در تاریخ آمده که روزی امیرمؤ منان (ع ) در میان دو فرزند خردسالش عباس و زینب نشسته بود که رو به عباس نموده فرمود: ((قل واحد)) بگو یک.
عباس آن را گفت.
سپس فرمود: ((قل اثنان )) بگو دو.
عباس در پاسخ گفت: ((استحیی ان اقول باللسان الذی قلت واحد، اثنان ))؛ شرم دارم با زبانی که یکی گفته ام، دو بگویم.
آن گاه امیرمؤ منان (ع ) چشمان عباس (ع ) را بوسه زد؛ چرا که کلام این فرزند خردسال اشاره به وحدانیت خدای تعالی و توحید او می کرد.
سپس رو به زینب (س ) کرد، ولی زینب منتظر سؤ ال پدر نمانده، خود سؤ الی مطرح کرد و گفت: پدر! ما را دوست داری؟
روزی روزگاری، نوجوانی به همراه پدر و مادرش به سفر کربلا رفت، نوجوان که علی نام داشت وقتی از سفر بازگشت لقب کربلایی علی گرفت و در طی سال ها مردم لقب او را برای اینکه راحت تر بیان کنند، مختصر کردند و صدایش می کردند «کل علی» علی آقا کم کم بزرگ شد و ازدواج کرد و صاحب زندگی مستقلی شد. ولی مردم هنوز او را «کل علی» صدا می کردند این نحوه صدا کردن او را خیلی ناراحت می کرد. کم کم کار و کاسبی اش گرفت و پولدار شد ولی مردم مانند سابق او را کل علی صدا می کردند.
از جمله اموری که در قبر و عالم برزخ بسیار خطرناک است، و باعث عذابهای شدید می شود «حق الناس» است. البته هر گناهی در شب اول قبر و عالم برزخ دست و پا گیر انسان می شود، اما «حق الناس» را عذابی دیگر است.
«عبداللَّه بن عامر» از یاران حضرت علی علیه السّلام بود و در یکی از جنگها در رکاب حضرت به شهادت رسید.
«هنده» دختر اوست و بعد از شهادت پدرش، مدّت زیادی را در خانه حضرت سپری کرد. وقتی امیرالمؤمنین علیه السّلام به شهادت رسید، سرپرستی او (هنده) را امام مجتبی علیه السّلام به عهده گرفت.