جوانان سپاهی این اصول را فراموش نکنند!!! 2
آموزش نظامی و به طور کلی نظامیگری، شامل همه چیز یک مجموعهی نظامی است. نبادا کسی خیال کند که ما برای آموزش و انضباط و تجهیزات و سازماندهی و سلسلهمراتب باید ارزش چندانی قایل نشویم؛ نه، برای یکایک اینها باید ارزش قایل شد. من بارها این حرفها را گفتهام و تکرار کردهام و نمیخواهم تکرار کنم.
آنچه امروز به عنوان دانش نظامی در دنیا وجود دارد، متعلق به یک ملت خاص و یک دولت خاص و یک جناح خاص نیست؛ این ذخیرهی تمدن و فرهنگ طولانی بشری در طول قرنهای مختلف است. همیشه جنگ بوده، مرتب جنگ پیدا شده، دایماً تجربه به وجود آمده، این تجربهها روی هم جمع شده، و امروز دانش نظامیگری پدیدار شده است.
ما که مسلمان و انقلابی هستیم، ما که پیشاهنگ حرکت نوین عالم هستیم، باید بهتر از دیگران این دانش را بلد باشیم. دیگران مرتجعند، دیگران عقبافتادهاند، دیگران رو به گذشته دارند؛ به ظاهر و به زرقوبرقشان نگاه نکنید. دیگران اسیر شهوتند، اسیر کوچکترین انگیزهای بشریند؛ پیشرو شمایید، پیشقراول شمایید، نوآور شمایید، پیام جدید را شما برای دنیا دارید، در عرصهی هر دانشی که بشود و بتوان - از جمله، دانش نظامی و فنون نظامیگری و روشهای نوین سازماندهی نظامی - شما باید بهترین را داشته باشید.
گروههای مشخصی باید دایماً در حال مطالعه باشند، تا در مجموعهی سپاه پاسداران، هر روش نوینی در سازماندهی که کارآمدتر به نظر میرسد، روی آن کار کنند. من طرفدار این نیستم که ما هر روز سازماندهی سپاه را عوض کنیم؛ اما طرفدار تحجر در این سازماندهی هم نیستم. ما باید ببینیم که این مجموعه چگونه میتواند در میدانی که مسؤولیت متوجه اوست، سبکتر و کارآمدتر و قویدستتر حضور پیدا بکند.
در باب نظامیگری نباید کوتاه آمد. این مسألهی درجات که شما دیدید من اینقدر به آن اهتمام دارم، به خاطر همین است که به نظامیگری کمک کند، و البته کمک هم میکند؛ والّا من همان روزی که درجهها داده میشد، اینجا گفتم که ما ارزش برادر رزمندهی فداکار مجاهد فیسبیلاللَّه را از روی درجه اندازه نمیگیریم؛ ارزش او از روی اصالتهای دیگری قابل اندازهگیری است؛ اما این درجهبندی برای انضباط لازم است و بدون این درجهبندی نمیشود. این، جزو تازهترین و نوترین و زندهترین تجربههای نظامیگری امروز دنیاست؛ تقلید از هیچکس هم نیست. این، استفاده کردن از تجربهی گذشته است. این، مجاز و لازم است و باید بکنیم.
البته درحقیقت تاکنون به شکل سمبلیک به تعدادی از برادران درجه داده شده؛ لیکن آنطور که من دیدم برادران مشغول هستند، انشاءاللَّه در آیندهی نزدیکی و در سطح وسیعی این درجه باید گذاشته بشود.
این درجه برای شما مقدس است. این درجه از روی سالهایی که در جبهه بودند و نیز خصوصیات و ارزشهای صحیح و قابل اندازهگیری، ساخته و گذاشته میشود. این نشاندهندهی عضویت و جزیی از این پیکرهی زنده و شاداب بودن است. انصافاً برادران در راه اینکه این کار هرچه زودتر گسترش پیدا کند - و باید هم پیدا کند و انشاءاللَّه به همین زودی پیدا خواهد کرد - زحمت میکشند. به این کار اهمیت بدهید. از چیزهایی که لازمهی انضباط است، رویگردان نباشید.
انضباط، منافاتی با تواضع و روح برادری ندارد. من در آن پیام(۹) هم به شما عرض کردم، حالا هم عرض میکنم که هر کسی در همان چارچوب ضابطهها و مقررات انضباطی، بایستی از مافوق خود اطاعت کند؛ اما هر دو با هم برادرند؛ مثل آنچه که در مجموعههای دینی و در حوزههای علمیه هست. این استاد است، آن هم شاگرد، اما حدود هم مشخص است؛ با هم برادرانه حرف میزنند، یا بحث میکنند، یا تحقیق میکنند. درجه به معنای این نیست که تندخویی و ستیزهگری و تحقیر و بیاعتنایی از ما فوق به زیردست انجام بگیرد؛ آن مقولهی دیگری است. آن برادرىِ اسلامی باید به جای خود محفوظ باشد.
اصل سوم برای برادران سپاه، در جای خود قرار گرفتن است؛ عدل. عدل این است که هر چیزی را در جای خود قرار بدهید. سپاه در جای خود باید قرار بگیرد. جای سپاه کجاست؟ وظیفهی سپاه تعریف شده است؛ دفاع نظامی از انقلاب. خیلیها ممکن است از انقلاب دفاع کنند؛ حوزهی علمیه هم دفاع میکند؛ اما دفاع او، دفاع دیگری است. مسؤولان دولتی هم هر کدام در جای خودشان ممکن است دفاع بکنند، یا باید بکنند؛ که آن هم نوع دفاع دیگری است. این، دفاع از انقلاب است و هیچ ابهامی هم در این مسؤولیت وجود ندارد. در آنجا باید قرار بگیرند و ببینند برای این مسؤولیت چه لازم است؛ آنچه را که لازم است، بایستی تحصیل کنند.
شأن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی این است که ضمن آموزش نظامی و انضباط و در یک کلمه نظامیگری - همانطور که قبلاً گفتم - از آگاهی هم برخوردار باشد؛ روشنبین باشد، شم سیاسی داشته باشد، از زمان و مکان آگاهی داشته باشد؛ والّا سرش کلاه خواهد رفت و اشتباه خواهد کرد؛ و اشتباه سپاهی، با اشتباه غیرسپاهی، خیلی تفاوت میکند و خسارت این خیلی سنگینتر است. سپاه باید در جای خود قرار بگیرد؛ آنچه را که لازم دارد، کسب کند؛ آنچه را هم که لازم ندارد، کسب نکند.
گاهی ممکن است فرضاً ما خیال کنیم که یک دورهی تحصیلی کذایی برای برادران سپاه لازم است؛ در حالی که اینطور نیست؛ نه در مسؤولیتش، نه در آموزشش و نه در عملیاتش، لازم هم نیست؛ چنین دورهیی را باید کنار بگذاریم. البته مورد خاصی در نظرم نیست، اما گاهی از این قبیل پیش میآید؛ باید آگاه باشید.
من به برادران عزیز دفاتر نمایندگی و بخصوص بخش عقیدتی، سیاسی عرض میکنم که تحلیل سیاسی به شکل صحیح و پرورانندهی ذهن، چیز بسیار مهمی است؛ ذهن باید پرورانده بشود.
دوران دشوار هر انقلابی، آن دورانی است که حق و باطل در آن ممزوج بشود. ببینید امیرالمؤمنین از این مینالد: «ولکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنا لک یستولی الشّیطان علی اولیائه» (۱۰). در دوران پیامبر، اینطوری نبود. در دوران پیامبر، صفوف، صفوف صریح و روشنی بود. آن طرف، کفار و مشرکان و اهل مکه بودند؛ کسانی بودند که یکییکی مهاجرین از اینها خاطره داشتند: او من را در فلان تاریخ زد، او من را زندانی کرد، او اموال من را غارت کرد؛ بنابراین شبههیی نبود. یهود بودند؛ توطئهگرانی که همهی اهل مدینه - از مهاجر و انصار - با توطئههای آنها آشنا بودند. جنگ بنیقریظه اتفاق افتاد، پیامبر دستور داد عدهی کثیری آدم را سر بریدند؛ خم به ابروی کسی نیامد و هیچکس نگفت چرا؛ چون صحنه، صحنهی روشنی بود؛ غباری در صحنه نبود. اینطور جایی، جنگ آسان است؛ حفظ ایمان هم آسان است. اما در دوران امیرالمؤمنین، چه کسانی در مقابل علی(ع) قرار گرفتند؟ خیال میکنید شوخی است؟ خیال میکنید آسان بود که «عبداللَّهبنمسعود»، صحابی به این بزرگی - بنا به نقل عدهیی - جزو پابندهای به ولایت امیرالمؤمنین نماند و جزو منحرفان به حساب آمد؟ همین «ربیعبنخثیم» و آنهایی که در جنگ صفین آمدند گفتند ما از این قتال ناراحتیم، اجازه بده به مرزها برویم و در جنگ وارد نشویم، در روایت دارد که «من اصحاب عبداللَّهبنمسعود» (۱۱)! اینجاست که قضیه سخت است.
وقتی غبار غلیظتر میگردد، میشود دوران امام حسن؛ و شما میبینید که چه اتفاقی افتاد. باز در دوران امیرالمؤمنین، قدری غبار رقیقتر بود؛ کسانی مثل عمار یاسر - آن افشاگر بزرگ دستگاه امیرالمؤمنین - بودند. هرجا حادثهیی اتفاق میافتاد، عمار یاسر و بزرگانی از صحابهی پیامبر بودند که میرفتند حرف میزدند، توجیه میکردند و لااقل برای عدهیی غبارها زدوده میشد؛ اما در دوران امام حسن، همان هم نبود. در دوران شبهه و در دوران جنگ با کافر غیرصریح، جنگ با کسانی که میتوانند شعارها را بر هدفهای خودشان منطبق کنند، بسیار بسیار دشوار است؛ باید هوشیار بود.
البته بحمداللَّه ما هنوز در چنان دورانی نیستیم. هنوز صفوف روشن است؛ هنوز خیلی از اصول و حقایق، واضح و نمایان است؛ اما مطمئن نباشید که همیشه اینگونه خواهد بود. شما باید آگاه باشید. شما باید چشم بصیرت داشته باشید. شما باید بدانید بازویتان در اختیار خداست یا نه. این، بصیرت میخواهد؛ این را دست کم نگیرید.
من یک وقت در دوران زندگی تقریباً پنجسالهی حکومت امیرالمؤمنین(علیه الصّلاةوالسّلام) و آنچه که پیش آمد، مطالعات وسیعی داشتم. آنچه من توانستم به عنوان جمعبندی به دست بیاورم، این است که «تحلیل سیاسی» ضعیف بود. البته در درجهی بعد، عوامل دیگری هم بود؛ اما مهمترین مسأله این بود. والّا خیلی از مردم هنوز مؤمن بودند؛ اما مؤمنانه در پای هودج امالمؤمنین در مقابل علی(علیهالسّلام) جنگیدند و کشته شدند! بنابراین، تحلیل غلط بود.
موضع خود را شناختن و در آن قرار گرفتن، هوشیاری سیاسی، شم سیاسی و قدرت تحلیل سیاسی - البته به دور از ورود در دستهبندیهای سیاسی - خودش یکی از آن خطوط ظریفی است که من در پیام هم به شما عرض کردم؛ امام هم که مکرر در مکرر فرموده بودند.
البته یک عده خوششان نمیآمد: نه، چرا در کارهای سیاسی دخالت نکنند!؟ همان وقت من یادم هست که بعد از گذشت چند ماه از فرمایش امام، یک حادثهی انتخاباتی در پیش بود و زیدی به یکی از شهرها رفته بود - که نمیگویم کجا، چون نمیخواهم نزدیک بشوم - و سخنرانی کرده بود. آن وقتها نوارش را آوردند و من گوش کردم. او میگفت: نه آقا، چرا میگویید سپاه در سیاست دخالت نکند؟ باید بکند؛ از شماها چه کسی بهتر؟ (!)
ببینید، اینها حرفهای خوشایند و دلنشینی است که این جوان مبارزِ پُر از خون انقلابی، به هیجان بیاید: بله، چه کسی از ما بهتر؟ امام این موضوع را صریحاً گفته بودند؛ اما اینها بین آگاهی سیاسی و حضور سیاسی در صحنهی انقلاب - که این خوب است - و بین دخالت در معارضات سیاسی و جناحبندیهای سیاسی و به نفع یکی و به ضرر دیگری کار کردن - که این همان چیز بد و بسیار خطرناکی است که امام هیأتی را مأمور کردند و گفتند ببینید چه کسی اینطوری است، از سپاه بیرونش کنید - خلط میکردند.
توجه داشته باشید که انگیزههای سیاسی و جناحی نباید بتواند از یک مجموعهی سالم، خالص و کارآمد مثل سپاه - که ذخیرهیی است برای روزی که انقلاب از آن استفاده بکند - بهره ببرد. این ذخیره بایستی سربهمهر بماند، تا در جای خودش مصرف بشود.
اصل چهارم این است که سپاه پاسداران انقلابی، با همهی ممیزات و محسنات بزرگ، جزیی از مجموعهی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی با مسؤولیت خاص خودش است؛ این را فراموش نکنید. البته به تشخیص من، مسؤولیت سپاه حقاً و انصافاً سنگینتر از مسؤولیت بقیهی بخشهاست. این مسؤولیت، خیلی ظرافت و دقت لازم دارد؛ چون مسؤولیت اصلی، حمایت و دفاع از انقلاب در مقابلهی با حرکات ضد انقلاب است - که خطرناک است - و عنداللزوم باید برود از مرزها هم دفاع بکند؛ که الان عملاً هر دو مسؤولیت را بر دوش دارد و قاعدتاً کمتر وقتی هم خواهد بود که سپاه بتواند این مسؤولیت دوم را نداشته باشد. پس، مسؤولیت سنگین است؛ لیکن درعینحال به عنوان جزیی از نیروهای مسلح.
به برادران ارتشی و برادران نیروهای انتظامی، به چشم تکریم نگاه کنید. در چشم سازمانهای نظامی دیگر، به چشم برادری و محبت و عطوفت نگاه کنید؛ مبادا به چشم کبر نگاه کنید؛ این شأن شما را پایین میآورد. ما تا توجه پیدا کردیم که از این برادری که اینجا پهلوی ما نشسته، بهتر هستیم، به مجردی که این احساس پیدا شد، او همان جایی که هست، هست؛ ولی ما از او تنزل میکنیم و پایین میرویم؛ «و لا ترفعنی فی النّاس درجة الّا حططتنی عند نفسی مثلها» (۱۲). در دعای مکارمالاخلاق میخوانیم: خدایا! من را در چشم مردم یک درجه رفعت مبخش، مگر اینکه به همان اندازهی یک درجه، در چشم خودم من را تنزل بدهی. این خوب است. اگر شما یک درجه بالا رفتید، باید در پیش خودتان یک درجه پایین بیایید. این میشود کمال؛ جزیی از نیروهای مسلح بودن.
یک اصل دیگر هم، اصل رعایت ارزشهای بینسازمانی در درون خودتان است؛ یعنی مسألهی تشویق و تنبیه. برادران! تشویق و تنبیه را باید جدی گرفت. شماها فرمانده هستید؛ نسبت به زیردستانتان اینگونه برخورد کنید. امیرالمؤمنین، مرد شاعر مخلص خودش - یعنی «حسانبنثابت» - را که معاویهییها از او میخواستند به طرف آنها برود و او نمیرفت، به خاطر گناهی که کرده بود، خواباند و شلاق زد. گفت: یا امیرالمؤمنین! من را که اینقدر به شما خدمت کردهام، اینقدر شعر برایت گفتهام، اینقدر از شما دفاع کردهام، میزنی!؟ حداقل معنای حرکت و نگاه امیرالمؤمنین این بود که بله، آن به جای خود، این هم به جای خود.
اگر کار خوبی کردیم، ثواب ما را خدا باید بدهد. برطبق این ارزش، در دنیا اگر مقابلی وجود دارد، بایستی آن مقابل به ما داده بشود. اگر کار بدی هم کردیم، نبایستی بگویند چون فلانی آدم خوبی است، این کار بد او بدون مجازات بماند. این دقتها، بنیهی سپاه را قوی خواهد کرد. وقتی اینطور برخوردها نشد، درون سپاه، خودش را میخورد.
این همه ما گفتیم که مسؤولیت ارتش و سپاه دوتاست. هزاران نفرساعت وقت صرف شد و برادران نشستند مسؤولیت ارتش و سپاه را دقیقاً جدا کردند؛ برای آنکه این دو سازمان هر دو لازمند؛ درعینحال باز ببینیم آقایی در مسؤولیت بالایی احیاناً در جایی بنشیند و بگوید بله، بالاخره سپاه و ارتش در هم ادغام خواهند شد! به نظر شما، با اینطور آدمی چه کار باید کرد؟
آیا واقعاً سزاوار است که عدهیی انسان این همه زحمت بکشند، برای اینکه سازمانی را در جای خودش منظم و مرتب درست کنند، بعد اینگونه افراد آن زحمات را از بین ببرند!؟ این، تضییع و ضربه و خطاست؛ این خطا باید سزا داده شود. اگر ما با تخلفاتِ اینطوری برخورد نکردیم، سپاه از بین خواهد رفت. اگر شما در واحد زیردستتان با خطاها برخورد نکنید، تکان خواهد خورد و از هم خواهد پاشید.
قرآن با آن حکمت، پیامبر با آن گذشت، خدای متعال به پیامبر میگوید: «لئن لم ینته المنافقون والّذین فی قلوبهم مرض والمرجفون فیالمدینة لنغرینّک بهم» (۱۳). یعنی کسانی که از زیر میخواهند ضربه بزنند، میخواهند انفجار ایجاد کنند، میخواهند مردم را بترسانند، میخواهند دل مردم را خالی کنند، میخواهند امیدها را از دلها بگیرند، اگر اینها بس نکنند، «لنغرینّک بهم»؛ ما - یعنی خدای متعال - تو - یعنی پیامبر - را به جان اینها میاندازیم. ببینید لحن قرآن، چهطور لحن خشن و غلیظی میشود.
البته عدهیی متأسفانه این کار را در سطح جامعه میکنند؛ مرتب توی دلها را خالی کردن: آقا تمام شد، آقا بردند، آقا دشمن چنین شد، آقا ارزشها فلان شد!
در دوران ریاست جمهوری و زمان حضور امام - آن هم حضور قدرتمندانهی ایشان - خیلی از اوقات خلاصهی ملاقاتهایی که با من میشد، مینوشتم. الان که نگاه میکنم، میبینم خیلی از حرفهایی که حالا بعضیها میزنند که آقا چنین شد، چنان شد، آنوقت میآمدند به ما میگفتند که چنین شد، چنان شد!
اصلاً عدهیی هستند که خوششان میآید بگویند آقا بردند، غارت کردند، چنین کردند، دشمن پیروز شد، دشمن مسلط شد! دشمن غلط میکند که پیروز بشود. پیروزی دشمن به این است که دلهای مؤمنین را از جا بکند. پیروزی دشمن به این است که بهترین جوانان این مملکت، در ناصیهی این کشتی، نور رستگاری نبینند.
در سختترین اوقاتی که در جنگ به ما ضربه وارد میشد، امام با آن دل بزرگ و با آن ناصیهی منور الهی امید میداد. در ماجرایی ضربهی سختی خوردیم. خدمت امام آمدند و گفتند که ما شکست خوردهایم. فرمود: شکست نبود؛ عدمالفتح بود. عدمالفتح، یعنی پیروز نشدیم.
شما ببینید یک حادثه را دوگونه میشود معنا کرد. هزار نفر از ما کشته شدند، پنج هزار نفر کشته شدند، اما دوگونه میشود این را تفسیر کرد: تفسیر شکست، تفسیر عدمالفتح. معنای فرمایش امام این بود که طوری نشده است؛ میخواستید پیروز بشوید، اما هنوز نشدهاید. همیشه اینطور به ما امید میداد، اینطور جامعه و کشور را حرکت میداد؛ حالا عدهیی همهی همّ و غمشان این است که درست بعکس عمل کنند!
با اینکه با زایل شدن امپراتوری شرق، امریکا به حسب ظاهر قدرتمندتر شده، من الان هم با تمام قوّت قلب و به فضل پروردگار و با اتکاء به حول و قوّهی الهی، از بن دندان اعتقادم این است که اگر امریکا تمام نیروهایش را برای ضربه زدن به این انقلاب بسیج کند، نخواهد توانست هیچ غلطی بکند. تلاش میکنند، زحمت میکشند، میخواهند کارهایی بکنند؛ اما اوج غرورشان، نقطهی ضعفشان است. من الان نقاط ضعف این قدرتمندان ظاهری و پوشالی را احساس میکنم؛ تضادهایشان بتدریج روشن خواهد شد.
بله، در مقابل جبههی اسلامی خواهند ایستاد؛ اما جبههی اسلامی، با آن جناح امپراتوری مارکسیستی چپ که توانسته بودند با ترساندن مردم خودشان از آن، آن اتحاد و وحدت را بین خودشان به وجود بیاورند، فرق میکند. تمام شد؛ صدای شکست امپراتوری زر و زور از دور به گوش میرسد.
ما باید هوای خودمان را داشته باشیم. ما باید بدانیم که قوی هستیم. ما باید ایمانها و عشقها را در خدمت هدفهای والا هدایت کنیم. مردم ما مؤمنند. مردم عاشق اسلام هستند. مردم ما از همه چیزشان برای خاطر اسلام گذشتند. کافی است ما مسلمان باشیم و به آرمانهای اسلامی وفادار بمانیم؛ این مردم در صحنهاند.
آن کسی که احساس ناامیدی میکند، باید دید در رؤیتش یا در واقعیت وجود خودش، چه اشتباه و چه خللی وجود دارد. ما از چه کسی میترسیم؟ در داخل سپاه هم همینطور. در داخل سپاه هم بعضی خوششان میآید که مرتب دل این جوانان و این بچههای سپاهی و این جوانان پُرشور را سست و ضعیف کنند. چه داعییی برای این کار هست؟
بههرحال، همه باید آماده باشید. در هرجایی که هستید، باید آمادهی خدمتگزاری باشید؛ «و منهم من ینتظر» (۱۴). «ینتظر» یعنی چه؟ یعنی منتظر مردنند؟ نه، یعنی منتظر انجام وظیفهاند؛ کجا وظیفه آنها را صدا خواهد زد، تا آنجا حاضر باشند. ما باید منتظر انجام وظیفه باشیم. هرچه که تکلیف الهی ما ایجاب کرد، بخواهیم آن را انجام بدهیم. این، ما را پیروز خواهد کرد و به موفقیت بزرگ خواهد رساند.
امیدواریم که خدای متعال به شماها توفیق بدهد، و انشاءاللَّه روزبهروز دلهای پاک و روشن شما را با محبت و با ایمان خود بیشتر مأنوس کند، و همهی ما را در راه صحیح هدایت نماید، و توفیق انجام وظیفه را به همهی ما مرحمت فرماید، و رَوح و ریحانی به ارواح مقدسهی شهدای عزیزمان و روح مطهر امام بزرگوارمان - که جایشان در چنین محافلی حقاً خالی است - برساند، و عزیزان جانباز و آزادگان عزیز را - این کسانی که آزمایشهای دشواری دادند - مشمول فضل و رحمت خود قرار بدهد، و خداوند ما را به خودمان وا نگذارد، و لطف و هدایت و عون خود را لحظهیی از ما دریغ ندارد، و ما را مشمول رضای ولىّعصر(ارواحنافداه) و دعای مستجاب آن بزرگوار قرار بدهد.
والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته
۱) این عملیات در ساعت ۳۰ دقیقهی بامداد یکم فروردینماه ۱۳۶۱ در منطقهی غرب دزفول و شوش و غرب رودخانهی کرخه با رمز «یا زهرا(ع)» آغاز گردید و منجر به آزادسازی جادهی دهلران، دشت عباس، عینخوش، مناطق شمالغربی خوزستان، ارتفاعات ۳۵۰، ۲۰۲ و کمرسرخ، خارج شدن شهرهای دزفول، اندیمشک، شوش، پایگاه چهارم هوایی، جادهی سراسری اندیمشک - اهواز، خروج صدها روستا از زیر آتش دشمن، دستیابی به چاههای نفت ابوغریب در ارتفاعات تینه و تصرف و تأمین پنج پاسگاه مرزی شد.
۲) این عملیات در ساعت ۳۰ دقیقهی بامداد دهم اردیبهشتماه ۱۳۶۱ در منطقهی غرب کارون، جنوبغربی اهواز و شمال خرمشهر با رمز «یا علی بن ابی طالب(ع)» آغاز گردید و منجر به آزادسازی خرمشهر، هویزه، پادگان حمید، جادهی تدارکاتی اهواز - خرمشهر، کرخهنور، جادهی سوسنگرد - هویزه و خارج شدن بخش وسیعی از جنوبکشور از زیر آتش دشمن و تصرف و تأمین هشت پاسگاه مرزی شد.
۳) یس: ۱۳ و ۱۴
۴) یس: ۱۵
۵) یس: ۱۵ و ۱۶ و ۱۷
۶) یس: ۱۸
۷) یس: ۱۹
۸) بقره: ۲۴۹
۹) پیام به چهارمین مجمع بزرگ فرماندهان و مسؤولان دفاتر نمایندگی ولىّفقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی (۲۵/۰۶/۱۳۷۰) ر. ک: صفحهی ۳۱ همین مجلد
۱۰) نهجالبلاغه، خطبهی ۵۰
۱۱) بحارالانوار، ج ۳۲، ص ۴۰۶
۱۲) صحیفهی سجادیه، دعای مکارمالاخلاق
۱۳) احزاب: ۶۰
۱۴) احزاب: ۲۳