تمیزی چه خوبه!!!!(کودکانه)
یک روز کلاغ کوچولو روی شاخهی درختی نشسته بود که یکدفعه دید کلاغ خالخالی ناراحت روی شاخهی یک درخت دیگر نشسته است. کلاغ کوچولو پر زد و رفت پهلویش و پرسید: «چی شده خالخالی جون؟ چرا اینقدر ناراحتی؟» خالخالی با ناراحتی سرش را تکان داد و گفت:« آخه دوست خوبم، من یادم رفته به مامانم بگم منو ببره سلمونی کلاغها و پرهامو مرتب و کوتاه کنه. مامانم چندبار گفت: خالخالی، بیا پنجههاتو تمیز کنم، اما منکه داشتم پروانهها را تماشا میکردم، گفتم بعداً و بعد هم یادم رفت!»
کلاغ کوچولو گفت:« لابد برای همینه که دُمتم تمیز نکردی؟» خالخالی با تعجب پرسید؟«دُممو تو از کجا دیدی؟!» کلاغ کوچولو خندید و جواب داد: « آخه از اون روز که افتادی تو گِلا، هنوز دُمت گِلیه!» خالخالی که خیلی ناراحت بود شروع کرد با نوکش تنش را خاراندن و گفت: «یادم رفت!» کلاغ کوچولو گفت: «لابد حمومم نکردی!» خالخالی گفت: «اونم یادم رفت!» « تمیزی چه خوبه! من از این به بعد همش تمیز میمونم!» درهمین موقع خانم کلاغه که مربی مهدکودک کلاغها بود پر زد و آمد کنار آنها نشست. نگاهی به خالخالی کرد و پرسید:« خب جوجههای من چرا اینجا نشستین، مگه نمیخواین بشینین روی درخت مهدکودک تا درسمون رو شروع کنیم؟» کلاغ کوچولو گفت: « آخه...آخه...» بعد سرش را پایین انداخت. خانم کلاغه که متوجه موضوع شده بود، گفت: «میخواستم در مورد بهداشت براتون صحبت کنم... تو خالخالی میدونی ما کلاغها چهجوری باید تمیز باشیم؟»
خالخالی جواب داد:«بله خانم کلاغه، باید حموم کنیم، ناخن پنجههامونو بگیریم، همیشه بعد از خوردن غذا منقارمون رو تمیز کنیم، عین آدما که مسواک میزنن، پرهامونو مرتب و کوتاه کنیم.»
کلاغ کوچولو دنبالهی حرف خال خالی رو گرفت و گفت:«مثله آدما که موهاشونو کوتاه میکنن و شونه میزنن.»
خانم کلاغه گفت:«آفرین آفرین... خوشحالم که همه چی رو بلدی... پس من میرم به کلاغای دیگه یاد بدم.»
همینکه خانم کلاغه خواست پرواز کند و برود، کلاغ کوچولو گفت:«صبر کنین خانم کلاغه. منم میام،»...خالخالی هم گفت:«منم میام... اما ...» خانم کلاغه پرسید:« اما چی؟» خالخالی خندید و جواب داد: «بعد از اینکه همهی اون چیزایی که گفتم، خودم انجام دادم!...»
خانم کلاغه خندید و با بالش سرخال خالی رو نوازش کرد و گفت:«پس زود باش که همهی جوجه کلاغها منتظرن!»
خالخالی به سرعت پری زد و رفت تا خودشو تمیز بکنه، صدای قارقارش به گوش میرسید که میگفت: « تمیزی چه خوبه! من از این به بعد همش تمیز میمونم!»