با بیحجابی و بدحجابها، سخت مخالفت کنید
با بیحجابی و بدحجابها، سخت مخالفت کنید و از آنها جلوگیری به عمل آورید که جوآنها یتان از راه این بیحجابی به منجلابِ فساد کشیده میشوند. شهید سیّد کرامت صالحی دره باریک
صبح زود از خواب بلند شدم تا استکانها و ظرفها را بشویم. تانکر آب نزدیک دستشویی های صحرایی بود.
مشغول شستن استکانها بودم که متوجه شدم در یکی از دستشویی ها باز و یک نفر با سطل از آن خارج شد و به طرف تانکر آب آمد. کنار تانکر که رسید، سلام کرد و حالم را پرسید. سطل را پرکرد و دوباره به سوی دستشویی ها رفت.
از پشت سر نگاهش کردم. مهارت خاصی داشت، آب را میریخت و بعد داخل دستشویی را با جارویی که داشت، میشست و سپس به دستشویی دیگری میرفت.
مشغول تماشایش بودم که عبد الحسین محمدزاده - که در بدر به شهادت رسید - مرا به خود آورد: رسول! تمام نشد؟
گفتم: چرا...
پرسید: اون کیه؟
گفتم: لابد یکی از نیروهای خدماتی لشکر است.
گفت: رسول! این مرد، خیلی آشنا به نظر میآید.
پرسیدم: مگر او را میشناسی؟
گفت: تو آقا مهدی باکری را تا به حال دیده ای؟
گفتم: نه.
گفت: به خدا مثل اینکه آقا مهدی است!
گفتم: تو هم ما را دست انداختی ها! فرمانده لشکر اینجا چه کار میکند! او یک سر دارد و هزار سودا... مگر کارش تمام شده که بیاید توالت بشوید!
مرد سطل به دست به طرف تانکر آمد تا دوباره آن را پر کند. محمد زاده بلند شد و به طرفش رفت. من مطمئن شدم او فرمانده لشکر است؛ ولی هنوز نمیتوانستم باور کنم. از کنار تانکر بلند شدم و سلام کردم. بعد هرچه من و عبد الحسین اصرار کردیم که سطل را از دستشان بگیریم و کار را ادامه دهیم، قبول نکرد. کار نظافت دستشویی ها که پایان یافت، به طرف چادر فرماندهی برگشت. غیر از من و عبد الحسین کسی شاهد آن لحظات نبود.
آقای کبیری میگفت: آقا مهدی را بارها در حال تمیز کردن توالتها دیده است. حتی به ما توصیه میکرد که این کارها را انجام دهیم تا بچهها به این کارها ارزش بدهند.
شهید مهدی باکری
منبع : راوی: رسول اولاد ذابح، ر. ک: خداحافظ سردار، صص 23 - 25
منبع کلام شهدا:سایت وصیت
|