مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی
چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۳۶ ق.ظ

مردمی بودن امام رضا علیه السلام

امام رضا (ع) در حمام بودند و ناشناسی آمد و آن امام را نشناخت. گفت: می شود برای ما کیسه بکشید؟ امام کیسه کشید. یک نفر این صحنه را دید، به مرد گفت: خجالت بکش، این امام رضا (ع) ست و هر چه التماس امام کرد که امام جسارت شد من نفهمیدم، امام گفتند من باید تا آخر کیسه را بکشم و باید بی تکلف بود.

آقایی زنگ می زنند به مدرسه که من کار ضروری دارم نمی توانم بیایم، یا خودتان کلاس را اداره کنید یا بچه ها بروند، من معذورم. و معلوم می شود کار ضروری ایشان این بوده که آقا پسر ایشان کفش های ورنی و تمیز و شیک ایشان را به آب انداخته است و ایشان کفش تمیز ندارند، و به این صورت چهل دانش آموز را معطل می کند (این مقدار اسارت در زمان ماست و آن مقدار آزادی در زمان امام رضا (ع) بوده است.

یک روز امام رضا (ع) از جایی می گذشت، دید همه کار می کنند، غلام سیاهی هم کار می کند. پرسیدند به این غلام چقدر می دهید؟ گفتند: این آدم بدبختی است هر چقدر بدهیم برمی دارد. امام فرمودند: مگر نگفتم قبل از کار قرار بگذارید و قبل از این که عرقش خشک شود دستمزد بدهید. و هر چه قرار گذاشتید از آن بیش تر بدهید. (اگر نود تومان بوده، عصری صد تومان بده) و مرد گفت: این بدبخت است، هر چقدر بدهیم می گیرد. امام شلاق را برداشت و به جان مسئول کارگرها افتاد و او را تهدید کرد.

خداوند گناهانی را در قرآن گفته نمی بخشد، یکی از آن ها کار کشیدن از کارگر است، اگر حقش را ندهیم.

امام رضا (ع) مهمانی داشتند، چراغ فتیله خاموش شد، مهمان خواست فتیله را درست کند، امام دستش را کشیدند و خود درست کردند و گفتند: نامردی است، مهمان در خانه آدم کار کند. گفت: کاری نکردم، بلند نشدم. گفتند: همین هم درست نیست، انسان نباید در خانه اش از کسی بیگاری و کار مفت بکشد و سوء استفاده کند. امام رضا (ع) روی حصیر زندگی می کردند (ولیعهد بودند) غذایش را با برده ها می خورد (کدام استاد دانشگاه حاضر است با خادم چای بخورد؟) انقلاب فرهنگی یعنی زمانی که این طور باشد. در زمان طاغوت محال بود، افسر پهلوی درجه دار غذا بخورد.

در جمهوری اسلامی اخلاق امامان ما باید پیاده شود و روحیۀامامان باید زنده شود و چقدر خوب است که ما متخلق به این اخلاق ها شویم.

من چند سال پیش (7 یا 8 سال پیش) به شهری رفته بودم به کلاسداری و سخنرانی رفتم و کسی نیامد. زمان طاغوت بود. دو سه روزی ماندیم و خبری نشد. مردد بودم که در آن شهر بمانم یا نمانم. یک روز به حمام رفتم، دیدم جوانی صابون زده و دنبال سطل آبی می گردد که روی سرش بریزد. من روی سرش ریختم (فکر کرد کیسه کش حمام هستم) گفت: دستت درد نکند و گفت یک بار دیگر و ما هم به یاد حضرت رضا (ع) افتادیم و دیدیم خوب معلمیم و روحانی هستیم ولی طوری نمی شود و این کار را کردیم. تا این که لباس پوشیدیم و جوان دید که ما طلبه هستیم. وقتی بیرون رفتیم پول حمام او را هم دادیم. جوان گفت: ببخشید جسارت شد، شما چه کسی هستید؟ گفتم من طلبه هستم. آمدم از قم برای جوان ها اصول عقاید بگویم. کسی پای سخنرانی ما نمی آید بیا بد نیست. جایش را پرسید و گفتم اگر خواستی خویش و قوم و پسر خاله و پسر عمه و دوست و آشنا را بیاور. گفت: چشم حتماً! عصری با یک سری جوان آمدند. گفت: آقا این ها پول حمام و دلاکی و این جوان ها آمدند وخوششان آمد و از 16 نفر جلسۀما به هشت صد نفر رسید (با یک صابون) اگر همۀما در چای خوردن و غذا خوردن تقلید کنیم از امام رضا (ع)، همه چیز درست می شود. «والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»[1]

پی نوشت ها

[1] برنامه درسهایی از قرآن سال 62

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۱۰
khademoreza kusar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی