ابوثُمامه، عمرو صائدی (یاران عاشورایی)
روز عاشورا وقتی ابو ثمامه ملاحظه کرد خورشید به وسط آسمان رسیده و جنگ هم چنان ادامه دارد، به امام حسین علیه السلام عرضه داشت: ای ابا عبداللَّه! جانم فدایت! مشاهده می کنم که دشمن به تو نزدیک شده، به خدا سوگند! اگر خدا بخواهد، دوست دارم پیش مرگت شوم و علاقه دارم زمانی به دیدار خدای خویش نایل شوم نمازی را که وقت آن فرا رسیده با تو خوانده باشم. امام حسین علیه السلام سرش را بالا گرفت و سپس به او فرمود: «ذَکرْتَ الصلاةَ جَعَلک اللَّه مِن المُصلّین الذاکرین، نعَمْ! هذا اوّلُ وقتِها». «نماز را به یادآوردی، خداوند تو را از نمازگزاران و تسبیح کنندگان قرار دهد، آری! اکنون اول وقت نماز است».
«ابو ثمامه هَمْدانی صائدی» از تابعین و رزم آوران عرب و بزرگان شیعه و از یاران امیرالمؤمنین علیه السلام به شمار می آمد و در جنگ های حضرت، شرکت داشت. پس از امیرالمؤمنین علیه السلام در کنار امام حسین علیه السلام قرار داشت و در کوفه ماندگار شد. زمانی که معاویه به هلاکت رسید، وی به امام علیه السلام نامه نوشت و آن گاه که مسلم بن عقیل وارد کوفه گردید، به یاری او شتافت و به دستور مسلم، کمک های مالی شیعیان را دریافت می کرد و با آن ها اسلحه خریداری می کرد و در این خصوص دارای مهارت بود.
هنگامی که عبیداللَّه زیاد وارد کوفه شد و شیعیان بر او شوریدند، مسلم او را با عدّه ای اعزام نمود و وی را بر نیروهای قبایل تمیم و هَمْدان، فرماندهی داد و عبیداللَّه را در دارالاماره به محاصره درآوردند و آن گاه که مردم دست از یاری مسلم برداشتند، ابوثُمامه مخفی شد و جستجوی ابن زیاد از وی شدّت یافت. او به اتفاق نافع بن هلال جَمَلی به سوی حسین علیه السلام حرکت نمود و در بین راه به آن حضرت رسیده و با او همراه شدند[1].
روز عاشورا وقتی ابو ثمامه ملاحظه کرد خورشید به وسط آسمان رسیده و جنگ هم چنان ادامه دارد، به امام حسین علیه السلام عرضه داشت: ای ابا عبداللَّه! جانم فدایت!
مشاهده می کنم که دشمن به تو نزدیک شده، به خدا سوگند! اگر خدا بخواهد، دوست دارم پیش مرگت شوم و علاقه دارم زمانی به دیدار خدای خویش نایل شوم نمازی را که وقت آن فرا رسیده با تو خوانده باشم.
امام حسین علیه السلام سرش را بالا گرفت و سپس به او فرمود:
«ذَکرْتَ الصلاةَ جَعَلک اللَّه مِن المُصلّین الذاکرین، نعَمْ! هذا اوّلُ وقتِها».[2]
«نماز را به یادآوردی، خداوند تو را از نمازگزاران و تسبیح کنندگان قرار دهد، آری! اکنون اول وقت نماز است».
سپس فرمود:
«سِلوهُم أن یکفُّوا عَنّا حتی نُصلّی».[3]
«از دشمن درخواست کنید به ما مهلت دهند تا نماز بگزاریم».
از دشمن درخواست مهلت کردند. حُصین بن تمیم گفت: نماز شما پذیرفته نیست و حبیب پاسخ او را داد.
راوی می گوید: ابوثمامه پس از اقامه نماز، به حسین علیه السلام عرضه داشت: ای ابا عبداللَّه! تصمیم گرفته ام به یارانم بپیوندم و برایم ناخوشایند است که پس از شما زنده بمانم و تنهایی و بی کسی و کشته شدن شما را ببینم.
امام علیه السلام به او فرمود:
«تَقَدّمْ فإنّا لاحِقون بِک عَن ساعةٍ».[4]
«می توانی به میدان بروی، لحظاتی دیگر ما نیز به تو خواهیم پیوست».
ابو ثُمامه به میدان تاخت و مبارزه کرد تا در اثر جراحات زیاد، بدنش به ضعف گرایید و قیس بن عبداللَّه صائدی؛ پسر عمویش که با وی دشمنی داشت، او را به شهادت رساند، این حادثه پس از شهادت حُرّ اتفاق افتاد.
پی نوشت ها
[1] ارشاد: 2/ 46: اخبار الطوال: 238
[2] بحارالانوار: 45/ 12
[3] همان
[4] بحارالانوار: 45/ 23