بدعت چگونه در جامعه شیوع پیدا می کند؟؟؟
عقل و نقل، هر نوع بدعتگذارى را تقبیح مىکنند. اما از نظر خرد، هرگاه مقام تقنین و تشریع از آنِ خدا باشد، هر نوع تشریع جدید با قید انتساب به خدا، نوعى تصرف در قلمرو امور الهى است.

آیت الله سبحانی در نوشتاری دربارۀ «بدعت»، تعریف، شروط تحقق بدعت، دلایل حرمت و ریشه های بدعت را تبیین نموده اند.
بدعت در لغت
بدعت در لغت عرب به معنى نوآورى است. عرب هرکار بى سابقه را «بدیع» مى نامد. و از آنجا که خدا آسمان ها و زمین را بدون الگوى سابق پدیدآورده است خود را «بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ». (1) نامیده است. ولى بدعت در اصطلاح علماء، تصرف در قانون الهى است به صورت کاستن چیزى از آن و یا افزودن چیزى بر آن و به عبارت دیگر نوعى نوآورى در آیین الهى که سابقه اى در کتاب و سنت و دیگر مدارک دینى نداشته باشد.
بدعت از شرک در تقنین ریشه مى گیرد
یکى از مراتب توحید، توحید در تقنین و تشریع است یعنى هر نوع قانون گذارى مخصوص مقام ربوبى است چنان که مى فرماید «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ» (2) بنابراین هر نوع قانونى بدون دلیل به شریعت الهى نسبت داده شود نوعى شرک در این مرحله است زیرا هیچ کس حق ندارد قانونى را تصویب کند و آن را به خدا نسبت بدهد بدون اینکه در شریعت خدا وارد شده باشد.
چرا تشریع از آن خداست و چرا شارع فقط اوست و جز او قانون گذارى براى بشر نیست؟! زیرا در قانون گذار سه چیز شرط است و این سه شرط فقط در ساحت اقدس الهى جمع مى باشد.
اولاً: انسان شناس کامل است.
ثانیاً: سود و زیانى در جامعه ندارد.
ثالثاً: تحت تأثیر قدرت ها و احزاب چپ و راست قرار نمى گیرد.
پاسخ یک سؤال
اگر قانون گذار فقط خداست و تشریع و تقنین از آن او است بنابراین مجلس شوراى اسلامى چه سمتى دارد؟
پاسخ: این سؤال روشن است کار آنان قانون گذارى نیست بلکه برنامه ریزى است آنهم در پرتو احکام الهى و قانون اساسى که بر اساس کتاب و سنت تنظیم شده است، نمایندگان براى پیشرفت مملکت و یا دفاع از منافع آن، مقرراتى را تصویب مى کنند که قوه مجریه آنرا اجراء کند.
بنابراین نسبت دادن هر چیزى چه از نظر فکرى و چه از نظر عملى، به شرع مقدس، در حالى که در شرع چنین چیزى نباشد، بدعت نامیده مى شود و تنظیم کننده آن بدعت گذار خواهد بود و در تحقق بدعت شروطى لازم است که به بیان آنها مى پردازیم:
شرط نخست: قصد تصرف در شریعت الهى
انسان بدعت گذار کسى است که مى خواهد در شریعت خدا دخل و تصرف کند یا از آن چیزى بکاهد، یا بر آن چیزى بیفزاید مثلا رکعتى را بر نماز بیفزاید یا چیزى از آن بکاهد. یا عبادتى را به شرع نسبت بدهد که در شرع وارد نشده است و یا در قوانین مربوط به عقد و ایقاع مانند بیع و اجازه تصرف کند و آن را به شرع نسبت دهد، در حالى که در شرع وارد نشده است.
ولى اگر در عرصه فردى و یا اجتماعى کار نویى را عرضه کند ولى به شرع نسبت ندهد بدعت نامیده نمى شود ولى در عین حال ممکن است کار شایسته و یا ناشایسته باشد. مثلا بازى هایى که امروز به عنوان ورزش رایج است کار نویی است ولى بدعت نیست زیرا به شریعت نسبت داده نمى شود. ولى آیا جایز است یا نه آن مسأله دیگرى است، یا ساختن کاخ هاى چند طبقه، نوعى بدعت در امر ساختمانى است ولى چون انجام چنین کارى را به شرع نسبت نمى دهند، بدعت نخواهد بود ولى در عین حال، حلال و حرام بودن آن موضوع جداگانه اى است. در برخى از کشورهاى اسلامى اختلاط زن و مرد آن هم بدون حجاب شرعى، رایج است و مسلماً این کار بدعت نیست زیرا شرکت کنندگان عمل ناشایست خود را به شرع نسبت نمى دهند ولى در عین حال حرام است این نوع بازى ها و خانه سازى ها و اختلاط زن و مرد بدعت لغوى است یعنى کار نو و جدیدى است اما بدعت شرعى نیست در عین حال، اگر چیزى بدعت نبود دلیل بر حلال بودن آن نیست، حلال و حرام بودن آن را باید از راه دیگر به دست آورد.
شرط دوم: نداشتن پشتوانه اى در شرع
از آنجا که بدعت، تصرف در شریعت خداست، این تصرف در صورتى تحقق مى پذیرد که در شریعت اسلام بر آن کار نو، دلیل خصوصى و یا عمومى که مورد و غیر مورد را شامل شود، وجود نداشته باشد والاّ هر عمل نو که ریشه در شریعت داشته باشد شرعاً بدعت شمرده نمى شود.
اگر دولت اسلامى ارتش خود را با آخرین سلاح هاى دفاعى امروز، مجهز مى کند که بتواند از آب و خاک کشور دفاع نماید چنین تجهیزات به صورت خصوصى در قرآن و سنت وارد نشده اما پشتوانه کلى و عمومى دارد و آن اینکه خدا مى فرماید:
«وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ یَعْلَمُهُمْ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیءْ فِی سَبِیلِ اللّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنْتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ». (3)
«هر نیرویى در قدرت دارید براى مقابله با آنها (دشمنان)، آماده سازید! و (همچنین) اسبهاى ورزیده (براى میدان نبرد)، تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید! و (همچنین) گروه دیگرى غیر از اینها را، که شما نمى شناسید و خدا آنها را مى شناسد! و هر چه در راه خدا (و تقویت بنیه دفاعى اسلام) انفاق کنید، بطور کامل به شما بازگردانده مى شود، و به شما ستم نخواهد شد!».
این آیه به صورت کلى اجازه مى دهد که دولت اسلامى بنیه دفاعى خود را مطابق شرائط روز تقویت کند بنابراین هر چیزى که در عرف مردم، سلاح دفاعى شمرده شود تأسیس و تهیه آن بدعت نیست اوّلاً به شرع نسبت داده نمى شود و اگر هم به شرع نسبت داده شود، بدعت نخواهد بود زیرا پشتوانه قرآنى دارد.
شرط سوم: اشاعه آن در میان مردم
اگر کسى در زندگى شخصى خود چنین تصرفاتى را انجام دهد یعنى چیزى که در شریعت نیست به آن معتقد شود و یا عملا انجام دهد این کار در صورتى بدعت شمرده مى شود که آن را در میان مردم از طریق نوشتار و گفتار ترویج کند. در غیر این صورت کار حرامى را مرتکب شده ولى بدعت نخواهد بود.
بنابراین در صدق بدعت سه شرط لازم است:
* تصرف در شریعت: نسبت دادن کار تو به شریعت.
* در شریعت دلیلى بر وجود نباشد نه دلیل عام و نه دلیل خاص.
* ترویج آن در میان مردم در قالب کتاب، سخنرانى، رسانه و... .
* تعریف بدعت نزد عالمان فریقین
1 . سیدمرتضى (م436ق) مى گوید: «البدعة: الزیادة فى الدین او النقصان منه مع اسناده الى الدین»(65) افزودن چیزى بر دین و یا کاستن آن بشرط اینکه کار خود را به دین نسبت دهد.
