سرّ این که خداوند عزّ و جلّ موسی را خادم شعیب علیه السّلام قرار داد
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند: شعیب علیه السّلام از حبّ خدای عزّ و جلّ آن قدر گریست تا نابینا شد، پس حقّ تعالی بینایی را به او برگرداند سپس آن قدر گریست تا بینایی خود را از دست داد باز خداوند چشمانش را به او بازگرداند، پس از آن باز آن قدر گریست تا نابینا گردید، این بار نیز خدای عزّ و جلّ بینایی را به وی برگرداند، پس چون بار چهارم شد حقّ تعالی به او وحی نمود و فرمود:
ای شعیب تا کی این طور می کنی، اگر از خوف جهنّم می گریی، تو را از آن آزاد و رها کردم و اگر به جهت شوق به بهشت گریه می کنی، بهشت را برایت مباح نمودم.
شعیب عرض کرد: پروردگارا، تو می دانی که نه از خوف جهنّم می گریم و نه به خاطر شوق بهشت اشگ می ریزم بلکه حبّ و شوق تو قلبم را فرا گرفته به طوری که صبر نمی توانم نمود تا تو را ببینم.
خداوند جلّ جلاله وحی به او نمود و فرمود: حال که چنین است کلیم و هم سخنم موسی بن عمران را به زودی خادم تو قرار می دهم.
مصنّف این کتاب (صدوق علیه الرحمه) می گوید: مقصود شعیب علیه السّلام از این که به درگاه باری تعالی عرض کرد: نمی توانم صبر کنم تا تو را ببینم، این می باشد: پیوسته می گریم تا ببینم تو مرا به عنوان حبیب و دوست پذیرفته ای. (و اللّه اعلم)