قرآن را نه قرائت که تلاوت کنیم !
پوست کجا و مغز کجا؟ لفظ کجا و معنا کجا؟
پوست سیب، پوست گلابی یا پوست خیار خاصیت دارند اما هرگز خاصیت سیب و گلابی و خیار را ندارند، تازه اگر هم خاصیتی دارند از همان سیب و گلابی و خیار است.
حکایت واژه ها و الفاظ قرآنی نسبت به معنا و مفهوم آنها همان حکایت پوست و سیب است.
خواندن واژه ها و الفاظ، هزار البته که نافع و مفید است و سودمند و ثمر بخش، اما واژه ها کجا و معانی آنها کجا!
پوست سیب و خود سیب چیزی شبیه پوست گوسفند و گوشت آن است، با گوشت است که می توان تغذیه کرد و رشد نمود و نیازها بدن را تامین و تضمین نمود و انرژی و نیرو گرفت، اما با پوست نه؟
البته پوست منفعت بسیار خود را دارد، با پوست می توان دف ساخت و با طبل و از آنها صداهایی خوش و طرب انگیز پدید آورد اما این همه تنها گوش را نوازش می دهند بی آنکه برای جان و دل رشدی در پی داشته باشند.
الفاظ قرآن و قرائت قرآن چیزی شبیه همان پوست خواهد بود، که البته می توان با آنها نغماتی دلنشین و آهنگ هایی خوش پدید آورد و می توان با آنها عبدالباسط و با منشاوی و با حصری شد اما سلمان و ابوذر و مقداد نه، زیرا که آهنگ، جان را فربه و نیرومند نخواهد ساخت.
قرآن را نه قرائت که تلاوت کنید!
در زندگی های امروزمان به واقع کتاب الهی قرآن کمرنگ شده است و کمرنگ بودنش نه از باب وجود خارجی و استفاده ابزاری بلکه از لحاظ معنایی؛ بدین گونه که این کتاب الهی را به عنوان کاتالوگ زندگی قرار دهیم و مو به مو در خط مشی زندگی از آن بهره ببریم.
قرآن کریم شده زینتی برای زندگی هایمان که هر چه گران تر خریده باشیم و جلد زیباتری داشته باشد، گویا ارزشش بیشتر است ... و آخر آخر توجهمان به قرآن کجا می شود؟! وقتی عزیزی از دست می رود برای شادی روحش سوره ای از آن می خوانیم یا برای شروع زندگیمان، روی همان کتاب قرآن گران قیمتی که باز آن هم به عنوان نمادین در مهریه ی عروس خانم به تعبیر خود "من باب تبرک" گذاشته شده که خریده شود، لحظه ی خواندن خطبه عقد نگاهی می اندازیم و بعد آن را می بندیمش و خدا می داند در طول زندگی چقدر از آن استفاده می کنیم ... خوش بینانه اش این است که زیاد قرائتش کنیم اما تلاوت را نمی دانم ...
در حقیقت تلاوت در زبان عرب به معنای چیزی در کنار چیزی قرار دادن است؛ یعنی کسی که الفاظ قرآن را مرور می کند باید چیزی در کنار آن قرار دهد و آن توجه به معناست، و گرنه مثل کسی می ماند که تنها پیاله های خالی از یک نوشیدنی را سر کشد!
خیلی از کلمات روزمره ای را که استفاده می کنیم، به جاى هم دیگر به کار رفته و ما آنها را «هم معنا» مى دانیم، هر چند با دقت و با مراجعه به کتابهاى لغت در مى یابیم که بین آنها تفاوت وجود دارد؛ مثلا ما «خواندن» و «مطالعه کردن» را هم معنا مى دانیم، در حالى که این دو با هم تفاوت مى کنند. قرائت و تلاوت هم همین گونه است که در بسیارى از موارد به جاى یک دیگر به کار مى روند، ولى با دقت مى فهمیم بین آن ها تفاوت وجود دارد.
قرائت از ریشه «قَرَءَ» به معنی «جمع کردن و به هم پیوستن» می باشد و مقصود از آن در سخن، «جمع و پیوستنِ حروف و کلمات» می باشد که با به هم پیوستنِ حروف، کلماتِ با معنی و با پیوستنِ کلمات و حروف با هم، جملاتِ مفید ساخته میشود.
قرائت در لغت به معناى خواندن است و استادان تجوید معتقدند: قرائت تنها به خواندن صورت ظاهر آیات گفته مى شود، ولى تلاوت هم به خواندن ظاهر آیات ـ بدون توجه به معناى آن ـ گفته مىشود و هم به خواندن آیات با توجه به معناى کلمات و مفاهیم کلام الهى و امر و نهى هاى قرآن؛ به گونهاى که گویا خداوند با تلاوت کننده قرآن سخن مى گوید و آیات بر او نازل مى شود. [مفردات راغب، ص 71ـ72]
در حقیقت تلاوت در زبان عرب به معنای چیزی در کنار چیزی قرار دادن است؛ یعنی کسی که الفاظ قرآن را مرور می کند باید چیزی در کنار آن قرار دهد و آن توجه به معناست، و گرنه مثل کسی می ماند که تنها پیاله های خالی از یک نوشیدنی را سر کشد!
منابع:
سایت تدبر در قرآن؛ نوشته ولی الله نقی پورفر
کتاب باران حکمت؛ بیانات حجت الاسلام رنجبر