مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی

                   

تجلى اندیشه‏ ورزى و مسؤولیت ‏پذیرى حضرت زینب (سلام الله علیها) در بازخوانى خطبه‏ هاى ایشان‏
هرگاه سخن از خطابه های حضرت زینب (سلام الله علیها) به میان می آید شجاعت و صبر آن حضرت را به انسان یادآوری می کند. آن حضرت در شرایطی سخن گفتن را آغاز کرد که جامعه به خواب غفلت فرو رفته بود. شرابخواره ای مفسد خود را خلیفه می خواند. آن که به سوی حق و امامت لشکرکشی می کرد در حالی که به خود و یارانش بهشت را بشارت می داد

مقدمه

کلام هر انسانی برگرفته از اندیشه ها و تفکرات اوست و تأثیر سخنرانی و پیام رسانی به لحاظ ارتباط چهره به چهره و فضای شفاف اثرپذیری و اثرگذاری بر هیچکس پوشیده نیست و حضرت زینب (سلام الله علیها) که به لحاظ انتسابش به امیر سخن- حضرت علی (علیه السلام)- مشهور به دختر فصاحت و بلاغت بود؛ از این تأثیرگذاری نهایت استفاده را نموده و با آگاهی کامل از شرایط مختلف اجتماعی- سیاسی و زمانی و مکانی مردم کوفه و شام با ایراد خطبه هایی عمیق، آثار شگرفی را بر مخاطبان خود گذارد، در این فصل ضمن بررسی فضای حاکم بر کوفه و شام به بررسی خطبه های آن حضرت می پردازیم.

مفهوم «خطبه»

خطبه[1] نزد عرب کلامی است موزون و مصدر خطیب می باشد و کلامی است که خاطب در منبر ایراد می کند.

خطبه و خطابه سخنانی است آشکار که خطیب در برابر دیگران ایراد می کند. معمولًا مشتمل بر حمد و ثنای الهی و توصیه به تقوا و مواعظ دیگر است.[2]

شرایط اجتماعی خطبه های حضرت زینب (سلام الله علیها)

هرگاه سخن از خطابه های حضرت زینب (سلام الله علیها) به میان می آید شجاعت و صبر آن حضرت را به انسان یادآوری می کند. آن حضرت در شرایطی سخن گفتن را آغاز کرد که جامعه به خواب غفلت فرو رفته بود. شرابخواره ای مفسد[3] خود را خلیفه می خواند. آن که به سوی حق و امامت لشکرکشی می کرد در حالی که به خود و یارانش بهشت را بشارت می داد[4] مردم کوفه با قتل عقیل بی وفایشان را باز هم ثابت کردند و شامیان کج اندیشی که لعن علی (علیه السلام) را عبادت می شمردند. اجسامشان به جانب قبله نماز می گزارد اما ارواحشان هنوز همان اصنامی را می پرستیدند که ابراهیم شکسته بود و با باطن قبله که امام است، پیکار می کرد. جاهلیت ریشه در درون این دو گروه داشت و اگر روح مشرک و بت پرست ایمان نیاورد، چه سود که بر زبان «لا اله الا الله» گویند.[5]

«أَ فَمَنْ یمْشِی مُکبًّا عَلی وَجْهِهِ أَهْدی أَمَّنْ یمْشِی سَوِیا عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ».[6]

حضرت زینب (سلام الله علیها) در زمانی خطبه می خواند که هنوز احادیث پیامبر (صلی الله علیه وآله) از زمان راویان بلا فصل در مجالس و محافل نقل می شد اما هنوز نیم قرن از حجه الوداع نگذشته بود که امت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) بر اوصیای او شمشیر کشیدند و با نام اسلام، قلب اسلام را دریدند.»[7] اینک حضرت زینب (سلام الله علیها) در چنین شرایطی با اندیشه های عمیق و برگرفته از معارف الهی قدم در دفاع از ارزش های اسلامی نهاد.

حضرت زینب (سلام الله علیها) در زمانی محکم و استوار سخن آغاز کرد که عاشورا را دیده و رنج سفر کشیده بود. خواهری که برادرش را شهید کرده بودند و مسلمانی که امامش را به شهادت رسانده بودند. شرایط سخت عاشورا او را در پاسداری از ارزش های اسلامی مصمم تر کرده بود و چنان محکم و استوار سخن می راند گویی علی (علیه السلام) سخن می گوید.[8]

حضرت زینب (سلام الله علیها) وقتی در کوفه و شام سخن آغاز کرد همه را به پشیمانی کشاند، او چنان سخن گفت که گویی همه را می شناسد و چنان سرزنش آغاز کرد که انگشت حسرت هنوز پس از پانزده قرن از دهان کوفیان برداشته نشده است.

حضرت زینب (سلام الله علیها) آن مردم را به خوبی می شناخت و گذشته آن ها را به یاد داشت. حضرت زینب (سلام الله علیها) خوب می دانست که پایان این جماعت، ندامت است و پشیمانی.

ایشان با آگاهی کامل از شرایط جامعه و مردم آن زمان 2 خطبه ی اثر گذار را در شهرهای کوفه و شام ایراد نمودند.

خطبه حضرت زینب (سلام الله علیها) درکوفه

حضرت زینب (سلام الله علیها) هنگامی که در سال 61 هجری در لباس اسارت وارد کوفه شد و اشک و زاری زنان و مردان آن شهر را دید، با اشاره از مردم خواست که ساکت شوند همگی به سرعت ساکت شدند و آن گاه سخن گفتن آغاز نمود:

الحمد لله و الصلوة علی ابی محمد و آله الطیبین الطاهرین الاخیار، اما بعد یا اهل الکوفه، یا اهل الختل الغدر و الخذل، الا فلارقات العبرة و لاهدات الزفرة، انما مثلکم، کمثل التی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا تتخذون ایمانکم دخلًا بینکم ألا و هل فیکم الا الصلف و العجب و الشنف و الکذب و ملق الاماء و غمز الاعداء، او کمرعی علی دمنة او کفضة علی ملحودة الا ساء ما قدمت لکم انفسکم ان سخط الله علیکم و فی العذاب انتم خالدون.

اتبکون اخی؟! اجل و الله فابکوا فانکم احریاء بالبکاء فابکوا کثیراً واضحکوا قلیلًا.

فقد ذهبتم بعارها و منیتم بشنارها و لن ترحضوها بغسل بعدها ابداً و انی ترحضون قتل سلیل خاتم النبوة و معدن الرساله و سید شباب اهل الجنة و ملاذ حربکم و معاذ حزبکم و مقر سلمکم و آسی کلمکم و مفزع نازلتکم و المرجع الله عند مقاتلتکم و مدرة حججکم و منار محجتکم الاساء ما قدمت لکم انفسکم و ساء ما تزرون لیوم بعثکم.

فتعساً تعساً، و نکساً نکساً، لقد خاب السعی و تبت الایدی و خسرت الصعفة و بوتم بغضب من الله و ضربت علیکم الذلة و المسکنة. اتدرون ویلکم ای کبد لمحمد (صلی الله علیه وآله وسلم) فریتم و ای عهد نکثتم؟ و ای کریمة له ابرزتم؟ و ای حرمة له هتکتم؟ و ای دم له سفکتم؟ لقد جئتم شیئا اذا تکاد السموات ینفطرون منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدّا؟ لقد جئتم بها شرها و صلعاء عنقاء سوداء فقماء خرقاد لطلاع الارض او ملاء السماء. افعجبتم ان تمطرت السماء دما و لعذاب الاخرة اخزی و انتم لا ینصرون فلایستخفنکم المهل، فانه عزوجل لا یحفره البدار و لا یخاف علیه فوت الثار کلا ان ربک لنا و لهم بالمرصاد.[9]

ای مردم کوفه! ای جماعت نیرنگ و افسون! ای بی بهرگان از حمیت و غیرت! اشک چشمانتان هرگز خشک مباد و ناله هایتان آرام نگیرد!

مَثَل شما، مثل آن زنی است که تار و پود تافته ی خود را در هم ریزد و رشته های آن را از هم بگسلد، شما سوگندهایتان را دست آویز فساد و نابودی خود قرار دادید. شما چه دارید جز لاف و غرور و دشمنی و دروغ؟ یا بسان کنیزان خدمتکار، به چاپلوسی و سخن چینی کردن؟! یا همانند سبزه ای که از فضولات حیوانات تغذیه می کند و بر آن می روید و یا چون نقره ای که روی گورها را بدان زینت و آرایش کنند؟ دارای ظاهری فریبنده و زیبا ولی درونی زشت و ناپسندید. برای آخرت خود چه بد توشه ای اندوخته و از پیش فرستاده اید تا خدای را به خشم آورید و عذاب جاودانه ی او را به نام خود رقم زنید؟!

آیا شما (شمایی که سوگندهایتان را ندیده گرفتید و پیمان ها را گسستید) برای برادرم- حسین (علیه السلام)- گریه می کنید؟! بگریید که شما شایسته ی گریستنید. بسیار بگریید و اندک بخندید که ننگ (این کشتار بی رحمانه) گریبان گیر شماست. و لکه ی این ننگ (ابدی) بر دامن شما خواهد ماند.

آن چنان ننگی که هرگز از (دامان) خود نتوانید شست.

چگونه می خواهید این لکه ی ننگ را بشوئید در حالی که جگر گوشه ی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و سید جوانان اهل بهشت را (به افسون و نیرنگ) کشتید؟! همان کسی که در جنگ، سنگر و پناهگاه شما بود و در صلح، مایه ی آرامش و التیام شما و نه به مثابه ی زخمی که با دهان خون آلود به روی شما بخندد. در سختی ها و دشواری ها، امیدتان به او بود، در ناسازگاری ها و ستیزها به او روی می آوردید.

آگاه باشید که توشه ی راهی که از پیش برای سفر آخرت خود می فرستید و فرستادید، بد توشه ای بود و بار سنگین گناهی که تا روز قیامت بر دوش هایتان سنگینی خواهد کرد، گناهی بس بزرگ و ناپسند است. نابودی بر شما باد، آن هم چه نابودی؟! و سرنگونی باد بر شما! آن هم چه سرنگونی!

تلاش (بی ثمرتان) جز ناامیدی ثمر نداد. دستان شما (برای همیشه) بریده شد و کالایتان (حتی در بازار دنیا) زیان کرد، خشم الهی را به جان خود خریدید و مذلت و سرافکندگی شما حتمی شد. آیا می دانید که چه جگری از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) شکافتید و چه پیمانی گسستید! و چه سان پردگیان حرم او را از پرده بیرون کشیدید و چه حرمتی از آنان دریدید و چه خون هایی را ریختید؟! کاری بس شگفت آور کردید! آن چنان شگفت که نزدیک است هراس (این حادثه) آسمان ها را از هم بپاشد و زمین ها را از هم بشکافد و کوه ها از هم فرو ریزد.

(چه مصیبتی) مصیبتی بس دشوار، جان فرسا، طاقت سوز، شوم و در هم پیچیده پریشانی که از آن راه گریزی نیست و در بزرگی و عظمت همانند در هم فشردگی زمین و آسمان است.

آیا در شگفت می شوید (اگر در این مصیبت جان خراش) چشم آسمان خون ببارد؟! هیچ کیفری از کیفر آخرت برای شما خوارکننده تر نیست و آنان (سردمداران حکومت اموی) دیگر از هیچ سویی یاری نخواهند شد، این مهلت، شما را مغرور نسازد که خداوند بزرگ از شتابزدگی در کارها، پاک و منزه است و چرا از پایمال شدن خون (بی گناهی) بهراسد (که او انتقام گیرنده است) و در کمین ما و شما است.

آن گاه زینب کبری (سلام الله علیها) این ابیات را خواند:

 

ما ذا تقولون اذ قال النبی لکم

ما ذا صنعتم و انتم آخر الامم

 

یا اهل بیتی و اولادی و تکرمنی

منهم اساری و منهم ضرجوا بدم

 

ما کان ذلک جزایی اذ نصحت لکم

ان تخلیفونی بسوء فی ذوی رحمی

 

انی لأخشی علیکم ان یحل بکم

مثل العذاب الذی اودی علی ارم.[10]

                                                                          

آیا چه خواهید گفت هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) از شما بپرسد: این چه کاری بود که کردید در حالی که شما امت آخرین بودید (و بر امت های پیشین شرافت داشتید)؟!

به پردگیان حریم من و فرزندان و عزیزان من (نگاه کنید) که گروهی (در چنگ شما) اسیرند و گروه دیگر آغشته به خون خودند. پاداش من که نیک خواه شما بودم، این نبود که در حق افراد خانواده ی من جفا کنید! بیم آن دارم که عذابی بر شما فرود آید همانند عذابی که قوم ارم را به هلاکت و نابودی کشید.

پس از این خطبه، مردم کوفه را دیدم که حیرت زده دستان خود را به دندان می گزند. پیرمرد سالخورده ای را در کنار خود مشاهده کردم چنان می گریست که محاسن سفیدش از اشک، تر شده بود و دست به جانب آسمان برداشته و می گفت: «پدر و مادرم به فدای شما باد! پیران شما بهترین سالخوردگان و زنان شما بهترین زنان و کودکان شما بهترین کودکان و دودمان شما دودمانی کریم و فضل و رحمت شما رحمتی بزرگ است.»

آن گاه این بیت را زمزمه کرد:

 

کهولهم خیر الکهول و نسائکم

اذاعد نسل لا یبور و لا یخزی [11]

                                                                          

مردم حسرت زده کوفه برای آرام کردن وجدانشان که عذاب آور شده بود با چشمانی اشکبار، نان صدقه می دادند و از آنجایی که صدقه بر بنی هاشم حرام است حضرت زینب (سلام الله علیها) صدقات را به این بی خردان باز می گرداند، عده ای پس از این خطبه، توبه کرده اند و در انتقام خون امام حسین (علیه السلام) جنگیدند. هر چند خود می دانستند که این حرکت ایشان به دور از موقعیت شناسی و به قول مثل معروف (نوشدارو پس از مرگ سهراب) است.

1- نکات اعتقادی خطبه

هنگامی که حضرت زینب (سلام الله علیها) لب به سخن می گشاید اندیشه اش را در تبیین اصول حقیقی مذهب متمرکز می نماید و در جای جای خطبه اش اشاره به اصول پنجگانه مذهب دارد. سرشار از حمد الهی است.

در کلماتش معاد موج می زند آن گاه که فریاد می زند: «چه بد توشه ای اندوخته اید و از پیش فرستاده اید!» او کوفیان را به یاد آخرت، مرگ و قیامت می اندازد و سرزنش کنان نبوت و امامت را به خاطر دل های غبار گرفته و گوش های غفلت زده ی آنان می کوبد که چگونه می خواهید این لکه ی ننگ را از دامان خود بشویید در حالی که جگر گوشه ی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را کشتید؟! در قسمتی از این خطبه، حضرت به اوصاف و فواید امام حق می پردازد و می فرماید:

«امام باید از خاندان نبوت و رهبر اهل بهشت باشد، صاحب اختیار و اعلام کننده ی جنگ، صلح جو و آرامش طلب باشد، سرحلقه ی حزب و گروه، مرهم ریش دردمندان و پناهگاه گرفتاران، رأی او قطع کننده ی ستیزه ها، پشتیبان منطق امت و رهبر طریقه ی هدایت باشد.

دقت حضرت زینب (سلام الله علیها) بر رهنمون ساختن مردم به نشانه های امام حق و امام معصوم، در حقیقت تقویت بنیان های اعتقادی و ریشه های فکری مردم درباره اندیشه های اسلامی است.

تأکید ایشان بر پشتیبانی از امام و رهبر به منزله دفاع از کیان اسلام و حفظ و حراست از اصول دین می باشد.

2- نکات سیاسی خطبه

این خطبه که در برابر دشمنان امام حسین (علیه السلام) و از حنجره ی زنی اسیر، بیرون آمده بود، مایه ی بسی شگفتی و خیره کننده ی خطیبان و سخنگویان زبردست بود چرا که آن را جز با کرامت و مقام شامخ ولایت مداری حضرت زینب (سلام الله علیها) نمی توان توجیه کرد.

در قسمت اول خطبه، حضرت سوء تاثیر حکومت ستمکار معاویه را برای مردم تشریح کرده و هنگامی که حکومت ناحق و زور با نیروی خود بر بشر مسلط شود، انسان شریف را در منجلاب اخلاق فاسد سرنگون سازد، خرد و ایمان او را بدزدد و او را در برابر انجام خدمت های ناروای خود به باد آفرین گیرد و لاف زن کند، نشانه های رنگارنگ بر سینه ی او بیاویزد و او را خودبین سازد، ستایش های بیجای او را بپذیرد و او را گزافه گو بار آورد.

زنان زیبا را به او نشان دهد و او را چاپلوس زنان هرزه کند، ناز و کرشمه ی آقایی خود را به او تحویل دهد و او را دشمن نماید. سر و روی و زبانش خوش نما و فریبنده باشد ولی نهادش پلید و گندیده. بیرونش چون طلا پاک و درخشان، درونش چون مردار گندیده، بدبو و تیره و سرانجام سزاوار شکنجه ی جاویدان و خشم حضرت یزدان.[12]

افشاگری های حضرت زینب (سلام الله علیها) وجدان خفته ی کوفیان را تکانی داد و زمینه را برای تشکیل گروه های سیاسی و انتقام از خون حسین (علیه السلام) آماده ساخت.

ابن زیاد بعد از واقعه ی کربلا در مسجد کوفه خطبه ای خواند و گفت: «سپاس خدای را که حق را پیروز گردانید و امیرالمؤمنین (یزید) را یاری کرد و دروغگو پسر دروغگو را رسوا ساخت.»[13]

سپس در کاخ خود مجلسی ترتیب داد که اهل بیت امام حسین (علیه السلام) نیز با سر و وضع نامناسبی در آن مجلس حاضر شوند. حضرت زینب (سلام الله علیها) در حالی که کم ارزش ترین لباس های خود را پوشیده بود و زنان و کنیزان دور تا دور او را گرفته بودند، وارد مجلس شد و در گوشه ای نشست. ابن زیاد پرسید: «این زن متکبر کیست؟» حضرت زینب (سلام الله علیها) جواب نداد، تا این که سه مرتبه سؤال کرد. حضرت زینب (سلام الله علیها) به او اعتنا نکرد و جواب نداد تا این که سرانجام یکی از کنیزان گفت: «این زینب دختر فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) است.»

ابن زیاد خطاب به حضرت زینب (سلام الله علیها) گفت: «شکر و سپاس خدای را که شما را رسوا ساخت و عزیزانت را کشت و درد غم هایت را آشکار نمود.» حضرت زینب (سلام الله علیها) بلافاصله پاسخ داد:

«سپاس خدای را که ما را به پدرم پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) گرامی داشت و از پلیدی پاک گردانید. این را بدان که جز فاسق رسوا نمی شود و جز بد کار، دروغ نمی گوید و آن ما نیستیم.»

ابن زیاد که دید موفق نشد سخن را عوض کرد با زخم زبان وارد میدان شد و گفت: «دیدی که خدا با خاندانت چه کرد؟» حضرت زینب (سلام الله علیها) بدون درنگ گفت: «ما رأیت الا جمیلا؛ ما جز خوبی و زیبایی چیزی ندیدیم. این شهدا افراد پاک و دل باخته ای بودند که خداوند شهادت را بر ایشان مقرر کرد و آنان با شهامت به سوی آرامگاهشان شتافتند. خداوند به زودی تو را با آنان روبرو می کند و به محاکمه می کشاند آن وقت خواهی دید رستگاری و پیروزی از آن کیست؟ مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه!»

حضرت زینب (سلام الله علیها) با اشاره به مرجانه در واقع به ناپاکی ریشه ی ابن زیاد اشاره کرد و او را مفتضح و عصبانی ساخت، او نیز تصمیم گرفت حضرت زینب (سلام الله علیها) را بکشد ولی عمرو بن حریث او را سرزنش کرد.[14]

حضرت زینب (سلام الله علیها) زیبایی در آغاز خطبه ای که سرشار از زیبایی، سرزنش، فریاد و سختی ها بود، سرزنش اشاره داشت به حقیقت سست عهدی و پیمان شکنی مردم کوفه را و آن چنان از زشتی و پلیدی فریاد می زد اما آنجا که بحث از خداوند و کار خداست سخن از زیبایی به میان می آورد و افکار روشن و اندیشه های تابناکش را در معرض فهم و دقت اندیشمندان قرار می دهد.

ابن زیاد با شنیدن سخنان زینب (سلام الله علیها) در این مجلس و در جاهای دیگر به کلی عوض شد و خودش را باخت و شکست را پذیرفت. مردم نیز بعد از افشاگری های زینب (سلام الله علیها) و سایر خاندان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، به خشم آمدند و به جنب و جوش افتادند. ابن زیاد، عمربن سعد را احضار کرد و گفت: «فرمانی را که برایت درباره ی قتل حسین بن علی (علیه السلام) نوشته بودم بیاور. زیرا دستور اجرا شده و به آن نیازی نیست».[15]

در واقع ابن زیاد با این کارها می خواست گناه این فساد و جنایت را از خود بردارد. عثمان، برادر ابن زیاد که در جلسه حضور داشت با شنیدن این جملات گفت: «ای کاش در پیشانی فرزندان پدرم ننگ دیگری تا روز قیامت باقی می ماند ولی ننگ کشتن حسین را نداشتیم!» راوی حدیث می گوید: عبیدالله بعد از شنیدن سخنان برادرش او را تکذیب نکرد.[16]

3- نکات اخلاقی خطبه

آن جا که زمین و زمان از ظلمی که بر امام زمان رفته در ناله است، زنی از تبار عقل [17] بر می خیزد و شجاعت را فریاد می زند. با این که در آن وقت بر چه حالی بوده؟ یک جا بر کشتگان نظاره، یک جا با معاندان در شراره و یک جا پرستار و غمخوار اسیران و احوالشان.

با این حال در تمامی اوقات از جلالت و عظمت و استغنا کوتاه نیامد. ایشان در حال ملاقات اهل کوفه با آن حالت اسیری و رنجوری و زحمت به هیچ وجه در شکوه قدرت و حشمت و هیبتش خللی وارد نشد و در میان آن ازدحام و آن مردم فتنه جوی و سپاه ابن زیاد آن خطبه ی حمای را به زبان آورد و با این که سرهای برادران و برادرزادگان و اعوانش برفراز نیزه ها و بازماندگانش به آن حالت سخت برفراز شترها و اطرافش، آراسته به گروه اشقیا و سپاه اعداء بود، با فصاحت و بلاغت و استقامت چنان خطبه را بیان فرمود که هرگز کسی را توانایی بازگویی اش نیست.

حضرت زینب (سلام الله علیها) با تسلط و قدرت بیان فرمود: او نه بر آن ازدحام می نگرد و نه از کینه ی اعداء می هراسد و نه بر وضع لباس و هیأت خود نگران است و نه بر اسیری خود. نه از ازدیاد خشم و عناد ابن زیاد بیمناک است.

و اینک پس از قرن ها، هنوز عالمیان در وادی حیرت به سر می برد و شجاعت و توکل او را یادآوری می سازند. حضرت زینب (سلام الله علیها) کسی است که با خطبه های غرایش بساط تملق گویان و چاپلوسان عالم را برمی چیند.

خطبه ی حضرت زینب (سلام الله علیها) در شام

وقتی کاروان اسیران به شام رسید یزید مجلسی با شکوه برپا ساخت تا پیروزی ظاهری خود را جشن بگیرد. او شادی کنان طبل رسوایی خود را در مجلسی که به دست خویش برپا نموده بود؛ می کوفت و پیروزمندانه اجداد کشته شده به دست علی (علیه السلام) را فرا می خواند که: کجایید تا ببینید چگونه انتقامتان را گرفتم! کجایید تا به من افتخار کنید؟ بی شرمانه در محضر اهل بیت (علیهم السلام) بی ادبی خود را نسبت به خاندان امامت نشان می داد.

در گوشه ای از مجلس، حضرت زینب (سلام الله علیها) در لباس اسارت نه حقارت، این صحنه ها را نظاره گر بود، او که از این بی شرمی یزید به تنگ آمده و لب به سخن گشود.

او برخاست درحالی که حتی یزید را لایق سرزنش خود نمی دید. اما ملامت آغاز نمود تا خفتگان شامی نفسی از بیداری را درک کنند، تا عطر عظمت امامت را از کلمات زینب (سلام الله علیها) استشمام نمایند. برخاست و چنین سخن آغاز کرد:

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی رسوله و آله اجمعین صدق الله و:

یقول: ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یسْتَهْزِؤُنَ أظننت یا یزید انک حین اخذت علینا اقطار الارض، وضیقت علینا آفاق السماء فاصبحنا لک فی اسار [الذل ] نساق الیک سوقاً فی قطار، و انت علینا ذو اقتدار ان بنا من الله هواناً و علیک منه کرامة و امتثاناً، و ان ذلک لعظم خطرک و جلالة قدرک. فشمخت بانفک و نظرت فی عطفک، تضرب اصدریک فرحاً و تنقض مذرویک مرحاً حین رایت الدنیا لک مستوسقة، و الامور لدیک متسقة، و حین صفا لک ملکنا، و خلص لک سلطاننا، فهملا مهلا لا تطش جهلًا! انسیت قول الله عزوجل: «وَ لا یحْسَبَنَّ الَّذِینَ کفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ»؟[18]

أمن العدل یا بن الطلقاء تخدیرک حرارئرک و إماءک، و سوقک بنات رسول الله سبایا؟ قد هتکت ستورهن، و ابدیت وجوههن، یحدو بهن الاعداء من بلدٍ الی بلدٍ، و یستشرفهن اهل المناقل، و یبرزن لاهل المناهل، و یتصفح وجوههن القریب و البعید، و الغائب و الشهید، و الشریف و الوضیع، والدنی و الرفیع، لیس معهن من رجالهن ولی، و لا من حماتهن حمی، عتواً منک علی الله، و جحوداً لرسول الله. و دفعاً لما جاء به من عند الله؟! و لا غرو منک و لا عجب من فعلک، و انی یرتجی [مراقبة] من لفظ فوه اکباد الشهداء و نتبت لحمه بدماء السعداء و نصب الحرب لسید الانبیاء و جمع الاحزاب، و شهر الحراب، و هز السیوف فی وجه رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) اشد العرب لله جحوداً، و انکرهم له رسولًا، و اظهرهم له عدواناً، و اعتاهم علی الرب کفراً و طغیاناً.

الا انها نتیجه خلال الفکر، و ضب یجرجر فی الصدر لقتلی یوم بدر، فلا یستبطی فی بغضنا اهل البیت من کان نظره الینا شنفاً و شنآناً و إحناً و إضغناً، یظهر کفره برسوله، و یفصح ذلک بلسانه، و هو یقول- فرحاً بقتل ولده و سبی ذریته، غیر متحوب و لا مستعظم [یهتف باشیاخه]-:

لا هلوا واستهلوا فرحا و لقالوا: یا یزید لا تشل

منتحیاً علی ثنایاً ابی عبدالله- و کان مقبل رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم)- ینکتها بمخصرته قد التمع السرور بوجهه.

لعمری لقد نکأت القرحة و استاصلت اشافة، باراقتک دم سید شباب اهل الجنة، و ابن یعسوب دین العرب، و شمس آل عبدالمطلب! و هتفت باشیاخک، و تقربت بدمه الی الکفرة من أسلافک، ثم صرخت بندائک، و لعمری لقد نادیتهم لو شهدوک! و وشیکاً تشهدهم و [لن ]

یشهدوک، و لتود یمینک کما زعمت شلت بک عن مرفقها [وجذت ]، و احببت امک لم تحملک و اباک لم یلد أو حین تصیر الی سخط الله، و مخاصمک [و مخاصم ابیک ] رسول الله.

اللهم خذ بحقنا، و انتقم من ظالمنا، و احلل غضبک بمن سفک دماءنا، و نفض ذمارنا و قتل حماتنا، و هتک عنا سدولنا.

و فعلت فعلتک التی فعلت، و ما فریت الا جلدک. و ما جززت الا لحمک و سترد علی رسول الله بما تحملت من ذریته، و انتهکت من حرمته، و سفکت من دماء عترته و لحمته، حیث یجمع به شملهم، و یلم به شعثهم، ینتقم من ظالمهم، و یاخذلهم بحقهم من اعدائهم، فلا یستفزنک الفرح بقتلهم: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ»[19] و حسبک بالله ولیاً و حاکماً، و برسول الله خصیماً، و بجبرائیل ظهیراً!

و سیعلم من بواک و مکنک من رقاب السلمین ان بئس للظالمین بدلًا، و انکم شر مکاناً و اضل سبیلا، و ما استصغاری قدرک، و لا استعظامی تقریعک، توهما لانتجاع الخطاب فیک بعد ان ترکت عیون السلمین به عبری، و صدورهم عند ذکره حری. فتلک قلوب قاسیه، و نفوس طاغیه، و اجسام محشوة بسخط الله و لعنة الرسول، قد عشش فیها الشیطان و فرخ، و من هناک مثلک ما درج و نهض.

فالعجب کل العجب لقتل الاتقیاء، و اسباط الانبیاء و سلیل الاوصیاء، بایدی الطلقاء الخبیثة، و نسل العهره الفجرة، تنطف اکفهم من دمائنا و تتحلب افواههم من لحومنا، تلک الجثت الزاکیة علی الجبوب الضاحیة، تنتابها العواسل، و تعفر امهات الفواعل، فلئن اتخذتنا مغنما لتجد بنا وشیکا مغرما، حین لا تجد الا ما قدمت یداک و ما الله بظلام للعبید. و الی الله المشتکی و المعول و الیه الملجأ و المومل، ثم کدکیدک، واجهد جهدک فوالذی شرفنا بالوحی و الکتاب، والنبوة والانتثاب، لاتدرک أمدنا، و لا تبلغ غایتنا، و لا تمحو ذکرنا، و لا ترحض عنک عارنا، و هل رأیک الا فند، و ایامک الا عدد، و جمعک الا بدد، یوم ینادی المنادی: الا لعن الظالم العادی؟!

والحمد لله الذی حکم الأولیائه بالشهادة و ختم لاصفیائه ببلوغ الا رادة و نقلهم الی الرحمة و الرافة، و الرضوان و المغفرة، و لم یشق بهم غیرک. و لا ابتلی بهم سواک، و نسأله ان یکمل لهم الأجر، و یجزل لهم الثواب و الدخر، و نسأله حسن الخلافة، و جمیل الانابة، انه رحیم ودود.

فقال یزید مجیباً لها شعراً:

یا صیحة تحمد من صوایح

ما اهون الموت علی النوائح

ثم امر بردهم.[20]

ستایش مخصوص پروردگار جهانیان است ودرود بر سرور انبیاء و مرسلین، خدای سبحان راست گفت: سزای آنان که کار زشت کردند زشت باشد که آیات خدا را تکذیب کردند و به آن استهزاء نمودند.

ای یزید! آیا پنداری که چون اطراف زمین و آفاق آسمان را بر ما بستی و راه چاره بر ما مسدود ساختی تا ما را برده وار به هر سویی بکشانی، ما نزد خدا خواریم و تو نزد او گرامی؟! و این غلبه تو بر ما از فرّ و آبروی تو است نزد خدا؟! پس بینی بالا کشیدی و تکبر نمودی و به خود بالیدی، خرم و شادان که دنیا در چنبر کمند تو بسته و کارهای تو آراسته، ملک و پادشاهی ما تو را صافی گشته اندکی آهسته تر! جاهلانه قدم برندار! آیا قول خدای تعالی را فراموش کردی: کافران نپندارند که چون ایشان را مهلت دادیم، خیری برای آنان است، نه چنان ست بلکه ما آن ها را مهلت دهیم تا گناه بیشتر کنند و آنان را عذابی باشد دردناک؟!

ای پسر آن مردمی که جد من اسیرشان کرد پس از آن آزاد فرمود! از عدل است که تو زنان و کنیزان خود در پشت پرده نشانی و دختران رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) را اسیر بدین سوی و آن سوی کشانی؟ پرده ی آنان را بدری و روی آنان را بگشایی؟

دشمنان، آنان را از شهری به شهری برند و بومی و غریب، چشم بدان ها دوزند و نزدیک و دور، وضیع و شریف چهره ی آنان را می نگرند از مردان آنان نه پرستاری مانده است نه یاوری نه نگهداری و نه مددکاری، این ها همه از گستاخی تو بر خدا و انکار بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و ردّ بر قرآن است.

تعجبی ندارد از چون تویی، این اعمال شگفت نیست، چگونه امید دلسوزی و غمگساری باشد از آن که دهانش جگر پاکان را جوید و بیرون انداخت و گوشتش از خون شهیدان بروئید، و علیه سرور انبیاء جنگ راه انداخت و احزاب را گرد آورد و اعلان جنگ نمود و شمشیرها را بر روی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) کشید؟! همو که از تمام عرب به خدا منکرتر بود و ناسپاس ترین فرستاده بود و بیش از همه با خدا اظهار دشمنی می کرد، و از سر کفر و طغیان مستکبرترین فرد بر پروردگار!

بدان که! این ها همه ثمره ی پس مانده ی کفر و کینه ای است که از درون سینه برای مردگان بدر می غرد! پس چگونه به دشمنی ما خانواده شتاب ننماید آن که سوی ما به چشم کینه و بغض نگرد، کفر خود به رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ابراز داشته و سخن بر زبان پرداخته و از سر سرور به قتل اولاد رسول و اسارت ذریه اش بدون هیچ تحزن و استعظامی به پدران خود بالیده و می گوید:

از شادی و سرور فریاد می زند و می گفتند: یزید دستت شَل مباد!

و رو به دندان های ابوعبدالله- همان مکان بوسه رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نموده با عصای کوتاهش بدان ها می زند و شادی و سرور از رخسارش می درخشد.»

به جانم قسم با ریختن خون سرور جوانان بهشتی و فرزند پیشوای عرب و خورشید آل عبدالمطلب زخم را ناسور کرده و ریشه های فضیلت و تقوی را از جا برکندی! و بر پدران خود بالیده و باد در بینی انداختی و با ریختن خون آن حضرت خود را به سلف کافر خود مقرب نمودی، سپس فریاد برآوردی.

به جانم قسم اگر حضورت بودند ندایشان می دادی! (غم مخور) که در همین زودی نزد آنان روی و آرزو کنی کاش دستت خشک شده و از پدر و مادر زاده نشده بودی، آن هنگام که به سوی غضب الهی رهسپاری و خصم تو [و پدرت] رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) است.

خدایا! داد ما را بستان و از این ستمگران انتقام ما را بکش و خشم خود را بر آن که خون ما ریخت و عهدمان بشکست و حامیان ما را بکشت و هتک حرمت ما کرد فرود آر! پس همان که خواستی مرتکب شدی، به خدا که فقط پوست خود را شکافتی و گوشت خودت را پاره پاره کردی و آن گاه گه در بر رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در آئی با آن بار که بر دوش داری از ریختن خون دودمان وی و شکستن حرمت عترت و پاره ی تن او جایی که خداوند پریشان آنان را به جمعیت مبدل کند و از ستمکار بدیشان انتقام کشد و داد آنان بستاند.

پس تو را قتل اینان تحریک نکند و مپندار آنان را که در راه خدا کشته شدند مرده اند بلکه زنده اند و نزد پروردگار خود روزی داده می شوند. در حالی که بدان چه خداوند از فزونی و بخشش خود به آنان داده است شادمانند. همین بس که خداوند تو را ولی و حاکم است و محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) خصم و جبرئیل پشتیبان او.

آن کس که کار را برای تو ساخت و پرداخت و تو را بار گردن مسلمانان کرد به زودی بداند که پاداش ستمکاران بد است و آگاه گردد که مقام کدام یک شما بدتر و راه کدام یک گمراه کننده تر است.

اگر مصائب روزگار با من این جنایت کرد (و مرا به اسیری به این جا کشانید) و ناچار شدم با تو سخن گویم باز قدر تو را بسیار پست دانم و سرزنش های عظیم کنم تو را و نکوهش بسیار (و این حشمت و امارتت موجب ترس و وحشت من نشود و خود را نبازم و نترسم و این جزع و بی تابی که در من بینی از هیبت تو نیست) پس از آن که چشم های مسلمین را (در مصیبت برادر و خاندانم) گریاندی و دل هاشان را بریاندی، اعوان و یارانت در این راه دل هایی سخت داشتند و جان هایی سرکش و ابدانی مملو غضب خدا و لعن رسول، که شیطان در آن لانه کرده و تخم گذارده بود و با تکیه بر این گروه قدم برداشته و اقدام کردی!

