غرق در رمضان
هنگام اذان مغرب به منزل پدر شهید رسیدیم. مؤذن با آوایی رسا و دلی آرام، بانگ اذان برداشت و بار دیگر از زبان و به نمایندگی نمازگزاران روزه دار، به یگانگی خدای سبحان جلّ واعلی و رسالت نبی اعظمش و ولایت امیر خوبان، علی علیه السلام اقرار و اعتراف کرد. پس از ادای فریضه مغرب و عشا و عرض ارادت و ادب، هنگام افطار از پدر شهید که در کنارش نشسته بودم، خواهش کردم: پدر جان! دوست داریم قدری از پسر شهیدت برای ما سخن بگویی.