چرا حمله به واقعه ی غدیر زیاد شده است؟؟؟
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله.
قرار شد در این ایام بعضی از شبهاتی که در رابطه با «غدیر» مطرح شده است را برای عزیزان اشاره کنیم.
شبهه اول: شبهه جیش یمن!
یکی از شبهاتی که امروز خیلی با آب و تاب مطرح میکنند، ماجرای «جیش یمن» بود که ما سال گذشته هم در رابطه با آن مباحثی را مطرح کردیم.
وهابیت ادعا میکنند: علت اصلی قضیه غدیر، اختلافی بود که امیرالمؤمنین علی (سلام الله علیه) با سپاه یمن داشته است و پیغمبر اکرم در قضیه غدیر فرمودند: امیرالمؤمنین انسان خوبی است و شکایات افرادی که از او شکایت دارند، وارد نیست!!
«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاه »
البدایة والنهایة، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء، دار النشر: مکتبة المعارف - بیروت، ج 5، ص 209، الجزء الخامس
«ابن کثیر» این عبارت را دارد، «دهلوی» این عبارت را دارد. «سنی نیوز» هم این در این مورد میگوید: "حضرت علی پس از ورود غنایم جنگی کنیزی را برای خود برداشت همین مطلب باعث شد سپاهیان اعزامی به یمن شکایت کنند. دامنه اعتراضات هرروز بیشتر میشد؛ به همین علت رسول گرامی اسلام در غدیرخم که لشکریان یمن هم آنجا بودند، طی بیاناتی که متن کامل و مقبول آن موجود نیست دوستی حضرت علی را سفارش نمود و لشکریان معترض را از دشمنی با علی برحذر داشت."
خب واقعاً اگر دوستی حضرت علی (علیه السلام) را سفارش نمود، جنگ «جمل» و «صفین» و «نهروان» چه قضیهای بود؟! اگر پیغمبر اکرم مردم را از دشمنی با امیرالمؤمنین برحذر داشت، «عایشه» و «طلحه» و «زبیر» و «معاویه» آیا با به راه انداختن این جنگها خلاف دستور پیغمبر عمل کردند؟!
اینکه میگویند: "این افراد اجتهاد کردند"، اجتهاد در برابر چیست؟! با توجه به اینکه یا باید از قرآن کریم اجتهاد کنند یا سنت؛ از کدام اجتهاد کردند؟!
سنی نیوز می نویسد: "بنابراین برخلاف آنچه شیعیان ادعا میکنند، مخاطب رسول گرامی اسلام در غدیر خم فقط لشکریان برگشته از یمن بودند."
ما این شبهه را به طور مفصل جواب دادیم. و گفتیم که به طور کلی شکایت مردم یمن از امیرالمؤمنین در سال هشتم هجری بوده است، نه دهم هجری!
در کتاب «معجم الأوسط» اثر «طبرانی» جلد ششم این روایت به طور مفصل به نقل از «بریده» بیان شده است. او میگوید: من وارد مسجد پیغمبر اکرم در مدینه شدم و پیغمبر اکرم هم در منزل بودند. تعدادی از صحابه دم در منزل پیغمبر اکرم بودند که از من پرسیدند: «بریده» چه خبر است؟! من گفتم:
« فقلت خیر فتح الله علی المسلمین فقالوا ما أقدمک قال جاریة أخذها علی من الخمس فجئت لأخبر النبی قالوا فأخبره فإنه یسقطه من عین رسول الله»
من گفتم: خبر خوب! مسلمانان در یمن پیروز شدند. گفتند برای چه آمدی؟ گفتم حضرت علی کنیزی را از خمس گرفت و من آمدم به پیغمبر اکرم خبر بدهم. صحابه گفتند: برو به پیغمبر اکرم خبر بده تا علی از چشم پیغمبر بیفتد.
همان افرادی که وقتی که در کنار زن و فرزندان خود بودند، امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به جنگ و جهاد رفته بود؛ میگویند: برو به پیغمبر اکرم خبر بده تا علی از چشم پیغمبر اکرم بیفتد!! زمانی که رسول گرامی اسلام صدای آنان را شنید:
«فخرج مغضبا»
پیغمبر اکرم در حال عصبانیت از منزل خارج شد.
قرآن کریم هم در مورد غضب پیغمبر اکرم فرموده است:
(إِنَّ الَّذِینَ یؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِینا)
خدا آن کسانی را که او و پیامبرش را اذیت میکنند، در دنیا و آخرت لعنت کرده، و عذابی خوار کننده برای ایشان مهیا نموده.
سوره احزاب (33): آیه 57
پیغمبر اکرم فرمود:
«وقال ما بال أقوام ینتقصون علیا من ینتقص علیا فقد انتقصنی (5) ومن فارق علیا فقد فارقنی إن علیا منی وأنا منه خلق من»
پیغمبر اکرم فرمودند: عده ای را چه شده که از علی بدگوئی می کنند. هرکسی از علی بدگویی کند، از من بدگویی کرده است و هرکسی از علی جدا شود از من جدا شده است، علی از من است و من از علی هستم.
تا آنجائیکه حضرت میفرمایند:
«یا بریدة أما علمت أن لعلی أکثر من الجاریة آلتی أخذ»
ای بریده، آیا نمی دانی که حق علی بالاتر از آن کنیز است.
اولاً این خبر دروغ است یعنی حضرت امیر کنیزی را برای خودشان نگرفتند. زیرا طبق روایت:
«حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النِّسَاءَ عَلَی عَلِی مَا دَامَتْ فَاطِمَةُ حَیة»
بحار الأنوار؛ مجلسی محمد باقر، ج 43، ص 16، ح 14
ما اصلاً کاری به جاریه نداریم، این روایت چه جاریه باشد چه غیر جاریه فرقی نمیکند. امیرالمؤمنین هنگام برگشتن از یمن کنیزی خریداری کردند و به حضرت زهرا (سلام الله علیها) هدیه دادند.
حضرت زهرا (سلام الله علیها) او را به عنوان کنیز پذیرفتند. این کنیز جاریه مادر «محمد حنفیه» است که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) پس از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) با او ازدواج کردند؛ این کنیز اصلاً ارتباطی به یمن نداشته است.
حضرت در این روایت هم میفرمایند:
«وَ أَنَّهُ وَلِیُّکُمْ مِنْ بَعْدِی»
علی بن أبی طالب پس از من ولی امر شماست.
المعجم الأوسط، اسم المؤلف: أبو القاسم سلیمان بن أحمد الطبرانی، دار النشر: دار الحرمین - القاهرة - 1415، تحقیق: طارق بن عوض الله بن محمد, عبد المحسن بن إبراهیم الحسینی، ج 6، ص 162 و 163، ح 6085
در مورد این قضیه روایات مفصلی وجود دارد؛ از جمله اینکه در کتاب «مسند أحمد بن حنبل» این روایت را با سند صحیح بیان میکند و در جلد پنجم مینویسد:
«فقال رسول اللَّهِ لاَ تَقَعْ فی علی»
پیغمبر اکرم فرمودند: شما حق ندارید درباره علی حرف بزنید،
«فإنه مِنِّی وأنا منه وهو وَلِیکمْ بعدی وانه مِنِّی وأنا منه وهو وَلِیکمْ بعدی»
مسند الإمام أحمد بن حنبل، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 5، ص 356، ح 23062
محقق هم میگوید: سند این روایت صحیح است.
بنابراین این مسئله که الآن در شبکههای وهابی مفصل روی آن مانور میدهند و یکی از شبهات اساسی آنان هست و میگویند: "حدیث غدیر شکایتی میان سپاه یمن با علی بوده است و قضیه غدیر خم یک قضیه آشتی کنان بوده است، نه قضیه خلافت و امامت علی"؛ سخن بی اساسی است.
همچنین در کتاب «السیرة النبویة» احمد زینی دحلان، جزء دوم صفحه 271 وارد شده است که ماجرای پیروزی امیرالمؤمنین علی (علیه اسلام) مربوط به سال هشتم هجری است و اصلاً ربطی به سال دهم هجری که سال «حجة الوداع» هست، ندارد. ما بارها این مطلب را بیان کردیم، اما متأسفانه به دلیل اینکه این افراد شرم و حیا ندارند، خجالت نمیکشند و مرتب این مطالب را مثل نوار دو لبه تکرار میکنند.
من واقعاً از آن دسته از آقایان تعجب میکنم که فهمیده یا نفهمیده به این مطالب گوش میدهند. اصلاً گوش دادن حرفهای این افراد کفاره دارد، زیرا این مطالب بیاساس را اینطور مطرح میکنند.
شبهه دوم: شبهه حسن مثنی!
یکی از شبهات دیگری که امروزه خیلی روی آن مانور میدهند، ماجرای «حسن مثنی» است. آقایان روایتی را درست کردند. آنها به نقل از «حسن بن حسن» که نوه امام حسن مجتبی (علیه السلام) است، میگویند: اگر چنانچه در غدیر خم بنا بود علی را به عنوان امیرالمؤمنین معرفی کند، میفرمود:
«لقال لهم أیها الناس إن هذا ولی أمرکم والقائم لکم من بعدی»
نمی گفت: من کنت مولاه فعلی مولاه!! این روایت یکی از شبهاتی است که مرتباً آن را مطرح میکنند. آنها میگویند:
«أما والله لو یعنی بذلک رسول الله الإمارة والسلطان لأفصح لهم»
اگر پیغمبر اکرم در غدیر خم میخواست امارت و سلطنت و حکومت علی را بیان کند، صراحتاً میگفت: علی ولی امر شما و حاکم شماست.
«لقال لهم أیها الناس إن هذا ولی أمرکم والقائم لکم من بعدی»
السنة، اسم المؤلف: أبو بکر أحمد بن محمد بن هارون بن یزید الخلال، دار النشر: دار الرایة - الریاض - 1410 هـ - 1989 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: د.عطیة الزهرانی، ج 2، ص 350، ح 465
الآن چند سال است که آقایان این روایت مرتباً چند سال است که مطرح میکنند. یا در بعضی جاها وارد شده است که می گویند پیغمبر اکرم باید «هذا والیکم من بعدی» را بیان میکردند. از جمله در کتاب «اعتقاد أهل السنة» اثر «لالکائی» جلد 8 صفحه 1455 وارد شده است.
همچنین «ابن کثیر» روایتی از «حسن مثنی» بیان کرده است که قبل از این روایت میگوید:
«وقال یوما لرجل من الرافضة والله إن قتلک لقربة إلی الله عز وجل»
حسن مثنی به یکی از شیعیان گفت: کشتن تو مایه تقرب به خداوند هست.
البدایة والنهایة، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء، دار النشر: مکتبة المعارف - بیروت، ج 9، ص 171، باب الجزء 9
ما در اینجا میخواهیم سؤالی مطرح کنیم که شاید شما در هیچ کتابی آن را ندیدید. ما ساعتها روی این قضیه کار کردیم و مطلبی نیست که تنها از کنار جویی برداشته و آن را مطرح کنیم.
این روایت علاوه بر این کتاب، در حدیث «ابوالفضل زهری» و کتاب «اعتقاد أهل السنة» وارد شده است که میگوید:
«إن قتلک قربة إلی الله»
اگر من قدرت داشته باشم، دست و پای شیعه را قطع میکنم.
شرح أصول اعتقاد أهل السنة والجماعة من الکتاب والسنة وإجماع الصحابة، اسم المؤلف: هبة الله بن الحسن بن منصور اللالکائی أبو القاسم، دار النشر: دار طیبة - الریاض - 1402، تحقیق: د. أحمد سعد حمدان، ج 8، ص 1455، ح 2804
جواب اول(جواب نقضی):
«حسن مثنی» یا راست گفته است و یا دروغ گفته است؛ اگر این روایت دروغ است، بنابراین روایت بعدی او هم که می گوید «لقال لهم أیها الناس إن هذا ولی أمرکم والقائم لکم من بعدی» دروغ است.
حال اگر ادعای او مبنی بر «إن قتلک قربة إلی الله» راست باشد، معلوم میشود انسان پستی که قتل شیعه را تقرب الی الله میداند. آیا روایت چنین فردی در رابطه با شیعه قابل قبول است؟! نه!
شما هرطرفی را که بگیرید محکوم هستید، این مطلب یا راست است و یا دروغ است. اگر راست است پس این شخص منحرف است، زیرا به چه جرمی شیعه را به قتل میرساند؟! مگر قرآن کریم نفرموده است:
(وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقی إِلَیکمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنا)
نگوئید مؤمن نیستی- تا به منظور گرفتن اموالش او را به قتل برسانید.
سوره نساء (4): آیه 94
مگر پیغمبر اکرم نمیفرماید:
«مَنْ شَهِدَ شَهَادَةَ حَقٍّ لِیحْیی بِهَا حَقَّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ أَتَی یوْمَ الْقِیامَةِ وَ لِوَجْهِهِ نُورٌ مَدَّ الْبَصَرِ تَعْرِفُهُ الْخَلَائِقُ بِاسْمِهِ وَ نَسَبِهِ»
الکافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 7، ص 381، ح 1
بنابراین این شخص برخلاف قرآن کریم و سنت پیغمبر اکرم چنین حکمی صادر کرده است. پس بنابر فرموده قرآن کریم:
(وَ مَنْ لَمْ یحْکمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِک هُمُ الْکافِرُونَ)
هر کس بدانچه خدا نازل کرده حکم نکند او و همفکرانش کافرانند.
سوره مائده (5): آیه 44
بنابراین این شخص هم کافر است، هم ظالم است و هم فاسق است؛ لذا حرف این شخص هیچ ارزشی ندارد.
همچنین «دهلوی» میگوید: پیغمبر اکرم باید میفرمود: «إن علیا والی أمرکم» نه «ولی امرکم»! در بعضی روایات اصلاً عبارتهایشان متزلزل است، یک جا میگوید: اگر پیغمبر اکرم میخواست علی را خلیفه کند، باید میگفت: «ولی امرکم»، در جای دیگر میگوید: باید «ولیکم» یا «والی امرکم»؛ عبارتهای مختلفی به کار بردهاند.
جوابی که ما دادیم، جواب نقضی بود که پایه عبارت و به عبارت بهتر «حسن مثنی» را زیر سؤال بردیم.
جواب دوم (جواب حلی):
حال عبارت را به طریقی عقلی بررسی میکنیم. وهابیت که اصلاً عقل ندارند، ما میخواهیم خطاب به چند نفر از اهل سنت که عقل دارند صحبت کنیم.
اساساً روایت ضعیف است. زیرا در تمام روایات «حسن مثنی» شخصی به نام «ابو نعیم» وجود دارد که «ابن تیمیه» درباره او میگوید:
«فان أبا نعیم روی کثیرا من الأحادیث آلتی هی ضعیفة بل موضوعة باتفاق علماء أهل الحدیث السنة و الشیعة»
منهاج السنة النبویة، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج 7، ص 52
بنابراین «ابن تیمیه» راوی اول این روایت را زیر سؤال برد. همچنین در جای دیگر میگوید:
«وغیرهم أحادیث ضعیفة بل موضوعة باتفاق العلماء»
منهاج السنة النبویة، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج 5، ص 79
همچنین «ابن جوزیه» در کتاب «تلبیس ابلیس» جلد اول صفحه 159 این مطلب را بیان کرده است.
راوی دوم؛ «یحیی بن ابراهیم بن محمد بن علی» است که شخصی مهمل است. در هیچ کتاب شیعه و سنی درباره او توثیقاً و تضعیفاً حرفی زده نشده است.
