مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی

۱۵۲ مطلب با موضوع «حکایت» ثبت شده است

سه شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۲۷ ق.ظ

ملائکه گریان

ملائکه گریان

((ابی الصباح کنانی ))، می گوید:

از حضرت امام صادق (ع ) شنیدم که می فرمود:

در طرف شما قبری است که هیچ مکروب و اندوهگینی به زیارت آن نمی رود، مگر آنکه خداوند متعال اندوهش را بر طرف کرده و حاجتش را روا می سازد و از روزی که آن حضرت شهید شدند چهار هزار فرشته که جملگی ژولیده و غبار آلود و گرفته هستند اطراف قبر مطهّرش بوده و تا روز قیامت بر آن جناب می گریند و کسی که او را زیارت کند فرشتگان تا وطن و ماءوایش مشایعتش کرده و اگر مریض و بیمار شود عیادتش کنند و اگر بمیرد جنازه اش را تشییع نمایند. [1]

پی نوشت

[1] ترجمه کامل الزیارات ص 553.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۶ ، ۱۱:۲۷
khademoreza kusar
يكشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ۰۸:۳۴ ق.ظ

انفاق در حالات گوناگون

انفاق در حالات گوناگون

روزی علی (ع) چهار درهم نقره در نزد خود داشت یک درهم آنرا شب و یک درهم آنرا روز و یک درهم آنرا آشکارا و یک درهم آنرا پنهانی صدقه داد، تا در حالات گوناگون به مستمندان کمک کرده باشد.

آیه 274 سوره بقره در شأن آنحضرت نازل گردید:

«الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سرا و علانیة فلهم اجرهم عند ربهم ولا خوف علیهم و لا هم یحزنون»: آنها که اموال خود را به هنگام شب و روز، پنهان و آشکارا، انفاق می کنند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه ترسی بر آنها است و نه غمگین می شوند.[1]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۳۴
khademoreza kusar
شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۶، ۰۹:۵۲ ق.ظ

یکی ما را می بیند

یکی ما را می بیند

فقیری پسری کم سن و سال داشت. روزی به او گفت: با هم برویم از میوه های درخت فلان باغ دزدی کنیم. پسر اطاعت کرد و با پدر به طرف باغ رفتند. با این که پسر می دانست که این کار زشت و ناپسند است ولی نمی خواست با پدرش مخالفت کند.

سرانجام با هم به کنار درخت رسیدند، پدر گفت: پسرم! من برای میوه چیدن بالای درخت می روم و تو پایین درخت مواظب باش و به اطراف نگاه کن، اگر کسی ما را دید مرا خبر بده.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۵۲
khademoreza kusar
شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۶، ۰۹:۴۷ ق.ظ

سخن گفتن گرگ با چوپان

سخن گفتن گرگ با چوپان

روزی یکی از چوپانهای مکه، گوسفندان خود را در صحرا می چراند.

خوابش برد گرگی آمد و یکی از گوسفندان او را گرفت. وقتی بیدار شد. افسوس خورد که چرا گرگ گوسفندش را برده است. ناگهان گرگ به سخن آمده و به آن مرد گفت: به این افسوس بخورید که محمّد- صلّی اللَّه علیه و آله- در مکه شما را به دین حق، دعوت می کند و شما نمی پذیرید.

در این موقع، چوپان به خود آمد و اسلام آورد. و قصّه خود را برای مردم بازگو کرد. بعدها اولاد وی افتخار می کردند. و یکی از آنها می گفت: من کسی هستم که گرگ با پدرم سخن گفته است[1].

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۴۷
khademoreza kusar
دوشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۸:۴۵ ق.ظ

امر به معروف و نهی از منکر در سفر حجّ

                 

امر به معروف و نهی از منکر در سفر حجّ

سالی هارون الرشید به جهت حجّ به مکه آمد. تصادفاً عبداللَّه عبدالعزیز العمروی که یکی از بزرگان علمای زمان خود بود، نیز در مکه بود. هارون از مروه پایین آمده و قصد صفا داشت. عبداللَّه العمروی فریاد زد: ای هارون! همین که هارون نگاه کرد، عبداللَّه را دید، گفت: بلی.

عمروی گفت: ای هارون: نگاه کن به طرف کعبه، جماعتی به عبادت مشغولند تعدادشان چه قدر است؟ هارون جواب داد: خدا می داند که عددایشان چیست؟ عمروی گفت: ای مرد! خداوند از هر یک از اینها، فقط از نفس خودش سؤال می کند، ولی از تو از همه اینها سؤال خواهد کرد، آماده جواب باش.

هارون نشست و زار زار گریست. گفت: ای هارون! آیا باز حرفی به تو بگویم؟ هارون گفت: بگو. عبداللَّه گفت: مگر نه این است که اگر کسی مال خود را بیهوده خرج کند، باید او را جلوگیری کنند؟ هارون گفت: بلی همین طور است. عبداللَّه گفت: پس اگر کسی مال دیگران را تلف کند با او چه باید کرد؟

گریه هارون بیشتر شد و عمروی از او دور گردید.[1]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۴۵
khademoreza kusar
چهارشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۰۹:۱۲ ق.ظ

ازدواج عجیب ملاصالح

             

ازدواج عجیب ملاصالح

صالح فرزند احمد از اهالی مازندران در یک خانواده فقیر به وجود آمد. او پس از رشد، بر اثر فقر از خانه بیرون آمد و برای تحصیل کاری که به مخارج پدر کمک کند، مسافرت کرد، ولی سرانجام به اصفهان رفت و در یکی از مدارس علمیه اصفهان مشغول تحصیل شد.

این جوان نورس، که شهریه اش ناچیز بود و سخت در فقر بسر می برد، به تحصیل ادامه داد و حتی شبها از نور چراغ عمومی مدرسه ساعتها می ایستاد و به مطالعه می پرداخت. پشتکار و جدیت او در تحصیل موجب شد که او مقام خاصی نزد استادش ملا محمد تقی مجلسی پیدا کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۱۲
khademoreza kusar
سه شنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۶، ۰۹:۵۷ ق.ظ

علی(ع)، مدار حق

علی(ع)، مدار حق

سلیم بن قیس گوید:

نزد سلمان و أبو ذرّ و مقداد نشسته بودم که مردی از اهل کوفه در طلب ارشاد و راهنمایی نزد ایشان نشست، سلمان گفت: بر تو باد به ملازمت کتاب خدا و علی بن ابی طالب، زیرا او با قرآن است و هرگز از آن جدا نمی شود، و ما نیز شهادت می دهیم که خود از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله شنیدیم که می فرمود: «علی دایر مدار حقّ است هر کجا که حقّ باشد او نیز با آن است، و بدرستی که علی؛ صدّیق است، علی فاروق است، که میان حقّ و باطل را تمیز داده و جدا می کند».

آن مرد گفت: پس چرا مردم به أبو بکر می گویند: «صدّیق» و به عمر: «فاروق»؟

گفت: همان طور که خلافت و حکومت را به غیر او بخشیدند آن دو لقب را نیز به آن دو پیشکش کردند، با اینکه طبق فرمان خود رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله ما و ایشان همگی امر شدیدم که حکومت و امارت اهل ایمان را به حضرت أمیر تسلیم نماییم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۶ ، ۰۹:۵۷
khademoreza kusar
چهارشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۵۸ ق.ظ

گنهکاری که در لحظات آخر عمر نجات یافت

روایت است: در ایام «مالک بن دینار» مردی بود که تمام عمر خود را در خرابات به سر برده و روی به خیر نیاورد و اندیشه نیکی بر او نگذشت. نیکان روزگار از او حذر کردند، تا وقتی که فرشته مرگ دست مطالبه به دامن عمرش دراز کرد. او چون دریافت وقت مرگ فرا رسیده نظر در جراید اعمال خود کرد، نقطه امیدی در آن ندید. به جویبار عمر نگریست شاخی که دست امید بر آن توان زد نیافت، آهی از عمق جان کشید و به سوی ربّ الارباب روی کرد و گفت:

«یا مَنْ لَهُ الدُّنْیا وَالآخِرَةُ ارْحَمْ مَنْ لَیسَ لَهُ الدُّنْیا وَالآخِرَةُ: ای آنکه دنیا و آخرت از آن اوست رحم کن بر کسی که دنیا و آخرت از آن او نیست.»

این را گفت و جان داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۵۸
khademoreza kusar
چهارشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۵۴ ق.ظ

خواستگاری که خدا فرستاده بود

خانم فریده، دومین دختر حضرت امام خمینی، قدس سره، در باره ازدواج حضرت امام چنین شرح می دهند: آقا (امام خمینی) با آقای ثقفی -صاحب تفسیر روان جاوید- یک دوست مشترک داشتند به نام آیت الله حاج سید محمد صادق لواسانی. ایشان وقتی فهمیده بودند که امام می خواهند ازدواج کنند؛ گفته بودند آقای ثقفی دو سه تا دختر دارند و خیلی خوبند. شما اگر می خواهید ازدواج کنید یکی از آنها را بگیرید. آقا هم گفته بودند شما خواستگاری کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۵۴
khademoreza kusar
چهارشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۵۱ ق.ظ

آیا شما هم به دنبال همسری مانند «طبقه» اید؟!

در میان مردمان عرب، شخصی بود به نام شنّ، که بسیار زیرک و دانا بود و هوش وی فوق العاده بود. هنوز ازدواج نکرده بود و چون خود را فردی هوشمند و تیز فهم می دانست، در پی زنی بود که چون خود او از زیرکی و عقل پربهره باشد. بنابراین سوگند یاد کرد که در شهرها و روستاها گردش می کنم تا آن که زنی عاقل و هوشمند، مانند خودم پیدا کنم و با او ازدواج نمایم.

تاریخ نویسان نوشته اند: در یکی از مسافرتهای خود، در میان راه با مردی مواجه شد.

شن از او پرسید: کجا می روی؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۵۱
khademoreza kusar