2 . ابن حجر عسقلانى (م852ق) از علماى اهل سنت بدعت را چنین توصیف مى کند: «البدعة ما احدث و لیس له اصل فى الشرع و ما کان له اصل یدل علیه الشرع فلیس ببدعة» (4) یعنى بدعت نوآورى است که دلیلى در شرع براى آن نباشد اما اگر اصل و ریشه اى در دین داشته باشد هرگز بدعت نخواهد بود. روى تعریف دوم هر نوع نوآورى در امور نظامى و دفاعى که به شرع نسبت داده شود بدعت نیست. چون اصلى در قرآن دارد چنانکه گذشت.
3 . ابن حجر هیتمى. بدعت را چنین تعریف مى کند: «ما احدث و لیس له اصل فى الشرع و ما کان له اصل فى الشرع فلیس ببدعة». (5)
با توجه به تعریف هاى سه گانه چیزى نو که به شرع نسبت داده نشود، بدعت نیست ولى ممکن است حرام باشد.
دلائل حرمت بدعت
عقل و نقل، هر نوع بدعت گذارى را تقبیح مى کنند. اما از نظر خرد، هرگاه مقام تقنین و تشریع از آن خدا باشد هر نوع تشریع جدید با قید انتساب به خدا، نوعى تصرف در قلمرو امور الهى است چه کارى زشت تر از این که انسان ناتوانى، در قلمرو امور الهى بدون اذن او تصرف کند. به دیگر سخن: ربوبیت از آنِ خداست و سرنوشت انسان از نظر تشریع در دست اوست، آدم بدعت گذار مدعى مقام ربوبى است که از شؤون خدا مى باشد.
و اما از نظر نقل کافى است که بدانیم عرب جاهلى برخى از چیزها را حرام و برخى دیگر را حلال مى شمردند و همه را به خدا نسبت مى دادند قرآن در تقبیح عمل آنان مى گوید:
«قُلْ اللّهُ أَذِنَ لَکُمْ أَمْ عَلَى اللّهِ تَفْتَرُونَ». (6) بگو آیا خدا چنین اذنى را به شما داده است یا بر خدا افترا مى بندید.
گذشته از این، حدیث نبوى بهترین شاهد بر تحریم بدعت است و خطیبان سعودى نیز این حدیث را در آغاز خطبه هاى خود مى خوانند: «ان احسن الحدیث کتاب اللّه و خیر الهدى هدى محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) و شر الامور محدثاتها».
«بهترین سخن کتاب خدا و بهترین روش، روش پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و بدترین امور بدعت ها (پدیده هاى مخالف دین) است». (7)
افراد سطحى نگر در معنى حدیث دچار اشتباه مى شوند تصور مى کنند هر کار نو، بدعت است و لذا اولین کار نو که در زندگى صحابه پدید آمد، الک کردن آرد بود که سبوس آن را از آرد جدا مى کردند در آن موقع یک مرتبه صدا بلند شد؛ گروهى گفتند «شر الامور محدثاتها» در حالى که الک کردن آرد ارتباطى به حدیث رسول گرامى ندارد. زیرا متصدیان این کار هرگز مدعى نبودند که ما این کار را به دستور پیامبر گرامى انجام مى دهیم یا خدا چنین دستورى را به ما داده است. بلکه غرض آنها خوردن نان لذیذتر بود. بنابراین تطبیق حدیث بر چنین کارى و امثال آن حاکى از سطحى نگرى است. اگر ما هر کار نویی را بدعت بدانیم باید بگوییم زندگى همه مردم در عربستان سعودى غرق در بدعت است از ساختمان هاى چند طبقه گرفته، تا خودروهاى آخرین سیستم، و وسایل سرمایش و گرمایش و رسانه هاى گوناگون همگى نو بوده و در عصر رسالت حتى قرنها بعد، وجود نداشته است.
ریشه هاى بدعت در امور جزئی
الف) تقدس مآبى
یکى از علل رشد بدعت در متن دین، «تقدس مآبى» انسان هاى جاهل و نادان است. از باب نمونه: پیامبر گرامى در ماه رمضان با دهن روزه عازم فتح مکه بود، هنگامى که به نقطه خاصى رسید کاسه آبى را طلبید و افطار کرد و و قریب به این مضمون فرمود آن خدایى که امر کرده که در حضر روزه بگیرم، همان خدا به من امر کرده است که در سفر روزه خود را بشکنیم و قرآن نیز مى فرماید: «فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَلَى سَفَر فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّام أُخَرَ». (71) اغلب کسانى که در رکاب پیامبر بودند روزه خود را شکستند اما گروهى با دهان روزه به سفر خود ادامه دادند و تصور کردند اگر با دهان روزه به سوى جهاد بروند، فضیلت بیشترى خواهند داشت. شاید شنیده بودند که «افضل الاعمال أحمزها» وقتى خبر تقدس مآبى این گروه به پیامبر رسید: در روایت آمده است: «سمّاهم رسولُ اللّه عصاة» (8) پیامبر آنان را گنهکار توصیف کرد.
تو گویى این خشکه مقدس ها نخستین آیه از سوره حجرات را نخوانده بودند که خدا مى فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَىِ اللّهِ وَ رَسُولِهِ». (9)
اى افراد با ایمان بر خدا و پیامبر پیشى نگیرید (جلوتر نروید و عقب تر هم نمانید).
ب) تعصب هاى ناروا
گاهى تعصب هاى ناروا و بى جا، سبب پدیده بدعت مى شود شهر طائف در میان قلعه بسیار محکمى قرار داشت به اندازه اى که مسلمانان نتوانستند آنجا را بگشایند و به مدینه بازگشتند سرانجام سران طائف تصمیم گرفتند با پیشنهاد شروطى، اسلام را بپذیرند گروهى را به مدینه فرستادند تا میان آنان و مسلمانان صلحنامه اى به امضا برسد، در آن صلحنامه پذیرش اسلام خود را مشروط به چهار چیز کرده بودند:
* برپایى بتخانه براى زنان تا سه سال.
* مردم طائف تجارت پیشه اند ربا براى آنان حلال باشد.
* زنانى در طائف هستند که کار آنان روسپیگرى است آنان در عمل خود، آزاد باشند.
* خواندن نماز براى ما مشکل است ما از انجام آن معاف باشیم.
صلحنامه به وسیله یکى از صحابه پیامبر نوشته شد، هنگامى که خدمت پیامبر بردند تمام آنها را رد کرد زیرا چگونه اجازه دهد بتخانه تا سه سال سر پا باشد، در حالى که اساس بعثت تمام پیامبران مبارزه با بت پرستى است. وقتى بند دوم را براى حضرت خواندند حضرتش این آیه را خواند:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ذَرُوا مَا بَقِىَ مِنَ الرِّبَا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ». (10)
اى کسانى که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، و آنچه از (مطالبات) ربا باقى مانده، رها کنید اگر ایمان دارید!.
وقتى بند سوم را براى حضرتش خواندند این آیه را خواندند:
«وَ لاَ تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَ سَاءَ سَبِیلاً». (11) و نزدیک زنا نشوید، که کار بسیار زشت، و بد راهى است!.
و آنگاه که بند چهارم را خواندند فرمود:
«لاخیر فى دین لا صلاة فیه»؛ دینى که در آن نماز و پرستش خدا نباشد، در آن خیرى نیست. (12)
ج) اعمال سلیقه شخصى
گاهى سلیقه هاى شخصى سبب بروز بدعت مى شود. یاران پیامبر در حجة الوداع، «حج إفراد» نیت کرده بودند و تفاوت حج افراد با حج تمتع این است که نخست اعمال حج را انجام مى دهند سپس جدا از حج در ماه هاى بعد مراسم عمره را انجام مى دادند.
اعراب در جاهلیت خواه در مدینه و خواه در مکه از حج تمتع رویگردان بودند؛ لذا در ماه ذى حجه اعمال حج را انجام مى دادند عمره را به ماه هاى بعد مانند رجب و غیره. تأخیر مى انداختند هنگامى که پیامبر گرامى به مکه رسید و حضرتش در سعى بود جبرئیل نازل شد و فرمود به همگان برسانید که نیت خود را از حج إفراد، به حج تمتع بازگردانند. پیامبر گرامى به مردم فرمود: مردم!!! همین الآن جبرئیل اینجاست و فرمان مى دهد که از حج إفراد به حج تمتع عدول کنید. عرض کردند یا رسول الله! ما در میقات به نیت حج إفراد مُحرم شده ایم فرمود اشکالى ندارد نیت خود را برگردانید (13) اما گروهى از صحابه به شدت با این کار مخالفت کردند و گفتند آیا صحیح است ما حج تمتع انجام دهیم و نتیجه آن این مى شود بین اعمال عمره و اعمال حج، از احرام بیرون بیاییم و با همسران نزدیکى انجام دهیم و در حالى که آب غسل از سر و صورت ما مى ریزد به سوى عرفات روانه شویم. این نوع سلیقه شخصى آنان را از عمل به دستور پیامبر رویگردان ساخت و اگر هم انجام دادند به شدت از عمل خود ناراحت بودند لذا هنگامى که برخى بر مسند خلافت نشستند از حج تمتع جلوگیرى کردند هر چند تحریم وى اثرى در میان مسلمانان نگذاشت.
شیخ کلینى حدیثى از امیرمؤمنان (ع) درباره کسانى که سلیقه شخصى خود را در دین اعمال مى کنند نقل مى کند:
«ایها الناس! انّما بدءُ وقوعِ الفتن اهواء تُتَّبعَ و احکام تُبتَدَع یُخالَفُ فیها کتابُ اللّه». (14)
همانا ریشه فسادها و فتنه ها (در میان مردم) از پیروى از خواسته هاى نفس و بدعت هایى سر چشمه مى گیرد که برخلاف قرآن (و احکام الهى) صادر مى گردد.
شایسته است از این بحث کلى نتیجه گیرى کنیم، و مواردى را مورد بررسى قرار دهیم.
* تقسیم بدعت به حسنه و سیئه
در میان برخى فقیهان اسلامى بدعت به دو قسمت تقسیم مى شود: بدعت حسنه و بدعت سیئه.
آیا این تقسیم صحیح است؟
باید دید مقصود از بدعت در این جمله چیست؟ اگر مقصود بدعت لغوى یعنى کار نو ولى بدون وابستگى به شریعت است، این تقسیم صحیح است زیرا کارهاى نو در جامعه گاهى به صلاح انسان است مانند دستگاه تهویه و یا وسایل سریع السیر، و گاهى به ضرر اوست مانند سلاح هاى کشتار جمعى. در اینجا مى توان گفت این نوع کارهاى نو که در جامعه پدید آمده است گاهى زیبا و گاهى دیگر یا نازیباست.
ولى اگر این دو نوع کار را به شرع نسبت بدهیم، مسلماً این تفسیر صحیح نیست زیرا تصرف در قانون خدا مطلقاً بد و نازیباست و هیچ بدعتى در جهان نمى تواند زیبا باشد. اکنون به ریشه این اصطلاح پى مى بریم.
* صلاة تروایح
پیامبر گرامى نوافل شبهاى ماه رمضان را به صورت فرادى مى خواند یکى دو بار هم که خواست در مسجد برگزار کند برخى از مسلمانان به او اقتدار کردند حضرت از این کار ناراحت شد دیگر شب هاى ماه رمضان براى انجام نوافل به مسجد نیامد از آن زمان به بعد هم مسلمانان نوافل شبهاى رمضان را در مسجد و خانه به صورت فرادى انجام مى دادند در دوران خلافت عمر بن خطاب این مسأله دگرگون شد او مشاهده کرد که نمازگزاران در گوشه و کنار مسجد به صورت فرادى یا به صورت جماعت هاى مختلف مشغول نوافل هستند تصمیم گرفت که امامى براى آنها تعیین کند که همگى به صورت دسته جمعى نماز بخوانند فردا شب یا شب بعد از آن وارد مسجد شد دید همگان به اُبَىّ بن کعب اقتدا کرده اند آن موقع این جمله را گفت: هذه بدعة حسنة در حالى که این نوع عمل نو که تصرف در قانون الهى بود نمى توانست موصوف به حسنه باشد. و اما اینکه چرا باید نوافل را در غیر مسجد انجام داد در این مورد حدیثى از پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله وسلم) را یادآور مى شویم: «صلوا اَیّها النّاس فی بیوتکم فإنّ أفضل صلاة المرء فی بیته إلاّ الصلاة المکتوبة» (15)
همه نمازها را در خانه هاى خود بجاى آورید، جز نماز واجب که در مسجد برگزار مى شود.
با کمال تأسف هنوز هم این بدعت به قوت خود در غالب کشورهاى اسلامى پا برجاست در حالى که پیامبر از انجام آن با جماعت اظهار انزجار کرد مدتها هم همه مسلمانان به صورت فرادى مى خواندند.
راه پیشگیرى از بدعت در دین
اکنون روشن شد بدعت، پدیده بسیار زشتى است که در کنار شجره دین رشد مى کند؛ آیا پیامبر اسلام راهى براى پیشگیرى آن مشخص فرموده است؟ تا ملاک بازشناسى حق از باطل باشد.
پاسخ این سؤال روشن است. حضرتش کسانى را که به ما معرفى کرده که با پیروى از آنها مى توان باطل را از پیکر دین جدا کرد، او به فرموده محدثان اسلام گفته است:
«انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتى اهل بیتى». (16)
دو چیز گرانبها به عنوان یادگار در میان شما گذارده و مى روم. یکى کتاب خدا دومى عترت و خاندان من است.
بنابراین با مراجعه به این دو یادگار گرانبها مى توان حق را از باطل جدا کرد و حقیقت دین را از کاستى و فزونى حفظ نمود.
در حدیث دیگر خاندان خود را بسان کشتى نوح دانسته و مى فرماید:
«مثل اهل بیتى فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجى و من تخلف عنها غرق» (17)
اهل بیت من مانند کشتى نوحند هر کس بر آن کشتى سوار شد نجات یافت و کسانى که بازماندند غرق شدند.
یعنى اگر مسلمانان بر سفینه اهل بیت سوار شوند و از رفتار و گفتار آنان پیروى کنند آیین حق پا برجا مى ماند و علف هرز، در کنار آن رشد نمى کنند و حدیث ثقلین پس از حدیث غدیر حدیث متواتر و پس از آن حدیث سفینه است. اگر در طول این 14 قرن این همه فِرَق در سرزمین اسلام رشده کرده به خاطر این است که اکثریت جامعه اسلامى از راهنمایى اهل بیت محروم بودند.
پاورقی:
1. یوسف: آیه 40.
2 . انفال: آیه 60.
3 . رسائل المرتضى:3/83.
4 . التبیین بشرح الأربعة:221.
5 . یونس: آیه 59 .
6 . بحارالأنوار، ج 77، ص 122، حدیث 23.
7 . بقره: آیه 185.
8 . صحیح مسلم به شرح نووى:7/232 و کافى:4/127، حدیث5.
9 . حجرات: آیه 1.
10 . بقره: آیه 278.
11 . اسراء: آیه 32.
12 . الکامل فی التاریخ، ابن اثیر جزرى:2/284.
13 . صحیح مسلم:4/37، باب وجوه الاحرام.
14 . کافى:1/54، باب البدع والرأی والمقائیس.
15 . سنن النسائی: ج3، ص161.
16 . تحف العقول، النص، ص: 426.
17. الغیبة( للنعمانی)، النص، ص: 44.