جای بسی تعجب و شگفتی است که پرهیزگاران و اولاد انبیاء و نسب اوصیاء به دست خبیث و نسل هرزگان و فاجران کشته و به شهادت می رسند! خون ما از سرپنجه های شما می ریزد و گوشت های ما از دهن های شما بیرون می افتد و آن بدن های پاک و پاکیزه بر روی زمین افتاده را، گرگان سرکشی می کنند و کفتاران آنان را در خاک می غلطانند. اگر امروزه به گمان خود غنیمت به دست آوردی و سود بردی، به همین زودی زیان کنی وقتی که نیابی مگر همان را که دست تو از پیش فرستاده و خداوند بر بندگان ستم نکند.

شکوه و شیون به خدا بریم و اعتماد بر او کنیم، پس هر کید که داری بکن و هر چه کوشش خواهی، بنمای و هر جهد که داری به کار بر! به خدا سوگند! ذکر ما را از یادها محو نتوانی کرد و وحی ما را که خداوند فرستاد نتوانی می راند و به غایت ما نتوانی رسید و ننگ این ستم را از خویش نتوانی سترد، رأی تو سست است و شماره ایام دولت تو اندک و جمعیت تو به پریشانی گراید آن روز که منادی فریاد زند: «لعنت بر ستمکاران متجاوز!»

شکر و سپاس خداوندی را سزا است که حکم و امر کرد به واسطه ی اولیای خود به سعادت و ختم احوال اصفیاء ببلوغ مطالب ارادت و نقل ایشان نموده به رحمت و رأفت و به رضوان و مغفرت و به مشقت تو گرفتار و مبتلا و ممتحن به جز تو خاکسار نگردانید.

استدعای من از خداوند این است که اجر و پاداش برگزیدگانشان را به کمال رسانده و ثواب و اندوخته شان را جزیل فرماید! و درخواست می کنم جانشین نیکویی برایشان گذارده و بازگشت خوبی برایشان مهیا نماید که رحیم و با رأفت است.

شجاعت ادبی و بلاغی حضرت زینب (سلام الله علیها) چنان همه را مات و مبهوت کرده بود که کسی را یارای سخن گفتن نبود آری دختر علی (علیه السلام) سخن گفته بود، او تربیت شده زهرا (سلام الله علیها) است، همان زنی که در خطبه فدک [21] طبل رسوایی غاصبان را سر داده بود و یزید با آن همه شوکت و جلالت ظاهری رسوایی خود را در مجلسی که برای پیروزی خود گرفته بود به جان خرید و دست و پایش را گم کرد.[22]

یزید ملعون از در پاسخ به آن فرمایشات گفت: «فریادی است که از زنان شایسته است، نوحه گران را مرگ دیگران سهل نماید! سپس دستور به رد و بازگشت آنان داد.»

1- نکات اخلاقی خطبه

کسانی که در مجلس یزید بودند، به دقت سخنان زینب (سلام الله علیها) را می شنیدند و به آن ها گوش می کردند آن ها از شجاعت زینب (سلام الله علیها) متحیر بودند چرا که تا آن روز کسی جرأت نکرده بود آن طور صریح و بی پرده، ظلم و فسق دستگاه خلافت را روبرو با حضور عده ای مستمع به آنان بگوید.

تمام رجال حکومت یزید حضور داشتند و به روایتی یک نفر بیگانه نیز حاضر بود. تمام حاضران مجلس، یقین داشتند که زینب (سلام الله علیها) با جان خود بازی می کند. اما از زمانی که زینب (سلام الله علیها) آن نطق را ایراد کرد پانزده قرن می گذرد و هنوز مورخین اسلامی در حیرت اند که چگونه یزید نطق او را قطع نکرد و فرمان قتلش را صادر ننمود.

مورخین شیعه بدون استثناء سکوت و تحمل یزید را ناشی از حمایت خداوند از زینب (سلام الله علیها) می دانند. در نطق زینب [گذشته از فصاحت و بلاغت و جذابیت و نیکویی ] دو ویژگی وجود داشت: یکی مناعت و دیگری مظلومیت.

وقتی انسانی از روی مناعت صحبت می کند جنبه ی مظلومیت پنهان می ماند و برعکس وقتی آدمی از روی مظلومیت سخن می گوید جنبه ی مناعت کمرنگ می ماند. اما زینب (سلام الله علیها) طوری صحبت می کرد که حضار از جمله خود یزید ملعون مظلومیت و مناعت او را احساس می کردند و این کمال تسلط در سخنوری است که ناطق بتواند دو چیز متضاد را در کلام خود بیاورد و هر دو در شنونده مؤثر واقع شود.

زینب (سلام الله علیها) از روی فطرت و ذات پاک با فصاحت و بلاغت صحبت می کرد. از لحظه ای که خطابه ی طولانی خود را با نام خدا آغاز کرد حتی یک بار نیز دچار تردید و اشتباه نشد و مکث نکرد و کلام را تکرار ننمود مگر جایی که نام خدا را یاد می کرد و از کشتگان صحرای کربلا سخن می گفت. سلیس و روان سخن گفتن او نشان داد که او یک ناطق تواناست که تا آن موقع در دمشق دیده نشده بود که یک زن چنین نطق کند.[23]

اگر چه همه ی نطق زینب کبری (سلام الله علیها) به خصوص در برابر یزید، شاهکار است و کرامت بار ولی مهم تر از همه ی قسمت آخر گفتار اوست که راجع به بقاء دیانت اسلام و روش حق امامت و بر باد شدن دستگاه حکومت یزید و متلاشی شدن این کشور پهناور اموی که در آن روز فرمانروای نیمه ی معموره جهان بود و از مرزهای چین تا اواسط آفریقا را زیر پرچم خود اداره می کرد.[24]

2- تأثیر سخنان حضرت زینب (سلام الله علیها) در یزید و اطرافیانش

سخنان زینب (سلام الله علیها) و سایر اهل بیت (علیهم السلام) و افشاگری های آنان، اوضاع دمشق را عوض کرد و مردم را بیدار ساخت یزید را منفعل و متاثر نمود و او را مجبور کرد که قیافه ی حق طلبانه به خود بگیرد و گناه این کار را به گردن این و آن بیاندازد و ابن زیاد و عمر بن سعد و دیگران را مقصر قلمداد کند.

هنگامی که زن یزید که کنیز بزرگ شده و تربیت یافته در محضر زینب (سلام الله علیها) بود، حضرت زینب (سلام الله علیها) را شناخت با آه و ناله فریاد برآورد. «ای پسر معاویه! سر بریده فرزند پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و جگر گوشه ی رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) و فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) را بر در خانه ی من آویزان کرده ای؟!»

آن گاه صدای خود را بلند کرد و گفت: وای حسینم! وای مظلومم!... یزید با شنیدن این جملات و سرزنش ها، خودش را گم کرده و در گوشه ای نشست و از آبرو ریزی و ملامت مردم و حتی نزدیکان و خاندان خود، تکان خورد و چاره ای ندید جز این که روش خود را تغییر دهد و خاندان حسین (علیه السلام) را با احترام به خانه خود آورد و از آنان به گرمی استقبال نماید.[25]

صبح و شام امام سجاد (علیه السلام) را در کنارش نشاند و با او به گفت و گو پرداخت و از کرده ی خویش اعتذار جست و جبران گذشته ها را وعده داد! حتی در یک مورد مبلغ سیصد هزار درهم به محمد حنفیه اختصاص داد.[26] او پسر زیاد را لعن و نفرین می کرد و می گفت: خداوند صورت او را سیاه کند، من دستور کشتن حسین (علیه السلام) را نداده بودم.[27]

اگر من در کربلا و کوفه بودم چنین نمی کردم و حسین (علیه السلام) را تحمل می نمودم هر چند به مرگ برخی بچه هایم تمام می شد ولی تقدیر الهی چنین بود. مرا حلال کنید و اگر خواستید با احترام و رفاه در شهر شام مهمان من باشید و اگر خواستید به مدینه برگردید.[28]

تأثیر کلام حضرت زینب (سلام الله علیها) که برخاسته از منطق و عقلانیت اسلامی و مبتنی بر اصول و ارزش های اسلامی ایشان بود، به حدّی رید که یزید ملعون را دجار تحولی عمیق در تغییر عقیده های وی نمود و این خصوصیت در بیان حضرت زینب (سلام الله علیها)، باعث شد تا پیام عاشورا و کربلا برای همیشه در ذهن تاریخ جاری باشد و این نشان از عمق اندیشه های پاک آن حضرت دارد.

پی نوشت ها

[1] ابن مکرم، لسان العرب، 1/ 361. خطبة: والخطبة مصدر الخطیب و خطب المخاطب على المنبر و اختطب یخطب خطابة و اسم الکلام: الخطبة قال ابو منصور: والذى قال اللیث: ان الخطبة مصدر الخطیب، لا یجوز الا على وجه واحد و هو أن الخطبة اسم الکلام الذى یتکلم به الخطیب فیوضع موضع المصدر.

قال ثعلب: خطب على قوم خطبة فجعلها مصدرا: قال ابن سیده: و لا ادرى کیف ذلک الا ان یکون وضع الاسم موضع المصدر و ذهب ابواسحاق الى ان الخطبة عند العرب: الکلام المنثور المسجع و نحوه.

[2] محدثى، فرهنگ عاشورا، 163 ..

[3] منظور یزید است.

[4] عمر بن سعد فریاد زد:« اى خیل خدا، سوار شوید و مژده بهشت گیرید»؛ قمى، در کربلا چه گذشت؟( ترجمه نفس المهموم)، 227.

[5] آوینى، فتح خون، روایت محرم، 61.

[6] سوره ملک، آیه 27 ..

[7] آوینى، فتح خون، روایت محرم، 60.

[8] طبرسى، احتجاج، 2/ 108( جمله اشاره به مطلبى از این کتاب دارد) ..

[9] طبرسى، الاحتجاج، 2/ 108؛ ابن طاووس، الملهوف، 146 ..

[10] مفید، الارشاد، 231؛ طبرسى، الاحتجاج، 2/ 110؛ مجلسى، بحارالانوار، 45/ 163 ..

[11] مجلسى، بحارالانوار، 45/ 110؛ ابن طاووس، لهوف، 89، طبرسى، الاحتجاج، 2/ 159 ..

[12] قمى، درکربلا چه گذشت؟( ترجمه نفس المهموم)، 505 ..

[13] ابن طاووس، الملهوف، 208؛ مجلسى، بحارالانوار، 45/ 154 ..

[14] طبرى، تاریخ طبرى، 4/ 712.

[15] ابن نما، مثیر الاحزان، 92؛ مجلسى، بحارالانوار، 45/ 118.

[16] مجلسى، بحارالانوار، 45/ 118 ..

[17] « حضرت زینب( سلام الله علیها) به عقیله بنى‏هاشم شهرت یافته بود»؛ جاحظ، البیان و التبیین، 2/ 93؛ بنت‏الشاطى، زینب بانوى قهرمان کربلا، 54 ..

[18] سوره آل عمران، آیه 178 ..

[19] سوره آل عمران، آیه 169 ..

[20] طبرسى، الاحتجاج، 2/ 118؛ ابن طاووس، الملهوف، 325؛ مجلسى، بحارالانوار، 45/ 157 تا 160 ..

[21] محلاتى، ریاحین الشریعه، 3/ 183.

[22] نقدى، حضرت زینب( سلام الله علیها)، 78 ..

[23] فضائلى، مرور آفرین روزگار، 22 23 ..

[24] قمى، در کربلا چه گذشت؟( ترجمه لهوف)، 571.

[25] طبرسى، الاحتجاج، 1/ 159؛ مجلسى، بحارالانوار، 45/ 162.

[26] مجلسى، بحار الانوار، 45/ 325 ..

[27] طبرسى، الاحتجاج، 1/ 159؛ مجلسى، بحارالانوار، 45/ 162.( یزید در این ادعاى خود دروغ مى گفت چرا که این لکهى ننگ را صنمى توانست براى خاندان پلید ابوسفیان برتابد از این رو آن را به عبیدالله نسبت مى داد با این که تاریخ یادآور شده که خود یزید دستور کشتن امام را به ابن زیاد داده بود.) مفید، الارشاد، 200؛ ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، 3/ 263.

[28] طبرى، تاریخ الامم والملوک، 4/ 125 ..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۷/۱۱
khademoreza kusar

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی