مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت خادم الرضا ( علیه السّلام )کوثر

مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت
بایگانی

کـذلک مـا اتـى الذیـن مـن قـبـلهـم مـن رسـول الا قـالوا سـاحر او مجنون (52)

 اتواصوا به بل هم قوم طاغون (53)

 فتول عنهم فما انت بملوم (54)

 و ذکر فان الذکرى تنفع المؤمنین (55)

 و مـا خـلقـت الجـن و الانـس الا لیـعبدون (56)

 ما ارید منهم من رزق و ما ارید ان یطعمون (57)

 ان اللّه هـو الرزاق ذو القـوه المـتـیـن (58)

 فـان للذیـن ظـلمـوا ذنـوبـا مثل ذنوب اصحابهم فلا یستعجلون (59)

 فویل للذین کفروا من یومهم الذى یوعدون (60)

ترجمه آیات

ایـن چـنـیـن بـود کـه هـیـچ رسـولى بـه سـراغ کـفـار قبل از این کفار نیامد مگر اینکه گفتند یا ساحر است و یا جن زده (52).

آیـا یـکـدیـگر را به آن سفارش مى کردند، نه، مسأله سفارش نیست بلکه همه طاغى اند (53).

پس تو هم از آنان روى بگردان که هیچ سرزنشى بر تو نیست (54).

و تذکر بده که تذکر به حال مؤمنین نافع است (55).

و من جن و انس را نیافریدم مگر براى اینکه عبادتم کنند (56).

و من از آنان نه رزقى مى خواهم و نه مى خواهم چیزى به من بچشانند (57).

بدرستى یگانه رزاق و داراى قوت و متانت خداست (58).

پـس بـه درستى آنهایى که در این امت ستم کردند همان نصیبى را دارند که هم مسلکانشان در امت هاى گذشته داشتند پس خیلى به عجله وادار مکنید (59).

پس واى بر کسانى که کفر ورزیدند از آن روزى که وعده اش به ایشان داده شده (60).

بیان آیات

ایـن آیـات خـاتـمـه سـوره اسـت، و در آن به همان مطالبى که سوره با آن آغاز شده بود بـرگـشـت شده، که همان انکار معاد مشرکین و معارضه با مقام رسالت با سخنانى مختلف بود، و سپس ایشان را به روز موعود تهدید مى کرد.

 

کذلک ما اتى الذین من قبلهم من رسول الا قالوا ساحر او مجنون

یعنى : مطلب از این قرار است که قبل از این قوم هم هیچ رسولى به سوى مردم نیامد، مگر آنـکه یا گفتند ساحر است، و یا گفتند مجنون است. و بنابراین، کلمه (کذلک) نظیر خـلاصـه گـیـرى از مـطـالب قـبـل اسـت کـه گـفـتـیم معاد را انکار مى کردند، و با رسالت رسولان با سخنانى مختلف مقابله مى نمودند.

و جمله (ما اتى الذین من قبلهم ) بیان است براى کلمه (کذلک ).

 

اتواصوا به بل هم قوم طاغون

کـلمـه (تـواصـى ) بـه مـعـناى این است که مردمى یکدیگر را به امرى سفارش کنند. و ضـمـیـر (به ) به قول برمى گردد و استفهام تعجبى است و معناى آیه چنین است که : آیـا ایـن امت ها به یکدیگر سفرش کرده بودند، و هر امتى که قبلا بوده به امت بعدى خود یـاد داده و سـفـارش کـرده کـه او هم همین حرفها را بزند؟ نه، و لیکن همه این اقوام طاغى بودند، و این حرفها زائیده طغیان است.

طغیان و استکبار، علت مشترک تکذیب اقوام مکذب بوده است

فتول عنهم فما انت بملوم

این جمله تفریع بر طغیان و استکبار و اصرار آنان بر عناد و لجاجت و نتیجه گیرى از آن است.

و مـعـنـاى آیه چنین است. حال که وضع چنین است، و مردم دعوت تو را اجابت نمى کنند مگر بـه مـثـل هـمـان اجـابـتـى کـه امـت هـاى گـذشـته کردند، و پیغمبر خود را ساحر و یا مجنون خـوانـدنـد و اگـر دعـوت تـو بـیـش از عـناد در آنان اثر نگذاشت روى از آنان بگردان، و مـجـادله مـکـن که حق را به آنان بقبولانى، که اگر چنین کنى سرزنش نمى شوى، براى اینکه تو معجزه را به ایشان نشان دادى و حجت را بر آنان تمام کردى.

 

و ذکر فان الذکرى تنفع المؤمنین

ایـن جـمـله تـفـریـع و نـتـیـجـه گـیـرى از دستورى است که قبلا داد و فرمود: از کفار روى بـگـردان. پـس در حـقـیـقـت امـرى اسـت بـه تـذکـر بـعـد از نـهـى از جـدال بـا آنـان، و مـعنایش این مى شود که : تو دست از تذکر دادن خود بر مدار، و همچنان کـه تـاکـنـون ایـشـان را بـا مـواعـظـت تـذکـر مـى دادى تـذکـر ده، چـون تـذکـر، مـفید به حـال مؤمنـیـن اسـت، و ربـطـى بـه اسـتـدلال و جـدال بـا آن طـاغـیـان نـدارد. استدلال و جدال به جز زیادتر شدن طغیان و کفر اثر دیگرى در آنان ندارد.

 

و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون

در ایـن آیـه، سـیـاق کلام از تکلم با غیر به متکلم وحده تغییر یافته. و این تغییر سیاق بـراى آن بـوده که کارهایى که در سابق ذکر مى شد و به خدا نسبت مى داد، مانند خلقت و ارسـال رسل و انزال عذاب، کارهایى بود که واسطه برمى داشت، و مثلا ملائکه و سایر اسـبـاب در آن واسطه بودند، بخلاف غرض از خلقت و ایجاد که همان عبادت باشد - که امرى است مختص به خداى سبحان و احدى در آن شرکت ندارد.

بـررسـى مـفـاد آیـه (و مـا خـلقـت الجـن و الانس الا لیعبدون) و توضیحاتى درباره اینکه غرض از خلقت انس و جن عبادت خداست

و جـمله (الا لیعبدون ) استثنائى است از نفى، و شکى نیست که این استثناء ظهور در این دارد کـه خـلقـت بـدون غـرض نـبـوده، و غرض از آن منحصرا عبادت بوده، یعنى غرض این بـوده کـه خـلق، عـابـد خـدا بـاشـنـد، نـه ایـنـکـه او مـعبود خلق باشد، چون فرموده (الا لیـعـبـدون ) یـعـنـى : تـا آنـکـه مـرا بـپـرستند، و نفرموده : تا من پرستش شوم یا تا من معبودشان باشم.

عـلاوه بـر ایـن، غـرض هـر چـه بـاشـد پـیـداسـت امرى است که صاحب غرض به وسیله آن اسـتـکـمـال مـى کـنـد، و حـاجـتش را برمى آورد، در حالى که خداى سبحان از هیچ جهت نقص و حاجتى ندارد. تا به وسیله آن غرض نقص خود را جبران نماید و حاجت خود را تاءمین کند.

و نـیـز از جـهتى دیگر فعلى که بالاخره منتهى به غرضى که عاید فاعلش نشود لغو و سـفـیـهـانـه اسـت، لذا نـتیجه مى گیریم که خداى سبحان در کارهایى که مى کند غرضى دارد، اما غرضش ذات خودش است، نه چیزى که خارج از ذاتش باشد، و کارى که مى کند از آن کـار سـود و غرضى در نظر دارد، ولى نه سودى که عاید خودش گردد، بلکه سودى که عاید فعلش شود.

ایـنـجـاسـت کـه مـى گـویـیم خداى تعالى انسان را آفرید تا پاداش دهد، و معلوم است که ثواب و پاداش عاید انسان مى شود، و این انسان است که از آن پاداش منتفع و بهره مند مى گردد، نه خود خدا، زیرا خداى عزّوجلّ بى نیاز از آن است. و اما غرضش از ثواب دادن خود ذات متعالیش مى باشد، انسان را بدین جهت خلق کرد تا پاداش دهد، و بدین جهت پاداش دهد که اللّه است.

پـس پـاداش کـمـالى اسـت بـراى فـعـل خـدا، نـه بـراى فـاعل فعل که خود خدا است ، پس عبادت غرض از خلقت انسان است، و کمالى است که عاید انسان مى شود، هم عبادت غرض است و هم توابع آن - که رحمت و مغفرت و غیره باشد. و اگر براى عبادت غرضى از قبیل معرفت در کار باشد، معرفتى که از راه عبادت و خلوص در آن حاصل مى شود در حقیقت غرض اقصى و بالاتر است، و عبادت غرض متوسط است.

بیـان ایـنـکه الف و لام در (الجن و الانس) الف و لام جنس، و لام در (لیعبدون) لام غرض است

حـال خـواهـى گـفت : حمل کردن لام در جمله (لیعبدون ) بر لام غرض معارض است با آیه شـریـفـه (و لا یـزالون مختلفین الا من رحم ربک و لذلک خلقهم ) و با آیه شریفه (و لقـد ذرانـا لجـهـنـم کـثـیـرا مـن الجـن و الانـس ) بـراى ایـنـکـه ظـاهـر آیـه اول ایـن اسـت کـه غـرض از خـلقـت اخـتلاف است، و ظاهر آیه دوم این است که غرض از خلقت رفـتـن بـسـیـارى از افـراد جـن و انـس بـه جـهـنـم اسـت نـاگـزیـر مـا بـایـد از حمل لام بر لام غرض صرف نظر نموده بگوییم لام غایت است (در این صورت معناى هر سه آیـه ایـن مـى شـود کـه : خـداى تـعالى انسان را نه براى عبادت و نه براى اختلاف و نه بـراى جـهـنـم آفـریـد بلکه انسانى آفریده که بعضى او را عبادت مى کنند و بعضى از خلقت خود اختلاف را نتیجه مى گیرند و بعضى جهنمى شدن را).

در پـاسـخ مى گوییم : اما آیه اول که اشاره (و لذلک و براى همین هم خلقشان کرده ایم ) اشاره به رحمت است، نه به اختلاف. و اما آیه دوم هر چند لام در آن لام غرض است، مى فـرمـایـد بـه مـنـظـور ریختن در دوزخ و یا اختلاف خلقشان کرده ایم، و لیکن این غرض، غـرض اصـلى نـیـسـت، بـلکـه تـبـعـى و بـه قـصـد ثـانـوى اسـت، کـه گـفـتـار مفصل ما در تفسیر این دو آیه گذشت.

حـال اگـر بـگـویـى در صـورتـى کـه لام در جـمـله (لیـعـبـدون ) لام غـرض باشد این اشـکـال مـتوجه مى شود که اگر غرض از خلقت، عبادت بندگان باشد، با در نظر داشتن ایـنـکـه تـخـلف مـراد او از اراده اش امـرى محال است، باید تمامى بندگان او را عبادت مى کـردنـد و حـال آنـکـه مـى بینیم که بسیارى از آنان او را نمى پرستند، و این خود بهترین دلیل است بر اینکه لام در آیه، لام غرض نیست، و اگر هم لام غرض باشد مراد از عبادت، عبادت تشریعى و دینى نیست، بلکه عبادت تکوینى است، که در آیه (و ان من شى ء الا یسبح بحمده ) از آن خبر مى دهد.

و یـا مراد از خلقت بندگان براى عبادت، این باشد که : ما آنان را طورى آفریده ایم که صـلاحـیت براى عبادت داشته باشند، و هر کس ‍ بخواهد او را عبادت کند بتواند، چون آنان را داراى اعـتـبـار و عـقـل و اسـتـطـاعـت کـردیـم. و ایـن تـوجـیـه خـیـلى هـم دور نـیـسـت چـون استعمال کلمه و نام یک عمل در صلاحیت و استعداد براى انجام فعلى که معناى آن کلمه است، استعمالى مجازى و شایع است، مى گوییم (گاو براى شخم زدن خلق شده ) و معنایش ایـن است که صلاحیت و استعداد شخم را دارد، و یا مى گوییم (خانه براى سکنى ساخته شده ) که باز معنایش این است که استعداد براى سکنى دارد.

