آیا من به خدا اعتقاد دارم یا ندارم؟
آیا من به خدا اعتقاد دارم یا ندارم؟ گاهی در دل یا ذهنم با او سخن میگویم و گاهی نیز گمان دارم که به من اثبات نشده است ...؟
95/05/27
البته که اعتقاد دارید و در موضوع اعتقادتان به وجود خدا، هیچ تردیدی ندارید و تردیدی هم به دل و ذهن راه ندهید؛ اما جهت روشنتر شدن مطلب و خطوراتی که در قلب یا ذهن میگذرد، به چند نکته اشاره میگردد:
الف – شناخت خداوند سبحان، نیازی به اقامهی ادلهی پیچیده ندارد، چرا که "اثبات" مبتنی بر "اقامهی دلایل و شواهد" میباشد و ذرهی ذرهی عالَم هستی، دلیل بر وجود اوست، لذا هر آن چه در زمین و آسمانها وجود دارد [از جمله وجود خودمان و تمامی حالات، شرایط، ویژگیها و ارتباطاتمان و ...] را "آیه – اسم = نشانه" نامید، منتهی اهل تقوا به آن توجه دارند و درک میکنند.
« إِنَّ فِی اخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ » (یونس علیه السلام، 6)
ترجمه: به درستی که در آمد و شد شب و روز، و آنچه خداوند در آسمانها و زمین آفریده، آیات (و نشانههایی) است برای گروهی که پرهیزگارند (و حقایق را میبینند).
دقت: دقت کنیم که فرمود دلایل و براهین شهودی هست، منتهی برای اهل تقوا. چون ادراکات عقلی و قلبی در بیتقوا، بسته شده است.
ب – "شناخت" کار عقل است و "باور و ایمان" کار قلب است؛ و عقل برای "شناخت"، دلیل و برهان میخواهد، اما نیازی نیست که همگان حکیم و فیلسوف گردند، چرا که خداوند متعال هر چه هست را "آیه، دلیل و برهان" خودش قرار داده، اما برای کسانی که "تفکر و تعقل" میکنند:
« إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ » (آلعمران، 190)
ترجمه: مسلماً در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانههای (روشنی) برای خردمندان است.
دقت: دقت کنیم که فرمود: نشانههای اثباتی هستند، منتهی برای اهل اندیشه.
« وَهُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ وَلَهُ اخْتِلَافُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ » (المؤمنون، 80)
ترجمه: و اوست کسی که زنده میکند و میمیراند؛ و رفت و آمد شب و روز از آن اوست؛ آیا اندیشه نمیکنید؟!
دقت: دقت کنیم که میفرماید: براهین محکمی چون پیدایش مرگ و زندگی و شب و روز هست، منتهی برای اهل تعقل و عقلانیت.
نکات:
جایگزینی – شناخت خداوند سبحان و عشق به او، "فطری" است و در همگان وجود دارد. این طور نیست که خداوند متعال فرموده باشد، من یک پنهانی هستم که هیچ ظهوری ندارم، اما شما بروید بگردید و من را پیدا کنید، یا ناشناختهای هستم که حتی وجودم، برای شما که بندگان من هستید، نیاز به اثبات دارد، پس شما بروید دلایل و براهینی پیدا کنید که مرا دست کم برای خودتان اثبات کند؛ خیر، بلکه من از یک سو خودم را در وجود خودتان و در عالم هستی، با آیات و نشانههایم به شما نشان میدهم، و از سوی دیگر "توحید" را فطرت شما قرار دادهام. یعنی خداوند متعال انسان را «خداجو، خداپرست و خدا دوست» آفریده است؛ از این رو همگان «عبد و پرستنده» هستند. تنها مشکل این است که انسان، خدایان دروغین را به جای خدای حقیقی میگذارد و آن معرفت، پرستندگی و عشق فطری را به این مصادیق جعلی اختصاص میدهد. پس اگر کسی به حکم "عقل و فطرت"، خدایی دیگران را نفی کند و به «لا إله» عمل نماید، پردهها و حجابهای خودساختهاش کنار میرود و «الاّ الله» برایش مشهود میشود و به آن گواهی میدهد.
« وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذَابِ » (البقره، 165)
ترجمه: و برخى از مردم، در برابر خدا، همانندهایى [براى او] برمىگزینند، و آنها را چون دوستى خدا، دوست مىدارند؛ ولى کسانى که ایمان آوردهاند، به خدا محبت بیشترى دارند. کسانى که [با برگزیدن بتها، به خود] ستم نمودهاند اگر مىدانستند هنگامى که عذاب را مشاهده کنند تمام نیرو[ها] از آنِ خداست، و خدا سختکیفر است.
راه چاره: پس نیازی نیست که در لابلای دفاتر و کتابها به دنبال دلایل برای اثبات وجود خداوند سبحان بگردیم؛ او خودش را در همه جا و بیشتر از همه در وجود خودمان به ما نشان میدهد، بلکه ضرورت مهم این است که "ما" جز او را محبوب غایی و معبود و إله نگیریم و نپرستیم:
« قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی شَکٍّ مِنْ دِینِی فَلَا أَعْبُدُ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَکِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ » (یونس علیه السلام، 104)
ترجمه: بگو: «اى مردم، اگر در دین (اعتقادات) من تردید دارید، پس [بدانید که من] کسانى را که به جاى خدا مىپرستید نمىپرستم، بلکه خدایى را مىپرستم که جان شما را مىستاند، و دستور یافتهام که از مؤمنان باشم.»
دقت: دقت کنیم که برای پاسخ به «شک و ریب»های ادعایی، دلایل اثباتی نیاورد، چون اولاً هر کس که به عقل و فطرتش رجوع کند، به وجود و یکتایی پروردگار عالم گواهی میدهد؛ ثانیاً زمین و آسمان و هر چه در آنهاست خود دلیل است و ثالثاً اگر تذکر و شرح بیانی (گفتاری) نیز لازم داشته باشد، در آیات دیگر بیان شده است؛ بلکه راه کار عملی نشان داد. یعنی فرمود: بگو شما که ادعای شک دارید، مشکلتان شناخت و نفی و اثبات عقلی نمیباشد، بلکه به اصل وجود خدا اعتقاد دارید، منتهی در مقام پرستش و بندگی، چون تابع هوای نفس خود هستید، مصادیق دورغین را جایگزین میکنید، اما من این کار را نمیکنم و جز او را نمیپرستم.
شناخت و ایمان:
شناخت و ایمان، اگر چه به هم مربوط هستند و یکی در پی دیگری است و هر یک مکمل دیگری میباشند، اما دو مقولهی مستقل هستند. ضعف یا حتی عدم توجه به این مهم، سبب میگردد تا کسی که در خود احساس "ضعف ایمان" میکند، گمان کند که لابد "ضعف شناخت" دارد و نیازمند به دلایل بیشتری برای "اثبات" دارد! و البته در چنین حالاتی، نفس و وسوسههای شیطانی هم دخالت دارند. به انسان القا میکنند که تو بسیار والامقامی، پس اگر ضعف ایمان داری، پس لابد دلایل آشکار عقلی برایت ارائه و بیان نشده است!
در حالی که چنین نیست. ابلیس لعین، خودش به خوبی خدا را میشناخت؛ ابلیس رجیم، به واسطهی عباداتی که کرده بود، به ملکوت راه یافته بود و در صف ملائک قرار گرفته بود – سامری گوسالهساز، خودش از عرفای قوم موسی علیه السلام بود، تا آنجا که وقت نزول جبرئیل علیه السلام، جای پای او را تشخیص داد و از خاک آنجا برداشت و مجسمهی گوساله را درست کرد – بلعم باعور، خودش از عرفای مستجاب الدعوة بود – بت پرستان خودشان میدانند که این مجسمههای دستساز خودشان، خالق آنها و هیچ چیز دیگری نیستند – فرعون هم میدانست که خودش ربّ و إله نیست و موسی علیه السلام درست میگوید ... – حتی خود ما وقتی دچار معصیت میشویم، منکر وجود خداوند متعال، معاد و حقانیت نبوت و وحی و اسلام نیستیم، بلکه به اندازه لازم شناخت داریم، منتهی ایمان به آن شناخت است که در مراتب پایین و ضعف قرار میگیرد، که آن هم در حبّ الدنیا و پیروی نفس اماره ریشه دارد.
از این رو، در آموزههای اسلامی بسیار تأکید شده است که «خداوند سبحان، خودش خود را میشناساند، منتهی تکلیف شما این است که به آن شناسایی ایمان بیاورید، تکذیب نکنید، کفر (پوشاندن حقیقت) نورزید، متذکر شوید، فراموش نکنید و ... .
نه فقط خداوند متعال، بلکه هر چیزی در این عالم با نشانههایش (آیاتش) شناخته میشود و خداوند متعال خود را با نشانههایش در وجود خودمان و بیرون از آن، به صورت واضح و در افقهای بلند فکری، عقلی، قلبی، علمی و ... شناسانده است. مهم پرده نیانداختن بر چشم و گوش و جان (سمع، بصر و قلب) و دیدن او از یک سو و سپس پرهیز از کتمان و تکفیر حقایق مشهود و معلوم (عینی، عقلی و علمی) و باور و ایمانِ به این شناخت میباشد.
« سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ » (فصلت، 53)
ترجمه: به زودى نشانههاى خود را در افقها [ى گوناگون] و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود، تا برایشان روشن گردد که او خود حق است. آیا کافى نیست که پروردگارت خود شاهد هر چیزى است؟
دقت:
یک - نفرمود یک سری دلایل و براهین نظری و تئوری ردیف و اقامه میکنم، بلکه فرمود: « سَنُرِیهِمْ »، یعنی به آنها نشان میدهم؛ بدیهی است که وقتی چیزی در "شهود" بود، دیگر در خفا نیست که اثباتش فقط تئوری باشد.
دو – افق، یعنی بالاترین حد. وقتی چیزی در افق قرار گرفت (مثل خورشید، ماه، ستارگان)، همه آن را میبینند، چه مردم عوام و چه دانشمندان و نخبگان. عقل، شعور، منطق، قلب، معرفت و محبت نیز "افق" دارد و او فرمود خود را با نشانههایم در آفاق گوناگون به آنها نشان میدهم.
سه – دیدن، بالاتر از دانستنِ نظری میباشد و البته "دیدن" خودش علمافزاست. از این رو ما در شهادتین خود، نمیگوییم: «من علم دارم که الهی جز الله وجود ندارد»، بلکه میگوییم: «أشهدُ أن لا إلهَ الاّ الله»، یعنی شهود دارم و با تمامی وجود در تمامی افقها، میبینم که همه چیز مخلوق اوست، پس الهی جز الله جلّ جلاله وجود ندارد.
چهار – إله نیز یعنی آن چه تو باید او را بپرستی، بندگیاش (عبادتش) کنی، بدو وابسته باشی، اطاعت کنی، عاشقش شوی و او را هدف غایی خود قرار دهی، که جز الله جل جلاله نیست. از این رو به هر چه که انسان بندگیاش کند نیز «إله» گفته میشود، ولی اینها إلههای دروغین و جعلی هستند و اله حقیقیای جز الله وجود ندارد.
منبع:x-shobhe