رابطه انسان با خدا، خود و مخلوق
رابطه انسان با جهان مادی، جنبه های مشترک رابطه انسان با محیط طبیعی و محیط انسانی را در بر می گیرد. رابطه انسان با جهان مادی، از رابطه با خدا و خود تأثیر می پذیرد و به ویژه از رابطه معرفتی انسان با خود و خدا بسیار متأثر می شود و در عین حال بر این دو رابطه اثر می گذارد. ضمنا باید در نظر داشت که این رابطه نیز مانند دیگر روابط انسان، تحت تأثیر گرایش های مختلف غریزی و فطری است.
مجموع روابط انسان را می توان در سه گروه تقسیم کرد: رابطه با خدا، رابطه با خود، رابطه با محیط، مقصود از محیط را توضیح دادیم و بیان کردیم که مقصود از محیط همه پیرامون انسان می باشد. اطراف ما را محیط انسانی و محیط طبیعی فرا گرفته است. محیط انسانی مرکب از انسان ها، جامعه انسانی، و محیط شهری و مصنوعات بشری است. در بحث های آینده می کوشیم انواع مناسبات انسان با محیط انسانی را بشناسیم و سپس حکم اخلاقی افعال اختیاری انسان را که در ضمن این مناسبات انجام می گیرد معلوم نماییم.
پیش از مباحث اختصاصی محیط انسانی، لازم است رابطه انسان را با جهان مادی پیرامونش به طور کلی مورد توجه قرار دهیم. رابطه انسان با جهان مادی، جنبه های مشترک رابطه انسان با محیط طبیعی و محیط انسانی را در بر می گیرد.
یادآوری می کنیم که رابطه انسان با جهان مادی، از رابطه با خدا و خود تأثیر می پذیرد و به ویژه از رابطه معرفتی انسان با خود و خدا بسیار متأثر می شود و در عین حال بر این دو رابطه اثر می گذارد. ضمنا باید در نظر داشت که این رابطه نیز مانند دیگر روابط انسان، تحت تأثیر گرایش های مختلف غریزی و فطری است.
انسان و جهان مادی
جهان مادی پیرامون ما، مرکب است از اعیان موجود در اطراف ما؛ زمین و هر چه بر اوست از کوه ها، دشت ها، رودها، معادن، جنگل ها، گیاهان، حیوانات، انسان ها و... این امور، مستقل از ما و در خارج از وجود ما موجودند. این حقایق مستقل از انسان، یگانه موجودات جهان هستی نیستند؛ جهان هستی بسیار عظیم تر است و عوالم بالاتر از جهان مادی نیز وجود دارند و به لحاظ پایین بودن رتبه وجودی جهان مادی است که آن را دنیا نیز می خوانند.
ما با این جهان در رابطه ایم و در اثر این رابطه، گرایش های مختلف ما تحریک می شوندو قوای ما به فعلیت می رسند. انعکاس جهان مادی در ذهن و روح ما، تشکیل دهنده دنیای ماست. این دنیا، وجودی مستقل از انسان ها ندارد. هر انسانی در حیاتی که پیش از مرگ دارد، دنیایی دارد و دنیای هر کس از هنگام تولد او آغاز می شود و همچون جهان متغیر خارجی، دگرگون می شود و تحول می پذیرد تا روزی که مرگ انسان فرا رسد. با مرگ هر انسان، دنیای او نیز خاتمه می یابد.
تفاوت دنیای ما و جهان خارج
جهان خارجی که طرف رابطه ماست بیش از یک جهان نیست و آفریده خداوند یگانه است. جهان مادی و عوالم بالاتر از آن همه آفریده خدایند: اللَّه خالق کل شیء[1]و خلق کل شی ء فقدره تقدیرا[2]این جهان و همه ذرات آن آفرینشی نیکو دارد: الذی احسن کل شی ء خلقه[3] و در درون این جهان زیبا هر ذره ای به هدایت الهی، راهی را می پوید که او خواسته است: ربنا الذی اعطی کل شی ء خلقه ثم هدی[4] جهان هستی را خالقی آفریده و هدایت فرموده که احسن الخالقین[5] است و آفریده احسن الخالقین ناگزیر بهترین آفریده خواهد بود. این جهان مظهر اسمای حسنای الهی است و به هر سو که بنگری مظاهر آن خالق حکیم نامتناهی را می بینی. خداوند هستی نامتناهی است و به هر سو که نگاه و در هر چه تدبر شود، نشانه های او مشهود است:
اینما تولوا فثم وجه اللَّه[6]و جلوه های خداوندی که بهترین آفریننده است، بهترین مخلوق ممکن خواهند بود یعنی نظام مخلوق او نیز بهترین نظام است همه اجزاء جهان مادی به عنوان پاره ای از جهان مخلوق آفریده اویند و به سوی مقصدی روان هستند: اللَّه الذی رفع السماوات بغیر عمد ترونها ثم استوی علی العرش و سخر الشمس و القمر کل یجری لا جل یدبر الامر یفصل الایات لعلکم بلقاء ربکم توقنون[7] این جهان هدف دار آکنده از نشانه هایی است که اندیشه کنندگان را به سوی خداوند راهنمایی می کند.
و هو الذی مد الارض و جعل فیها رواسی انهرا و من کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین یغشی اللیل النهار ان فی ذلک لایت لقوم یتفکرون؛[8]
و اوست کسی که زمین را گسترانید و در آن کوه ها و رودها نهاد و از هر گونه میوه ای در آن جفت جفت قرار داد. روز را به شب می پوشاند. قطعا در این امور برای مردمی که تفکر می کنند نشانه هایی وجود دارد.
این آیات در همه زوایای هستی گسترده اند: از درون انسان تا گوشه گوشه جهان آفرینش: سنریهم ءایتنا فی الافاق و الانفس[9] همه چیز نشانه اوست تا انسان ها با نگاه و تفکر در آن، از جهان مخلوق به خالق یگانه آن پی ببرند:
ان فی خلق السموات و الارض و اختلف اللیل و النهار و الفلک التی تجری فی البحر بما ینفع الناس و ما انزل اللَّه من السماء من ماء فاحیا به الارض بعد موتها و بث فیها من کل دابة و تصریف الریح و السحاب المسخر بین السماء و الارض لا یات لقوم یعقلون؛[10]
راستی که در آفرینش آسمان ها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز و کشتی هایی که در دریا روانند با آن چه به مردم سود می رساند و همچنین آبی که خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن زمین را پس از مردنش زنده گردانیده و در آن هر گونه جنبده ای پراکنده کرده و نیز در گردانیدن بادها و ابری که میان آسمان و زمین آرمیده است، برای گروهی که می اندیشند، واقعا نشانه هایی گویا وجود دارد.
خلاصه این که جهان مخلوق، بهترین نظام ممکن را داراست و آفریده های خداوند نشانه های وجود کامل هستند و این نشانه ها ناگزیر همه خیرند. جهان اطراف ما نیز همه نیکی است و با زیبایی و نیکی خود اندیشه گران را به سوی خدا راهنمایی می کند. این وصف جهان پیرامون ماست، آن گونه که هست ولی آیا تصویر این جهان در جان همه ما همین گونه منعکس می شود. آیا همه انسان ها جهان عینی را نیکو و خیر می بینند؟ آیا همه آدمیان از جهان عینی آینه ای می سازند که در آن عکس رخ یار را ببینند؟ بی شک چنین نیست و چون این گونه نیست می گوییم جهان پیرامون انسان یک حقیقت زیباست که خدا را می نمایاند. ولی دنیای ما به هر میزان که فاقد این اوصاف باشد از جهان واقعی فاصله دارد؛ پس به تعداد دنیاهای دور و نزدیک به این جهان واقعی دنیا وجود دارد. دنیای مؤمنان، دنیای مخلصان، دنیای کافران، دنیای منافقان و... هر یک از این دنیاها تصویری است از جهان واقعی؛ بعضی تصویری صادق و برخی تصویری وارونه و تحریف شده جهان واقعی پیرامون ما مذموم نیست؛ چرا که نظام احسن است و رو به سوی بالا دارد و خدا را نشان می دهد؛ ولی دنیای انسان ها به همان میزان که از زیبایی و نکویی فاصله دارد و رو به سوی پایین دارد مذموم است.
انسان برای پاسخ گویی به گرایش های مختلف خود؛ به جهان پیرامون خود رو می آورد. هر گاه جهان این گرایش ها را به گونه ای پاسخ دهد که انسان به زیبایی جهان واقف شود و خدا را ببیند دنیای درونی او عین جهان واقعی است و خیر است و مذموم نیست. چنین دنیایی همچون جهان بیرونی رو به سوی بالا دارد ولی اگر جهان گرایش های انسان را چنان پاسخ دهد که زیباییش وارونه دیده شود و غفلت را بر دل و دیده او عارض کند، دیگر زیبا و آینه خدا نما نیست؛ دنیای وارونه و تحریف شده است و رو به سوی پایین دارد.
اگر گرایش حقیقت جویی و زیباطلبی کسی با مراجعه به جهان سیراب نشود و او به شناخت خدا نایل نگردد، دنیای او مذموم است و اگر گرایش آزادیخواهی خواست آزادی عمل کسی، او را به طغیان وا دارد و از تفکر و تدبر غافل سازد دنیای او دنیایی نیکو نیست. چنین دنیایی همان است که در روایات نکوهش شده است. این دنیا دنیای وابستگی ها و دل بستگی هاست و همچون حجابی دل و دیده را کور می کند و مانند زنجیری انسان را در دام می اندازد.
جهان واقعی با مرگ انسان نمی میرد و برای انسان های دیگر ظرف آزمون و تکامل می شود؛ ولی دنیای انسان ها با مرگ آنها خاتمه می یابد و نابود می شود. پس اگر دنیا را در برابر آخرت قرار می دهند، از آن روست که آغاز آخرت، پایان دنیاست.
دو معنای دنیا
کلمه دنیا دو معنا دارد: در یک معنا مقابل آخرت است و به دوره حیات این جهانی انسان ها گفته می شود و در معنای دوم به جهان پیرامون انسان گفته می شود و در بردارنده همه پدیده هاست؛ پدیده هایی که خالق آنها خداست و اوصاف اصیل آن را برشمردیم. ربط میان این معنا با توضیحاتی که ذکر شد معلوم می شود. دنیا در مرتبه پستی از عوالم هستی قرار دارد، ولی با عوالم بالا مرتبط است و با آن پیوندی اصیل دارد، زیرا مخلوق خدا و نشانه اوست دوره زندگی این جهان انسان نیز دنیا است؛ چرا که این دنیای پست او را از عالم بالا جدا می کند و پیوندش با خالق جهان فراموش می شود.
دنیای مذموم، دنیای ممدوح
دنیایی که مذمت شده است جهان وارونه است؛ جهان وارونه در درون انسان هاست و یک حقیقت عینی و خارجی نیست. فرصت حیات این دنیایی، هم می تواند وقف تحریف چهره جهان در درون انسان گردد و هم می تواند به مهلتی برای دریافت حقیقت جهان و اطلاع از باطن آن بدل شود. از همین رو دنیا به معنای حیات این جهانی نه مذموم است و نه ممدوح.
دنیایی که به محیط پیرامون ما اطلاق می شود، مطلوب و محبوب است؛ چرا که مسجد دوستان خدا و مصلای فرشتگان است و اولیاء خداوند در آن به تجارب پرسود خود می پردازند:
ان الدنیا دار صدق لمن صدقها و دار عافیة لمن فهم عنها و دار غنی لمن تزود منها و دار موعظة لمن اتعظ بها مسجد احباء اللَّه و مصلی ملائکة اللَّه و مهبط وحی اللَّه و متجر اولیاء اللَّه؛[11]
دنیا خانه راستی است برای کسی که آن را راستگو انگاشت و خانه تندرستی است آن را که شناختش و باور داشت و خانه بی نیازی است برای کسی که از آن توشه اندوخت و خانه پند است برای آن که از آن پند آموخت. مسجد محبان خداست، و نمازگاه فرشتگان او و فرود آمدگاه وحی خدا و محل تجارت دوستان او.
دنیایی که در برابر آخرت است نیز برای بندگان متقی خدا مغتنم و مبارک است:
و اعلموا عباداللَّه ان المتقین ذهبوا بعاجل الدنیا و آجل الاخرة فشارکو اهل الدنیا فی دنیا هم و لم یشارکوهم اهل الدنیا آخرتهم. سکنوا الدنیا بافضل ما سکنت، واکلوها بافضل ما أکلت فحظوا من الدنیا بما حظی به المترفون و أخذوا منها ما اخذه الجبائرة المتکبرون. ثم انقلبوا عنها بالزاد المبلغ و المتجر الرابح. اصابوا لذة زهد الدنیا فی دنیاهم و تیقنوا انهم جیران اللَّه غداً فی آخرتهم، لا ترد لهم دعوة و لا ینقص لهم نصیب من لذة؛[12]
و بندگان خدا! بدانید که پرهیزکاران بهره دنیای گذرا و آخرت دیرپا را بردند. با مردم دنیا در دنیاشان شریک گشتند، و مردم دنیا در آخرت آنان شرکت نداشتند در دنیا به بهترین زیستی زیستند و نعمت دنیا را خوردند، بهترین خوردن پس از دنیا چون نازپروردگان نصیب بردند، و سودایی که سودشان دهد، در دنیا طعم لذت زهد چشیدند یقین کردند که فردا در آخرت همسایه خدا هستند. دعایشان قبول شود و بهره شان از لذت کاهش نیابد.
اگر دنیای کسی این گونه باشد مذموم نیست چرا که دنیا به خودی خود مذموم نیست. کافی است بدانی که دنیا گذران است و در هنگام مرگ جهان را وا می گذاریم و نیز دنیایی که درون خود ساخته ایم نابود می شود. نیکی و بدی دنیا به عمل ما بستگی دارد برای آن که عمل خویش را اصلاح کنیم باید به ناپایداری دنیا توجه کنیم:
الدنیا دار ممر الی دار مقر و الناس فیها رجلان: رجل باع فیها نفسه فأوبقها و رجل ابتاع نفسه فأعتقها[13]
دنیا سرایی است که از آن گذر کنند به سوی خانه ای که در آن بمانند و مردم در آن دو گونه اند: یکی آن که خود را فروخت وخویش را به تباهی انداخت و دیگری آن که خود را خرید و آزاد ساخت.
جهان پیرامون، انسان را به سوی خود می کشد تا پاسخ گوی گرایش های او شود:
زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القنطیر المقنطرة من الذهب و الفضه و الخیل المسومه و الانعم و الحرث ذلک متع الحیوة الدینا؛[14]
دوستی خواستنی های گوناگون از زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سیم و اسب های نشان دار و دام ها و کشتزارها برای مردم آراسته شده لیکن این جمله مایه تمتع زندگی دنیاست.
هر کس به سوی این جهان می رود خسارت نمی بیند، فقط در صورتی خسارت زده می شود که از آن برای حیات زودگذر خویش برداشت کند از ظاهر آن نگذرد و از باطن آن بی خبر باشد، پیوند آن را با خالقش نبیند و در آیات آن اندیشه نکند. برای چنین انسانی، دنیا بازی است و از آن برای آخرت بهره ای نیست:
انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الاولد؛[15]
بدانید که زندگی دنیا در حقیقت بازی و سرگرمی و آرایش و فخر فروشی شما به یکدیگر و فزونی جویی در اموال و فرزندان است.
جاذبه های دنیا نیروهای ما را متوجه خود می کند تا بکوشیم عطش خواسته هایمان را بنشانیم. اگر خواسته ما درک لذات این جهانی باشد از دنیا چیزی را بر می داریم که این زندگی را لذت بخش کند؛ ولی اگر به لذاتی چشم داشته باشیم که این جهان ظرف رسیدن به آنها نیست، از دنیا برای آخرت برداشت خواهیم کرد. آن کس که به دنیا (زندگی این جهان) قانع می شود دیگر نیازی به آخرت ندارد؛ به همین دلیل آخرت را امری بی ارزش و یا موهوم می پندارد و آن را می دهد تا دنیا را بگیرد:
اولئک الذین اشتروا والحیوة الدنیا بالاخرة فلا یخفف عنهم العذاب و لا هم ینصرون؛[16]
همین کسانندکه زندگی دنیا را به بهای جهان دیگر خریدند؛ پس نه عذاب آنان سبک گردد و نه ایشان یاری شوند.
زدودن محبت دنیا
اکنون می دانیم دنیا دو گونه است: دنیای مذموم و دنیای ممدوح و نیز می دانیم که جهان پیرامون ما مخلوق خداست و مخلوق او بهترین آفریده است که نیکی و زیبایی وصف اوست و همه اجزاء آن آیه خداست. پس نتیجه می گیریم چنین جهانی مذموم نیست و نمی تواند مذموم باشد؛ آن چه مذموم است نسبتی است که ما با آن برقرار می کنیم و و آن را کشتزار زندگی گذران خویش می گیریم نه آن چنان که حاملان وحی آموختند که الدنیا مزرع الاخرة اگر می خواهیم محبت دنیای مذموم ما را نرباید، باید بدانیم که این جا خانه ما نیست و این گاه زمانه ما نیست وطن ما جایی است که آن را نام نیست و زمانه ما بسی درازتر از حیات گذران ماست:
ایها الناس انما الدنیا دار مجاز والاخرة دار قرار فخذوا من ممرکم لمقرکم... و اخرجوا من الدنیا قلوبکم من قبل ان تخرج منها ابدانکم ففیها اختبرتم و لغیرها خلقتم؛[17]مردم! همانا دنیا خانه ای است رهگذر و آخرت سرایی است پایدار، پس از گذرگاه خود توشه بردارید برای جایی که در آن پایدارید... دلهاتان را از دنیا بیرون کنید پیش از آن که تن هاتان از آن بیرون رود. در دنیا آزمایش می شوید، ولی برای جز آن آفریده شدید.
فریبندگی دنیا
دنیا (جهان پیرامون) را همچون مزرعه ای برای آخرت دیدن و در آن تدبر کردن و به خدا رسیدن نیازمند هوشیاری است؛ زیرا روی آوردن ما به دنیا برای ارضاء گرایش های متنوعی است. تزاحم این گرایش ها، رابطه با دنیا را دشوار می کند. همسر و فرزند و اموال و زینت ها عوامل ارضاء خواسته های غریزی انسان هستند و هر مؤمن دل آگاهی برای گذر از این جهان نیازمند آنهاست و هر فاسق غفلت زده ای نیز خواسته های غریزی خود را با این ها برطرف می کند. همه ناگزیر از نزدیک شدن به این امور هستند و همه در خطرند که غافل شوند و گمان کنند که زندگی همین است و لذت های عالم در ارضاء همین خواهش ها خلاصه می شود. کسی که خواهان گریختن از این خطر است باید هوشیار و از فریب کاری دنیا بیمناک باشد: و ما الحیوة الدنیا الا متع الغرور[18] و بداند که فرصت التذاذهای حیوانی تمام می شود و حیاتی دیگر آغاز خواهد شد و جزای عمل نیک و بد دیده خواهد شد:
یا ایها الناس ان وعد اللَّه حق فلا تغرنکم الحیوة الدنیا؛[19]
ای مردم! البته وعده خدا قیامت حق است پس مبادا که زندگانی دنیا شما را مغرور سازد.
امیرالمؤمنین(ع) فریبندگی دنیا را این گونه وصف فرمودند:
مثل الدنیا کمثل الحیة لین مسها و السم الناقع فی جوفها، یهوی الیها الغر الجاهل و یحذرها ذو اللب العاقل؛[20]
دنیا همانند مار است پوستش نرم و درون آن زهر کشنده است فریب خورده نادان به سوی آن می رود و خردمند دور اندیش است و از آن دوری می گزیند.
کسانی که در آتش عذاب می سوزند فریب این مار خوش ظاهر را خورده و از حیات آخرت غافل شده اند به ظاهر جهان بسنده کرده در باطن آن خدا را ندیده اند و آیات الهی را در صفحات این جهان به ریشخند گرفته اند:
ذلکم بانکم اتخذکم ءایت اللَّه هزوا و غرتکم الحیوة الدنیا فالیوم لا یخرجون منها و لا یستعتبون؛[21]
این عذاب برای شما کیفر آن است که به آیات خدا تمسخر کردید و مغرور زندگانی دنیا شدید، پس امروز کافران از آتش دوزخ هیچ رهایی ندارند و هیچ عذر و توبه ایشان پذیرفته نمی شود.
فریبکاری دنیا به اشکال گوناگون صورت می پذیرد. فریب هایی که انسان می خورد هر یک ریشه در گرایشی از گرایش های او دارد و در ضمن یکی از روابط او رخ می دهد. انسان فریب اموال دنیا را می خورد زیرا آن را وسیله ای برای ارضاء شهوات و ابزاری برای بسط آزادی عمل می داند. این دو گرایش طبیعی چون از حدود خود عبور کنند مانع کمال می شوند و انسان را در محبت دنیا غرقه می کنند. رابطه انسان با اموال، از جمله روابط او با محیط طبیعی و محیط انسانی است؛ زیرا اموال اعم از املاک و باغات و مصنوعات بشری مانند خانه و مرکب و... است بنابراین بحث از محبت اموال را قبل از پرداختن به مباحث اختصاصی رابطه با محیط انسانی مطر ح می کنیم.
محبت مال
مال و ثروت، امکان برآوردن نیازهای غریزی را فراهم می کند. برآوردن نیازهای غریزی چنان که در مبحث رابطه با خود مطرح شد در حد اعتدال لازم و پسندیده است. با توجه به این دو مطلب، همه انسان ها ناگزیرند کسب مال کنند. خطر نیز از همین جا آغاز می شود زیرا اگر موفقیتی در به دست آوردن مال به دست نیاید فقر و تندگستی پیش می آید و کادالفقر أن یکون کفرا[22] و اگر موفقیتی به دست آید و در نتیجه تحصیل مال لذات گوناگون غریزی امکان پذیر شود زیاده روی در التذاذ ممکن است به غفلت و اشتیاق به کسب مال بیشتر بدل شود. آن گاه قلب انسان در اشغال محبتی جز محبت خدا در می آید و توان و زمان زندگی او صرف تلاش برای کسب مال و درک لذات خواهد شد. خطر از آن روست که یک هدف میانجی، به هدف اصیل بدل شود. کسب مال به عنوان وسیله ای برای زندگی سالم، هدف میانجی مناسبی است که صاحب مال را قادر می سازد به طاعت و عبادت بپردازد؛ ولی اگر کسی آن را هدف اصیل و غایی زندگی قرار دهد به کار اصلی خود که طاعت و عبادت خداست نمی رسد و به کمال غایی خویش نایل نمی شود:
یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم و لا اولادکم عن ذکر اللَّه و من یفعل ذلک فاولئک هم الخاسرون؛[23]
ای کسانی که ایمان آورده اید زنهار اموال شما و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نگرداند و هر کس چنین کند، آنان خود زیانکارانند.
مال و ثروت به خودی خود نه خوب است و نه بد. آن چه مذموم است تعلق قلبی انسان به آنهاست. قلب انسان تا در تصرف محبت های غفلت زا نیست، انسان را به سوی خدا حرکت می دهد و عمل او را برای رسیدن به کمال راهبری می کند؛ ولی اشغال قلب به وسیله محبتی غیر از محبت خدا همت انسان را متوجه محبوب های دروغین می سازد. بنابراین ثروت و حتی تحصیل آن ارزش اخلاقی مثبت و منفی ندارد و ارزش اخلاقی آنها وابسته به جهت گیری انسان به هنگام ثروتمندی یا زمان تحصیل ثروت است. اگر تحصیل ثروت برای فراهم کردن امکان انفاق و دستگیری از محرومان و یا برای توانا ساختن جامعه اسلامی در برابر جوامع دیگر باشد، جهت گیری الهی دارد. پیامبر کرم فرمودند:
یجاء بصاحب الدنیا الذی اطاع الله فیها و ماله بین یدیه، کلما تکفا به الصراط قاله ماله: امض أدیت حق اللَّه فی. ثم یجاء بصاحب الدنیا الذی لم یطع اللَّه فیها و ماله بین کتفیه، کلما تکفا به الصراط قال ماله: و یلک الا ادیت حق اللَّه فی فما یزال کذلک حتی یدعو بالثبور و الویل؛[24]
فرد دنیاداری که در دنیا خدا را فرمان برده است آورده می شود در حالی که ثروت او در برابر اوست همین که در مقابل صراط قرار گیرد ثروتش خطاب به او می گوید: گذر کن چرا که حق خدا را درباره من ادا کردی سپس دنیا داری که خدا را فرمان نبرده است آورده می شود در حالی که ثروتش نزد اوست. چون در برابر صراط واقع شود ثروتش به او گوید: وای بر تو که حق خدا را درباره من ادا نکردی و پیوسته این گونه است تا آن که به عذاب و هلاک خوانند.
اما باید توجه داشت که ظرفیت های انسان ها متفاوت است و بسا کسانی که در آغاز نیت الهی دارند، ولی پس از رسیدن به ثروت طغیان می کنند و از ثروت خود در راه خدا بهره نمی گیرند و یا حتی در مسیر تحصیل مال از هدف اصلی غافل شده و قلب آنان آکنده از محبت ثروت می گردد. از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است:
ان الدنیا و الدار هم هلکان من کان قبلکم و هما مهلکاکم؛[25]
همانا دینار و در هم پیشینیان را هلاک کردند و هلاک کننده شما نیز می باشد.
و نیز فرموده اند:
لکل امة عجل و عجل هذه الامة الدینار و الدارهم؛[26]
هر امتی عجل و خاتمه ای دارد و عجل این امت دینار و درهم است.
به بیان دیگر، گویی کار امتی که به درهم و دینار مبتلا شود تمام است. توجه کردن به امکان غفلت زدایی تحصیل ثروت و جمع مال اقدامی پیش گیرانه است. هر کس باید ظرفیت و توانایی خود را بسنجد و اگر خود را در برابر فریب دنیا مقاوم نمی بیند از جمع مال و ثروت دوری کند. کسی که در جمع مال سودی برای رسیدن به هدف اصلی زندگی می بیند و در خود توان پرهیز از محبت مال را نیز می یابد، می تواند با ثروت خود راه آخرت خویش را هموار کند؛ چرا که مال و ثروت برای او مبارک و موجب سعادت دنیا و آخرت خواهد بود؛ مشروط بر آن که بتوانداندوخته خود را به آخرت منتقل کند. رسول اللَّه می فرماید:
اخلاء ابن آدم ثلاثة: واحد یتبعه الی قبض روحه، و الثانی الی قبره و الثالث الی محشره فالذی یتبعه الی قبض روحه فماله، و الذی یتبعه الی قبره فاهله، و الذی یتبعه الی محشره فعمله؛[27]
دوستان آدمی زاد سه چیزند: یکی او را تا هنگام قبض روح همراهی می کند و دیگری تا قبر و سومی تا محشر او را همراهی می کند. آن دوست که تا قبض روح همراه است مال اوست و آن چه تا قبرش همراهیش می کند خانواده اویند و آن چه که تا محشر با اوست عمل او می باشد.
پیامبر در این روایت می فرمایند: مال را نه تنها تا آخرت نمی توان همراه برد بلکه تا قبر انسان هم با او همراه نیست. پس چگونه می توان مال را به آخرت منتقل کرد؟ چاره را از روایتی دیگر در خواهیم یافت: مردی از پیامبر پرسید برای چه مرگ را خوش نمی دارم؟ فرمود: آیا ثروتی داری؟ پاسخ داد: آری ای پیامبر، فرمودند: اموالت را پیش فرست زیرا قلب مؤمن همراه مال اوست اگر آن را زودتر پیش فرستاد خوش دارد که به آن ملحق شود و اگر آن را در پس خود نگاه دارد رو به عقب همراه او خواهد بود[28]
این روایت بسیار آموزنده است. درس های این روایت را می توان این گونه خلاصه کرد:
1 -مال قلب را اشغال می کند، حتی قلب مؤمن را.
2 -مال انسان را از مرگ گریزان می کند در حالی که می دانیم اقبال به مرگ و یاد آن قلب را جلا می دهد و انسان را هوشیار می سازد گریز از مرگ غفلت زاست.
3 -مال و ثروت را می تون به عالم دیگر منتقل کرد. درباره درس سوم این سؤال مطرح می شود که آیا این سخن با روایتی که قبلا ذکر شد در تنافی نیست؟ به نظر می رسد توجه به این روایت و قسمت پایانی روایت قبل، مشکل را حل کند. مال را می توان به دنیای دیگر منتقل کرد، مشروط بر آن که آن را تبدیل کنیم. همان طور که پول رایج ممالک با یکدیگر متفاوت است و برای رفتن به کشوری دیگر باید پول خود رابه پول رایج آن کشور تبدیل نمود پول رایج ملک و ملکوت نیز یکسان نیست. برای سفر آخرت باید پول رایج دنیا را به صرافی عمل برد و آن را به عمل صالح تبدیل کرد.
بنابراین آن چه مهم است فراهم آوردن توشه آخرت است. اگر این توشه را بتوان با مال دنیا تهیه کرد پس مال دنیا خیر است و اگر نتوان چنین کرد مال دنیا زیان آور است. کسی که می تواند مال دنیا را به عمل صالح بدل کند، می تواند با سرافرازی در پاسخ فرشتگان کارنامه عمل خویش را عرضه کند.
پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
اذا مات العبد قالت الملائکة، ما قدم؛[29]
بنده چون بمیرد فرشتگان می پرسند: چه پیش فرستاد؟
آثار ثروت و محبت آن
آثار مال دوستی را می توان در چند مورد برشمرد:
1 -محبت مال مثل هر وابستگی دیگری به دنیا همه توجه و توان انسان را برای مقصدی بیهوده صرف می کند. امام صادق(ع) فرمودند:
من تعلق قلبه بالدنیا، تعلق قلبه بثلاث خصال: هم لا یفنی و أمل لا یدرک و رجاء لا ینال[30]
کسی که دلش به دنیا وابسته است، قلبش به سه چیز مبتلا می شود: اندوهی بی زوال، آرزویی نایافتنی و امیدی که به آن نمی رسد.
2 -محبت مال دل را دچار نفاق می کند:حب المال و الشرف ینبتان النقاق کما ینبت الماء البقل؛[31]
دوستی مال و شرف نفاق را در دل می رویاند همان طور که آب سبزی را.
3 -محبت مال، انسان را به ذلت پذیری در برابر دیگران برای کسب مال مبتلا می کند، در حالی که عزت انسان در بی نیازی از مردم است.عز المؤمن استغناءه عن الناس[32]
4 -ابتلاء به حرام. ممکن است کسی که رسیدن به مالی را از طریق حلال دشوار می بیند، از شدت محبت به آن، چاره را در فعل حرام بیابد. نیز کسی که ثروتمند است، با گشوده بودن راه التذاذ از راه حرام، ممکن است مبتلا به لذات حرام گردد: المال مادة الشهوات[33]
5 -از میان رفتن اقبال و اشتیاق به مرگ، چنان که در روایت نبوی گذشت.
6 -مال و ثروت اگر زیاد گردد، ممکن است احساس بی نیازی از خدا را در دل های ناتوان بپرورد و موجب طغیان شود:
کلا ان الانسان لیطغی* ان رآه استغنی[34]حقا که انسان سرکشی می کند همین که خود را بی نیاز پندارد.
امیرالمؤمنین(ع) در شمار شگفتی های قلب انسان می فرمایند: القلب و ان افاد مالا اطغاه الغنی؛[35]
و اگر مالی به دست آرد توانگری وی را به سرکشی وا دارد.
7 -دارایی های انسان همه نعمت خداست و بر هر نعمتی شکری واجب است. شکر مال به صرف آن در مسیر خداست. محبت اموال و دارایی ها این کار را دشوار می کند و ترک شکر انسان را به هلاکت می اندازد: و لئن کفرتم ان عذابی لشدید[36]
پی نوشت ها
[1] زمر، 39.
[2] فرقان، 2.
[3] سجده، 7.
[4] طه، 50
[5] مؤمنون، 14.
[6] بقره، 115.
[7] فتح، 28.
[8] رعد، 3.
[9] فصلت، 53.
[10] بقره، 164.
[11] نهج البلاغه، قصار الحکم، 131.
[12] نهج البلاغه، الکتاب، 27.
[13] همان، قصار الحکم، 133.
[14] آل عمران، 14.
[15] حدید، 20.
[16] بقره، 86.
[17] نهج البلاغه، الخطبه، 203.
[18] آل عمران، 185.
[19] فاطر، 5.
[20] نهج البلاغه، قصار الحکم، 115.
[21] جاثیه، 35.
[22] اصول کافی، ج 2، ص 307، حدیث 4.
[23] منافقون، 9.
[24] المحجة البیضاء، ج 6، ص 42.
[25] اصول کافی، ج 2، باب حب الدنیا.
[26] همان
[27] المحجة البیضاء، ج 6، ص 42.
[28] همان، ص 42.
[29] همان، ص 43.
[30] اصول کافی، ج 2، کتاب الایمان و الکفر، باب حب الدنیا حدیث 17.
[31] المحجة البیضاء، ج 6، ص 40 - 41.
[32] بحارالانوار، ج 76، ص 154.
[33] نهج البلاغه، قصار الحکم.
[34] علق، 7 - 6.
[35] نهج البلاغه، قصارالحکم، 108.
[36] ابراهیم، 7.