در پاسخ مى گوییم : مبنا و اساس این اشکال این است که الف و لام در دو کلمه (الجن ) و (الانس ) الف و لام استغراق باشد، و معناى آیه این باشد که (ما تمامى افراد جن و تـمـامـى افـراد انـس را تـنـهـا بـه غـرض عبادت آفریدیم ) آن وقت تخلف این غرض در بـعـضـى افـراد مـنـافـى بـا ایـن غـرض مـى شـود، و اشـکـال مـى شـود کـه تـخـلف مـراد از اراده خـداى تـعـالى محال است.

و امـا اگـر مـا این دو الف و لام را الف و لام جنس بدانیم، نه استغراق در آن صورت وجود عـبـادت در دو نـوع جـن و انـس و لو در بـعـضـى از افراد آن دو کافى است، که این تخلف مـحـال پـیـش نـیاید، چون وجود افرادى که خدا را عبادت نمى کنند ضررى نمى زند، بله، اگـر بـه طـور کـلى در جـنس جن و بشر عبادت ور مى افتاد، و حتى یک نفر هم خدا را عبادت نـمـى کـرد، بـا غـرض خـداى سـبحان منافات داشت، و آن وقت مى شد بگوییم غرض خداى سبحان تخلف شده، و همان طور که خداى تعالى در خلقت افراد غرض دارد، در خلقت نوع هـم غـرض دارد، و مـمـکـن است غرضش از خلقت این دو نوع وجود افرادى عابد در این دو نوع باشد.

احتمال اینکه مراد از عبارت عبادت تکوینى باشد نه دینى، و یا اینکه مراد صلاحیت و استعداد عبادت باشد احتمالاتى ضعیف است

و امـا ایـن احتمال که مراد از عبادت، عبادت تکوینى باشد نه دینى، احتمالى است ضعیف، براى اینکه در این صورت مطلب منحصر به جن و انس نمى شود، بلکه خلقت تمامى عالم بـراى عـبـادت تـکوینى است. علاوه بر این، سیاق آیه سیاق توبیخ کفار است، که چرا عـبـادت تـشریعى ندارند. و مى خواهد کفار را به خاطر اینکه قیامت و حساب و جزاء را منکر شـده انـد تهدید کند، و معلوم است که حساب و جزاء مربوط به عبادت تشریعى است، نه تکوینى.

و نیز اینکه عبادت را حمل کردند بر استعداد و صلاحیت عبادت، و گفته اند: غرض از خلقت جن و انس این است که صلاحیت و استعداد عبادت را داشته باشند، و یا مورد امر و نهى عبادى قرار بگیرند، احتمالى است ضعیف، براى اینکه این معنا بسیار واضح است که اگر کسى از چـیـزى اسـتـعـداد و صـلاحـیـت فـعـلى را مـى خـواهـد، بـراى ایـن مـى خـواهـد کـه آن فـعـل را انـجـام دهـد، و بـه فـرضـى هـم کـه به گفته شما غرض از خلقت صلاحیت عبادت باشد، باز غرض اصلى و اولى عبادت است، و صلاحیت و استعداد مقدمه آن است.

پـس نـمـى تـوانـیـم عـبـادت در آیـه را حـمـل کـنـیـم بـر صـلاحیت و استعداد عبادت، و اگر حـمـل کـنـیم در حقیقت اعتراف کرده ایم به اینکه غرض اولى و بالذات، خود عبادت است، و اینجاست که دوباره اشکال - البته اگر اشکالى باشد - برمى گردد.

