متن اشعار و روضه و نوحه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
من ندیدم که شبی پلک بهم بگذاری
هرشب از شدت درد کمرت بیداری
استراحت کن عزیزم ، بخدا میدانم
خسته ای ، بی رمقی ، سوخته ای ، بیماری
جان من سعی نکن با کمر تا شده ات
محض آرامش من بستر خود برداری
سرفه هایت بخدا قاتل جانم شده است
بس که خونابه در این سینه ی زخمی داری
سعی کن خوب شوی ، ای همه دارایی من
زینبت را به چه کس بعد خودت بسپاری
مونس خستگی حیدر خیبر شکنی
تو نباشی چه کسی میدهدم دلداری
پوریا باقری
هم برای من به انصار و مهاجر رو زدی
هم صبوری کردی و در خانه ام سوسو زدی
چند ماهی درد پهلو را تحمل کردهای
خواستی برخیزی از جا تکیه بر زانو زدی
رو به بهبودی ست حالت یا برای دلخوشی
بسترت را جمع کردی خانه را جارو زدی
اینقدر زحمت به خود دادی برای مرتضی
کودکان را با چه حالی شانه بر گیسو زدی
یک کلام از درد خود با من نگفتی هیچ وقت
مخفی از چشمان حیدر دست بر پهلو زدی
گر چه این همسایهها از پشت خنجر میزنند
با دعایت زخم آنها را سحر دارو زدی
از تمام غصهها این غم علی را میکشد
تو برای من به انصار و مهاجر رو زدی
مادر یه وقتایی چرا مضطرب و بی تاب میشی
داری چرا مثل یه شمع لحظه به لحظه آب میشی
من زینبم جون بر لبم به داغ عشقت اسیرم
مثل اونا که پیر شدن دستات می لرزه ،بمیرم
جسم و جان و روح من/مادر مجروح من
وامصیبت وا اُمّا...
گواه داغ دلمه این بارون اشکای من
من و ببخش گفتم اگر که موهام و شونه بزن
تویی که تو عُمر کمِت خیلی مصیبت ها دیدی
دستت بالا نیومد و از من خجالت کشیدی
رُخ کبود و خمیده/میشی آخر شهیده
وامصیبت وا اُمّا...
خیلی داری درد میکشی مادر این و خوب میدونم
با چادر خاکی دارم نماز حاجت میخونم
غلاف و سیلی و آتیش،جنایت دشمن دین
یادم نمیره لحظه ای که افتادی روی زمین
یار و یاور بابا/گل پرپر بابا
وامصیبت وا اُمّا...
واحد – حضرت زهرا سلام الله علیها
درود همه اهل بیت و/نبی مُکرّم به زهرا
من الآن الی روز محشر/سلام دوعالم به زهرا
قسم بر شرافت،شرافت/بُوَد روز وشب در طوافش
درود تمام ملائک/به صبر و حجاب و عفافش
نوای دل ما/چو حیدر چو طاها
همیشه به هر جا/یا زهرا یا زهرا
یا زهرا یا فاطمه...
منم آنکه از بهر قربان/نباشم برای تو قابل
تویی آنکه از جانب حق/به شأنش شده سوره نازل
تویی کوثر مهر و احساس/به باغ نبوت گل یاس
به گنجینه ی عشق بابا/تویی برتر از دُرّ و الماس
هماره به سویت/بُود روی بابا
تویی روح ِ بین ِ/دو پهلوی بابا
یا زهرا یا فاطمه...
پس از هجر بابا به یثرب/به تو شد ز دشمن ستمها
پی یاری دین و قرآن/شدی توگرفتار غمها
چنان بر تو شد ظلم بی حد/ز سوی عدو ظالمانه
که باید بپرسم غمت را/ز میخ در و تازیانه
ز بار مصائب/خمیده شدی تو
به پشت همان در/شهیده شدی تو
یا زهرا یا فاطمه...
"اَلسَّلامُ عَلَیکِ اَیتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَه،اَلسَّلامُ عَلَیکِ اَیتُهَا الْحَوْرآءُ الْأِنْسِیه،اَلسَّلامُ عَلَیکِ اَیتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّکیه..."
تو زهرایی، تو زهرایِ پیمبر پروری، زهرا
رسول الله را هم مادری، هم دختری،زهرا
نبی را پاره ی تن، روحِ مابینِ دو پهلویی
امیرالمومنین را، رُکن و کُفو و همسری،زهرا
گهی گویم امیرالمؤمنین برتر بود از تو
گهی بینم تو از او در جلالت برتری،زهرا
تو والفجری،تو والشمسی، تو والعصری، تو واللیلی،
تو نوری، هل اتایی،و الضحایی، کوثری،زهرا
*کجایِ قرآن رو نگاه کنیم اسمی از تو نباشه...حالا می فهمی چه کسی رو از علی گرفتن؟ که چند روز دیگه وقتی سنگِ لحد رو گذاشت،دستاش رو زد به هم،یعنی علی همه دار و ندارت زیرِ خاک رفت...چه کسی رو از علی جدا کردن؟...*
تو از مریم، تو از هاجر، تو از حوا، تو از سارا
نه، تو از انبیا، جز احمدِ مُرسل سَری،زهرا
امیدِ رحمة للعالمین، محبوبه ی داور
پناه انبیا در گیر و دارِ محشری، زهرا
*روز قیامت رو یه پرده رو کنار بزنم،بی بی واردِ محشر میشه،الله اکبر،قیامتِ اصلی وقتی است که فاطمه وارد میشه،وقتی منادی میگه: "غُضُّوا اَبْصَارَکُمْ " سرهارو بندازید پایین،چشم ها رو ببندید،چه خبره؟ میگن: زهرا میخواد رد بشه...
این ندا می رسد از جانبِ ذاتِ الله
فاطمه حاجت خود را ز خداوند بخواه
*منادی ندا میده:فاطمه! حرف و حاجت و خواسته ات رو مطرح کن، خدا میخواد کاری کنه همه ی قیامت قدرِ تو رو بفهمند،مقامِ تو رو ببینند،الان حاجتت رو بخواه...*
من خدایم، ولی امروز خدایی با توست
حُکمِ آغاز ز تو، حُکمِ نهایی با توست
تو بگو تا همگان را به حُسِینت بخشم
تو بخواه تا همه را بر حَسَنینت بخشم
در کنارِ پدر و شوهر و مام و پسرت
تو روی سوی جنان،خلق به دنبال سرت
همه در وحشت میزانند و حسابند و کتاب
همه گویند که یا فاطمه ما را دریاب
بس که از چادر خاکیت کَرَم می بارد
قاتلت هم به تو امید شفاعت دارد
به شرارِ جگر و ناله و سوزت سوگند
به مناجاتِ شب و گریه ی روزت سوگند
که به آن جانیِّ قَدار، محبت نکنی
قاتلت را به صفِ حشر شفاعت نکنی
ظلم و جور و ستمِ بی عددش یادت هست
جایِ دست و ضرباتِ لگدش یادت هست
یاد داری که چگونه پسرت می لرزید
نَفَسِ شوهر خونین جگرت می لرزید
خاطرت هست که سوزاند دلِ مولا را
خاطرت هست که می گفت بزن زهرا را
*مدینه کار گره خورد،ورق داشت بر میگشت،همه چی داشت عوض میشد،یه مرتبه نانجیب دید اینجوریِ،سریع گفت: بزن قنفذ...بزن زهرا رو...کربلا هم یه جایی دیدن کار گره خورد...جنگ داره عوض میشه،شمشیرهارو انداختن،ورق داره بر میگرده،نانجیب گفت: بزن حرمله...مدینه با غلاف زدن...کربلا با سه شعبه زدن...ای خدا! به اون لحظه ای که...امام باقر فرمود: ضربه های غلاف، مادرِ ما فاطمه رو به شهادت رسوند...به اون لحظه...خدایا! فرجِ امام زمانِ ما برسان...
کمک کن امشب ای اسماء دلِ دریایی ام درده
ببین خیبر شکن امشب چه زانویی بغل کرده
تو سینه م کوهِ فریاده ولی به صبر مامورم
نمیشه باورم دارم تن زهرامُ میشورم
دارم دق میکنم از غم نبین اینقدر آرومم
ببین اسماء چقدر سرده تنِ زخمیِ خانومم
تن زخمیِ خانومم چه خاکی بر سرم کرده
بریز آب روان آروم به بازوی ورمکرده
بریز آب روان اسماء علی دلتنگ و بیتابه
تو هرچی آب میریزی ازش میریزه خونابه
خدایا کاش میمیردم علی چی داره میبینه
حالا باید بفهمم که چه زخمی داشت رو سینه
دیدی واسه چی بود وقتی میشد بعضی شبا بیهوش
چجوری زندگی کرده با این زخمِ روی پهلوش
سه ماه از من چه پنهون کرد همه آزردگی هاشُ
نگاهکن زیر چشمش رو ببین خون مردگی هاشُ
برای من سپر کرده چطور کل وجودش رو
بذار بیشتر ببینم من یکم رویِ کبودش رو
داره میره ولی خونش هنوزم روی دیواره
داره میره نگفت آخر کجا افتاد گوشواره
همین که دست من خوردش به زخم بازو اُفتادم
منی که گریه ام آروم بود دراومد دیگه فریادم
حسن جانم ، حسین جانم بیایید مادر داره میره
به داد من برس زهرا که زینب داره میمیره
دوباره فاطمه جانم ،خودت مشکل رو حل کردی
برای آخرین دفعه یتیماتُ بغل کردی ..
*خدا نیاره به آدم بگن بیا برا آخرین بار با مادرت وداع کن .. امشب شبیِ که دادِ علی بلند شد .. بچه ها نتونست گریه کنن آستین به دهان گرفته بودن .. خدا نیاره آدم ببینه چطور مادرشُ کفن میکنن .. علی بدنِ زهرا رو غسل داد تا دستش رسید به بازو دادش بلند شد .. شروع کرد بند کفنُ بستن سادات نوکرا من معذرت می خوام .. شروع کرد علی بدنِ زهرا رو کفن کردن ...
اول گره رو بست ، تا اومد گره بالاسرو بزنه صورت زهرا رو آروم تو کفن گذاشت یه وقت نگاه کرد دید بچه ها دارن نگاه میکنن .. یا مرتبه رها کرد ، گفت بچه ها بیاید با مادرتون وداع کنید .. همه از هم سبقت میگرفتن بزار زبانِ حال بگم .. یکی میگفت مادر من حسنم .. من همون کسی ام که تو کوچه خاکایِ چادرتو تکوندم .. یکی میگه مادر من زینبم .. یکی میگه مادر من کلثومم .. اما یه آقایی یه جور دیگه صدا زد هی میگفت مادر تو مادری نبودی که وقتی حسین صدات بزنه جواب ندی .. میدونی چی شد ؟ شیخ عباس قمی میگه یه وقت دیدن بند کفن آروم آروم باز شد دست شکستۀ زهرا بالا اومد بچه هارو بغل گرفت .. منادی بین زمین و آسمان صدا زد علی ، بچه هارو از فاطمه جدا کن .. این منظره رو ملائکه طاقت ندارن .. عرش ولوله شده وقتی حسن و حسین گریه میکنن .. وقتی زینب گریه میکنه .. الهی برای غربتت بمیرم هی حسنُ بلند میکرد بابا خدا صبرت بده حسین جان خدا صبرت بده .. زینب جان از این به بعد تو خانوم خونه ای .. با احترام بچه هارو جدا کرد یعنی آی اهل عالم یاد بگیرید هر وقت دیدید بچه ای خودشو رو بدن عزیزش انداخته با احترام ، با ناز و نوازش جداش کنید ..
اما علی جان نبودی ... یه دختری اومد تو گودال خودشُ انداخت رو بدن بی سر .. اینقده گفت بابا عوض اینکه ناز و نوازشش کنن ، بگن این دختر یتیم شده ؛ هم داداشاشُ کشتن ، هم عموهاشو کشتن ، میدونی چطور جداش کردن ؟.. ریختن تو گودال اینقدر با تازیانه ... ای حسین ..*
با اجازۀ امام رضا امشب نگم کی بگم ، ما فکر میکنیم فقط عباسِ که رو زینب غیرت داره ، فقط حسینِ ، فقط مردای هاشمین که رو زینب غیرت دارن نه ولله .. بچه رو بزنن میگه بابا بدنم درد گرفت بابا ببین منو دارن آزار میدن اما تو گودال عکس همۀ اینا شد این دخترُ زدن اما از خودش حرفی نزد یا امام رضا معذرت میخوام یه مرتبه بلند شد گفت بابا بلند شو ببین نامحرما عمه رو دارن میزنن