تربیت دینی فرزندانمان رو از کی شروع کنیم؟؟؟
سوال – تربیت دینی فرزند زیر هفت سال را ادامه بدهید .
پاسخ – اهل بیت به ما نقشه ی ملکوتی خودمان را به ما نشان داده اند و گفته اند که هفت سال اول زندگی هر انسانی دوره ی سروری او پیش پدر و مادرش است در حقیقت دوره ی پادشاهی که او باید بطور غیر مستقیم بیاموزد ، زیبایی ها را یاد بگیرد . بقول روانشناسان ارزش هایی که ما در این هفت سال به بچه ها با رفتار و گفتارمان آموزش می دهیم ، این ها گنج های بزرگی است که تا ابدیت با خودشان می برند . ما دین را در چهار عقاید ، احکام ، آداب و اخلاق می بینیم . در گذشته به عقاید و احکام پرداختیم .من از والدین می خواهم که دانایی شان را در عرصه ی خلاقیت گسترش بدهند . ما بعضی از روش ها را می توانیم بگوییم ولی پیشنهاد می کنم با مطالعه و با در نظر گرفتن یکسری اطلاعات و خلاقیت های خودتان ، دانایی تان را افزایش بدهید تا تاثیر بیشتری داشته باشید . یک پدر و مادر فرزند خودشان را بیشتر می شناسند ، می دانند این رفتار بهتر جواب می دهد و مدل دیگر کمتر جواب می دهد . امروز می خواهیم درباره ی اخلاق و آداب توضیح بدهیم . در تربیت آسمانی فرزندان مان ما باید اخلاق و آداب را به آنها یاد بدهیم . در خانواده ها عموما به آداب توجه می شود و آن هم ادب هایی که معمولا در مهارت ارتباطی و معاشرتی بکار می روند . مثلا آداب این که بچه سر سفره چطور بنشیند یا در مقابل بزرگتر چطور رفتار کند یا چه کلماتی را بکار ببرید یا نبرد . ادب هایی که لزوم ادب های آسمانی نیستند در حالیکه ما در بحث آداب آموزی به کودکان فرمول هایی بسیار دقیقی داریم که اهل بیت به ما یاد می دهند . الان یکی از آن چیزهایی که در دوره نوجوانی و کودکی آسیب شان را نشان می دهند بحث روحیه شکرگزاری است . روحیه سپاس گزاری و شکرگزاری یکی از آن ارزش هایی است که من باید در همان هفت سال اول بصورت غیر مستقیم به بچه ام یاد بدهم . در حقیقت به او نشان بدهم که اگر کسی کوچکترین کاری را برای ما انجام داد ما قدردانی کنیم . اگر قرار است پیش کسی برویم لازم است که همزمان به بچه ایم بگویم و یاد بدهم نه اینکه بگویم برو لباست را بپوش می خواهیم برویم . مثلا اگر می خواهید کادویی بخرید تا جایی که امکان دارد از بچه تان نظر بخواهید و بگویید خدا به خاله ات نی نی داده است چی برای او بگیریم ؟ ما از او مشورت قطعی نمی خواهیم ولی همین قدرکه فکر میکند موجود ارزشمندی است و بعد توضیح بدهیم که چرا باید این کار را بکنیم و یا اینکه بچه بگوید که این لباس ها قشنگ است برای من بخر که همان حس مالکیت کودکانه است ، من باید به این بچه یاد بدهم که مثلا وقتی تو هم بچه بودی خاله برای تو هدیه آورده است و الان هم می آورد ، فکر نمی کنی که باید از او تشکر بکنیم . تشکر کردن را به شیوه های مختلف رفتاری ، گفتاری و جبرانی یعنی از طریق هدیه ی به بچه یاد بدهیم و به او کمک کنیم که او هم در این مسیر قرار بگیرد . در بحث آداب زندگی جاری خودمان ما دو یا سه بار در روز کنار هم قرار می گیریم و با هم غذا می خوریم . آداب شکرگزاری سر سفره را ما در آداب دینی مان داریم ، دعای افتتاح سفره و دعای خاتمه ی سفره ، این ها چیزهایی است که حتی بچه های ما در تلویزیون هم نمی بینند . بچه های ما بارها در فیلم های ایرانی دیده اند که سفره یا بدون دعا شروع و خاتمه پیدا کرده است ولی در فیلم های خارجی دیده اند که خانواده ی مسیحی اول سفره یکی از افراد خانواده حتما دعا می خواند . ما باید این دقت را بکنیم و این ظلم به فرهنگ اهل بیت است که به ما یاد داده اند که آیین کامل اسلام است . این خیلی زیباست که در دین مسیحیت وجود دارد ولی کامل تر و دقیق تر آن در دین اسلام وجود دارد . من باید این روش ها را درغذا خوردن به بچه ام یاد بدهم البته اول خودم یاد بگیرم . ما نمی توانیم مربی کسی باشیم مگر اینکه به نوعی خودمان را تربیت کرده باشیم . ضمیر ناخودآگاه و خودآگاه بچه ها تحت تاثیر ما قرار می گیرند .آنها کوچکترین رفتار را مثل ما عمل میکنند. فردی میگفت که خیاری را پوست کندم و خوردم ولی بقدری خیار تازه بود که کم کم پوست آنرا خوردم و بچه ی چهارساله ای گفت که چه کار زشتی میکنی که پوست میوه می خوری . دیدم همزمان سه تا کار اشتباه را انجام داده ام . اهل بیت به ما یاد داده اند که پوست کندن میوه هایی که پوست های آن قابل خوردن است مکروه می باشد . و وقتی شما پیش علم روز می روید ، میگوید : بیشترین تاثیر پذیری میوه در پوست آن است پس شما همان خیار را با شستشوی خوب می توانستید با پوست بخورید . اشتباه بعدی این است که شما همزمان خیار را خورده ای و پوستش را هم خورده ای و اگر بچه این کار را میکرد ما روی دست او می زدیم و می گفتیم زشت است . ما بزرگترها املای بی غلط نیستیم اما اگر بچه دار شدیم باید املای کم غلط بشویم . این قدر کم که بچه ی ما اشتباهات ما را ضربدر صد نکنند در حالتی که بچه ها بی حوصله هستند و نق می زنند ، بهتریم حالت این است که من بچه ام را بیرون ببرم به پارکی ببرم و به او کمک کنم که زیبایی ها را ببیند ، همان زیبایی هایی که گاهی اوقات تکراری دیده است . می گوییم می دانی چرا این برگها سبز هستند ؟ چون خدا این قدر دوست شان دارد که خورشید از آن بالا می تابد و از زمین هم آب می گیرند و همه ی این کار شده تا این غذا را به برگ رسانده و ببین چقدر زیباست و زنده است اگر تو دست بزنی خراب میشود . این برگهای سبز در اینجا بیشتر از کولر برای ما کار می کنند . بیا از خدا تشکر کنیم همین امشب که خانه رفتیم در نماز از خدا تشکرکنیم یا همین الان دست مان را بطرف آسمان ببریم و از خدا تشکر کنیم . این رفتارها کوچک و خیلی پیش پا افتاده است ولی اگر ما این رفتار را یاد بگیریم و یاد بدهیم ، بچه مان از ما ناسپاس نخواهد بود . هنر شکرگزاری را خدا مساوی ایمان قرارداده است . طلایی ترین بُعد ایمان ، شکرگزاری است . و قلیل من عبادی الشکور . اما سبک زندگی انسانها طوری است که هیچوقت راضی نیستند و همیشه دنبال بقیه اش هستند . بزرگترها همیشه دنبال بقیه اش می گردند . ما بزرگترها یادمان رفته است که بابت آن چیزهایی که داریم از خدا تشکر کنیم . کتاب آقای خدامیان بنام راز شکر گزاری از روایات برگرفته است و راز شکر گزاری را میگوید . در بعد از نماز داریم که حتما سجده شکر بجا بیاورید . اگر کسی سجده ی شکر بجا بیاورد این زمینه فراهم میشود که خداوند بهترین نعمت ها را به او بدهد . ما می توانیم به بچه وضو گرفتن را یاد بدهیم و سجده شکر و هم چنین دستش را بطرف آسمان ببرد و شکر گزاری کند را یاد بدهیم . در روایتی از امام صادق (ع) داریم که وقتی کسی بعد از نماز سرش را به سجده بگذارد و شکر خدا را بجا بیآورد خدا همه ی حجاب های بین بنده و فرشته ها را بر می دارد یعنی زیباترین واقعه اتفاق افتاد . این انسان یکباره خودش را در ملکوت می بیند و ملکوت را به کره ی خاکی آورده است . فرشته ها این انسان را می بینند و خدا با ملائک سخن می گوید : ای فرشتگان نگاه کنید که بنده ی من نمازش را خوانده و اکنون در سجده ی شکر است و بخاطر نعمت هایی که به او دادم از من تشکر میکند . خدا به فرشته ها میگوید که بنظر شما من به این بنده ام چه بدهم ؟ خدا می خواهد عظمت را به فرشته ها نشان بدهد که شکر گزاری یک بنده پیش خدا عظیم ترین نعمت برای این بنده است . فرشته فکر می کنند و می گویند : خدایا رحمت و مهربانی ات را بر او نازل کن و بعد از آن بهشت خودت را به آنها بده و حاجت هایش را برآورده کن . و بعد هرچه از خوبی و کمال هست به او بده و چیزهایی که به زبان می آورد و خدا برای بار چهارم سوال می کند که چه چیزی به بنده ام بدهم و فرشته ها گیج میشوند ، هر چه خوبی بوده ذکر کرده اند و دیگر چیزی به ذهنشان نمی رسد و خدا می فرماید : من می خواهم چیزی به او بدهم که از همه ی این ها بالاتر است ، همه ی عالم هستی را به سمت او می برم که من هم از او تشکر کنم .این چیزی است که در قانونهای معنوی وجود دارد وقتی تو کار خوبی انجام میدهی کارتت شارژ میشود و هر چه می خواهی از این حساب بیرون بیاوری می توانی و خدا همه ی عالم هستی را هوادار تو قرار می دهد . در عالم هستی تو دیگر تنها نیستی . ما به دوستان گفته بودیم که وقتی می خواهید تسبیحات حضرت زهرا(س) را بعد از نماز بخوانید به الحمدلله که رسید صبر کنید و نخوانید . سی وسه بار رسید بابت چه چیزی میخواهید به خدا رسید تحویل بدهید ؟ برای هر یک از رسیدها باید یک نعمت را پیش چشمت بیاوری و بعد به خدا بگویی ممنون هستم . برای هر یک از الحمدلله نعمت های خدا را به یاد بیاور . ما می توانیم از بدن خودمان شروع کنیم و به شکرگزاری بپردازیم یعنی همان چیزی را که باید به بچه یاد بدهیم .بچه ها آن چیزی که از حواس پنجگانه شان دریافت می کنند بهتر آموزش می بینند . من به بچه ام یاد بدهم که از نعمت چشم داشتن از خدا شکر گزاری کند . مادر با بستن چشم کودک می تواند این کار را بکند . من به بزرگترها هم این را میگویم که در خانه ده دقیقه چشم هایتان را ببندید و کارهایتان را انجام بدهید و آن موقع بهتر می توانید شکر چشم هایتان را بجا بیاورید . ارزش آنرا درک می کنید . بعضی از روشن دلان ما از چشم محروم هستند ولی ارزش آنرا بهتر می فهمند و خداوند جای دیگری این نعمت را برایشان جبران کرده است . در دعای عرفه هم این کار را امام حسین (ع) میکند و قرار است که این دعای عرفه من را به معرفت برساند . یعنی من نسبت به خدا بی معرفت نباشم . ما خیلی وقتها خدا را می شناسیم ولی نسبت به او بی معرفت هستیم . مقتضای معرفت این است که هر چه خدا میگوید ما دست تسلیم بالا ببریم . ما در مقابل خدا خیلی وقتها چون و چرا می کنیم . زیرا یک جورهایی قبول نداریم که خدا خیر مطلق است و هرچه برای ما قرارداده بهترین خیرهاست . اگر ما به بچه هایمان هنر شکر کردن را یاد بدهیم ، بچه های ما نِق زن و بی حوصله و کم تحمل ناسپاس نخواهند بود . بعد از روحیه شکر گزاری ، روحیه صبوری است . در روایات داریم که صبر مثل سر در بدن است . همانطور که انسان بدون سر زنده نخواهد بود انسان ایمانش را کامل نمیکند مگر اینکه هنر صبوری کردن را یاد بگیرد اما نه صبری که از سر بیچارگی باشد . گاهی اوقات ما اسم تحمل از سر ناتوانی را صبر می گذاریم . این صبر خلاق نیست . صبر خلاق این است که وقتی من قدرت دارم که انتقام بگیرم یا بد زبانی و بدرفتاری کنم پا روی دل ، هوا و هوس خودم بگذارم و بخاطر خدا تحمل کنم . و با این تحملم زیبایی های درونی خودم را شکوفا کنم و به دیگران هم کمک کنم که زیبایی ها را ببینم . اگر بچه ها هنر صبر کردن را یاد بگیرند البته طبیعی است که بچه ها بواسطه ی سنشان و عقل شان کامل نشده ، فوق العاده عجول و بی تحمل باشند و یادمان باشد که ما در نیازهای اولیه ی یک کودک نباید از او صبوری بخواهیم چون این بچه ما را روزی رسان خودش تلقی می کند و در نیازهای اولیه اش من حق ندارم کوچکترین سختی به او بدهم اما باید به او یاد بدهم که گاهی اوقات تحمل کردن باعث میشود که او تواناتر بشود . مثلا در ماه مبارک رضان که میگویند روزه کله گنجشگی را به بچه یاد بدهید یعنی بچه ای که باید به موقع آب و غدا بخورد و استراحت بکند ، یاد بگیرد که بیشترین شباهت را به بزرگترها پیدا بکند . بخاطر خدا نخورد و نیاشامد و این به بچه کمک می کند البته باید در حد توانایی اش باشد . صبوری را در خیلی از چیزهایی که می خواهد می توان به او یاد داد . مثلا هنگام آماده کردن غذا می توان به بچه صبوری را یاد داد البته مادرها بیشتر از روش حواس پرت کردن استفاده می کنند . بچه ی پنج ساله ای منتظر است که مادرش سیب زمینی ها را سرخ کند و نق می زند . مادر چند تا از سیب زمین ها را به او میدهد تا بخورد و می گوید که باید صبر کنی . بچه صبر کردن و تحمل برایش معنی ندارد . وقتی امکان پذیر است که تحملش جدی بشود که ببیند مادر دارد صبوری می کند و مادر برای او توضیح بدهد که چرا صبر می کند . لازم نیست برای بچه ها استدلال کنیم ولی لازم است که برایشان توضیح بدهیم . اصطلاحا انشای توصیفی برایشان بنویسیم . بعضی مواقع ما پدرها و مادرها بچه ها را بی صبر تر می کنیم . برای مثال یک بچه که براحتی نمیتواند کفشش را ببندد و ما دیر راه افتاده ایم و حساب نکردیم که این بچه پنج دقیقه برای پوشیدن کفشش وقت لازم دارد ، من با عجله از خانه بیرون می آیم و به بچه می گویم : زود باشد چقدر تنبلی میکنی ؟ و میگوییم که اصلا نمی خواهد بند کفشت را ببندی ، سوار ماشین بشو . من به بچه ام عجله یاد داده ام و قطعا این بچه ، بچه ی صبوری نخواهد بود . اگر دلت می خواهد بچه ات یک بچه ی آرام و پرآرامشی باشد با او با آرامش و صبوری برخورد کن ف کمکش کن تا یاد بگیرد . اگر شما او را به عجله ی بیش از اندازه وادار بکنید ، بچه ی شما کسی میشود که مدام کج خلق است و کم حوصله است و وقتی بزرگ بشود عجول بودن او به شکل بدتری خودش را نشان خواهد داد.
سوال – آیات 222-197سوره بقره را توضیح بفرمایید .
پاسخ – قواعد ویژه ی حج و حاجی بودن و حاجی ماندن را در این آیات داشتیم . کسی می تواند حاجی بشود که بارش را سبک کند . حواسش باشد که پیش چه کسی دارد می رود . حج به معنی آهنگ و قصد جدی کردن است ، کسی که قصد کرده پیش خدا برود یعنی یک جورهایی از همه حلالیت طلبیده است . اگر از کسانی که مکه رفته اند بپرسید می گویند که وقتی از همه حلالیت طلبیدم و سوار هواپیما شدم ، حس می کردم که دارم پرواز می کنم چون دیگر آن دلخوری ها و دل شکستگی ها وجود ندارد . هنر اصلی حج این است که من راه خودم را به طرف خدا از میان مردم باز بکنم و اِلا خدا می توانست به ما دستوربدهد که یک گوشه ی خانه مان عبادت بکنیم . چرا می گوید بیا وسط جمعت و دور خانه ی من بچرخ و سعی صفا و مروه را انجام بده ؟ اما آیه ای که معمولا در قنوت مان می گوییم ربنا اتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه وقناعذاب النار . پروردگارا در دنیا یک زندگی نیکویی به من بده و در آخرت هم به ما خوشبختی عطا کن و ما را از آتش سوزاننده ی جهنم دور کن . اما مردم معمولا آیه قبلی را ندیده اند یا کمتر به آن توجه می کند . ای حاجیان وقتی حج شما تمام شد و برگشتید حاجی باقی بمانید ، خدا را یاد کنید جوری که پدرانتان را یاد می کنید بلکه بیشتر از آن خدا را یاد کنید . حاجی ماندن هنری بزرگتر از حاجی بودن است . خدا می گوید که گروهی از مردم هستنند که می گویند هر چه می خواهی بدهی در دنیا به من بده و به بقیه اش کاری نداریم . و این انسانها در آخرت هیچ نصیبی ندارند . یادمان باشد زندگی ما حرکت به سوی ابدیت است و همه چیز ما برای بعد از مرگ ماست همه چیز را برای دنیای مان نخواهیم .
سوال – دختری بیست و نه ساله ، تحصیل کرده و شاغل هستم . در تمام مراحل زندگی و تحصیلم سعی کردم در چارچوب شرعی و عرفی زندگی بکنم . از وقتی که به درک رسیده ام نماز خوانده ام و روزه گرفته ام و از وقتی شاغل شده ام مسائل خمس و زکات را درنظرگرفته ام . از دوران نوجوانی به پسر یکی از دوستان پدرم علاقه مند شدم ولی نگذاشتم خودش و یا دیگران چیزی بفهمند و فقط دوستان مورد اعتمادم این را می دانستند . من او را از خود خدا خواستم . من نه سال انواع دعاها را خوانده ام . حتی از امام رضا (ع) هم خواستم ولی هیچ نتیجه ای نگرفتم و خدا این دعا را که با تمام وجود از او خواسته بودم از من دریغ کرد. در این سالها من ترجیح دادم که حیا را نگاه دارم .سه سال پیش او اقدام به ازدواج کرد . من دلم برای آن خواستگارانی که دراین نه سال رد کردم نمی سوزد چون نمیتوانستم با تمام وجودم با آنها زندگی کنم . دلم بابت این میسوزد که بابت کار درست و حفظ اخلاقیات لطمه خوده ام . در این سه سال خواستگاران زیادی داشته ام و برای من آنها فقط انسانهای محترمی بوده اند و نمی توانستم آنها را به چشم شوهر ببینم و آنها را دوست داشته باشم . پدرم انسان معقولی هست ولی مادرم زن کم سوادی است که در این دوازده سال هیچ وقت نفهمید که من چه دردی دارم . با این درد که خدا لطفش را شامل من نکرد و نگذاشت که به عشقم برسم . چه کار کنم ؟
پاسخ – در حقیقت من از این دوست مان می خواهم که یکبار دیگر فیلم زندگی اش را به عقب برگرداند . ایشان می گویند که مراقبت کرده اند که حیا داشته باشند ، بابت این موضوع قطعا ملائک به او آفرین میگویند . و بابت این رفتار خوبش هیچوقت رفتارش گم نمیشود و خداوند می فرماید : ذره ای از اعمال شما درعالم هستی گم نمیشود. اما چرا ما هر وقت کاری را انجام می دهیم خوب است ولی اگر در آن غلط دیکته داشتیم پای خدا می نویسیم ؟ غلط دیکته ی ایشان این بوده است که اهل بیت به ما گفته اند که اگر شما فقط دعا بکنید و راه پاک و طیبی را برای بدست آوردن رزق حقیقی تان انجام ندهید دعایتان مستجاب نیست . حالا اگر کسی در اتاق را به روی خودش ببندد و روزه بگیرد و از صبح تا شب دعا بکند ، قرآن و مفاتیح را ختم کند و بگوید که خدایا من از تو فقط یک نان می خواهم ، بنظر شما خدا سقف این خانه را سوراخ می کند و یک نان می فرستد ؟ خیر .تلقی تلاش و توسل است . اما تلاش یک دختر مومن ، معتقد و دانا برای اینکه به فردی علاقه پیداکرده است چیست ؟ واسطه ی عاقل خداترس . بارها این را گفته ایم . ایشان گفته اند که مادر من کم سواد است ولی کم سوادی لزوما دلیل این نمیشود که مادر ازدل دخترش خبر نداشته باشد . مگر فقط مادرهای تحصیل کرده هستند که می فهمند درد دل بچه شان چیست ؟ این یک زنگ خطر برای همه ی مادرها است . نکند شما از دل بچه تان بی خبر بمانید ؟ بخصوص افرادی که مثل این دخترخانم درون گرا هستند و هیچ کس از دل آنها خبر ندارد . وقتی مادرها هنر رفیق بودن با فرزندانشان را از یا میبرود ، آنوقت حرفشان را به دوستانشان می گویند . شما می توانستید بدون اینکه پرده ی حیا پاره بشود ویژگی های همسر آینده تان را به پدرتان می گفتید و همان ویژگی آقا پسر را می گفتید . پدر شما می توانست به شما کمک کند . یک بخشی از حیای شما حیای عاقلانه بوده است تا آنجایی که شما را وادار به کار حرام نکند . اما از آن به بعدش حیای عاقلانه نبوده است یعنی شما از پدر خودتان و از افرادی که بتوانند در این زمینه امکان ازدواج درست را فراهم کنند دوری کرده اید و از آنها کمک نخواسته اید . پس شما نمی توانید طلبکار خدا بشوید . ما همیشه روغن ریخته را نذر شاه چراغ می کنیم . همه ی گناه نکردن های شما بخاطر خدا بوده ولی همه ی بی تدبیری ها بخاطر ندانستن بوده است ، ربطی به خدا ندارد . شما در این سالهای طولانی سعی نکردی یک عشق مقدس داشته باشی ، شما یک خیال پردازی داشتی . شما که این قدر پاک و عفیف بوده اید یک غلط دیکته بزرگی در زندگی تان نوشته اید . در این سالهایی که محبت این فرد را در دل خودت پرورش دادی ، فقط اجازه دادی که دلت بی حریم بشود . در خیال پردازی جدی این فرد را بعنوان همسر خودتان انتخاب کرده ای و با آن زندگی میکردی . برای همین نمی توانی به خواستگارهای خوب جواب بدهی . بخش اصلی پاکی ما دل ماست که بی حریم ترین بخش وجودی مان است . دل ما خیلی راحت می تواند در اسارت احساسات ما قرار بگیرد . دل و خیال توسنی هستند که راحت مهار نمی شوند . وقتی ارزشمند بود که شما می توانستید این انسان را از ذهن دلت حذف بکنی . شما دوازده سال در دل خودت با این انسان زندگی کردی ، به او فکرکردی و لحظات زیبای زندگی ات را به او پرداختی ، من نمیگویم که فکر گناه کردی ولی در احساس درونی خودت بعنوان یک همسر او را پذیرفتی الان وقت این است که برگردی و غلط دیکته هایت را اصلاح کنی . واِلا یک افسردگی شدید در مقابل شما خواهد بود و فکر میکنی که از خدا ، پدرت و مادرت طلبکار هستی . زمان این است که یک بار دیگر به داد دلت برسی و دلت را خانه تکانی بکنی . اگر آن فرد ویژگی های خوب داشته ، خداوند یک انسان را خوب نیافریده است و انسانهای خوب دیگری را هم آفریده است. شاید اگر تو با آن پسر ازدواج میکردی او حرام میشد ، شاید هم تو حرام میشدی . چرا فقط به موفقیتش فکر میکنی گزینه های دیگر را هم ببین . با همان هوش و دانایی خودت را ارزیابی کن . اگر دختری به خواستگارانش جواب رد بدهد ، مادرها می گویند که شاید تعلق خاطر به کسی پیدا کرده است . گاهی مادرها در نهایت عشق ، رفتار غلطی را انجام میدهم یعنی دختر پاک و نجیب خودش را متهم میکند که نکند یک کسی با او ارتباط دارد . اگر بچه ی شما یک برنامه ی ویژه ای برای خودش دارد ، باید با خانواده اش به هماهنگی برسید . اگر بچه ی شما جواب منفی می دهد شما نظارت نامحسوس خودتان را جدی تر بگیرد بدون اینکه بخواهید روحیه ی پلیسی در خودتان ایجاد بکنید با بچه تان بیشتر رفیق باشید . و بگوید تو که خواستگارانت را رد می کنی ، فکر می کنی چه کسی میتواند تو را خوشبخت بکند ؟ بعد آهسته آهسته این ارتباط را ادامه بدهید بدون اینکه بخواهید به او انتقاد کنید . البته بعضی مواقع این قدر دخترهای ما ایده ال گرا می شوند که انسان وجود خارجی پیدا نمیکند . یا از آن انسان یک بتی در ذهنشان می سازند ، بخشی از ویژگی های او را پیدا کرده اند و بقیه اش را هم در دنیای خیالی طراحی میکنند و می گویند که من فقط با این پسر خوشبخت می شوم . یک زن یا مرد خوب هفتاد درصد هویتش در زندگی ساخته میشود . مهم این است که ویژگی های خوب داشته باشد . این مادر بدون توبیخ و سرزنش و بدون اینکه بخواهد سِر فرزندش را آشکارکند با او همراهی بکند و به او کمک کند که معایب و خوبی های طرف را ببیند اگر مورد خوبی است ، امکان این را فراهم بکند که با واسطه های عاقل این ازدواج صورت بگیرد و اگر امکانش نیست به او کمک کند که دل فرزندش آزاد بشود .