حق در مطلب در مراد از عبادت

پس حق همین است که بگوییم الف و لام در دو کلمه (الجن ) و (الانس ) الف و لام جنس اسـت، نـه اسـتـغـراق، و مـراد از عبادت، خود عبادت است نه صلاحیت و استعداد آن. و اگر غـرض بـه اسـتـعداد هم تعلق گرفته باشد غرض ثانوى و جزئى است تا مقدمه باشد براى غرض اولى و اعلا که همان عبادتست، همچنان که خود عبادت یعنى اعمالى که عبد با اعـضـاء و جـوارح خـود انـجـام مى دهد، بر مى خیزد، مى ایستد، رکوع مى کند، به سجده مى افـتـد، غـرض بـه همه اینها تعلق گرفته، و لذا مى بینیم به آنها امر فرموده، اما این غـرض براى مطلوب دیگر و غرض بالاتر است، و آن این است که بندگى و ذلت عبودیت بـنـده را در بـرابـر رب العـالمـیـن نـشـان دهد، ذلت عبودیت و فقر مملوکیت محض خود را در قبال عزت مطلق و غناى محض مجسم و ممثل سازد، همچنان که چه بسا این معنا از آیه شریفه (قـل مـا یـعبوا بکم ربى لو لا دعاوکم ) نیز استفاده شود؛ چون در این آیه عبادت را به دعاء مبدل کرده است.

پس معلوم مى شود که حقیقت عبادت این است که بنده، خود را در مقام ذلت و عبودیت واداشته، رو به سوى مقام رب خود آورد. و همین، منظور آن مفسریست که عبادت را به معرفت تفسیر کرده، مى خواهد بگوید: حقیقتش آن معرفتى است که از عبادت ظاهرى به دست مى آید.

پـس غـرض نـهـایـى از خلقت همان حقیقت عبادت است، یعنى این است که بنده از خود و از هر چـیز دیگر بریده، به یاد پروردگار خود باشد، و او را ذکر گوید. این بود آنچه با تـدبـر در آیـه مورد بحث استفاده مى شود، و اگر جن را در آن جلوتر از (انس ) آورده، بـراى ایـن اسـت کـه سـخـن از خـلقـت اسـت و خـلقـت جـن قـبـل از خـلقـت انـس بـوده، بـه شـهـادت ایـنـکـه مـى فـرمـایـد: (و الجـان خـلقـنـاه مـن قـبـل مـن نـار السـمـوم ). و عـبـادت غـرض و نـتـیـجـه اى اسـت کـه عـایـد فعل خدا مى شود، نه عاید فاعل که خود خدا باشد، به همان بیانى که گذشت.

و از ایـنـکـه در آیـه شـریـفـه بـه وسـیـله نفى و استثناء، غرض را منحصر در عبادت کرده فـهـمـیـده مـى شـود کـه خـداى تـعـالى هـیـچ عـنایتى به آنان که عبادتش نمى کنند ندارد، همچنانکه گفتیم آیه شریفه (قل ما یعبوا ربکم ربى دعاوکم ) به آن تصریح مى کند.

معناى اینکه فرمود: (ما ارید منهم من رزق و ما ارید ان یطمعون)

ما ارید منهم من رزق و ما ارید ان یطعمون

کـلمـه (اطـعـام ) بـه مـعـناى دادن طعام به کسى است که آن را بچشد و بخورد، در قرآن کـریـم فـرمـوده : (و الذى هو یطعمنى و یسقین ) و نیز فرموده : (الذى اطعمهم من جوع ) و بـنـابـرایـن، ذکـر اطـعـام بـعـد از رزق، از قـبـیـل ذکـر خاص بعد از عام است که معمولا در جایى به کار مى رود که گوینده نسبت به خـاص عـنـایـتـى بـیـشتر دارد. و در اینجا خداى تعالى خواسته است در بین همه انحاء رزق عـنایت بیشتر خود را نسبت به طعام بفهماند و این بدان جهت است که احتیاج به طعام خوردن و سـوخـت بـدن را تاءمین کردن، از سایر حوائج انسان وسیع تر است، و سایر حوائجش بـه آن اهـمـیت نیست ؛ زیرا بدن همواره سوخت و سوز دارد، هر طعامى که مى خورد وقتى مى خورد که گرسنه است، و بعد از خوردن هم آن را دفع نموده، دوباره گرسنه مى شود.

بـعـضـى از مفسرین گفته اند: منظور از رزق، روزى دادن بندگان به بندگان است، مى خـواهـد بـفـرمـاید: من از بندگانم نه مى خواهم که بندگان را روزى دهند، و نه اینکه به خود من چیزى اطعام کنند.

بـعـضـى دیـگـر گـفـته اند: مراد از اطعام تقدیم طعام به درگاه خدا است، آن طور که یک بـرده طـعـامـى را نـزد مـولایـش، و یـک خدمتکار طعامى را نزد مخدوم خود مى برد، مى خواهد بـفـرمـایـد: مـن نـمـى خـواهـم بـنـدگـانـم بـراى مـن رزقـى تحصیل کنند، و نیز از ایشان نمى خواهم که طعامى برایم درست کنند و به من پیشکش کنند تا من با آن رزق ارتزاق کنم، و آن طعام را بخورم.

 

ان اللّه هو الرزاق ذو القوه المتین

ایـن جـمـله آیـه قـبـلى را کـه مـى فـرمـود (مـا اریـد مـنـهـم مـن رزق...) تـعـلیـل مـى کـنـد. و در این آیه التفاتى به کار رفته، چون در آیه قبلى سیاق ، سیاق تـکـلم وحـده بـود، مـى فرمود (من نمى خواهم چنین و چنان کنند) و در آیه مورد بحث خداى تـعـالى غایب فرض شده مى فرماید (خدا چنین و چنان است ) و این بدان منظور است که تعلیل مذکور مستقیما مستند به اسم جلاله شود که هر موجودى آغازش از آن اسم، و انجامش نیز به سوى آنست، گویا فرموده : من از ایشان رزقى نمى خواهم، چون رزاق منم، زیرا من اللّه هستم.

و اگر از رازق بودن خود با صیغه مبالغه (رزاق بسیار روزى دهنده ) تعبیر کرد، با اینکه ظاهر سیاق اقتضاء داشت که اکتفاء کند به این که بفرماید: خدا خودش رازق همه است، براى این است که وقتى تنها خداى تعالى رازق باشد، رزاق هم خواهد بود. براى اینکه روزى خـوارانـش بـى حـسـاب و بسیارند، پس این آیه نظیر آیه شریفه (و ما انا بظلام للعبید) است که نظیر این بیان در تفسیر آن نیز گذشت.

و کـلمـه (ذو القـوه ) یـکـى از اسماء خداى تعالى و به معناى (قوى ) است، با این تفاوت که این کلمه از کلمه (قوى ) رساتر است. و کلمه (متین ) نیز یکى از اسماء خداى تعالى است که به معناى نیرومندى است که هیچ کارى ناتوانش نمى کند.

و تـعـبـیـر بـه ایـن سـه اسـم بـراى این است که بر انحصار روزى دادن در خداى تعالى دلالت کـنـد، و بـفـهماند که خدا در رساندن رزق به روزى خواران - با همه کثرتى که دارند - ناتوان و ضعیف نمى شود.

 

فان للذین ظلموا ذنوبا مثل ذنوب اصحابهم فلا یستعجلون

کـلمـه (ذنـوب ) بـه مـعـنـاى سـهـم و نـصـیـب اسـت، و کـلمـه (اسـتـعـجـال ) بـه مـعـنـاى ایـن اسـت کـه از دیگرى بخواهى عجله کند، و او را بر انجام خـواسـتـه ات تـحـریـک کـنى. این آیه شریفه متفرع بر لازمه معنایى است که جمله (و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون ) آن را افاده مى کند، چون این جمله غرض از خلقت جن و انس را عـبـادت مـعرفى کرده و لازمه این معنا آن است که هر کس او را عبادت نکند ستمکار باشد، آیـه مـورد بـحـث هـم مـى فـرمـایـد: سـتـمـکـاران ایـن امـت نـیـز نـصـیـبـى از عـذاب دارنـد، مثل نصیب هم مسلکانشان در امت هاى دیگر.

و مـعـناى آیه چنین مى شود: حال که این ستمکاران خدا را عبادت نمى کنند، و خدا عنایتى به هـدایـت آنـان نـدارد، و در نـتـیـجـه از نـاحـیـه خـدا سـعـادتـى نـدارنـد، و هـیـچ سـعـادتـى شـامـل ایـشـان نـمـى شـود، قـهـرا نـصـیـبـى از عـذاب دارنـد، مـثـل نـصـیـب هـم مـسـلکـانـشـان در امـت هـاى گـذشـتـه کـه هـلاک شـدنـد، پـس بـا ایـن حـال ایـن چـه عـجله اى است که دارند، و به تو مى گویند که زودتر عذاب ما را بیاور، و مـى گـویـنـد: (مـتـى هـذا الوعـد ان کنتم صادقین پس وعده چه وقت مى رسد اگر راست مى گویید) و (ایان یوم الدین روز قیامت چه وقت است )؟.

در ایـن آیـه شـریـفه التفاتى از غیبت به تکلم به کار رفته، (در آیه قبلى خدا را غایب فـرض کـرده بـود، و او را بـه اوصـاف ذوالقوه و رزاق و متین توصیف مى کرد، و در آیه مـورد بـحـث خـود خـداى تـعـالى گـوینده به حساب آمده، مى فرماید آنهایى که از این امت ستمکارند، چنین و چنان هستند، و در حقیقت مى توان گفت این التفات جدیدى نیست، بلکه بر گـشتن به سیاق قبلى است، که باز در آن خداى تعالى گوینده بود، و مى فرمود: من جن و انس را خلق نکردم (مگر براى...)، چون سخن در آیه مورد بحث از شاخه هاى آن آیه است.

 

فویل للذین کفروا من یومهم الذى یوعدون

این آیه تفریع و نتیجه گیرى از جمله (فان للذین ظلموا ذنوبا...)، و هم هشدارى است به اینکه این ذنوب و نصیب در روز قیامت براى آنان محقق و حتمى است، هر چند که زودرس شـدن قـسـمـتـى از آن در همین دنیا ممکن باشد، و قیامت روزى است که براى آنان به غیر از ویل و هلاکت چیزى نیست، و آن همان روزى است که وعده اش داده شده.

و اگـر تـعـبیر (للذین ظلموا) که در آیه قبلى بود، در این آیه به (للذین کفروا) تـبدیل شده، براى این بود که توجه دهد، به اینکه مراد از ظلم در آنجا ظلم کفر است نه ظلم به مردم.

بحث روایتى

(روایـتـى در ذیـل آیـه : (فـذکـر فـان الذکرى تنفع المؤمنین) و آیه : (و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون) و درباره طلب روزى)

در مـجـمـع البیان مى گوید: با اسنادى از مجاهد روایت شده که گفت : روزى على بن ابى طالب (علیه السلام ) با عمامه بیرون آمد، در حالى که پیراهنش را به خود پیچیده بود، پـس فـرمـود: وقـتـى جـمـله (فـتـول عـنـهـم فـمـا انـت بـمـلوم ) نـازل شـد، احـدى از مـا نـمـانـد مـگـر آن کـه یـقـیـن کـرد کـه عـذاب خـواهـد آمـد، چـون رسول خدا (صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ) ماءمور شده بود از بین امت بیرون شود، ولى همین کـه ایـن جـمـله نـازل شـد: (و ذکر فان الذکرى تنفع المؤمنین ) دلهایمان آرام گرفت، چون معناى این جمله این است که : با قرآن، کسانى را که از بین قومت به تو ایمان آورده انـد مـوعـظـه کـن، کـه مـوعـظـه بـه حـال مؤمنـیـن سـود مـى دهـد - نقل از کلبى.

مؤلف: ایـن روایت را الدر المنثور از کلبى و نیز نظیر آن را از ابن راهویه و همچنین ابن مـردویـه، از رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـلیـه و آله وسـلّم ) نـقـل کـرده. و در تـوحـید به سند خود از ابن ابى عمیر روایت کرده که گفت : به حضرت ابـى الحـسـن مـوسـى بـن جـعـفـر (عـلیـهـمـاالسـلام ) عـرضـه داشـتـم : مـعـنـاى ایـن حـدیـث رسـول خـدا (صـلّى اللّه عـلیـه و آله وسـلّم ) کـه فـرمـوده : (اعـمـلوا فـکـل میسر لما خلق له عمل کنید که هر کس براى هر چه خلق شده، رسیدن به آن غرض را بـرایـش آسـان کـرده انـد) چـیـسـت ؟ فرمود: خداى عزّوجلّ جن و انس را آفرید براى اینکه بـنـدگـى اش کنند، و نیافریده که نافرمانى اش کنند، چون خودش فرموده : (و ما خلقت الجـن و الانـس الا لیـعـبـدون ) پـس وقـتى خداى تعالى همه را براى این غرض مقدس خلق کـرده، قـطـعـا هـر کـس مى تواند به آن هدف برسد، پس واى بر کسى که کورى را بر هدایت ترجیح داده، آن را انتخاب کند.

و در عـلل الشـرایـع بـه سـنـد خـود از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده که فرمود: روزى حـسـیـن بـن عـلى (عـلیـه السـلام ) بـیـن اصحابش ‍ آمد و فرمود: خداى عزّوجلّ خلق را نیافرید مگر براى اینکه او را بشناسند، چون اگر او را بشناسند، عبادتش هم مى کنند، و اگر عبادتش کنند، به وسیله عبادت او از پرستش غیر او بى نیاز مى شوند.

و نـیـز در هـمـان کـتـاب بـه سند خود از ابى بصیر روایت کرده که گفت : من از امام صادق (عـلیـه السـلام ) از کلام خداى عزّوجلّ پرسیدم که مى فرماید (و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون )، فرمود: آنان را آفرید تا امر به عبادتشان کند.

مؤلف: قـمـى هـم در تـفـسـیر خود این حدیث را آورده، اما نه سندش را ذکر کرده و نه نام مـبـارک امـام را. و در تفسیر آیه شریفه، بیانى گذشت که معناى این روایات را روشن مى سـازد، زیـرا در آنجا گفتیم غرضهایى که در خلقت است - یعنى تکلیف و عبادت و معرفت - اغراضى است که هر یک از دیگرى حاصل مى شود.

و در تفسیر عیاشى از یعقوب بن سعید از امام صادق (علیه السلام ) روایت آورده که گفت : از آن جـنـاب از مـعـنـاى ایـن کـلام خـدا پـرسیدم که مى فرماید (و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون ) فرمود: بندگان را براى عبادت آفرید. پرسیدم آخر در آیه (و لا یزالون مـخـتلفین الا من رحم ربک و لذلک خلقهم ) مى فرماید آنان را براى رحمت آفریدم فرمود این که تو خواندى بعد از آن آیه نازل شد.

مؤلف: یـعـنـى آیـه (و لا یـزالون...)، بـعـد از آیـه (و مـا خـلقـت...) نازل شده، و امام خواسته است بفرماید آیه (و ما خلقت...) نسخ شده. و در تفسیر قمى، در حدیثى دیگر نیز آمده که آیه مذکور با آیه (و لا یزالون...) نسخ شده. و مراد از ایـن نـسـخ، بیان و رفع ابهام است، نه نسخ اصطلاحى، چون نسخ در کلام ائمه (علیهم السلام ) به معناى بیان و رفع ابهام بسیار آمده، همچنان که در تفسیر آیه (ما ننسخ من ایه او ننسها...) به این معنا اشاره کردیم.

و مـراد امـام (عـلیـه السـلام ) این بوده که غرض اعلاى از خلقت، رحمت خاص الهى است که تـنـهـا بـه وسیله عبادت حاصل مى شود، و سعادتى است خاص که از راه معرفت بدست مى آید.

و در تـهـذیـب بـه سند خود از سدیر روایت کرده که گفت : به امام صادق (علیه السلام ) عـرضـه داشـتـم : انـسـان در طلب رزق چه مقدار وظیفه دارد؟ فرمود: همین که در مغازه ات را باز کنى، و بساطت را پهن نمائى وطیفه ات را انجام داده اى.

الحمد للّه رب العالمین

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۱۲
khademoreza kusar

نظرات (۲)

۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۰:۴۶ ❤منتـــظر المـهـدی❤
یاعلی.
۱۲ مهر ۹۴ ، ۱۵:۵۱ ایمان سلمانی
بخش عکس هارو دیدید؟
چطور شده بود؟
اشکالی ایرادی انتقادی پیشنهدادی؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی