سرچشمه نفرت کوفیان به حضرت علی (ع)
نفرت کوفیان از حضرت علی و دشنام به ایشان در حضور اهل بیت امام حسین از کجا سرچشمه گرفته بود؟
مردم کوفه نسبت به علی -علیه السلام- نفرت نداشتند بلکه اکثریت مردم کوفه دوستدار علی -علیه السلام- بودند و هرگاه حضرت برای پیکار با دشمنان اسلام از آنها یاری می خواست، آمادگی خود را اعلام می کردند البته عدهای هم بودند که بازیچه ی دست معاویه و بنی امیه قرار میگرفتند و نسبت به حضرت بیوفائی میکردند .
وقتی نامه های پندآمیز و اندرزهای حکمت آمیز امیرالمؤمنین علی -علیه السلام- ، در دل سنگ معاویه و مزدورانش اثری نکرد، امام برای جنگ با معاویه بزرگان اصحاب خود را جمع کرده و از آنها نظر خواهی کرد و طبق نقل نصر بن مزاحم با آنها که در میانشان عمار بن یاسر، و عدی بن حاتم طائی، و عمرو بن حمق خزاعی بن ابی وقاص، و قیس بن سعد عباده، و سهل بن حنیف دیده می شدند چنین گفت:
«اما بعد فانکم میامین الرأی، مراجیح الحلم مبارکوا الأمر، مقاویل بالحق…» شما مردانی هستید خجسته رأی و حلیم و بردبار، کارتان مبارک و گفتارتان حق است.(1)
یاران بزرگوار آن حضرت که نامشان ذکر شد هر کدام برخاسته و در تأیید آن حضرت، سخنانی شور انگیز و حماسه آفرینی بیان کردند و آمادگی خود را برای جنگ با معاویه اعلام نمودند. در برابر این رادمردان با ایمان، افراد سست عقیده و بیایمانی بودند که از حرکت به سوی دشمن تعلل ورزیده و بهانه جوئی میکردند که از آن جمله گروهی بودند که در تاریخ به اصحاب عبدالله بن مسعود معرفی شدهاند. از آن جمله نام ربیع بن خیثم با چهار صد نفر دیگر در تاریخ آمده که مینویسند وی نزد امیر المؤمنین -علیه السلام- آمد و گفت ما در این جنگ (صفین) تردید داریم و برای ما روشن نیست اگر چه به فضیلت تو معرفت و آشنایی داریم و از این رو ما را به یکی از مرزها بفرست تا در آنجا انجام وظیفه کنیم.
و از آن جمله مردی که «اربد» نام داشت و از قبیلة بنیفزاره بود و به طور مستقیم و یا غیر مستقیم تحت تأثیر دسیسههای معاویه قرار گرفته بود برخاسته گفت:
میخواهی ما را به طرف برادرانمان از مردم شام حرکت دهی تا همان گونه که به بصره رفتیم و با برادران خود در آن جا جنگ کردیم، با اینان نیز جنگ کنیم به خدا سوگند چنین کاری نخواهیم کرد.(2)
در میان مردم کوفه وهمراهان امیر المؤمنین -علیه السلام- از این گونه مردان منافق وسست عقیده بودند که پیوسته در برابر دستورات آن حضرت کارشکنی کرده واحیاناً زبان به اعتراض ومخالفت میگشودند و از همین رو است که در کلمات آن حضرت از این گونه افراد شکوههایی دیده میشود و گاهی در حق آنها نفرین کرده و نجات خود را از مصاحبت با آنان از خدای تعالی درخواست می کند.
آنجا که می فرماید:«ایها القوم الشاهدة ابدانهم، الغائبة عنهم عقولهم، المختلفة اهوائهم، المبتلی بهم امراءهم، صاحبکم یطیع الله و انتم تعصونه، وصاحب اهل الشام یعصی الله و هم یطیعونه، لوددت والله ان معاویة صارفنی بکم صرف الدینار بالدرهم فأخذ منی عشرة منکم و اعطانی رجلاً منهم»(3) یعنی: ای مردمانی که بدنهایتان حضور دارد ولی عقلهایتان پریده، ای کسانی که آرائتان پراکنده و مختلف و امیران را به خود مبتلا و گرفتار ساخته اید! فرمانده شما فرمانبردار خداست ولی شما نافرمانیش می کنید و فرمانده شام (معاویه) نافرمانی خدا کند ولی آنان فرمانبرداریش کنند، دوست داشتم به خدا سوگند که معاویه روی شما همانند پول نقد با من معامله کند و ده تن از شما را از من بگیرد و به جای آن یک تن از مردم خود را به من بدهد!. سست رای بودن و عدم وفاداری در مورد گروهی از کوفیان صادق است امانفرت از امام علی (ع)در بین کوفیان معمول نبوده است بلکه این مردم شام بودند که از علی -علیه السلام- نفرت داشتند که اینک به شرح آن می پردازیم:
معاویه بن ابی سفیان پس از آن که در سال 41 قمری بر تخت سلطنت نشست، تصمیم گرفت با اسلحه ی تبلیغ و ایجاد شعارهای مخالف، امیر المؤمنین علی -علیه السلام- را به صورت منفورترین مرد عالم اسلام درآورد، انواع وسایل تبلیغی را به کار انداخت، از یک طرف با قدرت سرنیزه جلوی نشر فضایل امام علی -علیه السلام- را گرفت و اجازه نمیداد یک نفر در مدح حضرت، حدیث یا حکایتی به زبان آورد و از طرف دیگر برخی دنیا طلبان را با پولهای کلان خرید تا احادیثی از پیامبر (ص)در مورد طعن بر شخصیت علی -علیه السلام- جعل کنند.
اما اینها برای معاویه کافی نبود، او گفته بود که من باید کاری کنم که کودکان با کینه ی علی بزرگ شوند و پیران با احساسات ضد علی بمیرند، آخرین فکری که به نظرش رسید این بود که در سراسر کشور اسلامی آنروز لعن و دشنام علی را به شکل یک شعار عمومی و دینی درآورد، لذا دستور داد، همه جا روی منبرها و در خطبههای نماز جمعه لعن علی -علیه السلام- را ضمیمه خطبه کنند.این کار، عملی و رایج شد، و پس از معاویه نیز سایر خلفای اموی برای آن که فرزندان و خاندان علی -علیه السلام- را تحقیر کنند و فکر خلافت اسلامی را از ذهن آنها دور کنند، این سیاست را دنبال کردند. نسلهایی که از آن تاریخ به بعد وجود میآمدند با این شعار مأنوس بودند و خود به خود آن را تکرار میکردند و تا زمان عمر بن عبد العزیز یعنی حدود نیم قرن ادامه یافت و خورشید فضایل علی -علیه السلام- در پشت پرده ی ابهام مخفی ماند. ابوعثمان جاحظ نقل می کند: گروهی از بنی امیه به معاویه گفتند به هر کجا که میخواستی رسیدهای پس خوب است دیگر دست از جسارت به علی -علیه السلام- برداری؟ معاویه در پاسخ آنان گفت: نه به خدا سوگند باید کودکان با این، پرورش یابند وبزرگسالان به سن پیری برسند و کسی از فضایل او سخنی به زبان نیاورد.(4)
زهری نقل می کند ابن عباس به معاویه گفت: آیا از دشنام این مرد (علی -علیه السلام- ) خودداری نمیکنی؟ معاویه همان پاسخ فوق را داد .(5)
معاویه میخواهد نامی جز به زشتی و بدی از علی -علیه السلام- به میان نیاید تا او و فرزندان وخاندانش فراموش شوند و آل بنی امیه به حکومت ننگین خود ادامه دهند.
معاویه عدهای از صحابه و تابعین را اجیر کرده بود، تا در مذمت علی -علیه السلام- حدیث جعل کنند. از جمله کسانی که معاویه را در این کار یاری کردهاند ابوهریره، عمروعاص، مغیره بن شعبه، عروه بن زبیر و سمرة بن جندب بودهاند.(6)
وآثار این تبلیغات سوء در رفتار شامیان با اهل بیت در سراسر تاریخ اسلام نمایان بوده است و در حادثه ی استقبال از کاروان اسیران نمود بیشتری دارد.
پی نوشت:
1. - ابن ابی الحدید،شرح نهج البلاغه، قم، انتشارات کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، 1404ق، چاپ دوم، ج3، ص171.
2. - رسولی، سید هاشم، زندگانی حضرت امیر المؤمنین علی بن ابیطالب -علیه السلام- ، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، چاپ اول، 1405، ج1، ص50.
3. - نهج البلاغه، خطبه ی 95.
4. - ابن ابی الحدید،همان، ج4، ص58.
5. - همان، ج 13، ص 222.
6. - ابن ابی الحدید،همان، ج 4، ص63.