چرا این غلام به این مقام رسید؟؟؟
جَوْن، غلام آزاد شده ابوذر غفاری پس از شهادت ابوذر، به اهل بیت علیهم السلام پیوست.
ابتدا در خدمت گزاری امام حسن و پس از او در خدمت امام حسین علیه السلام، انجام وظیفه نمود و در سفر امام علیه السلام از مدینه به مکه و از آن جا به عراق، حضرت را همراهی می کرد.
به گفته رضی الدّین داوودی: آن گاه که آتش جنگ برافروخته شد، مقابل امام حسین علیه السلام آمد و از او اجازه میدان خواست، امام علیه السلام به او فرمود:
«یا جَوْن! أنتَ فی إذنٍ مِنّی، فانّما تَبعْتَنا طَلَباً للعافیة فلا تَبْتَلِ بطریقَتِنا».[1]
«ای جَوْن! من بیعتم را از تو برداشتم، تو به امید عافیت و آسایش تا این جا همراه ما آمده ای، در راه ما خود را به ناراحتی و مصیبت مبتلا مکن».
جَوْن، خود را به پاهای امام حسین علیه السلام انداخت و آنها را می بوسید و عرضه داشت:
«ای فرزند رسول خدا! من در زمان رفاه و آسایش، کاسه لیس شما باشم، ولی در شدت و ناراحتی و در مقابل دشمن، دست از یاری شما بردارم؟ [اماما!] درست است که بدنم بدبو و خاندانم ناشناخته و رنگم سیاه است، ولی با بهشت برین بر من منّت بگذار تا بدنم خوشبو و رنگم سفید و خاندانم به عزّت و سربلندی نایل گردد، نه به خدا سوگند! هرگز از شما جدا نخواهم شد تا خون سیاهم با خون شما آمیخته گردد.
امام علیه السلام به او رخصت داد و در حالی که این رجز را می خواند به میدان کارزار شتافت:
کیف تَری الفُجّار ضربَ الأسود
بالمِشرَفی و القنا المُسدّد
یذبُّ عَن آل النبی أحمد
نابکاران، ضربت این برده سیاه را چگونه خواهند دید؟ ضربتی با شمشیر مِشرَفّی و نیزه هایی که به هدف می خورند و از خاندان پیامبر احمد، حمایت می کنند.
سپس به مبارزه پرداخت تا فرشته شهادت را در آغوش کشید.
امام حسین علیه السلام بر بالین جَوْن قرار گرفت و فرمود:
«اللهمَ بیض وَجْهَهُ وَ طَیبْ ریحَهُ واحشرْهُ معَ الأبرار و عَرّف بینَهُ و بینَ محمدٍ و آل محمدٍ[2]».
«خدایا! چهره اش را سفید، بدنش را خوشبو و او را با خوبان و نیکان محشور گردان و میان او و محمد و خاندانش آشنایی بیشتر مقرر فرما».
امام باقر علیه السلام، از امام زین العابدین علیه السلام روایت می کند که فرمود: زمانی که قبیله اسد پس از چند روز برای خاکسپاری پیکرهای شهدا در میدان نبرد، حضور یافتند، از بدن جَوْن، بوی مُشک به مشامشان رسید[3].
پی نوشت ها
[1] مثیرالاحزان: 63
[2] بحارالانوار: 45/ 23
[3] نفس المهموم:246