راوی سوم؛ «فضیل بن مرزوق» است که «ذهبی» درباره او میگوید: «نسائی» او را ضعیف خوانده است، «عثمان بن سعید» او را ضعیف خوانده است و همچنین «حاکم نیشابوری» هم درباره او گفته است که او شرایط صحیح را ندارد.
همچنین «ذهبی» در کتاب «المغنی فی الضعفا» این شخص را تضعیف کرده است. بنابراین سه نفر از راویان این روایت مسئلهدار هستند.
جواب سوم: جواب سوم به این روایت این است که این روایت در کتب اهل سنت است و کتب اهل سنت برای ما اعتباری ندارد. شما میخواهید از کتابهای خودتان برای ما استدلال کنید.
«ابن حزم أندلسی» به صراحت میگوید:
«لَا معنى لاحتجاجنا عَلَیْهِم بروایاتنا فهم لَا یصدقونا وَ لَا معنى لاحتجاجهم علینا برویاتهم فَنحْن لَا نصدقها وَ إِنَّمَا یجب أَن یحْتَج الْخُصُوم بَعضهم على بعض بِمَا یصدقهُ الَّذِی تُقَام عَلَیْهِ الْحجَّة بِهِ»
معنا ندارد که ما با روایات خودمان بر شیعه احتجاج کنیم. زیرا ایشان نخواهند پذیرفت. و همچنین معنا ندارد که شیعه با روایات خودشان بر ما احتجاج کنند، زیرا ما نمی پذیریم. همانا لازم است که دو طرف مقابل هم، با ادله ای که طرف مقابلش قبول دارد، احتجاج بکند.
الفصل فی الملل و الأهواء و النحل، ابن حزم آندلسی، ج4، ص 78
اگر کسی بخواهد به کتابهای شیعه استدلال کند، باید از کتب خودشان استدلال کند. اگر شیعه بخواهد به کتابهای اهل سنت استدلال کند، باید از کتب اهل سنت استناد کند. بنابراین این روایت از سه جهت زیر سؤال قرار گرفت.
جواب چهارم؛ این است که شما گفتید: "پیغمبر اکرم «والیکم» به کار نبرده است!"
جواب پنجم؛ این است که شما بارها گفتید: "فلان عبارت به جهت اینکه در صحیحین نیامده است، مورد قبول ما نیست" آیا روایت «حسن مثنی» در «صحیح مسلم» و «صحیح بخاری» آمده است؟! خیر؛ طبق مبنای شما روایتی که در صحیحین نیامده باشد، قبول نیست.
جواب ششم؛ عدم عصمت «حسن مثنی» است. «حسن مثنی» برای ما معصوم نیست؛ زیرا شیعه معتقد به عصمت چهارده معصوم هستیم. اقوال و سیره این بزرگواران برای ما حجت است. اگر روایتی را بر فرض مثال «حسن مثنی» هم گفته باشد، اگر روایت صحیح هم باشد برای ما حجت نیست.
جواب هفتم؛ این است که سخن «حسن مثنی» با سخن امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) منافات دارد. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در موارد متعددی به حدیث غدیر استناد کرده است که این مطلب در کتب شیعه و اهل سنت فراوان وجود دارد.
راوی میگوید: امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در «رحبه» کوفه تمام صحابه را جمع کرد و قسم دادند و فرمودند:
«أَنْشُدُ اللَّهَ مَنْ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ یقُولُ فِی یوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ: " مَنْ کنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ ". لَمَا قَامَ فَشَهِدَ»
هرکسی از پیغمبر اکرم در روز غدیر خم شنیده است که درباره من فرمودند: هرکسی من مولای او هستم، از این پس علی مولای اوست، بلند شود.
«قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: فَقَامَ اثْنَا عَشَرَ بَدْرِیا»
عبدالرحمن میگوید: دوازده نفر از صحابه حاضر در جنگ بدر بلند شدند.
«فَقَالُوا: نَشْهَدُ أَنَا سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ - صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ - یقُولُ یوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ: " أَلَسْتُ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ، وَأَزْوَاجِی أُمَّهَاتُهُمْ؟ ". قُلْنَا: بَلَی یا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: " فَمَنْ کنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ»
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، المؤلف: أبو الحسن نور الدین علی بن أبی بکر بن سلیمان الهیثمی (المتوفی: 807 هـ)، المحقق: حسام الدین القدسی، الناشر: مکتبة القدسی، القاهرة، عام النشر: 1414 هـ، 1994 م، ج 9، ص 105، ح 14615
بنابراین حرف «حسن مثنی» با حرف امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در تضاد است. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) خلیفه چهارم شما هست و کاری هم به ما ندارید. اگر تضادی میان خلیفه چهارم شما و «حسن مثنی» با این همه تضعیفاتی که شمردیم وجود داشته باشد، شما کدام یک را قبول میکنید؟!
جواب هشتم؛ ما تمام این موارد را کنار میگذاریم. اصلاً کلمه «ولی» آمده است؛ زیرا پیغمبر اکرم فرمودند: «مَنْ کنْتُ وَلِیهُ فَعَلِی وَلِیهُ» اصلاً «من کنت مولاه فعلی مولاه» هم نگفته است.
ما می خواهیم بپرسیم که فرق میان «ولی» یا «والی» چیست؟! آقای «زبیدی» صاحب کتاب «تاج العروس» میگوید: ولی از اسماء الله است، زیرا:
«المُتَوَلِّی لأُمورِ العالَمِ القائمُ بهَا. وأَیضاً الوَالِی»
تاج العروس من جواهر القاموس، المؤلف: محمّد بن محمّد بن عبد الرزّاق الحسینی، أبو الفیض، الملقّب بمرتضی، الزَّبیدی (المتوفی: 1205 هـ)، المحقق: مجموعة من المحققین، الناشر: دار الهدایة، ج 40، ص 253، باب ولی
بنابراین «ولی» با «والی» به یک معناست. همچنین «راغب اصفهانی» میگوید:
«والوالِی الذی فی قوله: وَما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ بمعنى الوَلِیِّ»
المفردات فی غریب القرآن؛ المؤلف: أبو القاسم الحسین بن محمد المعروف بالراغب الأصفهانى (المتوفى: 502هـ)، المحقق: صفوان عدنان الداودی، الناشر: دار القلم، الدار الشامیة - دمشق بیروت، الطبعة: الأولى - 1412 هـ؛ ص 885
همچنین «سمعانی» میگوید: هم والی به معنای ولی است! همچنین «قرطبی» در تفسیر «(وما لهم من وال)» میگوید:
«ووال وولی کقادر وقدیر»
والی و ولی همانند قادر و قدیر است و تفاوتی با هم ندارند.
الجامع لأحکام القرآن، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی، دار النشر: دار الشعب – القاهرة، ج 9، ص 295، باب (الرعد 11)
همچنین «بیضاوی» هم همین حرف را میزند، «ثعلبی» هم همین حرف را میزند، «نحاس» هم همین حرف را میزند، «شوکانی» هم همین حرف را میزند.
به علاوه کلمه «ولی» در کلمات خلفای گذشته هم استعمال شده است. در کتاب «صحیح مسلم» جلد 3 روایتی وارد شده است که عمر بن خطاب به صراحت میگوید:
«فَلَمَّا تُوُفِّی رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ، قَالَ أَبُو بَکرٍ: أَنَا وَلِی رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ»
صحیح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی؛ ج 3، ص 1378، ح 1757
در اینجا چرا نگفت: «أنا الوالی من قبل رسول الله» بلکه گفت: «أَنَا وَلِی رَسُولِ اللهِ»؟! «ولی» در آنجا به چه معناست؟! آیا «ولی» به معنای دوست است؟! آیا ابوبکر دوست پیغمبر اکرم بود و دیگران همگی دشمن پیغمبر اکرم بودند؟!
لذا در این روایت و این شبهه، هشت اشکال اساسی را مطرح میکنیم. بنابراین ما باید آماده شویم تا شبهاتی که مطرح میشود را چنان کوبنده جواب بدهیم تا طرف از طرح شبهه و اشکال خود پشیمان شود و عذرخواهی کند و به غلط کردن بیفتد.
پیغمبر اکرم در حق امیرالمؤمنین فرمودند:
«أَنْتَ وَلِی کلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی وَ مُؤْمِنَةٍ»
المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 3، ص 143، ح 4652
«حاکم» در ادامه میگوید: این روایت صحیح است. «ذهبی» هم میگوید: این روایت صحیح است. همچنین «ألبانی» در کتاب «سلسلة الأحادیث الصحیحة» جلد 5 صفحه 222 میگوید: روایت صحیح است.
حدیث غدیر با عبارتهای مختلفی در کتب اهل سنت مطرح شده است. «ابن کثیر» نقل کرده است:
«مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا وَلِیُّه»
البدایة والنهایة، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء، دار النشر: مکتبة المعارف – بیروت، ج 5، ص 209، الجزء الخامس
و یا هیثمی نقل کرده است:
«مَنْ کُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِیٌّ وَلِىُّه»
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، اسم المؤلف: علی بن أبی بکر الهیثمی، دار النشر: دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی - القاهرة, بیروت – 1407، ج 9، ص 164، باب فی فضل أهل البیت رضی الله عنهم
و یا طبرانی نیز نقل کرده است:
«من یکنِ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مَوْلَیاهُ فإن هذا مَوْلاهُ»
المعجم الکبیر، اسم المؤلف: سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم الطبرانی، دار النشر: مکتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانیة، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ج 2، ص 357، ح 2505
این روایت با عبارتهای مختلف در غدیر خم بیان شده است.
جمله «وَلِیکمْ مِنْ بَعْدِی» در حداقل 200 روایت از احادیث اهل سنت وارد شده است. زمانی که پیغمبر اکرم میفرمایند:
«مَنْ کنْتُ وَلِیهُ فَعَلِی وَلِیه»
هرکسی من ولی امر او هستم، علی هم ولی امر اوست.
معنای آن چیست؟! آیا پیغمبر اکرم میفرماید: هرکسی من دوست او هستم، علی هم دوست اوست؟! در کجا کلمه «ولی» به معنای «دوست» آمده است؟!اینکه میگوید: من اولی به نفس شما هستم، اولی به نفس شما در دوست داشتن که نیستم!
به این روایت توجه کنید: «إن علیا منی و أنا منه أولی بکل مؤمن و مؤمنة» یا: «أَنْتَ وَلِی کلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی» یا: «مَنْ کنْتُ وَلِیهُ فَعَلِیا وَلِیه» از حدود 84 مصدر از کتب اهل سنت با حدود 30 یا 32 تعبیر با تصحیح سند، از پیغمبر اکرم روایت وارد شده است؛ حال وهابیت زیر بار نمیروند ما چکار کنیم!؟
زمانی که نوبت به ابوبکر میرسد، میگوید:
«فَلَمَّا تُوُفِّی رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ، قَالَ أَبُو بَکرٍ: أَنَا وَلِی رَسُولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ»
بلافاصله وصیت میکند. به عنوان مثال شخصی وصیت میکند و میگوید: بعد از من وصی من فلانی است؛ معنای آن این است که به مجرد اینکه از دنیا رفتم این شخص وصی من است.
این مطلب به معنای این نیست که شیخ یا سید دیگری ادعای وصایت کنند تا چهارمین نفر وصی بشوند و بگویند: "ما هم به وصیت میت عمل کردیم! او گفته بود که وصی من بعد از من فلانی است، نگفته بود بلافاصله بعد از من او وصی من است."
آنها خیال میکنند اگر بعد از ده سال هم که اموال شخص را به غارت بردند، میتوانند به او بگویند که بیا ببین اگر از اموالت چیزی باقی مانده است، آن را تصرف کن.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته