یک مشت سکه
مردی خدمت ابو عبد الله صادق (ع) وارد شد و گفت: یا ابا عبد اللَّه. به من قرض بدهید. مطمئنا هر گاه مالی بدست آوردم قرض خود را می پردازم. ابو عبد الله گفت: یعنی تا محصولت را جمع آوری کنی؟. آن مرد گفت: نه بخدا سوگند، محصولی ندارم. ابو عبد اللَّه گفت: تا مال التجاره ات برسد؟ آن مرد گفت: نه بخدا سوگند، مال التجاره ندارم.
ابو عبد الله گفت: تا ملک خود را بفروشی؟ آن مرد گفت: نه بخدا سوگند، ملکی ندارم. ابو عبد الله گفت: پس تو از محرومین اجتماعی که خداوند برای آنان حقی در اموال دیگران مقرر کرده است. بعد فریاد زد تا کیسه پولی آوردند، و یک مشت سکه به آن مرد مرحمت کرد و گفت: ای مرد. از خدا بترس. افراط و تفریط مکن و حدّ وسط را از دست مده تا کارت قوام بگیرد.
ریخت و پاش هم مکن که ریخت و پاش، عین اسراف است. خداوند- عزّ و جل- به پیامبرش می گوید: «ریخت و پاش مکن، هر چند کم و ناچیز باشد».