مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی
سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۴۵ ق.ظ

دعای مادر اجابت شد

آیه اللّه حسینی تهرانی در کتاب معادشناسی از قول یکی از اقوام که از اهل علم سامرّاء بوده و مدّتی نیز در کاظمین ساکن بوده و اکنون در تهران مقیم است نقل می کند:

هنگامی که در سامرّا بودم مبتلا به مرض حصبه شدم. بیماریم شدید شد و هر چه اطبّاء آنجا مداوا نمودند مفید واقع نشد.

مادرم و برادرانم مرا از سامرّاء به کاظمین برای معالجه آوردند و در آن شهر نزدیک صحن مطهّر یک اطاق در مسافرخانه ای تهیّه کردیم. آنجا نیر معالجات مؤ ثر واقع نشد و من بی حال در بستر افتاده بودم. طبیبی از بغداد به کاظمین آوردند ولی معالجه وی نیز سودی نبخشید.

تا آنجا که دیدم حضرت عزرائیل وارد شد با لباس سفید و چهره ای بسیار زیبا و خوشرو و بعد از آن پنج تن آل عبا: حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا علیها السلام و حضرت امام حسن علیه السلام و حضرت امام حسین علیه السلام به ترتیب وارد شدند و همه نشستند و به من تسکین دادند و من مشغول صحبت کردن با انها شدم و آنها نیز با هم مشغول گفتگو بودند.

در این حال که من بصورت ظاهر بیهوش افتاده بودم، دیدم مادرم پریشان است و از پلّه های مسافرخانه بالا رفت و روی بام قرار گرفت و به گنبدهای مطهّر موسی بن جعفر علیه السلام و حضرت جوادالائمه علیه السلام نگاهی نمود و عرض کرد:

یا موسی بن جعفر علیه السلام! یا جوادالائمه علیه السلام! من بخاطر شما فرزندم را اینجا آوردم شما راضی هستید بچّه ام را اینجا دفن کنند و من تنها برگردم؟ حاشا و کلاّ

(البته این مناظر را این آقای مریض با چشم ملکوتی خود می دیده است نه با چشم سر؛ زیرا چشم سر بسته و بدن افتاده و عازم ارتحال بود)

همینکه مادرم با آن بزرگواران که هر دو باب الحوائجند مشغول تکلّم بود دیدم آن حضرات به اطاق ما تشریف آوردند و به حضرت رسول اللّه صلی الله علیه و آله عرض کردند:

خواهش می کنیم تقاضای مادر این سیّد را بپذیرید!

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله رو کردند به ملک الموت وفرمودند:

برو تا زمانی که پروردگار مقرّر فرماید پروردگار به واسطه توسّل مادرش عمر او را تمدید کرده است! ما هم می رویم. انشاءاللّه برای موقع دیگر.

مادرم از پله ها پایین آمد و من نشستم و آنقدر از دست مادر عصبانی بودم که حد نداشت و به مادر می گفتم: چرا این کار را کردی، من داشتم با امیرالمؤ منین علیه السلام می رفتم. با پیغمبر صلی الله علیه و آله می رفتم! با حضرت فاطمه علیها السلام و آقا اباعبداللّه علیه السلام و آقا امام مجتبی علیه السلام می رفتم. تو آمدی جلوی ما را گرفتی و نگذاشتی که ما حرکت کنیم!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۵/۱۰
khademoreza kusar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی