نقش اربعین در مهندسی تمدن اسلامی
الف) اجرای احکام اسلام: امر به معروف و نهی از منکر راه پیامبران و روش صالحان است، فریضه بزرگی است که به سبب آن، واجبات اسلامی برپا می شود.22
ب) عدالت اجتماعی: امر به معروف و نهی از منکر با برگرداندن مظالم به صاحبان اصلی آن و مخالفت با ستم گر همراه است. هم چنین تقسیم عادلانه بیت المال و غنایم را در پی دارد و صدقات (مالیات های شرعی) از جاهای لازم گرفته شده، در جای حق و مناسب مصرف می شود.23
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکمْ لِما یحْییکمْ[1].
این مطلب را مکرر بر زبان می آوریم که حسین بن علی علیه السلام با آن جانبازی که کرد اسلام را تجدید حیات و درخت اسلام را با ریختن خون خود آبیاری نمود: «اشهَدُ انَّک قَدْ اقَمْتَ الصَّلوةَ وَ آتَیتَ الزَّکاةَ وَ امَرْتَ بِالْمَعْروفِ وَ نَهَیتَ عَنِ الْمُنْکرِ وَ جاهَدْتَ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ» [2] شهادت می دهم که تو اقامه نماز کردی و زکات دادی و امر به معروف و نهی از منکر کردی و در راه خدا جهاد نمودی و حقّ جهاد را بجا آوردی.
داغی اگر نبود که گریان نمی شدیم
لطفی اگر نبود مسلمان نمی شدیم
«یا ایّها الرّسول» بدون دعای تو
از پیروان عترت و قرآن نمی شدیم
اللهم لعن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک چرا در زیارت عاشورا اینقدر لعن وجود دارد؟ آیا این لعن ها با رحمت و مهربانی امامان منافات ندارد؟وحدت بین مسلمین چه میشود؟
1⃣رعایت تولی و تبری واجب و از مهمترین فروعات دین هستند و حقیقت و روح دین را همین حب و بغضها تشکیل مى دهد.
2⃣حب و عشق نسبت به کسانى که بندگان مطیع و عارف درگاه الهى بوده اند و بغض نسبت به کسانى که دشمن حق و حقیقت بوده اند 👈 از نشانه های ایمان است. 👉 همچنان که در متون دینى آمده است «هل الدین الاّ الحبّ؟ و هل الایمان الاّ الحبّ و البغض؟ آیا دین و ایمان چیزى غیر از حبّ و بغض است؟»، (میزان الحکمه، ج 2، ص 944)
بعد از پیامبر(صلی الله و علیه وآله) معجزه جاویدان، قرآن است. اما گهگاه از اولیای الهی و ائمه (علیهم السلام) کراماتی دیده می شود.
می دانیم که ائمه(علیهم السلام) مظهر قدرت الهی هستند و به اذن الهی، توانایی انجام هر کاری را دارند. اما ایشان الگو هستند و اگر از قدرت الهی خود استفاده کنند دیگر نمی توانند برای ما الگو باشند. ایشان گرچه این قدرت را دارند اما بر اساس قدرت بشری خود زندگی می کنند و مانند بقیه مردم عمر می گذرانند.
در تاریخ آمده که روزی امیرمؤ منان (ع ) در میان دو فرزند خردسالش عباس و زینب نشسته بود که رو به عباس نموده فرمود: ((قل واحد)) بگو یک.
عباس آن را گفت.
سپس فرمود: ((قل اثنان )) بگو دو.
عباس در پاسخ گفت: ((استحیی ان اقول باللسان الذی قلت واحد، اثنان ))؛ شرم دارم با زبانی که یکی گفته ام، دو بگویم.
آن گاه امیرمؤ منان (ع ) چشمان عباس (ع ) را بوسه زد؛ چرا که کلام این فرزند خردسال اشاره به وحدانیت خدای تعالی و توحید او می کرد.
سپس رو به زینب (س ) کرد، ولی زینب منتظر سؤ ال پدر نمانده، خود سؤ الی مطرح کرد و گفت: پدر! ما را دوست داری؟