارانه خودمان را ، او دریافت کند . خوب حالا جوانهای ما نیستند خدایشان که اینجاست آیا ما آنها را درک میکنیم ؟ منی که دوران نوجوانی و جوانی را سپری کرده ام یعنی تجربه آن را دارم ، او را نفهمم، اما او که دوره سنی چهل ، پنجاه سالگی من را تجربه نکرده ، اصلا احساسات من را نمیداند . او من را بفهمد ، من اینجا میخواهم دو جانبه صحبت کنم نه خدای ناکرده حق را به خانواده ها بدهم و ناحقی در مقابل جوان کنم و بالعکس، من میخواهم بگویم تعامل می طلبد ، ما اگر میخواهیم جوانهای خوبی باشیم باید پدر و مادرهای خوبی داشته باشیم ، اگر پدر و مادران خوبی باشیم جوانهای خوبی داریم ،
سوال- اینکه من نوجوانی دارم، در سنی است که درحال گذر ازمقطع کودکی به جوانی است ، با او چه برخوردی داشته باشم و مسائل مذهبی را چطور به او بگویم؟
پاسخ - اجازه بدهید بعنوان اینکه انشاءاله یک مادرمذهبی هستم ، به همه خانواده های مذهبی یک نکته کوچک را بگویم با اینکه نزدیک به دو دهه است که کار مشاوره را انجام میدهم و الحمداله ثمره زندگی دو فرزندی دارم که در حال حاضر جوان هستند ، میخواهم بگویم بعضی وقتها به خودمان اجازه بدهیم اینقدر سیاه بین و سفید بین نشویم ، یعنی یا بچه های ما باید خوب خوب باشند یا حتما بد هستند ، نه گاهی هم خاکستری فکر کنیم . اگر بچه من نمازش را میخواند ولی دیر وقت میخواند ، خدا را ستایش کنیم و سر به سجده بگذاریم که بچه من بندگی خدا را میکند ، خیلی قشنگ است که او اول وقت اینکار را بکند و قشنگ تر زمانی است که درمحلی بنام مسجد وارد شود .
ما این سفارش را از اولیاء خدا داریم که هرچه میتوانید دعوت کننده به حق از طریق زبانتان نباشید از طریق عمل خود باشید . شاید یکی از بزرگترین مشکلاتی که در حال حاضر جامعه ما را در برگرفته و حتی باعث شده جوان من آن خوش بینی نسبت به دین را ازدست بدهد آن لطافت و ظرافت دینی را آنگونه که باید دریافت نکند بخاطر این است که ما حرفی زدیم که عمل نکردیم ، وعده ای دادیم که عمل نکردیم ، بخاطر همین من با جامعه کار ندارم ، او را به خانه ی خودم می آورم . من مادرم ، پدرم میخواهم اینگونه حرف بزنم با جوانم چکار کنم ؟ به نظرم بهترین کاری که میتوانیم بکنیم این است که خودمان عامل باشیم ، الان بصورت نمونه مثال میزنم . همسری دیر به خانه می آید . خانم نگران اوست . منتظر هستند که غذا بخورند . ببینید برخورد چگونه میتواند اتفاق بیفتد . خانم میتواند بگوید کجا بودی؟ دیرکردی ، منتظرت بودیم یعنی همه این حس ها را وقتی از خودش بروز میدهد که بنده دارم شما را متهم میکنم من یک بازجو هستم و از تو جواب میخواهم کدام مردی دوست دارد این جواب را بصورت آرام و قشنگی بدهد . خوب لحن را خانم عوض کند ، آمدی نگرانت بودم ، برویم که غذا سرد شد . امکان دارد مرد حتی از این رفتار آنقدر شرمنده شود که بخواهد توضیح هم بدهد . اما خانم میگوید : بعدا حالا بیا غذایمان را بخوریم ، درود بر این خانم که با صبوری خود هم همسرش را به فکر وادار میکند و هم زندگی اش را شیرین نگاه میدارد و هم شام شان را دور هم با یک حس خوبی میخورند ، بعدا میتوانند بنشینند و فرصتی داشته باشند یا حتی میتواند این رفتار ، آقا را یک تنبهی بدهد ، همین حالت را بچه من دارد نگاه میکند ، پدر دیر آمد، اصلا ایشان حواسش نیست، ما همه گرسنه ماندیم ، این زمینه سازی منفی مادری است که از پدر تعریف میکند ، کلام مادر و رفتار مادر به بچه میگوید که خیلی هم بابا مهم نیست .
15 - آیا مقایسه در رده سنی نوجوان و حتی مقایسه بین خواهر و برادر درست است ؟
این هم نکته خیلی مهمی است . اگر من این مثال را زدم ، خواستم ابتدا سوال اول شما را پاسخ دهم که ما هرچقدرمیتوانیم با رفتار خودمان این موضوع را شیرین کنیم و به بچه ها تحویل بدهیم ، باز هم به دلیل اینکه از من خواسته شده که نمونه هایی را که دارم مثال بزنم . خیلی وقتها این موضوع پیش آمده که خانواده ها گله دارند از بعضی از رفتارهایی که نوجوانان آنها دارند ولی وقتی با هم نشستیم و بعنوان پدر و مادر حرف زدیم، آنها دیدند که این بچه آنقدر هم سیاه نیست ، و من اینجا باز یک نکته ای را بگویم . اگر قرار باشد ما همیشه بچه های خود را توبیخ کنیم و همیشه سیاه نمایی کنیم ، بچه های ما فرصت شکوفایی به خود نمی دهند ، چرا ما میترسیم ؟ پدر و مادر گرامی اگر بیننده این برنامه هستید فقط چند ثانیه به این جمله فکر کنید . چقدر ما جرأت داریم اگر دختر و پسر ما آمد دین ما وعبادات ما را طی سوالی از ما پرسید و علم توانمندی برای پاسخ به این سوال داریم که بگوییم : پسر و دختر خوب من بیا تا باهم حرف بزنیم وقتی ما شاید این جرأت و جُربُزه را در اعتقادات دینی خود نداریم . چرا میترسیم اگر او از من میپرسد پاسخ نمیگیرد از کس دیگری بپرسد؟ لذا یکی از ویژگی های جوان که گرایش به همسالان و دوستان است و معمولا اینها برای هم حرف میزنند ، حرفهای همدیگر را قبول دارند و فرصت حرف زدن به همدیگر میدهند ، این باعث میشود که از پدر و مادر فاصله بگیرند و آنچه را که باید پدر و مادر با رفتار خود بر او تأثیر بگذارند ، تأثیر گذار نیستند، سوال شما بسیار سوال خوبی است . چه راهکارهایی داریم که جوانان ما در خانه خودمان احساس گرمی بکنند و امنیت روانی داشته باشند و وجود هر دو یعنی پدر و مادربرای فرزند و فرزند برای پدر و مادر، زیبا، پرمعنی و با استفاده باشد ؟ یک آنها را مقایسه نکنیم . همان نکته ای که شما گفتید . وقتی ما می بینیم دوقلوی با یک تخمک اینقدر متفاوت تربیت میشوند ، چرا به خود اجازه میدهیم پسر چهار ساله را با دختر پانزده ساله و یا بالعکس دختر هشت ساله خود را با پسر پانزده ساله مقایسه کنم ؟ مورد دوم ، بعض بر بعض نکنیم دخترم خیلی خوب است اما پسرم نمیدانم ، هیچکدام بد نیستند هردو خوب هستند با تفاوتهای خودشان ، یک نکته ای را من میگویم که شاید یکی از آفتهای ما باشد . خانواده های گرامی وقتی دختر و یا پسر هایتان یک کار ناشایستی که شما دوست ندارید انجام میدهند ، نگویید : پسر بد من چرا این کار را کردی ؟ بگویید : پسر خوب من شما کار اشتباهی کردی ، دختر خوب من شما اینکار را نباید میکردی، یعنی حُسن فاعلی فرزندانتان همیشه مد نظر شما باشد ، پسر من همیشه خوب است اما گاهی کار اشتباه میکند ، گاهی کار خوب میکند . شخصیت بچه ها را زیر سوال نبریم و شخصیت آنها بعنوان یک انسان که دارای کرامت است مد نظر ما باشد ، فقط به رفتار های آنها هشدار بدهیم ، این یک نکته ای بود که برای رعایت شخصیت بود . یکی بحث تبعیض بود ، یکی یک نکته ای که امیدوارم که شنوندگان ما حواسشان باشد که جوانهای ما از این مسئله سوء استفاده نکنند ، گاهی من پدر و مادر خیلی چیزها دوست داشتم که به آن نرسیدم خیلی پستهای عالی ، خیلی تحصیلات عالیه ، خیلی پول زیاد ، حالا هر کسی به تناسب دریافت خود اما نشد، نیایم خود و ناکامیهای خود را به فرزندانم انتقال بدهم، تو باید این تحصیلات را داشته باشی و یواشکی در دل خود بگوییم : چون خودم نداشتم . تو باید داشته باشی من چون نتوانستم خودم را مطرح کنم تو باید مطرح بشوی، من چون نتوانستم این هزینه یا در واقع توان اقتصادی را داشته باشم تو باید داشته باشی ، الان در ایام کنکور و انتخاب رشته هستیم یک هشدار کوچک در پرانتز به خانواده ها بدهم ، دنبال آن رشته ها برای فرزندانتان نروید که خودتان نتوانستید به آن برسید ، بگذارید بچه های ما از لحاظ استعدادها و توامندیشان خودشان باشند و جوانهای خوبی از لحاظ دینی ، اعتقادی و سلامت نفس و روان داشته باشیم ، مدرک بجای درک قرار نمی گیرد و درکهای ماست که از ما انسانهای متفاوت میسازد، خیلی از مدارک نتوانسته آن شعور واقعی را به ما بدهد و خیلی از درکها وشعورها ی واقعی ما هم همراه با تحصیلات ما بوده است .
سوال- الان که بچه ها در زمان انتخاب رشته هستند یک مشاور در این زمینه ها میتواند کمک بکند؟
پاسخ - حتما ، ما اینجا باید دو تا موضوع در بحث مشاوره داشته باشیم چون خودم هم با این طیف همکاری دارم هم بحث نمره و درصدهایی که کسب کرده مهم است ، هم نیازها و توانمندی های فرد مهم است، یعنی رغبت فرد کجاست ؟ مثلا وقتی پدر و مادر گرامی میگوید : فقط باید تهران باشد ، فقط فلان شهرستان یا فقط فلان رشته ، این یک بعدی و تک نگری در این مسیر بچه های ما را موفق نمی کند ، و متأسفانه امکان دارد بچه بعد از یکی دو ترم احساس کند که اشتباه کردم ، و دیگر اینها از آن بچه های دوران دبستان و دبیرستان نیستند که سکوت کنند و مطیع محض خانواده بشوند از درس زده میشوند .
مورد را داشتم . یک دانشجویی در ترم پنج شیمی داشتم که در یکی از دانشگاههای آزاد در آن زمان مشاوره داشتم خیلی بهم ریخته بود . قبلا هم به من اطلاع داده بودند که یکی از دانشجویان میخواهد بیاید هنگامی که آمد تمام حضورش نشان میداد که افسردگی خیلی پیشرفته دارد ، حالا بعد از جلساتی که من با او صحبت کردم ، نتیجه را خدمت شما میگویم ایشان پدرش در تمام مدت به اجبار چون دوست داشته رشته تجربی برود و موفق نشده بود رشته تجربی را به او تحمیل کرده بود و برای دانشگاه گفته بود تو فقط باید رشته شیمی بخوانی، ایشان به قول خودش گفته بود که چه جشن و مراسمی داشتند ، ولی باعث شد به خاطر رشته شیمی از پدر و مادرم جدا شوم و به شهر دیگری بروم ، حالا این بچه آمده بود ترم یک و دو ، یک سری جاذبه ها او را نگه داشته بود ، بعداَ یواش یواش خانواده در شهر خودشان بودند و این جوان مانده بود با تنهای خود و رشته ای که اصلا به آن علاقه نداشت ، و ایشان میگفت : حدود یک ترم با خودم جنگیدم که چگونه به خانواده بگویم و وقتی به نتیجه نرسیده بود دچار افسردگی شده بود ، متاسفانه اقدام به خودکشی هم کرده بود، اولین کاری که ما کردیم مرخصی تحصیلی از دانشگاه برای او گرفتیم تا او بتواند به درمان بپردازم و درصورتیکه توانست بعد از درمان خود را با موقعیت تطبیق بدهد ادامه تحصیل دهد ،اگر نه تغییر رشته ، فکر نمی کنم این خانواده خود را ببخشد که باعث شده دو تا سه سال این بچه یک عقب گردی بکند و بعدا هم معلوم نیست آن توانایی لازم را از خود داشته باشد .
سوال - چگونه باید جوان و نوجوان در خانه احساس امنیت بکند، چه راهکارهایی دارید و پدرها و مادرها چگونه میتوانند این محیط امن و احساس امنیت را برای نوجوان خود فراهم کنند ؟
پاسخ - در ادامه مطالب قبل که گفتم : مقایسه نکردن ، تبعیض نگذاشتن و به دنبال آرزو و آمال خود در نوجوان نرفتن ، مورد دیگر وقت گذاشتن است ، کودکان ما تا سن سه تا چهارسالگی و حداکثر تا چهار سالگی وقت زیادی را در بعد فیزیکی از والدین میخواهند ، به آنها برسیم ، غذای آنها را چگونه بدهیم بخصوص در یک تا دو سالگی ، چقدر یک مادر در تکاپو است تا غذای کودک خود را آماده کند ، نحوه رساندن ویتامین ب لازم ، لباس او تمیز باشد . مُدام بعد فیزیکی مادر گرفته میشود ، مواقع خیلی کمی را مادر از بعد فکری باید برای بچه خود بگذارد ، خیلی وقتها سلامت جسم بچه او را کمک میکند تا سلامت روانش را اندیشه کند ، یواش یواش دوره که سپری میشود فرزندان کمتر از بعد فیزیکی مادر را می طلبند ، مثلا میگویم : بچه پنج ساله دوست دارد خودش لباسش را بپوشد ، حتی اگر برعکس بپوشد ، این سیر ادامه پیدا میکند تا سن نوجوانی اصولا بچه های نوجوان دیگر اتو کردن من مادر را قبول ندارند ، خودشون باید اتو بزنند یعنی نه تنها بار فیزیکی را از دوش ما برمیدارند بلکه کار هم برای ما انجام میدهند، پسر من دختر خوب من اینکار را برای من انجام میدهی از این مثال میخواهیم نتیجه بگیریم که پدر و مادر گرامی همانطور که در بیست و چهار ساعت از روز را در دوران کودکی فرزندتان شاید پانزده و شانزده ساعت وقت می گذاشتید ، خدا وکیلی برای نوجوان خود چقدر وقت میگذارید اصلا جوان و نوجوان شما در خانه شما چه جا و محلی از اعراب دارد ؟ آیا صرف اینکه هیکل او بزرگ شده و صرف اینکه من باعث شدم به همسالان خود بیشتر گرایش پیدا کند و ... حضوری اصلا ندارد یا خیلی بیرنگ است یعنی ما وظیفه خود را خیلی خوب انجام داده ایم
سفارشی که دارم چون ما خانواده را میگوییم اگر پدرو مادری برنامه ریزی درستی در زندگی داشته باشند زن و مرد باهم ، زن برای فرزندانش جدا ، مرد برای فرزندانش جدا ، یعنی هرکسی موضع شخصیتش و موضع نیازهایش در خانواده برنامه ریزی شده باشد ، جوان خود را در خانواده حساب میکند و می بیند، وقتی همه تصمیم ها گرفته میشود و به جوان گفته نمی شود ، وقتی همه کارها اتفاق می افتد و جوان آخرین کسی است که خبردار میشود ، یعنی میخواهیم به اوبگوییم ، تو هستی هستی، نیستی نیستی ، اما بعضی وقتها پدران گرامی که شما پسران بزرگ دارید ، با هم کوه بروید ، باهم به ورزش بروید ، مثل همه جوانها که با هم میگویند و میخندند و تو سر و کله هم میزنند شما هم همین کار را بکنید متأسفم بگویم که گاهی وقتها مادرها که دخترشان بزرگ میشود و پدر که پسرش بزرگ میشود شاید لفظ بهتر از این خبر نمیدانم که بگویم ولی احساس میکنم آنها به فرزندان خود حسودی می کنند ، از یک طرف هم ما می بینیم که نقش پدر جوری میشود که پسر به طرف مادر میرود و دختر هم به طرف پدرمیرود . حالا اگر مادری در زندگی خود ناکامی هایی از طرف همسر داشته باشد ، خیلی زیاد به این پسر تکیه میکند و در واقع نقش جابجا میشود ، همین حالت را نسبت به دختران داریم ولی اگر ما روی اصول درستی گام برداریم ، بله گاهی پسران بیشتر به طرف مادر کشیده میشوند . این هم شکل گیری برای آینده آنهاست و همچنین دختران ، این بدان معنی نیست که پدر وظیفه اش را به گردن مادر بگذارد و بگوید : خانم شما این را به پسربگو یا برعکس ، نه مادر همانگونه باید به دخترش نزدیک شود یعنی فردا در زندگی تو مانند من میشوی ، یعنی یک مادر و یک زن میخواهی برای اجتماع خود بشوی این حس ارتباط یعنی وقت گذاشتن یعنی ما باید وقت بگذاریم . من صریح عرض میکنم به شدت مخالف هستم که یک تلویزیون روشن باشد سفره پهن باشد و اعضاء خانواده هم دور و بر آن نشسته اند ، اولا از نظر اصول تغذیه و مقدار و نحوه غذا خوردن در خانواده درست نیست چون هم میخورند حتی امکان دارد زیادتر هم بخورند و بعد هم مشکلات چاقی و رژیم گرفتن است ، هم اینکه اینها دیگر فکرشان در غذا نیست و از این مادر زحمت کشیده برای تهیه غذا تشکری نیست . اعضاء دیگر چشمهایشان در چشم همدیگر نیست . من یک اشاره ای بکنم از یک روایتی از پیامبر (ص) که میگویند : وقتی دور سفره می نشینید دو حالت دارد . این روایت بعضی های میگویند در چشمهای همدیگر نگاه کنید ، با هم حرف بزنید و غذا بخورید یعنی یک ارتباط عاطفی ، یعنی یک تقدیر از همدیگر برای حضور و یک تشکر از خدا که سفره گرم و محفل گرمی به ما داده است ، بعضی وقتها هم میگویند با هم حرف نزنید و غذا بخورید یعنی تعقل در غذا یعنی در واقع ببینیم چی و چه مقدار داریم میخوریم ، ما هر دو را قبول میکنیم و هر دو را اطاعت می کنیم . اما این چیزی که شما مثال میزنید هیچ چیزی در آن نیست ، آقا تا وارد خانه میشود روزنامه دست میگیرد و خانم تا وارد خانه میشود ، سراغ آشپزخانه میرود ، بچه ها در این زندگی حیران هستند . ما فردا همین بچه ها را جوان خود میکنیم بعضی از ما مثل خود بنده که فرزندانم متأهل هستند اگر مادری خوبی در دوران نوجوانی نداشته باشند موقع ازدواج یعنی برو دیگر هر وقت لازم بود و دلت خواست یک کوچولویی به من سر بزن .
سوال- یک بار من ناخواسته شاهد گفتگوی شما با فرزندتان پشت تلفن بودم شما خیلی مادرانه و دوستانه به فرزندتان گفتید الان ناهارت را خوردی یا برو ناهارت را بخوربا توجه به اینکه آنها متأهل هستند و از دوران نوجوانی به جوانی رسیده اند باز این لحن مادرانه به این شیوه است ؟
پاسخ - بله آن روز که شما شاهد بودید ایشان یک مشغله کاری سنگینی داشتند با من تماس گرفتند وگفتند : الان من اینکار را چگونه ادامه بدهم . گفتم : اول برو غذایت را بخور که مواد قندی لازم به مغزت برسد و فرصت لازم را پیدا کنی بعدا فکر کن باید چکار کنی ؟ گفت : نه طول میکشد . گفتم : نه تو همین اضطرابی که داری باعث میشود آستانه تحملت پایین بیاید و با ان فردی که میخواهی برخورد کنی( که دانشجوی خودش بود و میخواست صحبت کند) امکان دارد یک مقدار پرخاشگرانه با او صحبت کنی، بله من در همین سن هم آداب معاشرت که الان بروید و چه کار بکنید را گوش زد میکنم به شرطی که ازمن بپرسند و از من بخواهند . خدا این عزت را به من داده است که باید شاکر او هم باشم در زندگی فرزندانم سعی کرده ام که حمایت نظارتی داشته باشم نه حمایت دخالتی ، حمایتشون کنم با نظارت خودشان نه دخالت کنم و اگر ما میخواهیم جوانهای ما در آینده با ازدواج دیگر از زندگی ما رخت بر نبندند ، یک زمانی در کودکی آنها میخواستند دنبال ما بیایند و ما می گفتیم : برو بشین و نیا ، دو روز دیگه پیر و فرسوده میشویم و میخواهیم بیایند سراغ ما ولی نمی آیند . اگر میخواهیم این تعادل بین ما بماند ، همیشه برای هم بمانیم ، بدون دخالت و گرفتن اراده فرد، اجازه بدهیم نظارت ما با حمایت باشد، حمایت ما با نظارت باشد و در کنار شکوفایی فرزندانمان روز به روز از آنها لذت میبریم . نعمت خدا را هم شاکر باشیم .
برای اینکه بگویم خانواده های عزیز فرزندانمان را حالا حتی اگر بچه ایست که امروز یا فردا جوان میشود یک جوری برنامه ریزی بکنیم که جوانان ما همیشه کنار ما بمانند و در کنار شما احساس امنیت روانی بکنند اینکه اونها را مقایسه نکنیم تبعیض برای آنها قرار ندهیم برایشان وقت بگذاریم، هراز گاهی اجازه بدهیم آنها در برنامه ها دخالت داشته باشند، حتی اگر اشتباه کنند، قدرت تجربه و درواقع انتخاب به آنها بدهیم، به شرطی که راهکارهای درست انتخاب کردن را به آنها داده باشیم و در زندگی اگر میخواهیم آنها را حمایت کنیم حمایت همراه با دخالت نباشد، بلکه نظارت باشد و در شکوفایی انتخاب همسر هم باقیات صالحات برای من باشد.
ما روایت داریم دو دعا هرگز به صاحب آن بر نمیگردد و به عرش پروردگار میرسد یکی دعایی که پدر و مادر در حق فرزندش میکند و یکی دعایی که همران با توسل به اهل بیت باشد .