شعر مدافع حرم
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور می کنم امشب غم تمام جهان را
غم عراق و یمن را که شعله شعله در آتش
غم دمشق پریشان و غزّه ی نگران را
دلارهای یهودی، ریال های سعودی
ببین که برده به غارت چگونه امن و امان را
چه کودکان یتیمی که مانده بی سر و سامان
چه مادران غریبی که برگ ریزِ خزان را...
صدای ناله و شیون زِ هر کرانه بلند است
چگونه خواب ربوده ست چشم آدمیان را؟
جهان اگر چه کویر سکوت و بهت و تماشاست
در این دیار ببین رودهای در جریان را
ببین شکوه و شهامت چگونه ریشه دوانده
ببین قیامت قد هزار سرو روان را
ببین که عشق حسینی و آرمان خمینی
چگونه باز به میدان کشانده پیر و جوان را
درود بر شرف و عزت جوانِ غیوری
که در هوای حرم نذر می کند سر و جان را
چگونه دم بزنم از مدافع حرم عشق
چگونه وصف کنم آن حماسه های عیان را
سلام ما به خلیلی و صابری و علی دوست
به غیرت همدانی که خیره کرده جهان را
سلام ما به عزیزی و باغبانی و عطری
چه عاشقانه برانگیختند رشک جنان را
درود بر تقوی، شاطری و فاطمی اطهر
که خوانده اند «أ وَفَیتُ» به لب امام زمان را
سلام بر سر اسکندری که بر سر نیزه
گرفت از دل هر بی قرار تاب و توان را
سری به نیزه بلند است در برابر زینب
خدا کند که نبیند رقیه زخم سِنان را
و «أی منقلبٍ» می رسد به گوش دوباره
دمی نمی برم از یاد شمرهای زمان را